گنجور

شمارهٔ ۱۸ - تجدید مطلع

کای ضمیرت با بر گوهر بار
برده تاب نجوم و آب بحار
سخنت راز وحی را تفسیر
قلمت نقش غیر را پرگار
گفت از جود، حاتم طائی
دلت از علم، حیدر (ع) کرار
اولیای ترا ز گردش چرخ
دیده ی بخت جاودان بیدار
روز جاه تو زیور ایام
دور حکم تو زبده ی ادوار
هم ز دست تو برق گوهر فتح
روز بدخواه کرده روز شمار
هم ز شست تو مرغ دانه ی روح
چار پر گشته وانگهی طیار
روز هیجا چو بر کشد ز نیام
دست شمشیر خسروان آثار
گر نگردد ز بیم او پنهان
گر نخواهد ز تاب او زنهار
بگسلد روح روزگار ز جسم
بر کشد پود کائنات ز تار
بر سر بدسکال دین چو نهد
آب رخسارش آتشین دستار
همه دشوار ملک ازو آسان
همه آسان خلق ازو دشوار
نیم جان گوید از زبان عدوت
چون بر آری روانش از بن و بار
مرگ را شد روان ز نایره آب
اجل آمد برون ز پوست چو مار
گرچه دریای خون بجوش آورد
بر در کازرون گه پیکار
گرچه در پای کرد کوه هنوز
موج خون زو همی رسد به حصار
قطره آب باشد اندر بحر
در کفش روز رزم و ساعت کار
دامنش پر ز گوهر است که هست
روز رزم تواش بدریا بار
ای بفضل و بزرگی از وزراء
گشته ممتاز و در زمانه مشار
بی تکلف بپایه تو، که باد
درت از جاه وجود برخوردار
دستم طبعم نمی رسد که رسید
تا بافلاک پایه اشعار
هنرت چون مکارم صدریست
بر تر از ذروه ی قیاس شمار
که فرود زمین حضرت اوست
اوج قدر اکابر و اخیار
سعد دین، فضل زمان و زمین
همچو من عاجز از ثناش هزار
دین پناهی که نوک خامه اوست
فیض بخش خرد پذیر فتار
ای ز آب زمین دولت تو
پر ز نورند انجم سیار
وی که بی نظم و نثر تو نبود
عالم علمرا شعا رود ثار
ای بتحسین زبان تیر سپهر
برده از خامه تو چون سوفار
علم، اندر هوای سایه تست
سایه بر وی فکن، بهانه میار
اندرین هفته همتت که سپهر
باد مأمور امر او هموار
با خود از روی تجربت می گفت
کای دل عیش جوی باده گسار
گرچه هنگام عشرتست و صبوح
خاصه با نعمه ی چکاوک و سار
گرچه سرمست رنگ و بوی گلند
تخت بزاز و کلبه عطار
بی رضای خدایگان صدور
نبود فیض روح نوش گذار
گرچه جز غم نبوده حاصل عمر
سر از آن چون بدین رسد بردار
در گرفت این حدیت و حالی گشت
قدم همت سپهر سپار
ای سحاب مطیر کلک تو را
درّ مکنون مقاطر اقطار
وی فسرده ز بخششت کانرا
خون یاقوت در تن احجار

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کای ضمیرت با بر گوهر بار
برده تاب نجوم و آب بحار
هوش مصنوعی: ای جان تو که در خود دُر و گوهرهای باارزش نهفته‌ای، تو تابش ستارگان و جلال دریاها را به دوش می‌کشی.
سخنت راز وحی را تفسیر
قلمت نقش غیر را پرگار
هوش مصنوعی: سخنان تو معانی عمیق و پنهان را توضیح می‌دهند و نوشته‌هایت به کمک دقت و حسابگری، تصاویری تازه و زیبا خلق می‌کنند.
گفت از جود، حاتم طائی
دلت از علم، حیدر (ع) کرار
هوش مصنوعی: حاتم طایی به خاطر سخاوت و بخشندگی معروف است، در حالی که علی (ع) به خاطر علم و دانایی‌اش شناخته می‌شود. این جمله نشان می‌دهد که در وجود تو، هم ویژگی‌های نوع‌دوستی و بخشندگی وجود دارد و هم علم و دانش.
اولیای ترا ز گردش چرخ
دیده ی بخت جاودان بیدار
هوش مصنوعی: دوستان و یاران تو از چرخ گردش روزگار و بی‌وفایی قسمت همیشه هوشیار و آگاه هستند.
روز جاه تو زیور ایام
دور حکم تو زبده ی ادوار
هوش مصنوعی: در روزگار شکوه و عظمت تو، روزها زینت می‌یابند و فرمان تو برترین انتخاب از میان دوران‌هاست.
هم ز دست تو برق گوهر فتح
روز بدخواه کرده روز شمار
هوش مصنوعی: به خاطر دست تو، جوهر پیروزی در روز بدخواهی، به حساب روزها افتاده است.
هم ز شست تو مرغ دانه ی روح
چار پر گشته وانگهی طیار
هوش مصنوعی: از دست تو، مرغی که روحش از دانه‌ی تو تغذیه می‌کند، چهار پر شده و سپس پرواز کرده است.
روز هیجا چو بر کشد ز نیام
دست شمشیر خسروان آثار
هوش مصنوعی: وقتی که روز نبرد به‌وجود می‌آید و شمشیرهای پادشاهان از غلاف بیرون می‌آید، نشانه‌های قدرت و شکوه آن‌ها نمایان می‌شود.
گر نگردد ز بیم او پنهان
گر نخواهد ز تاب او زنهار
هوش مصنوعی: اگر به خاطر ترس او پنهان نشود و اگر از شدت عشق او نگران نباشد، به خود زنهار بده.
بگسلد روح روزگار ز جسم
بر کشد پود کائنات ز تار
هوش مصنوعی: روح روزگار از بدن جدا شود و ساختار جهان را از هم بگسلاند.
بر سر بدسکال دین چو نهد
آب رخسارش آتشین دستار
هوش مصنوعی: وقتی کسی که دینش خوب نیست، آب بر روی چهره‌اش می‌ریزد، به مانند آتش زدن یک دستار می‌شود.
همه دشوار ملک ازو آسان
همه آسان خلق ازو دشوار
هوش مصنوعی: همه چیز در دنیا به خاطر او آسان می‌شود، اما مشکلات و سختی‌ها برای انسان‌ها به وجود می‌آید.
نیم جان گوید از زبان عدوت
چون بر آری روانش از بن و بار
هوش مصنوعی: نیم جان می‌گوید: اگر تو بتوانی روح دشمن را از عمق وجودش خارج کنی، چه بر سر او خواهد آمد.
مرگ را شد روان ز نایره آب
اجل آمد برون ز پوست چو مار
هوش مصنوعی: مرگ به مانند آتش ناگهانی ظاهر شد و مانند ماری که از پوست خود خارج می‌شود، به زندگی خاتمه داد.
گرچه دریای خون بجوش آورد
بر در کازرون گه پیکار
هوش مصنوعی: اگرچه دریاهای خون در میدان جنگ در کازرون به جوش می‌آیند، اما این نبرد هنوز ادامه دارد.
گرچه در پای کرد کوه هنوز
موج خون زو همی رسد به حصار
هوش مصنوعی: هرچند کوهستان هنوز هم از خون او به دیوارها می‌رسد و نشان از مبارزات و سختی‌ها دارد.
قطره آب باشد اندر بحر
در کفش روز رزم و ساعت کار
هوش مصنوعی: در روز نبرد و زمان کار، انسان مانند یک قطره آب است که در دریا قرار دارد.
دامنش پر ز گوهر است که هست
روز رزم تواش بدریا بار
هوش مصنوعی: دامن او پر از جواهرات و ارزش‌هاست، چون در روز نبرد، او مانند دریا غنی و پربار است.
ای بفضل و بزرگی از وزراء
گشته ممتاز و در زمانه مشار
هوش مصنوعی: تو به خاطر لطف و بزرگی‌ات از دیگر وزیران متمایز شده‌ای و در زمانه‌ات جایگاه ویژه‌ای داری.
بی تکلف بپایه تو، که باد
درت از جاه وجود برخوردار
هوش مصنوعی: بدون هیچ زحمتی به مقام تو می‌رسم، زیرا وجودت همچون بادی است که به من نیرو و قدرت می‌دهد.
دستم طبعم نمی رسد که رسید
تا بافلاک پایه اشعار
هوش مصنوعی: دست من به آثار و ایده‌های بلند و برجسته نمی‌رسد و نتوانسته‌ام با آنچه در اوج هنر و شعر وجود دارد، رقابت کنم.
هنرت چون مکارم صدریست
بر تر از ذروه ی قیاس شمار
هوش مصنوعی: هنرت همچون بهترین ویژگی‌ها و صفات انسانی است که بالاتر از تمام معیارهای سنجش و مقایسه قرار دارد.
که فرود زمین حضرت اوست
اوج قدر اکابر و اخیار
هوش مصنوعی: زمین محل نزول و حضور اوست و جایگاه برجستگان و نیکان است.
سعد دین، فضل زمان و زمین
همچو من عاجز از ثناش هزار
هوش مصنوعی: سعد دین می‌گوید که از آن جایی که فضیلت و بزرگی او در زمان و مکان بی‌نظیر است، حتی من که در ستایش او ناتوانم، نمی‌توانم به درستی ارزش او را بیان کنم.
دین پناهی که نوک خامه اوست
فیض بخش خرد پذیر فتار
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که دین و مذهب، مانند پناهگاهی است که از نیکی و حکمت پر شده و انسان‌ها می‌توانند از آن بهره‌مند شوند. این نصیحت و معنویت به افراد کمک می‌کند تا خردمندانه‌تر عمل کنند و از فیض و برکت دین بهره‌برداری کنند.
ای ز آب زمین دولت تو
پر ز نورند انجم سیار
هوش مصنوعی: ای تو که چون آب زمین، برکت و نورانی، ستاره‌های سیار نیز تحت تاثیر نور تو هستند.
وی که بی نظم و نثر تو نبود
عالم علمرا شعا رود ثار
هوش مصنوعی: شخصی که در علم و دانش به صورت منظم و با نثر خوب فعالیت نمی‌کند، در حقیقت در دنیای علم و معرفت هیچ گونه تاثیری ندارد.
ای بتحسین زبان تیر سپهر
برده از خامه تو چون سوفار
هوش مصنوعی: ای زبان تو مانند تیر آسمان است که با نازکی و زیبایی خاصی، از دست تو صادر شده است.
علم، اندر هوای سایه تست
سایه بر وی فکن، بهانه میار
هوش مصنوعی: علم، همچون سایه‌ای است که بر روی توست؛ بنابراین آن را به خود نگیر و بهانه‌ای برای آن نیاور.
اندرین هفته همتت که سپهر
باد مأمور امر او هموار
هوش مصنوعی: در این هفته، تلاش و عزم توست که آسمان به تو مدد می‌رساند و کارهایت را آسان می‌کند.
با خود از روی تجربت می گفت
کای دل عیش جوی باده گسار
هوش مصنوعی: با توجه به تجربه‌ات، به خودت بگو که ای دل، به دنبال لذت و خوشی باش و از شراب‌نوشی بهره ببر.
گرچه هنگام عشرتست و صبوح
خاصه با نعمه ی چکاوک و سار
هوش مصنوعی: هرچند که زمان جشن و شادمانی است و خاصه در همراهی با نعمت پرندگان چکاوک و سار،
گرچه سرمست رنگ و بوی گلند
تخت بزاز و کلبه عطار
هوش مصنوعی: با وجود اینکه تحت تأثیر زیبایی و عطر گل‌ها هستم، اما احساس نمی‌کنم که مقید به زندگی در قصرهای ثروتمندان یا کلبه‌های ساده عطارها باشم.
بی رضای خدایگان صدور
نبود فیض روح نوش گذار
هوش مصنوعی: بدون رضایت خداوند، هیچ نوع فیض و برکتی به وجود نمی‌آید.
گرچه جز غم نبوده حاصل عمر
سر از آن چون بدین رسد بردار
هوش مصنوعی: اگرچه در تمام عمر هیچ دستاوردی جز گزند و غم نداشته‌ام، اما وقتی به این مرحله می‌رسم، زندگی را رها کنم.
در گرفت این حدیت و حالی گشت
قدم همت سپهر سپار
هوش مصنوعی: در اینجا به وضوح نشان داده می‌شود که با افزایش تلاش و اراده، مراحل دشواری را پشت سر گذاشته و پیشرفت‌هایی در زندگی حاصل می‌شود. این مسیر ممکن است با چالش‌ها و سختی‌ها همراه باشد، اما هر تلاش و قدم مثبت در راستای هدف، نتیجه‌ای در پی خواهد داشت.
ای سحاب مطیر کلک تو را
درّ مکنون مقاطر اقطار
هوش مصنوعی: ای ابر باران‌زا، قلم تو را در گنجینه‌ای پر از جواهرات پنهان قرار نده.
وی فسرده ز بخششت کانرا
خون یاقوت در تن احجار
هوش مصنوعی: او از بخشش تو غمگین است زیرا که خون یاقوت در دل سنگ‌ها وجود دارد.