گنجور

بخش ۷ - رهایی امیر مختار از بند به خواهش عبدالله به عمر

بزرگان که بودند در آن دیار
به دین پیرو شیر پروردگار
نهانی پی عهد و پیمان اوی
به کاشانه گشتند مهمان اوی
همی بود فرزانه در فکر کار
که نقش دگر چرخ، کرد آشکار
فرستاد پیکی زبیری نژاد
زبطحا به عبد الله بد نهاد
که پور قطیع است فرمانگذار
به جای تو در آن خجسته دیار
چو او آمد آنجا، تو زین سوی، تاز
که ما را به رای تو آمد نیاز
چو عبدالله ابن مطیع پلید
بیامد شد ازکوفه ابن یزید
همی خواست مختار جوید نبرد
برآرد زبنیاد بد خواه، گرد
بزرگان که بودند یاران اوی
نمودند با هم چنین گفتگوی
که مختار گوید ز دارای دین
مرا هست فرمان در این جنگ کین
ندانیم باشد درست این سخن
و یا جوید او پادشاهی به فن؟
همان به که ما خود به بطحا شویم
بر پور حیدر محمد رویم
گراوگفت باید که جنگ آوریم
نبایست دیگر درنگ آوریم
وگرنه چه باید که ما رایگان
ببازیم جان، کوشود کامران
چه این گفته آمد به پا خاستند
همی کار رفتن بیاراستند
سپردند ره سوی بطحا زمین
به درگاه فرزند ضرغام دین
به ایوان فرزانه فرزند شاه
چو آسوده گشتند از رنج راه
یکی روز در نزد آن سرفراز
زکردار مختار راندند، راز
بفرمود همنام خیرالانام (ع)
یلی تا دژ آهنگ شیرکنام
که ما را پس از سبط خیرالبشر
امام است فرزند آن تاجور
همان به کزین، در به یثرب شویم
درین کار فرمان او بشنویم
بگفتند یاران: که فرمان تو راست
همه آنچه گفتی درست است و راست
پس آنگاه به یثرب زمین آمدند
سوی سیدالساجدین آمدند
محمد چو گل در چمن بشکفید
چو دیدار پور برادر بدید
بدوگفت زان پس که دادش درود
که ای شهریار فراز و فرود
من و این بزرگان، غلام توایم
به هر کار دربند کام توایم
دل جمله دربند پیمان، تو راست
همه بنده گانیم و فرمان تو راست
دراین کار مختار، ای رهنمای
بده رخصتی گرتو را هست رای
تو بهتر زما دانی این راز را
که آگاهی انجام و آغاز را
چو این کار خونخواهی باب توست
نیاساید آنکس که زاحباب توست
بدوگفت فرمانده ی انس و جان:
که ای شادمانم ز روی تو جان
تو از مرتضی زاده گان یادگار
مرایی پس از باب فرخ تبار
بدان ای سرفراز عم سترگ
که خونخواهی ماست کاری بزرگ
گر از دشمن ما غلامی سیاه
به خونخواهی ما شود رزمخواه
به یاران ما یاری اش واجب است
که حق را دراین کار، او طالب است
دراین کار- فرماندهی مرتو راست
به پایان رسان آنچه دانی؛ رواست
شنیدند چون این بزرگان و شاه
ز یثرب سپردند زی کوفه راه
زکامی که جستند شاد آمدند
دمان سوی مختار راد آمدند

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بزرگان که بودند در آن دیار
به دین پیرو شیر پروردگار
هوش مصنوعی: بزرگان آن سرزمین، پیرو دین بودند و مانند شیر، از قدرت و شجاعت پروردگار دفاع می‌کردند.
نهانی پی عهد و پیمان اوی
به کاشانه گشتند مهمان اوی
هوش مصنوعی: ناپیدا به خاطر پیمان و وعده‌اش، به خانه‌اش مهمان شدند.
همی بود فرزانه در فکر کار
که نقش دگر چرخ، کرد آشکار
هوش مصنوعی: یک فرد دانا مشغول تفکر در مورد کارهای خود بود که ناگهان تغییر دیگری در جهان نمایان شد.
فرستاد پیکی زبیری نژاد
زبطحا به عبد الله بد نهاد
هوش مصنوعی: یک پیک از قبیلهٔ خوب و شریف، پیامی را از محلی به نام بَطَحا برای عبدالله فرستاد که نیت و موضوع این پیام ناخوشایند بود.
که پور قطیع است فرمانگذار
به جای تو در آن خجسته دیار
هوش مصنوعی: فرزند قطیع، در آن سرزمین خوشبخت، جانشین و حاکم توست.
چو او آمد آنجا، تو زین سوی، تاز
که ما را به رای تو آمد نیاز
هوش مصنوعی: وقتی او به آنجا رسید، تو از سمت خودت وارد شو و با تمام وجود منتظر باش که نیاز ما به نظر تو وابسته است.
چو عبدالله ابن مطیع پلید
بیامد شد ازکوفه ابن یزید
هوش مصنوعی: عبدالله ابن مطیع که فردی ناپاک و هوسران است، از شهر کوفه به میران یزید نزدیک شد.
همی خواست مختار جوید نبرد
برآرد زبنیاد بد خواه، گرد
هوش مصنوعی: مختار می‌خواست با دشمنان بجنگد و به‌خوبی از ریشه‌ی بدی‌ها و دشمنی‌ها انتقام بگیرد.
بزرگان که بودند یاران اوی
نمودند با هم چنین گفتگوی
هوش مصنوعی: بزرگان و دوستان او در مورد او با یکدیگر صحبت کردند و گفت‌وگو کردند.
که مختار گوید ز دارای دین
مرا هست فرمان در این جنگ کین
هوش مصنوعی: مختار می‌گوید که به خاطر اعتقاد دینداری‌ام، در این جنگ برای من دستوری وجود دارد.
ندانیم باشد درست این سخن
و یا جوید او پادشاهی به فن؟
هوش مصنوعی: ما نمی‌دانیم که آیا این سخن درست است یا اینکه او به دنبال سلطنت و قدرت به وسیله فن و مهارت خود می‌باشد؟
همان به که ما خود به بطحا شویم
بر پور حیدر محمد رویم
هوش مصنوعی: بهتر است که ما خود را در سرزمین بطحا قرار دهیم و به سوی فرزند حیدر و محمد برویم.
گراوگفت باید که جنگ آوریم
نبایست دیگر درنگ آوریم
هوش مصنوعی: باید به جنگ برویم و دیگر نباید منتظر بمانیم.
وگرنه چه باید که ما رایگان
ببازیم جان، کوشود کامران
هوش مصنوعی: اگر قرار باشد که ما بی‌دلیل جان‌مان را از دست بدهیم، چه باید کرد؟ این در حالی است که کسی که باخوشبختی و کامیابی در زندگی پیش می‌رود، در حال تلاش است.
چه این گفته آمد به پا خاستند
همی کار رفتن بیاراستند
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر این است که زمانی که این خبر یا موضوع مطرح شد، مردم به شوق و هیجان آمدند و برای انجام کارها به سرعت آماده شدند.
سپردند ره سوی بطحا زمین
به درگاه فرزند ضرغام دین
هوش مصنوعی: به سوی سرزمین بطحا، راه را به فرزند ضرغام دین سپردند.
به ایوان فرزانه فرزند شاه
چو آسوده گشتند از رنج راه
هوش مصنوعی: پس از اینکه فرزانه و فرزند شاه به ایوان رسیدند، از خستگی و زحمت سفر راحت و آسوده شدند.
یکی روز در نزد آن سرفراز
زکردار مختار راندند، راز
هوش مصنوعی: روزی در کنار شخص برجسته‌ای که به خاطر کارهای نیکش مشهور بود، رازی را فاش کردند.
بفرمود همنام خیرالانام (ع)
یلی تا دژ آهنگ شیرکنام
هوش مصنوعی: فرمان داد که کسی به نام نیکو (منظور پیامبر(ص) است) به سوی دژ شیران برود.
که ما را پس از سبط خیرالبشر
امام است فرزند آن تاجور
هوش مصنوعی: پس از نیکوترین انسان‌ها، امام ما فرزند آن بزرگوار است.
همان به کزین، در به یثرب شویم
درین کار فرمان او بشنویم
هوش مصنوعی: بهتر است که در این کار از دستورات خداوند پیروی کنیم و به یثرب برویم.
بگفتند یاران: که فرمان تو راست
همه آنچه گفتی درست است و راست
هوش مصنوعی: یاران گفتند: فرمان تو صحیح است و همه آنچه که فرمودی، درست و حقیقی می‌باشد.
پس آنگاه به یثرب زمین آمدند
سوی سیدالساجدین آمدند
هوش مصنوعی: سپس به شهر یثرب رسیدند و به سوی بهترین سجده‌کننده رفتند.
محمد چو گل در چمن بشکفید
چو دیدار پور برادر بدید
هوش مصنوعی: محمد مانند گلی است که در چمن شکفته می‌شود، هنگامی که برادر خود را می‌بیند.
بدوگفت زان پس که دادش درود
که ای شهریار فراز و فرود
هوش مصنوعی: او به او گفت: پس از این که به او سلام کرد، که ای پادشاه، در زندگی بالا و پایین‌های زیادی را تجربه کرده‌ای.
من و این بزرگان، غلام توایم
به هر کار دربند کام توایم
هوش مصنوعی: من و این بزرگان، هر کدام در خدمت تو هستیم و همه تلاش‌مان برای رضایت و خوشحالی توست.
دل جمله دربند پیمان، تو راست
همه بنده گانیم و فرمان تو راست
هوش مصنوعی: دل همه ما به پیمانی که بسته‌ایم سپرده شده است، و ما همه زیر دست تو هستیم و اطاعت از دستورات تو را بر عهده داریم.
دراین کار مختار، ای رهنمای
بده رخصتی گرتو را هست رای
هوش مصنوعی: در این زمینه تو اختیار داری، ای راهنما؛ اگر نظر و رأیی داری، اجازه بده تا بگوییم.
تو بهتر زما دانی این راز را
که آگاهی انجام و آغاز را
هوش مصنوعی: تو بهتر از من می‌دانی که این راز چیست، زیرا تو به خوبی آغاز و پایان را درمی‌یابی.
چو این کار خونخواهی باب توست
نیاساید آنکس که زاحباب توست
هوش مصنوعی: اگر این کار انتقام‌خواهی به تو مربوط است، هیچ‌کس که به تو علاقه دارد، از این کار دست نخواهد کشید.
بدوگفت فرمانده ی انس و جان:
که ای شادمانم ز روی تو جان
هوش مصنوعی: فرمانده ی روح و دل به او گفت: خوشحالم از اینکه به خاطر تو زندگی می‌کنم.
تو از مرتضی زاده گان یادگار
مرایی پس از باب فرخ تبار
هوش مصنوعی: تو از نسل مرتضی هستی و نشانه‌ای از میراث مرایی بعد از پدر باختر نشان.
بدان ای سرفراز عم سترگ
که خونخواهی ماست کاری بزرگ
هوش مصنوعی: ای بزرگمرد سرافراز، بدان که انتقام ما کار بسیار دشواری است.
گر از دشمن ما غلامی سیاه
به خونخواهی ما شود رزمخواه
هوش مصنوعی: اگر از دشمن ما، یک برده سیاه به انتقام ما برخواهد خاست و به جنگ بپردازد،
به یاران ما یاری اش واجب است
که حق را دراین کار، او طالب است
هوش مصنوعی: یاران ما باید به یکدیگر کمک کنند، چرا که در این کار، کسی که حق را می‌طلبد، نیازمند یاری است.
دراین کار- فرماندهی مرتو راست
به پایان رسان آنچه دانی؛ رواست
هوش مصنوعی: در این کار، تو که فرمانده هستی، آنچه را می‌دانی به خوبی انجام بده و به اتمام برسان.
شنیدند چون این بزرگان و شاه
ز یثرب سپردند زی کوفه راه
هوش مصنوعی: بزرگان و شاه از شهر یثرب خبر را شنیدند و تصمیم گرفتند که به سمت کوفه حرکت کنند.
زکامی که جستند شاد آمدند
دمان سوی مختار راد آمدند
هوش مصنوعی: کسانی که از غم و اندوه رهایی یافتند، شاد و خوشحال به سمت مختار، فردی نیکو، آمدند.