گنجور

شمارهٔ ۳۵ - مژده دولت را که باز آمد سوی اقلیم جاه

مژده دولت را که باز آمد سوی اقلیم جاه
صاحب صاحبقران، در سایه ظل اله
بر سپهر افکنده سایه، در جهان گسترده عدل
هم جهانش زیر دست و هم سپهرش زیر گاه
آصف جمشید دین، جمشید شادروان فضل
پادشاه ملک داد و داد ملک پادشاه
صاحب سیف و قلم صدری که تیغ و خامه اش
پادشاهی را شکوهند و وزارت را پناه
شمس دین و ملک دستوری که دست حفظ او
دارد اندر عین آب، اجزاء خاکی را نگاه
آنکه گر یاد آرد از ماضی باستقبال او
باز گردانند روز و شب عنان سال و ماه
گر نبودی عنصرش را طینت آدم خمیر
کی فکندی بر عصا آدم نظر ثم اجتباه
ورنه صدرش تربیت کردی بدولت جاه را
گر نکردی از جهانداران سر افرازی بجاه
ای خداوندی که کوته کرد دور عدل تو
جور مغناطیس از آهن دست بیچاره ز کاه
عقل اولی را غرض در طول و عرض کائنات
عرض تست از عرض جوهر تا عرض بیگاه و گاه
پرتو رای تو هیچ ار سایه بر آب افکند
هر کجا چاهیست خورشیدی بر آرد سر ز چاه
رایت قدر ترا گر سر فرود آرد بچرخ
خیمه ها گردند گردونها و کوکبها سپاه
ز ابر لطفت گر نشیند شبنمی بر روی خاک
از زمین تا حشر مروارید روید چون گیاه
ور سمومی ز آتش قهر تو بر گردون رسد
تیره گردد ز آتش قهر تو آب مهر و ماه
بارگاه قدرت از نه طاق گردون برتر است
ای باستحقاق صاحب مسند این بارگاه
قرب یکسال است تا در خاک کرمان
جور گردون انتقام از خاطر من بیگناه
گر ز دیوان قبولت یک نظر یابم کنند
انجم و افلاک در توقیع دیوانم نگاه
آتش اندیشه ز آب شعرم افتد در اثر
لاف دعوی نیست اینک بنده و اینک گواه
زین قصیده دوستی منحول کرده چند بیت
دوش بر من خواند دور از مدحت دستور شاه
گرچه دون پایه ی من باشد ار فخر آورد
بر جهان از رونق الفاظ من خاک هراه
گنج گوهر را کجا نسبت کنم با خشت خام
آب حیوان را چرا یکسان نهم با خاک راه
منت ایزد را که منحول وی و الفاظ من
عنت ذاتی و کافور و سقنقور است و باه
تا سپیدی و سیاهی لازم روز و شبند
روز و شب را بر در عمر تو باد آرامگاه
روی نیکو خواه و رای دشمنت چون صبح و شام
آن ز پیروزی سپید و این ز بدبختی سیاه
طالعت سعد و سپهرت تابع و بختت مطیع
کار احبابت قوی و حال بد خواهت سیاه
در بر خصمت شکسته ز آفت و ز آسیب دل
بر خط امرت نهاده انجم و ارکان جباه

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مژده دولت را که باز آمد سوی اقلیم جاه
صاحب صاحبقران، در سایه ظل اله
هوش مصنوعی: خوش خبری از بازگشت خوشبختی که به سرزمین مقام و مرتبه آمده، در سایه حمایت الهی.
بر سپهر افکنده سایه، در جهان گسترده عدل
هم جهانش زیر دست و هم سپهرش زیر گاه
هوش مصنوعی: در آسمان، سایه‌ای گسترده شده و در سراسر دنیا، عدالت برقرار است؛ به طوری که هم زمین در زیر فرمان اوست و هم آسمان تحت سلطه‌اش قرار دارد.
آصف جمشید دین، جمشید شادروان فضل
پادشاه ملک داد و داد ملک پادشاه
هوش مصنوعی: آصف به عنوان وزیر جمشید، یک پادشاه نیکو و فاضل بود که در ملک خود عدالت و انصاف را برقرار کرد.
صاحب سیف و قلم صدری که تیغ و خامه اش
پادشاهی را شکوهند و وزارت را پناه
هوش مصنوعی: دست کسی که سلاح و قلم دارد، قلبی است که با تیغ و نوشتار خود، به پادشاهی شکوه می‌بخشد و به وزارت و قدرت، پناه می‌دهد.
شمس دین و ملک دستوری که دست حفظ او
دارد اندر عین آب، اجزاء خاکی را نگاه
هوش مصنوعی: شمس دین و ملک دستوری، کسی است که مراقب او در هر حال است. در درون آب، اجزای خاکی را مشاهده کن، به این معنا که همه چیز تحت نظارت و حفاظت اوست.
آنکه گر یاد آرد از ماضی باستقبال او
باز گردانند روز و شب عنان سال و ماه
هوش مصنوعی: اگر کسی به یاد گذشته باشد، روز و شب به سمت او بازمی‌گردند و سال و ماه در اختیار او قرار می‌گیرند.
گر نبودی عنصرش را طینت آدم خمیر
کی فکندی بر عصا آدم نظر ثم اجتباه
هوش مصنوعی: اگر نبود عنصر او، روح آدم را از چه ماده‌ای می‌ساختند، آیا می‌توانستی ببینی که چگونه آدم عصا را به زمین می‌کوبید و آن‌گاه برگزیده شد؟
ورنه صدرش تربیت کردی بدولت جاه را
گر نکردی از جهانداران سر افرازی بجاه
هوش مصنوعی: اگر او را به مقام و عظمت رساندی، نباید فراموش کنی که اگر او را از میان بزرگان دنیا سر افراز کردی، به او جاه و منزلت ندهی.
ای خداوندی که کوته کرد دور عدل تو
جور مغناطیس از آهن دست بیچاره ز کاه
هوش مصنوعی: ای خداوندی که عدالت تو به قدری قوی است که به سادگی می‌تواند ناعدالتی‌ها را از میان بردارد، حتی مثل مغناطیسی که می‌تواند آهن را جذب کند، تو هم قادر هستی که مشکلات و ناتوانی‌های انسان‌ها را حل کنی.
عقل اولی را غرض در طول و عرض کائنات
عرض تست از عرض جوهر تا عرض بیگاه و گاه
هوش مصنوعی: عقل نخستین هدفش را در گستردگی و تنوع موجودات جستجو می‌کند؛ از ویژگی‌های جوهر و هستی تا زمان و مکان.
پرتو رای تو هیچ ار سایه بر آب افکند
هر کجا چاهیست خورشیدی بر آرد سر ز چاه
هوش مصنوعی: نور وجود تو به قدری قوی است که اگر سایه‌ای بر آب بیفتد، در هر محلی که چاهی وجود داشته باشد، نور خورشید از آن چاه به بیرون خواهد آمد.
رایت قدر ترا گر سر فرود آرد بچرخ
خیمه ها گردند گردونها و کوکبها سپاه
هوش مصنوعی: اگر تو در برابر قدرت و عظمت خود سر تسلیم فرود آوری، همه چیز در این جهان تحت تأثیر تو قرار می‌گیرد و به دور تو می‌چرخد، حتی ستاره‌ها و آسمان‌ها.
ز ابر لطفت گر نشیند شبنمی بر روی خاک
از زمین تا حشر مروارید روید چون گیاه
هوش مصنوعی: اگر از لطافت تو، شبنم بر روی خاک بنشیند، تا روز قیامت مرواریدهایی چون گیاه از زمین جوانه خواهد زد.
ور سمومی ز آتش قهر تو بر گردون رسد
تیره گردد ز آتش قهر تو آب مهر و ماه
هوش مصنوعی: اگر وزش بادهای سوزان و خشم تو به آسمان برسد، آب و نور مهر و ماه نیز از شدت این خشم تیره و تار می‌شود.
بارگاه قدرت از نه طاق گردون برتر است
ای باستحقاق صاحب مسند این بارگاه
هوش مصنوعی: قدرت و عظمت تو از هر چیزی در این جهان بیشتر است، ای شایسته که بر تخت این سلطنت نشسته‌ای.
قرب یکسال است تا در خاک کرمان
جور گردون انتقام از خاطر من بیگناه
هوش مصنوعی: یک سال است که در خاک کرمان به خاطر انتقام جویی سرنوشت، خاطرم از پاکی و بی‌گناهی ویران شده است.
گر ز دیوان قبولت یک نظر یابم کنند
انجم و افلاک در توقیع دیوانم نگاه
هوش مصنوعی: اگر از دیوان عشق تو فقط یک نگاه بیندازم، ستاره‌ها و دیگر آسمان‌ها در نوشته‌ام به آن می‌نگرند.
آتش اندیشه ز آب شعرم افتد در اثر
لاف دعوی نیست اینک بنده و اینک گواه
هوش مصنوعی: شعله‌های فکر و اندیشه‌ام از آب شعرهایم زبانه می‌کشد، این ادعا و فخر نیست، بلکه من خود گواه بر این حقیقت هستم.
زین قصیده دوستی منحول کرده چند بیت
دوش بر من خواند دور از مدحت دستور شاه
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر اشاره می‌کند که کسی به او چند بیت از یک شعر را خوانده است که در آن از دوستی و محبت سخن گفته شده، اما به دور از تمجید و ستایش از شاه بوده است. این بیان نشان‌دهنده احساساتی در مورد دوستی و فاصله گرفتن از تعریف و تمجید رسمی است.
گرچه دون پایه ی من باشد ار فخر آورد
بر جهان از رونق الفاظ من خاک هراه
هوش مصنوعی: اگرچه من در مرتبه پایین‌تری قرار دارم، اما اگر کسی به وجود من بر روی دنیا افتخار کند، دلیلش فقط خوش‌بیانی و زیباگویی من است.
گنج گوهر را کجا نسبت کنم با خشت خام
آب حیوان را چرا یکسان نهم با خاک راه
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به مقایسه ارزش‌ها و چیزهای با ارزش می‌پردازد. او می‌پرسد که چطور می‌توان گنج و جواهر را با خاک معمولی مقایسه کرد و همچنین چرا باید آب حیاتی را برابر با خاک بی‌ارزش قرار داد. این بیان نشان‌دهنده تفاوت‌های آشکار بین ارزش‌های واقعی و بی‌ارزشی‌های ظاهری است.
منت ایزد را که منحول وی و الفاظ من
عنت ذاتی و کافور و سقنقور است و باه
هوش مصنوعی: شکر خدا را که من به واسطه او و کلماتی که به کار می‌برم، از سختی‌ها و مشکلات زندگی رهایی یافتم و هر نوع درد و رنجی را پشت سر گذاشته‌ام.
تا سپیدی و سیاهی لازم روز و شبند
روز و شب را بر در عمر تو باد آرامگاه
هوش مصنوعی: تا زمانی که روشنایی و تاریکی به روز و شب نیاز دارند، روز و شب در عمر تو مانند مکانی برای آرامش خواهند بود.
روی نیکو خواه و رای دشمنت چون صبح و شام
آن ز پیروزی سپید و این ز بدبختی سیاه
هوش مصنوعی: اگر تو با نیت نیکو و اندیشه‌ی خوب به دنبال موفقیت باشی، همانند صبحی روشن و پرنور خواهی بود. اما اگر دشمن تو به بدخواهی و نیت پلید در بیفتد، سرانجام او در دل تاریکی و بدبختی غرق خواهد شد.
طالعت سعد و سپهرت تابع و بختت مطیع
کار احبابت قوی و حال بد خواهت سیاه
هوش مصنوعی: سرنوشت تو نیکوست و آسمان تو تابع و بخت تو در خدمت است. کارهایی که دوستشان داری قوی و حال بد خواهان تو تاریک است.
در بر خصمت شکسته ز آفت و ز آسیب دل
بر خط امرت نهاده انجم و ارکان جباه
هوش مصنوعی: در کنار دشمن تو، دل از آسیب‌ها و مشکلات رنجیده است و ستاره‌ها و عناصر آسمانی را در سرنوشت تو تأثیرگذار می‌دانند.