گنجور

شمارهٔ ۳۱ - در مدح الغ ترکان خاتون

ماه من تا جان و گوهر در شکر دارد نهان
ترک من تا ز آب و آتش بر قمر دارد نشان
آب و آتش دارم از یاد رخ او در ضمیر
جان و گوهر دارم از وصف لب او بر زبان
تا خط زنگار فام و نقطه شنگرف گون
زان رخ رنگین پدید آورد لعل دلستان
دارم از شنگرف او پیوسته دریا در کنار
دارم از زنگار او همواره دوزخ در میان
از تب و آه و سرشک و چهره ی من شمه ای
می کند در چار موسم جنبش گردون عیان
تاب مهر اندر تموز و سیر باد اندر شتا
فیض ابر اندر بهار و رنگ برگ اندر خزان
از زمرد گردی ار بر دامن لعلش نشست
یا غباری دارد از سنبل گلش بر ارغوان
ز انتقام جزع او یاقوت رمّانی مرا
هر زمان بر لاله از خیری چرا باشد روان
صورت وصلش نمی بندم که از هر موی خویش
باشد ار قیمت کند بوئی بجانی رایگان
عکس رویش را شبی تشبیه می کردم بشمع
بر مثال شمعم آتش شد زبان اندر دهان
یاد وصلش در ضمیرم هم توانستی گذشت
گر خیال غمزه اش بر من نبستی راه جان
موی زارم در شب اندیشه بشکافد سپهر
ناوک الماس کردار وی از مشکین کمان
از درم چون صورت دولت در آمد مست حسن
تهنیت را دیشب آن سنگین دل نامهربان
لب چو در یاقوت جان رخساره چون در باده شیر
زلف چون بر لاله سنبل خط چو بر آتش دخان
زهرش اندر آب حیوان ناوکش در شست مست
روزش اندر تیره شب پولادش اندر پرنیان
یک جهان جان بسته در هر موی گفتن موی اوست
هر یکی خطی ز خط صاحب صاحبقران
داور خورشید منظر، حاکم گیتی پناه
آصف جمشید دولت، صاحب خسرو نشان
آسمان داد، فخر الملک شمس الدین که هست
اطلس گردون، زمین حضرتش را سایبان
صاحب سیف و قلم صدری که دارد هشت چیز
نظم عالم را قضا در چار چیزش جاودان
دین و دنیا در حمایت، دهر و دوران در پناه
برق و گوهر در نیام و ابرو دریا در سنان
آنکه هست اندر چنین وقتی که گوئی حادثات
چنگ استیلا زد اندر دامن آخر زمان
ملک را کلکش ز شمشیر عدو حصن حصین
خلق را حفظش ز یأجوع ستم سدّ امان
وان خداوندی که جام و خامه تا از دست اوست
سر بر آوردند چون خورشید و تیر اندر جهان
لفظ و معنی گرچه در تقریر خلق و خوی او
همچو عقل از غیب معزولند و ادراک و گمان
مهر او ارکان دولت را چو عقل اندر سراست
مدح او اعیان ملت را چو غیب اندر بیان
ای ز درگاه تو کمتر نایبی نزدیک عقل
در سخا صد حاتم و در عدل صد نوشیروان
گوهر تیغ سلاطین کی شدی مالک رقاب
گر نبودی خامه ات با او بگوهر توأمان
صاحبا سالیست تا نقد ضمیر بنده را
طبع وقّادت بنقادی نفرمود امتحان
دور ازین حضرت درین مدت که بودم منزوی
بود از چشم و دلم دریا و دوزخ در فعان
با خرد دی گفت آخر در خلال انزوا
چند رانی لاشه ی اندیشه با بار گران
شعر دلخواه تو چون رخسار خوبانست و تو
همچو چشم نیکوان گه مستی و گه ناتوان
در چنان روزی که خاک دولت آباد از نثار
آسمانی پر مه و خورشید بودی هر زمان
عصمت یزدان و سلطان سلاطین با ملوک
خاصه اندر صدر و با هر یک سپاهی بی کران
ساقیان قصد روانها کرده، از یاقوت می
بر کف هر یک چو ترکیبی ز یاقوت روان
بانک نوشانوش ترکان پریرخ در دماغ
عقل را بر هم زدی هر ساعت از نوخانمان
مطربان فاخر، اندر پرده های دلنواز
خسروانی گو از آهنگ نوای خسروان
شاعران صف بر کشیده چون ستاره بر سپهر
جزوه های شعرشان بر دست و جانها در میان
خلعت دیبا و زرّ سرخ و اسب راهوار
هر یکی را در بر و در دامن و در زیر ران
از نثار خسروان ز اقلیمها کانجا رسید
خاک گوهر پوش بود آن چرخ و هم اختر فشان
دست دستور اندر آن ساعت بنیروی سخا
هر نفس گردی بر آوردی ز گنج شایگان
ز آنکه در عقدی دو گوهر را که از یک گوهرند
بر سریر کامرانی جلوه می کرد آسمان
وان دو اختر کافتاب از نور ایشان روشنست
چون همی کردند در برج شرف با هم قران
بر میان این کمر بست از میان دارای شرق
تاج خود بر سر نهاد آنرا پناه انس و جان
آنچنان تاجی که از هر گوهر او آفتاب
همچنان کز روز روشن تیره شب گشتی نهان
وان کمر کز تاب لعل و آب یاقوتش شدی
آب گردون آتش و نیلوفر او بهرمان
چون نکردی خدمتی شایسته بعد از چند گاه
گر دعائی کرده ای ترکیب وقت آن بخوان
تا ز تأثیر سپهر و امتزاج آخشیج
بر مسام جانور مویست و در تن استخوان
دشمنت را هر دم از سوء المزاجی تازه باد
استخوانها در بدن الماس و مو بر تن روان
عشرت و محنت نکوخواه و بد اندیش ترا
روز و شب در دولت آباد و در انده آشیان
پای قدرت را همیشه فرق نه گردون رکاب
دست حکمت را همیشه سیر هفت اختر عنان
تا فلک پاید چو دانش، در سر افرازی بپای
تا جهان ماند چو دولت، در جهانداری بمان

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ماه من تا جان و گوهر در شکر دارد نهان
ترک من تا ز آب و آتش بر قمر دارد نشان
هوش مصنوعی: عزیز من، تا وقتی که جان و ارزش زندگی‌ام در خوشی و شیرینی نهفته است، از عشق و محبت تو می‌گذراند. نشانه محبت من به تو تا همیشه زیر نور ماه و در میان زیبایی‌ها باقی می‌ماند.
آب و آتش دارم از یاد رخ او در ضمیر
جان و گوهر دارم از وصف لب او بر زبان
هوش مصنوعی: من در دل و جانم چنان اشتیاق و عشق دارم که مثل آب و آتش در وجودم می‌سوزد و از زیبایی لبان او چنان سخن می‌گویم که مثل جواهر بر زبانم می‌درخشند.
تا خط زنگار فام و نقطه شنگرف گون
زان رخ رنگین پدید آورد لعل دلستان
هوش مصنوعی: حضور رنگ‌ها و لکه‌های زیبا بر چهره‌ای رنگین، زیبایی دل‌انگیز و جذابی را به وجود می‌آورد.
دارم از شنگرف او پیوسته دریا در کنار
دارم از زنگار او همواره دوزخ در میان
هوش مصنوعی: من همیشه دریا را به خاطر زیبایی و سرزندگی او دارم، اما در عین حال زنگ زنگار و آلودگی او را نیز می‌بینم که مانند آتش جهنم در دل زندگی‌ام حضور دارد.
از تب و آه و سرشک و چهره ی من شمه ای
می کند در چار موسم جنبش گردون عیان
هوش مصنوعی: احساسات و دلتنگی‌های من از طریق تب و ناله و اشک و چهره‌ام در تمامی فصول و تغییرات جهان به خوبی مشخص است.
تاب مهر اندر تموز و سیر باد اندر شتا
فیض ابر اندر بهار و رنگ برگ اندر خزان
هوش مصنوعی: در تابستان خورشید به شدت می‌تابد و در زمستان باد به سوز و سرما می‌وزد. در بهار باران موجب برکت و سرسبزی می‌شود و در پاییز برگ‌ها رنگ‌های زیبایی به خود می‌گیرند.
از زمرد گردی ار بر دامن لعلش نشست
یا غباری دارد از سنبل گلش بر ارغوان
هوش مصنوعی: اگر زمردی بر دامن لعل او بیفتد یا غباری از سنبل گل او بر گل ارغوان نشیند، زیبایی و جاذبه‌اش همچنان بزرگ و خیره‌کننده خواهد بود.
ز انتقام جزع او یاقوت رمّانی مرا
هر زمان بر لاله از خیری چرا باشد روان
هوش مصنوعی: از درد و ناراحتی او، یاقوت‌های قرمز مانند زخم‌های من می‌شوند و همیشه از خودم می‌پرسم که چرا بین لاله‌های زیبا، این اندوه وجود دارد.
صورت وصلش نمی بندم که از هر موی خویش
باشد ار قیمت کند بوئی بجانی رایگان
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و جذابیت او، نمی‌توانم او را از خودم جدا کنم، زیرا هر رشته از موهایش بویی دارد که بی‌قیمت و رایگان می‌تواند جان مرا به خود جلب کند.
عکس رویش را شبی تشبیه می کردم بشمع
بر مثال شمعم آتش شد زبان اندر دهان
هوش مصنوعی: در شب، تصویری از چهره‌اش را تشبیه می‌کردم به شمعی که نورش روشن است. مانند شمع، آتش عشقی در دلم شعله‌ور شد و زبانم قفل شد.
یاد وصلش در ضمیرم هم توانستی گذشت
گر خیال غمزه اش بر من نبستی راه جان
هوش مصنوعی: یاد وصالش در دل من باقی مانده، اگرچه نمی‌توانی از خاطره چشمان زیبا و دلربایش بر من بگذری.
موی زارم در شب اندیشه بشکافد سپهر
ناوک الماس کردار وی از مشکین کمان
هوش مصنوعی: موهای سرم در شب تفکر، درخشنده و گویاتر از آسمان است و تیرگی درونم به خاطر عشقی است که مانند کمان با رنگین‌کمانی از عطر مشکین همراه است.
از درم چون صورت دولت در آمد مست حسن
تهنیت را دیشب آن سنگین دل نامهربان
هوش مصنوعی: وقتی که بخت و fortuna به سراغم آمد و من در زیبایی آن غرق شدم، دیشب آن فرد سرد و بی‌رحم، خوشی را از من گرفت.
لب چو در یاقوت جان رخساره چون در باده شیر
زلف چون بر لاله سنبل خط چو بر آتش دخان
هوش مصنوعی: لب‌های او مانند یاقوت است و چهره‌اش مانند شراب می‌درخشد. زلف‌هایش چون گل لاله نرم و خوشبوست و خط‌های صورتش مانند دود بر آتش، زیبا و جذاب است.
زهرش اندر آب حیوان ناوکش در شست مست
روزش اندر تیره شب پولادش اندر پرنیان
هوش مصنوعی: زهر او در آب حیوان (دوست) است و تیرش در شست (دست) مست، روزش در شب تاریک و قدرتش در پارچه نرم و لطیف.
یک جهان جان بسته در هر موی گفتن موی اوست
هر یکی خطی ز خط صاحب صاحبقران
هوش مصنوعی: در هر تار موی او، جهانی از زندگی نهفته است. هر تار مو بیان‌گر خطی از شخصیت و شجاعت اوست.
داور خورشید منظر، حاکم گیتی پناه
آصف جمشید دولت، صاحب خسرو نشان
هوش مصنوعی: داور آسمانی که نظاره‌گر خورشید است و حاکم بر جهان، آصف جمشید است که دارایی و ثروت او به مانند نشان بزرگانی چون خسرو است.
آسمان داد، فخر الملک شمس الدین که هست
اطلس گردون، زمین حضرتش را سایبان
هوش مصنوعی: آسمان به فخر الملک شمس الدین افتخار می‌کند چرا که وجود او مانند یک پوشش بالایی برای زمین است.
صاحب سیف و قلم صدری که دارد هشت چیز
نظم عالم را قضا در چار چیزش جاودان
هوش مصنوعی: کسی که هم شمشیر و هم قلم را در اختیار دارد، و صدری بی‌نظیر دارد، نه تنها به هشت چیز نظم جهان را می‌بخشد، بلکه چهار چیز از این نظم را برای همیشه پایدار می‌سازد.
دین و دنیا در حمایت، دهر و دوران در پناه
برق و گوهر در نیام و ابرو دریا در سنان
هوش مصنوعی: زندگی و اعتقادات در کنار هم قرار دارند، زمان و دوره‌ها در حفاظت هستند، مانند روشنایی و جواهر در کنار هم، و ویژگی‌های خاص در کنار زیبایی‌های طبیعی.
آنکه هست اندر چنین وقتی که گوئی حادثات
چنگ استیلا زد اندر دامن آخر زمان
هوش مصنوعی: کسی که در چنین زمانی وجود دارد، زمانی که می‌گویی حوادث و مشکلات بر دامن دنیا سایه انداخته‌اند و بر آن تسلط یافته‌اند، او کیست؟
ملک را کلکش ز شمشیر عدو حصن حصین
خلق را حفظش ز یأجوع ستم سدّ امان
هوش مصنوعی: پادشاه با شمشیر دشمن خود را در دژی محکم نگه‌داشته و مردم را از ظلم و ستم محافظت می‌کند.
وان خداوندی که جام و خامه تا از دست اوست
سر بر آوردند چون خورشید و تیر اندر جهان
هوش مصنوعی: آن خدایی که قدرتش در دست اوست، مانند خورشید و تیر در دنیا نمایان می‌شود و همه چیز را تحت تأثیر خود قرار می‌دهد.
لفظ و معنی گرچه در تقریر خلق و خوی او
همچو عقل از غیب معزولند و ادراک و گمان
هوش مصنوعی: هرچند واژه و معنا در بیان ویژگی‌های او به گونه‌ای به عقل دور از الهام شبیه هستند، اما توانایی درک و تصور از آنها جدا افتاده‌اند.
مهر او ارکان دولت را چو عقل اندر سراست
مدح او اعیان ملت را چو غیب اندر بیان
هوش مصنوعی: عشق و محبت او باعث استحکام و پایه‌های دولت همچون عقل و دانش می‌شود. ستایش و تمجید او، برای مردم و جامعه به مانند رازی است که در کلام نمی‌توان به طور کامل بیان کرد.
ای ز درگاه تو کمتر نایبی نزدیک عقل
در سخا صد حاتم و در عدل صد نوشیروان
هوش مصنوعی: ای کسی که از تو کمتر کسی در مقام نایب و نمایندگی هست، در خرد و عقل تو، صد حاتم در بخشش و صد نوشیروان در عدالت به چشم می‌خورد.
گوهر تیغ سلاطین کی شدی مالک رقاب
گر نبودی خامه ات با او بگوهر توأمان
هوش مصنوعی: به معنای این است که اگر هنر و استعداد تو نبود، تو نمی‌توانستی به مقام بالایی دست یابی و سلطنت کنی. در واقع، ارزش و جایگاه تو به خاطر توانایی‌های توست وگرنه هیچ‌کس نمی‌تواند به سلطنت دست یابد.
صاحبا سالیست تا نقد ضمیر بنده را
طبع وقّادت بنقادی نفرمود امتحان
هوش مصنوعی: دوست من، مدتی است که من در آزمونی قرار دارم که حقیقت وجودی‌ام را به وسیله‌ی قلم شما نمی‌توان سنجید.
دور ازین حضرت درین مدت که بودم منزوی
بود از چشم و دلم دریا و دوزخ در فعان
هوش مصنوعی: در این مدت که از این وجود دور بوده‌ام، از دید و اندیشه‌ام دور بود و دلم مانند دریا و دوزخ در تلاطم است.
با خرد دی گفت آخر در خلال انزوا
چند رانی لاشه ی اندیشه با بار گران
هوش مصنوعی: خرد به دی گفت که در این تنهایی، چرا دائم درگیر افکار سنگین و ناخوشایند هستی؟
شعر دلخواه تو چون رخسار خوبانست و تو
همچو چشم نیکوان گه مستی و گه ناتوان
هوش مصنوعی: شعر مورد پسند تو مانند چهره زیبا و دلنشین است و تو هم مانند چشمان زیبا، گاهی حالتی سرخوش و گاهی حالتی ضعیف و ناتوان داری.
در چنان روزی که خاک دولت آباد از نثار
آسمانی پر مه و خورشید بودی هر زمان
هوش مصنوعی: در روزی که خاک آن سرزمین با گرمی خورشید و نرمی ماه آراسته بود، همیشه پر از زیبایی و دل‌انگیزی بود.
عصمت یزدان و سلطان سلاطین با ملوک
خاصه اندر صدر و با هر یک سپاهی بی کران
هوش مصنوعی: اصالت خداوند و بزرگی پادشاهان با حکمرانان خاص در جایگاهی ویژه قرار دارد و همراه با هر یک از آن‌ها لشکری بی‌نهایت است.
ساقیان قصد روانها کرده، از یاقوت می
بر کف هر یک چو ترکیبی ز یاقوت روان
هوش مصنوعی: ساقی‌ها برای گردش روان‌ها آماده شده‌اند و هر یک از آن‌ها جامی از یاقوت در دست دارد که به زیبایی یک جام ترکیبی از یاقوت می‌م shinesرد.
بانک نوشانوش ترکان پریرخ در دماغ
عقل را بر هم زدی هر ساعت از نوخانمان
هوش مصنوعی: صدای لطیف و خوشایند عاشقانه ترک‌ها، عقل را به چالش کشیده و هر لحظه می‌تواند یادآور شیرینی‌های تازه‌ای باشد که در زندگی به وجود می‌آید.
مطربان فاخر، اندر پرده های دلنواز
خسروانی گو از آهنگ نوای خسروان
هوش مصنوعی: موسیقی‌دانان برجسته، در پرده‌های زیبا و دلنشین، از آهنگ‌های جدید پادشاهان بگویید.
شاعران صف بر کشیده چون ستاره بر سپهر
جزوه های شعرشان بر دست و جانها در میان
هوش مصنوعی: شاعران همچون ستاره‌ها در آسمان در صفی منظم ایستاده‌اند و اشعار خود را به همراه دارند، که تأثیر آن‌ها بر قلب‌ها و روح‌ها مشهود است.
خلعت دیبا و زرّ سرخ و اسب راهوار
هر یکی را در بر و در دامن و در زیر ران
هوش مصنوعی: لباس نرم و گرانبها، جواهرهای طلایی و اسب نازک‌رو این همه زینت‌ها در دامن و در کنار بدن هر کدام به تن و همراه دارد.
از نثار خسروان ز اقلیمها کانجا رسید
خاک گوهر پوش بود آن چرخ و هم اختر فشان
هوش مصنوعی: خاکی که به اینجا آمده است، تحت تاثیر نثار کردن پادشاهان از سرزمین‌های مختلف است. اینجا جایی است که آسمان پر از ستاره و زیبایی است و مانند گوهر درخشان می‌درخشد.
دست دستور اندر آن ساعت بنیروی سخا
هر نفس گردی بر آوردی ز گنج شایگان
هوش مصنوعی: در آن لحظه، دست فرمانده برکشیده شد و هر بار که نفس می‌کشید، از گنجینه‌های ارزشمند چیزی برمی‌آورد.
ز آنکه در عقدی دو گوهر را که از یک گوهرند
بر سریر کامرانی جلوه می کرد آسمان
هوش مصنوعی: به این خاطر که در پیوندی دو گوهر که از یک منبع هستند، بر تخت خوشبختی درخشان ظاهر می‌شدند، آسمان خودنمایی می‌کرد.
وان دو اختر کافتاب از نور ایشان روشنست
چون همی کردند در برج شرف با هم قران
هوش مصنوعی: این دو ستاره مانند خورشید از نور یکدیگر درخشان هستند، و وقتی که در موقعیت برج شرف قرار می‌گیرند، نورشان با یکدیگر ترکیب می‌شود.
بر میان این کمر بست از میان دارای شرق
تاج خود بر سر نهاد آنرا پناه انس و جان
هوش مصنوعی: بر روی این کمر، تاجی را که از دارایی‌های شرق ساخته شده، بر سر گذاشت. این تاج، پناهگاه روح و جان انسان‌هاست.
آنچنان تاجی که از هر گوهر او آفتاب
همچنان کز روز روشن تیره شب گشتی نهان
هوش مصنوعی: آنچنان تندیسی که از هر جواهر ساخته شده که مانند آفتاب در روز روشن، در شب تاریک پنهان می‌شود.
وان کمر کز تاب لعل و آب یاقوتش شدی
آب گردون آتش و نیلوفر او بهرمان
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و جذابیت شخصیتی اشاره دارد که خمیده‌گی کمر او به دلیل درخشش لعل (گوی یاقوت) و آب یاقوتش است. این زیبایی همچنان که می‌تواند شور و شوق به دنبال داشته باشد، می‌تواند آتش و نیلوفر را نیز به یاد آورد که زیبایی و جذابیت آن را بیشتر کرده است. به عبارت دیگر، این توصیف نشان‌دهندهٔ ترکیب زیبایی طبیعی و احساسی عمیق است که از آن ناشی می‌شود.
چون نکردی خدمتی شایسته بعد از چند گاه
گر دعائی کرده ای ترکیب وقت آن بخوان
هوش مصنوعی: وقتی که در مدت زمان طولانی خدمتی شایسته انجام نداده‌ای، اگر دعا هم کرده‌ای، بهتر است وقت آن را رعایت کنی و به جا بیاوری.
تا ز تأثیر سپهر و امتزاج آخشیج
بر مسام جانور مویست و در تن استخوان
هوش مصنوعی: فرد به تأثیرات آسمان و مخلوط شدن عناصر بر روی روح و جان موجودات زنده اشاره می‌کند و می‌گوید این تأثیرات در بدن آنها نیز قابل مشاهده است، به ویژه در موی آنها و در ساختار استخوانی‌شان.
دشمنت را هر دم از سوء المزاجی تازه باد
استخوانها در بدن الماس و مو بر تن روان
هوش مصنوعی: هر لحظه با بدی و ناپسند بودن خود، دشمن خود را آزار می‌دهی و او را عذاب می‌کنی، به‌گونه‌ای که استخوان‌هایش مانند الماس و موهایش از درد به حالت تشنگی و بی‌تابی درمی‌آید.
عشرت و محنت نکوخواه و بد اندیش ترا
روز و شب در دولت آباد و در انده آشیان
هوش مصنوعی: در هر لحظه و در تمام روزها، خوشی و سختی را برای تو که دارای افکار منفی هستی، در بزم و شادی و همچنین در اندوه و غم احساس می‌کنم.
پای قدرت را همیشه فرق نه گردون رکاب
دست حکمت را همیشه سیر هفت اختر عنان
هوش مصنوعی: قدرت همواره برتر از هر چیز است و حکمت راهنما و هدایت‌کننده در امور زندگی است؛ همچنان که هفت اختر (سیارات) تحت کنترل و تاثیر هستند و نشان‌دهنده نظم و ترتیب در زندگی هستند.
تا فلک پاید چو دانش، در سر افرازی بپای
تا جهان ماند چو دولت، در جهانداری بمان
هوش مصنوعی: تا زمانی که آسمان و جهان در پایداری دانش و هوش است، سعی کن به مقام بلند و ارجمند دست یابی. همچنین، تا زمانی که دنیا به وجود حکمت و ثروت ادامه دارد، تلاش کن در مدیریت و رهبری باقی بمانی.