گنجور

شمارهٔ ۱۰ - در مدح فخر الملک

ترک من چون طره عنبر شکن پرچین کند
عرصه چین را ز چین طره مشگ آگین کند
مهر ما رافسای را بر نارون جولان دهد
مار مهرانگیز را بر نسترن پرچین کند
نرگس سیرابش اندر باغ حسن از میل کفر
هم گل بتخانه سازد هم ز سنبل چین کند
تا گلش را نافه ی مشک ختن بستر شود
سنبلش را توده ی برگ سمن بالین کند
لاله خود روی را در سایه ی عنبر کشد
سنبل سیراب را پیرایه نسرین کند
جزع و لعلش در دماغ عقل و در عین بصر
صورت فرهاد بندد، شیوه ی شیرین کند
همچنان جزعش بغمزه عقل را نیرو دهد
همچنان لعلش بخنده روح را تسکین کند
کآسمان از نوک کلک خواجه خسرو نشان
انتظام مملکت سازد، قوام دین کند
صدر فخرالدین عربشاه آنکه از بدو وجود
خامه تقریر را تدبیر او تلقین کند
آنکه عکس گوهر شمشیر او را چون قضا
زوز هیجا بر زمین و آسمان تعیین کند
چرخ مینا رنگ را دامن پر از مرجان شود
خاک مرجان پوش را رخساره پر پروین کند
جره باز تیغش ار خواهد بروز انتقام
آشیان صعوه اندر دیده شاهین کند
شاه چرخ نیلگون عرصه امنش بطبع
رخ نهد تا در رکابش بیدقی فرزین کند
زآنکه گرد خاک پایش را برغبت در بهشت
دست رضوان توتیای چشم حور العین کند
لفطش ار یاد آرد از هندوستان، چون آبنوس
عاج روید ز آن زمین هندوستانرا چین کند
تا نزاید مثل او حفظش پس از چندین قرار
طبع را بکری دهد؛ افلاک را عنین کند
ای سرافرازی که موج لطفت از دریای جود
دوزخ اندیشه ی افلاسرا تسکین کند
اندرین دولت که باقی باد بر ما روزگار
شدت دیماه را ز الطاف فروردین کند
ز آتش طبع از نه بگشایم بسحر آب حیات
شاید ار بر من جهان چون آفرین نفرین کند
دی زمن بیتی کسی بشنید و بر گردید و گفت
کس نیارد کاین سخن را در سخن تضمین کند
من که کلکم در سرابستان معنی گاه نظم
گر گذاری آورد چون قصد علیین کند
کی بدین معنی شوم محتاج کاندر نظم و نثر
خاطر دراک من دعوی صد چندین کند
سرورا، صدرا، تو خود دانی که در ملک سخن
بنده را دستیست کو... قسطنطین کند
گر فشانم آستین نطق بر پیشینگان
دست صیت جمله را در خاک گوهر چین کند
تا بدو نیک جهان را نص قرآن در وجود
اول از آتش نماید ابتدا از طین کند
در بدو نیک جهان دست حسودت بسته باد
تا نه هرگز آن بر اندیشه نه هرگز این کند
چشم اقرانت بدیدار تو روشن باد و باد،
عمرشان چند آنکه احسان را خرد تحسین کند
ختم کردم بر دعا، کاندر دعای مدح تو
خود اجابت استعانت را ز طبع آئین کند

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ترک من چون طره عنبر شکن پرچین کند
عرصه چین را ز چین طره مشگ آگین کند
هوش مصنوعی: موهای معشوقه‌ام چون رشته‌ای از عطر العنبر، بر روی پیشانی‌اش به زیبایی قرار گرفته و جلوه‌ای شگفت‌انگیز به آن بخشیده است. وجود او با زلف‌های مشکی‌اش، فضایی دل‌نشین و جذاب ایجاد کرده که همه جا را تحت تأثیر قرار می‌دهد.
مهر ما رافسای را بر نارون جولان دهد
مار مهرانگیز را بر نسترن پرچین کند
هوش مصنوعی: دوستی ما مانند آتش است که شعله‌ور می‌شود و درختان نارون را به رقص درمی‌آورد. عشق ما همچون گل‌های نسترن در بین خارها می‌شکفد و زیبایی را به ارمغان می‌آورد.
نرگس سیرابش اندر باغ حسن از میل کفر
هم گل بتخانه سازد هم ز سنبل چین کند
هوش مصنوعی: نرگس در باغ زیبایی، به قدری سیراب و پرورش یافته است که از تمایل به کفر نیز می‌تواند گل‌های معبد بسازد و به جمع‌آوری سنبل مشغول شود.
تا گلش را نافه ی مشک ختن بستر شود
سنبلش را توده ی برگ سمن بالین کند
هوش مصنوعی: گل او را بر روی بستر خوشبو و دلنشینی می‌گذارند و سنبل او را در کنار برگ‌های خوش香 سمن قرار می‌دهند تا آرامش و زیبایی بیشتری به آن افزوده شود.
لاله خود روی را در سایه ی عنبر کشد
سنبل سیراب را پیرایه نسرین کند
هوش مصنوعی: لاله به زیبایی خود در کنار عطر عنبر خود را می‌نمایاند و سنبل، که با آب سیراب شده، خود را با زیبایی گل نسرین زینت می‌بخشد.
جزع و لعلش در دماغ عقل و در عین بصر
صورت فرهاد بندد، شیوه ی شیرین کند
هوش مصنوعی: وقتی عقل و چشم به زیبایی و جذابیت او می‌نگرند، نفس آدمی را مسحور می‌کند و به یاد فرهاد می‌افتیم، در حالی که او در دل شیرینی و لطافت خاصی دارد.
همچنان جزعش بغمزه عقل را نیرو دهد
همچنان لعلش بخنده روح را تسکین کند
هوش مصنوعی: عشق او به قدری قدرتمند است که عقل را به چالش می‌کشد و حالتی خاص به او می‌دهد. همچنین زیبایی او به روح آرامش و تسکین می‌بخشد و حالتی دلنشین ایجاد می‌کند.
کآسمان از نوک کلک خواجه خسرو نشان
انتظام مملکت سازد، قوام دین کند
هوش مصنوعی: اوج آسمان به وسیله اختیار و نیروی خواجه خسرو، نظم و ترتیب مملکت را برقرار می‌کند و به استحکام دین کمک می‌کند.
صدر فخرالدین عربشاه آنکه از بدو وجود
خامه تقریر را تدبیر او تلقین کند
هوش مصنوعی: صدر فخرالدین عربشاه، کسی است که از آغاز وجودش، قلم نوشتن را با تدبیر و مهارت به دیگران آموزش داده است.
آنکه عکس گوهر شمشیر او را چون قضا
زوز هیجا بر زمین و آسمان تعیین کند
هوش مصنوعی: کسی که تصویر ارزشمند و شکوه شمشیرش به اندازه‌ای است که سرنوشت را به راحتی در زمین و آسمان رقم می‌زند.
چرخ مینا رنگ را دامن پر از مرجان شود
خاک مرجان پوش را رخساره پر پروین کند
هوش مصنوعی: چرخش میکده باعث می‌شود دامن پر از مرجان، رنگین و زیبا شود و خاکی که مرجان دارد، چهره‌ای مانند پروین (محمود) پیدا کند.
جره باز تیغش ار خواهد بروز انتقام
آشیان صعوه اندر دیده شاهین کند
هوش مصنوعی: اگر شمشیرش بخواهد انتقام بگیرد، پرنده‌ی کوچک را در چشم شاهین خواهد انداخت.
شاه چرخ نیلگون عرصه امنش بطبع
رخ نهد تا در رکابش بیدقی فرزین کند
هوش مصنوعی: پادشاه آسمان آبی، به آسانی به میدان می‌آید تا در کنار او، پرچمداری شجاع و دلیر نمایان شود.
زآنکه گرد خاک پایش را برغبت در بهشت
دست رضوان توتیای چشم حور العین کند
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه گرد و غبار پای او با محبت در بهشت، به دست رضوان، همچون گردی در چشم حوریان زیبایی می‌شود.
لفطش ار یاد آرد از هندوستان، چون آبنوس
عاج روید ز آن زمین هندوستانرا چین کند
هوش مصنوعی: اگر نامش به یاد بیاید از سرزمین هندوستان، مانند درخت آبنوس و عاج، که از آن سرزمین می‌روید و زیبایی خاصی دارد.
تا نزاید مثل او حفظش پس از چندین قرار
طبع را بکری دهد؛ افلاک را عنین کند
هوش مصنوعی: این شعر بیان می‌کند که اگر چیزی مانند او (انسانی خاص یا ویژگی‌ای منحصر به فرد) به وجود نیاید، پس از مدتی توانایی‌های طبیعی را از دست خواهد داد و به شکل خام و ناتوانی در خواهد آمد. به نوعی، دنیا بدون وجود چنین فردی به نقصی دچار می‌شود.
ای سرافرازی که موج لطفت از دریای جود
دوزخ اندیشه ی افلاسرا تسکین کند
هوش مصنوعی: ای بزرگوار، تو چنان موجی از لطف و بخشش هستی که می‌توانی اندیشه‌های فقیرانه و ناامید را آرامش بخشی.
اندرین دولت که باقی باد بر ما روزگار
شدت دیماه را ز الطاف فروردین کند
هوش مصنوعی: در این زمانه‌ی خوب و خوشی که امیدوار هستیم همیشه بر ما بماند، روزهای سخت و سرد دی ماه را به برکت نعمت‌های بهاری تبدیل می‌کند.
ز آتش طبع از نه بگشایم بسحر آب حیات
شاید ار بر من جهان چون آفرین نفرین کند
هوش مصنوعی: من از روی طبیعت خود می‌خواهم زبان به بیان بگشایم و با کمک سحر و جادوی زندگی بخش، شاید اگر جهان بر من نفرین کند، به حال من بهتری بخورد.
دی زمن بیتی کسی بشنید و بر گردید و گفت
کس نیارد کاین سخن را در سخن تضمین کند
هوش مصنوعی: یک نفر از من شعری شنید و با تعجب برگشت و گفت: هیچ‌کس نمی‌تواند این حرف را در کلامش به‌خوبی بیان کند.
من که کلکم در سرابستان معنی گاه نظم
گر گذاری آورد چون قصد علیین کند
هوش مصنوعی: من در دنیای فریب و توهمات به سر می‌برم و مانند شاعری هستم که وقتی به بالاترین هدف‌ها فکر می‌کند، می‌تواند به نظم و ترتیب بیندیشد.
کی بدین معنی شوم محتاج کاندر نظم و نثر
خاطر دراک من دعوی صد چندین کند
هوش مصنوعی: نمی‌خواهم به این معنا نیازمند باشم، زیرا در نوشتن شعر و نثر، ذهن من خود به خود ادعای‌های بیشتری را مطرح می‌کند.
سرورا، صدرا، تو خود دانی که در ملک سخن
بنده را دستیست کو... قسطنطین کند
هوش مصنوعی: ای سرور و بزرگوار، تو خود می‌دانی که من در دنیای شعر و سخن هنری دارم که می‌تواند مانند قسطنطین بر بام افراشته شود.
گر فشانم آستین نطق بر پیشینگان
دست صیت جمله را در خاک گوهر چین کند
هوش مصنوعی: اگر آستین سخن را به روی پیشینیان بزنم، نام و آوازه همه را در خاک گوهر چین ثبت خواهد کرد.
تا بدو نیک جهان را نص قرآن در وجود
اول از آتش نماید ابتدا از طین کند
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که خداوند جهان را از آتش خلق کرده و سپس از خاک، موجودات را به وجود آورده است. در واقع، این اشاره‌ای به آغاز خلقت و مراحل آن دارد و نشان می‌دهد که چگونه از عناصر اولیه، زندگی و موجودات شکل گرفته‌اند.
در بدو نیک جهان دست حسودت بسته باد
تا نه هرگز آن بر اندیشه نه هرگز این کند
هوش مصنوعی: با آغاز زندگی خوب و خوش، امیدوارم حسود تو به طوری محدود شود که هیچ‌گاه نتواند به افکار تو آسیب بزند و هرگز تو را در معرض مشکلات قرار ندهد.
چشم اقرانت بدیدار تو روشن باد و باد،
عمرشان چند آنکه احسان را خرد تحسین کند
هوش مصنوعی: چشم دوستانت به دیدار تو روشن باد و امیدوارم که عمرشان طولانی باشد تا بتوانند خوبی‌ها را ارج نهند و ستایش کنند.
ختم کردم بر دعا، کاندر دعای مدح تو
خود اجابت استعانت را ز طبع آئین کند
هوش مصنوعی: من دعای خود را به پایان رساندم، زیرا دعای ستایش تو به خودی خود درخواست کمک و اجابت را به همراه دارد.