گنجور

شمارهٔ ۲۹ - تجدید مطلع

کای سر زلف ترا شب در شکن
در شبت روزست، در روزت فتن
ماهت اندر مشک و روز اندر شبست
مشک اندر ماه و سنبل بر سمن
گر بود برگ سمن بدر منیر
گر شود ترکیب شب مشک ختن
سجدهٔ جنت نکردی شیخ و شاب
بنده لعلت نگشتی مرد و زن
گرچه در بتخانهٔ جنت سزد
گر خود از روح الامین باشد شمن
بر ثنای خسرو گردون شکوه
گر لب لعلت نبودی مفتتن
خسرو اعظم، اتابک، قطب دین
زبدهٔ دوران و دارای زمن
ملجاء اسلام، یوسف شاه شرق
سایهٔ پروردگار ذوالمننن
موجب خاصیت جان و خرد
علت ماهیت روح و بدن
مطلع سیاره کون و فساد
مصدر دیباجهٔ سرو علن
آن جهانداری که گشت اندر نبرد
مرغزار از زخم تیغش مرغزن
وآنکه شد زآسیب رمحش پایمال
دستبرد گیو در جنگ پشن
وآنکه مرغ روح شاهان را کند
نیزه خطبش ز آتش بابزن
هست چون زآثار تیغ و تیر اوست
هرچه در گیتی امانست و امن
دین و دولت را، سر تیغش مکان
فتح و نصرت را بر تیرش شکن
در هوای مجلسش زیبد ز لطف
لحن موسیقار اگر گردد محن
زآنکه با عکس می‌اش آب حیات
می‌نهد روی صفا بر خاک دن
ذو فنون نوک کلکش کآسمان
جز دم امرش نزد در هیچ فن
گر نبودی دین و دنیا را پناه
کس ندانستی ملک را زاهرمن
می‌بتابد آفتابی بر سپهر
تا شود سنگی عقیقی در یمن
می‌بباید احمدی در بوقبیس
تا پدید آرد اویسی در قرن
دین پناها بر در جاهت سپهر
دامن اندیشه در دست حزن
هر شبی تا صبح در تمهید عذر
شرمسار و خوار با تیغ و کفن
گوید ار در بدو دوران بی وقوف
اختلافی کرده‌ام در ما و من
درگذر از لطف بپذیر از کرم
از شکوه شرع و تعظیم سنن
جرم ازین پیر جهان پیما به عفو
عذر از آن مجبور سرگردان به من
ای ز فیض سایهٔ حق پرورت
مستشار دهر و دوران موتمن
دی به سیر کلک فرمان گسترت
جنبش افلاک و انجم مرتهن
بهر توقیعت که جان بی او مباد
ز اهتمام بذل و استفراق تن
ملک و ملت را در اجزاء وجود
همچنان باشد که روغن در لبن
نکته فکر ضمیرم را بهاست
گوهر عقد مدیحت را ثمن
ای امامی بر سریر ملک نظم
نوبت شاهی جو بنشینی، بزن
حضرتی را مدح می‌گویی که مدح
با صفای فطرت نور فطن
ز ارتفاع ذروهٔ قدسش ندید
جز خیال از یقین در چشم ظن
حضرتی کز قدر زیبد گرچه او
دامن همت نگرداند وَشن
حارسش کیوان و برجیسش ندیم
آفتابش شمع و گردونش لگن
حضرتی کز بدو فطرت برده‌اند
دهر و دوران در مراد و در محن
حضرتی کز نزهت باغ ولاش
شاخ سنبل کرده‌اند از نارون
در ادای بندگیها بنده‌وار
تاج داران انجمن در انجمن
گر بدیدی لا و لن برداشتی
اسم فعل از حرف و صوت از لاولن
تا ز بیخ داد شاخ مکرمت
تازگی یابد چو خوبی از شمن
شاخ عمر حاسدت بی برگ و بار
باد تا باشد چو شاخ کرگدن
نی معاذ الله که گر سر برزند
شاخش از تن بگسل و بیخش بزن
از چه سالی ماده و سالی نر است
گر نه خرگوشست حضمت چون زغن
باد تائید تو و تائید من
رای دولت پرورت را برهمن
طالع سعد تو بر اوج فلک
غرقه خصمت باد در موج شجن
کرده با افلاک قدرت امتحان
گشته با خورشید رایت مقترن
ز اقتران رایت انجم، مقتبس
ز امتحان قدرت ارکان ممتحن

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کای سر زلف ترا شب در شکن
در شبت روزست، در روزت فتن
هوش مصنوعی: ای دلربای من، با موهایی که همچون شب در هم پیچیده است، در تاریکی شب چهره‌ات زیبا و آرام است، اما در روشنایی روز، در دل روز، شوق و فتنه‌ای نهفته است.
ماهت اندر مشک و روز اندر شبست
مشک اندر ماه و سنبل بر سمن
هوش مصنوعی: چهره زیبایت مانند مشک درخشان است و روزها در تاریکی شب می‌گذرد. مشک به زیبایی ماه می‌افزاید و سنبل در کنار سمن شکوفه می‌زند.
گر بود برگ سمن بدر منیر
گر شود ترکیب شب مشک ختن
هوش مصنوعی: اگر برگ گل سمن درخشان باشد، ترکیب شب مانند عطر مشک ختن خواهد شد.
سجدهٔ جنت نکردی شیخ و شاب
بنده لعلت نگشتی مرد و زن
هوش مصنوعی: در این ابیات به این موضوع اشاره شده است که شیخ و جوانان به سجده در بهشت نپرداختند و در پی زیبایی و دلربایی معشوقه خود نیستند و در نتیجه نه مرد و نه زن به مقام مطلوب نرسیدند.
گرچه در بتخانهٔ جنت سزد
گر خود از روح الامین باشد شمن
هوش مصنوعی: هر چند که وجود شمن در معبد بهشت مناسب است، اما اگر خود روح‌الامین هم در آن‌جا باشد، هنوز هم او از مقامش نمی‌کاهد.
بر ثنای خسرو گردون شکوه
گر لب لعلت نبودی مفتتن
هوش مصنوعی: اگر زبان گویای تو، به ستایش شاهنشاه آسمانی نمی‌پرداخت، هیچ‌کس جذب و متنفر نمی‌شد.
خسرو اعظم، اتابک، قطب دین
زبدهٔ دوران و دارای زمن
هوش مصنوعی: خسرو بزرگ، حاکم و سرپرست، رکن اصلی دین و شخصیتی برجسته در زمان خود و دارای ویژگی‌های برجسته.
ملجاء اسلام، یوسف شاه شرق
سایهٔ پروردگار ذوالمننن
هوش مصنوعی: پناهگاه اسلام، یوسف پادشاه شرق است که تحت حمایت و سایه پروردگار قرار دارد.
موجب خاصیت جان و خرد
علت ماهیت روح و بدن
هوش مصنوعی: این جمله به آن اشاره دارد که وجود یا ماهیت انسان، به خاطر ارتباط عمیق و بنیادی بین روح و جسم است. روح و بدن هر دو نقش ویژه‌ای در شکل‌گیری شخصیت و ماهیت انسانی دارند و با هم تعامل دارند.
مطلع سیاره کون و فساد
مصدر دیباجهٔ سرو علن
هوش مصنوعی: در این متن می‌توان گفت که آغازی یا منبعی برای نظم و زیبایی وجود دارد که به کائنات و تحولات آن اشاره دارد. این منبع، به نوعی نماد آرامش و زیبایی است که در دنیای پر تغییر و بی‌نظمی اطراف ما وجود دارد.
آن جهانداری که گشت اندر نبرد
مرغزار از زخم تیغش مرغزن
هوش مصنوعی: جهانی که در آن، بر اثر جنگ و نزاع، طبیعت آسیب دیده و حیات پرندگان به خاطر جراحت‌های ناشی از برخوردها به خطر افتاده است.
وآنکه شد زآسیب رمحش پایمال
دستبرد گیو در جنگ پشن
هوش مصنوعی: آن کسی که به وسیله آسیب نیزه‌ی او زیر پا رفت و مورد تهاجم گیو در جنگ پشن قرار گرفت.
وآنکه مرغ روح شاهان را کند
نیزه خطبش ز آتش بابزن
هوش مصنوعی: کسی که با تیر سخنش، روح و جان پادشاهان را می‌زند، باید از آتش وجود خود بشکافد و با قدرت و شجاعت سخن بگوید.
هست چون زآثار تیغ و تیر اوست
هرچه در گیتی امانست و امن
هوش مصنوعی: هر چیزی که در دنیا وجود دارد و در امنیت و آرامش است، به خاطر آثار و تأثیرات شمشیر و تیر اوست.
دین و دولت را، سر تیغش مکان
فتح و نصرت را بر تیرش شکن
هوش مصنوعی: در این بیت به اهمیت دین و دولت اشاره شده است و به تصویر می‌کشد که چگونه این دو با هم در ارتباط هستند. به نوعی تشبیه شده که دین و دولت در نقطه‌ای حساس قرار دارند و برای دستیابی به فتح و پیروزی، نیاز به تلاش و قدرت دارند. در واقع، می‌توان گفت که برای رسیدن به موفقیت، وجود عزم و اراده‌ای قوی ضروری است.
در هوای مجلسش زیبد ز لطف
لحن موسیقار اگر گردد محن
هوش مصنوعی: در فضای محفل او، صدای خوش نوازنده‌ای باید باشد که اگر هم مشکلاتی پیش بیاید، زیبایی و لطافت آن فضا همچنان باقی خواهد ماند.
زآنکه با عکس می‌اش آب حیات
می‌نهد روی صفا بر خاک دن
هوش مصنوعی: به دلیل زیبایی و جذابیت محبت و عشق، زندگی تازه و شادابی بر زمین می‌آورد.
ذو فنون نوک کلکش کآسمان
جز دم امرش نزد در هیچ فن
هوش مصنوعی: کسی که در هر رشته و هنری مهارت دارد، تنها به خواست و اراده‌اش به آسمان می‌رسد و در هیچ زمینه‌ای بدون اوامر او، هیچ چیز ارزشمندی وجود ندارد.
گر نبودی دین و دنیا را پناه
کس ندانستی ملک را زاهرمن
هوش مصنوعی: اگر دین و دنیا پناهی برای کسی نبود، هرگز نمی‌توانستی سلطنت و ظاهری که دارم را بشناسی.
می‌بتابد آفتابی بر سپهر
تا شود سنگی عقیقی در یمن
هوش مصنوعی: خورشید بر آسمان می‌تابد تا سنگی عقیق در یمن شکل بگیرد.
می‌بباید احمدی در بوقبیس
تا پدید آرد اویسی در قرن
هوش مصنوعی: احمدی باید می‌نوشد تا در آینده کسی مثل اویسی ظهور کند.
دین پناها بر در جاهت سپهر
دامن اندیشه در دست حزن
هوش مصنوعی: دین، پناهگاهی است که زیر سایه‌ی آسمان قرار دارد و اندیشه‌ها را در دامن خود می‌گیرد و با اندوه و غم همراه است.
هر شبی تا صبح در تمهید عذر
شرمسار و خوار با تیغ و کفن
هوش مصنوعی: هر شب تا صبح برای پیدا کردن عذری به شدت شرمنده و بی‌احترام هستم و در حالی که تیغ و کفن به همراه دارم، به فکر خودم می‌باشم.
گوید ار در بدو دوران بی وقوف
اختلافی کرده‌ام در ما و من
هوش مصنوعی: اگر در آغاز زندگی با نادانی و ناآگاهی دچار اختلافی میان ما و خودم شده‌ام، پس بگویید.
درگذر از لطف بپذیر از کرم
از شکوه شرع و تعظیم سنن
هوش مصنوعی: در راهی که می‌روی، به مهربانی و لطف دیگران توجه کن و از بخشش آنها بهره‌بر، در عین حال به احترام قوانین و آیین‌های مشخص شده نیز توجه داشته باش.
جرم ازین پیر جهان پیما به عفو
عذر از آن مجبور سرگردان به من
هوش مصنوعی: من به خاطر این پیر زندگی که به دور از ظلم و گناه است، از آن کسی که به اجبار در مشکلات سرگردان است، عذرخواهی می‌کنم.
ای ز فیض سایهٔ حق پرورت
مستشار دهر و دوران موتمن
هوش مصنوعی: ای که از برکت سایه‌ی حق به مقام والا رسیده‌ای و در مشورت با زمان و دوران معتبر و قابل اعتماد هستی.
دی به سیر کلک فرمان گسترت
جنبش افلاک و انجم مرتهن
هوش مصنوعی: در آن روز قلم تو به زیبایی و قدرت، حرکات نجوم و کهکشان‌ها را به تصویر می‌کشد و آنها را تحت تأثیر قرار می‌دهد.
بهر توقیعت که جان بی او مباد
ز اهتمام بذل و استفراق تن
هوش مصنوعی: برای رضایت تو، جانم را بی‌تو نمی‌خواهم، از زحمت و تلاش برای دادن و گرفتن تن شکایت ندارم.
ملک و ملت را در اجزاء وجود
همچنان باشد که روغن در لبن
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که ارتباط و هماهنگی میان حکومت و مردم باید به گونه‌ای باشد که مانند روغن در شیر، که هرگز از هم جدا نمی‌شوند و همواره در کنار یکدیگر وجود دارند، باشد. حکومت و ملت باید به هم پیوسته و یکپارچه باشند، و هر کدام برای دیگری ضروری است.
نکته فکر ضمیرم را بهاست
گوهر عقد مدیحت را ثمن
هوش مصنوعی: من به فکر و اندیشه‌ام ارزش زیادی می‌دهم و می‌خواهم که مایه‌ی ستایش تو، همانند جواهر باارزشی باشد که می‌توان برای آن بها پرداخت.
ای امامی بر سریر ملک نظم
نوبت شاهی جو بنشینی، بزن
هوش مصنوعی: ای امامی که بر تخت سلطنت نشسته‌ای، اگر به کمال و نظم پادشاهی فکر کنی، اقدام کن و به میدان عمل بزن.
حضرتی را مدح می‌گویی که مدح
با صفای فطرت نور فطن
هوش مصنوعی: تو کسی را ستایش می‌کنی که با صفای طبیعت و درک روشنش، شایستگی مدح دارد.
ز ارتفاع ذروهٔ قدسش ندید
جز خیال از یقین در چشم ظن
هوش مصنوعی: از بلندی قله‌ی مقدس او، جز خیال و تصور چیزی ندید، در حالی که در دلش یقین و اطمینان نبود.
حضرتی کز قدر زیبد گرچه او
دامن همت نگرداند وَشن
هوش مصنوعی: حضرت بزرگی که به مقامش شایسته است، حتی اگر دامن همت خود را به زمین نزنند و در تلاش نباشند.
حارسش کیوان و برجیسش ندیم
آفتابش شمع و گردونش لگن
هوش مصنوعی: در اینجا به توصیف یک محیط زیبا و با شکوه پرداخته شده است. ستاره‌ها که مانند نگهدارنده‌هایی در آسمان هستند و همراهان نور خورشید، نماد روشنایی و زندگی به شمار می‌روند. همچنین، آسمان به عنوان ظرفی بزرگ و گسترده توصیف شده که این همه زیبایی را در خود جای داده است. به عبارت دیگر، این تصویر از زیبایی، نور و فضایی دلنشین حکایت می‌کند.
حضرتی کز بدو فطرت برده‌اند
دهر و دوران در مراد و در محن
هوش مصنوعی: انسانی که از آغاز آفرینش در سختی‌ها و خوشی‌ها قرار دارد، به نوعی از دست زمان و حوادث زندگی متاثر شده است.
حضرتی کز نزهت باغ ولاش
شاخ سنبل کرده‌اند از نارون
هوش مصنوعی: شخصیتی که از زیبایی و سرزندگی باغ و فضای دلنشین خود، شاخی از گل سنبل را به نمایش گذاشته است.
در ادای بندگیها بنده‌وار
تاج داران انجمن در انجمن
هوش مصنوعی: در انجام خدمت و وظایف به صورت خضوع و فروتنی همچون بندگان، پادشاهان و بزرگواران در جمع و محفل حاضر می‌شوند.
گر بدیدی لا و لن برداشتی
اسم فعل از حرف و صوت از لاولن
هوش مصنوعی: اگر به معنای واقعی و دقیق لا و لن توجه می‌کردی، نمی‌توانستی نام فعل را از این دو واژه و صوت آنها جدا کنی.
تا ز بیخ داد شاخ مکرمت
تازگی یابد چو خوبی از شمن
هوش مصنوعی: زمانی که اصول و صفات نیکو در وجود انسان باشد، این صفات مانند ریشه‌ای محکم، باعث رشد و شکفتن خوبی‌ها در او می‌شود. وقتی که این خوبی‌ها از درون او به نمایش گذاشته شوند، احساس تازگی و طراوت می‌کنند.
شاخ عمر حاسدت بی برگ و بار
باد تا باشد چو شاخ کرگدن
هوش مصنوعی: عمر دشمنان تو به زودی به پایان خواهد رسید و خشک و بدون ثمر خواهد ماند، تا اینکه همچون شاخ کرگدن بی‌فایده شود.
نی معاذ الله که گر سر برزند
شاخش از تن بگسل و بیخش بزن
هوش مصنوعی: هرگز نمی‌توانم اجازه دهم که درختی که به زندگی‌ام وابسته است، با سر بلند کردنش از ریشه جدا شود و مرا ترک کند.
از چه سالی ماده و سالی نر است
گر نه خرگوشست حضمت چون زغن
هوش مصنوعی: از چه سالی ماده‌اش به دنیا آمده و نر دارد؟ اگر نه، پس همچون زغن، او هم به خرگوشی شباهت دارد.
باد تائید تو و تائید من
رای دولت پرورت را برهمن
هوش مصنوعی: نسیم محبت تو و تأیید من، حمایت از دولت بزرگت را در کنار ما خواهد آورد.
طالع سعد تو بر اوج فلک
غرقه خصمت باد در موج شجن
هوش مصنوعی: سرنوشت خوش تو در اوج آسمان قرار دارد و دشمنی تو در چالش‌ها غرق شده است.
کرده با افلاک قدرت امتحان
گشته با خورشید رایت مقترن
هوش مصنوعی: نرمش و قدرت الهی با آسمان‌ها به آزمایش درآمده و پرچم او با خورشید همراه شده است.
ز اقتران رایت انجم، مقتبس
ز امتحان قدرت ارکان ممتحن
هوش مصنوعی: از نزدیکی و هم‌نشینی ستاره‌ها، قدرت و توانایی‌های مختلفی برای آزمایش و سنجش به دست می‌آید.