گنجور

بخش ۶ - به درک رفتن یزید پلید و آمدن مختار ازمکه به کوفه

ره آتش تیز بگرفت پیش
سزا دید از زشت کردار خویش
بدید ازخدا کیفر کار زشت
به داس عقوبت درود آنچه کشت
از این مژده مختار شد شادمان
زبطحا سوی کوفه آمد دمان
به دست اندرش، حکم دارای دین
پناه جهان سیدالساجدین (ع)
که عمش به فرمان آن شهریار
به نامه درون کرده بود آن نگار
درآن خط به مختار اذن خروج
بداده که برگاه بنما عروج
به خون در نشان، دشمن شاه را
زتن، سر برانداز، بدخواه را
درآندم که مختار فرخ تبار
زبطحا سوی کوفه شد رهسپار
به شام اندرون، بود مروان امیر
به بطحا زبیری نژاد شریر
بدی والی از سوی پور زبیر
به کوفه یکی مرد، خالی زخیر
به شهر اندر آمد چو مختار باز
به فرمانده از وی بگفتند راز
که پیوسته پیمان ز مردان کار
بگیر از پی کوشش وکارزار
به آن گشت درکوفه فرمانروای
کشد سخت کیفر زما و شما
فلک باز بد خواه مختار شد
به زندان والی گرفتار شد
یکی نامه بنوشت آن پاک کیش
دگر باره از بهر داماد خویش
که من ای تو در هر غمی یاورم
به زندان کوفه به بند – اندرم
بپیچیده بر گردنم اژدهای
مرا از دم اژدها کن رهای
هیون برد آن نامه را همچو باد
به یثرب به فرزند فاروق، داد
چو پور عمر خواند آن نامه را
بدانست آن سخت هنگامه را
به فرمانده ی کوفه پیغام داد
که از من درود فزون بر تو باد
شنید ستم از کینه مختار را
همان نیک مرد بی آزار را
گرفتار بند گران کرده ای
بسی بی گناهش بیازرده ای
به پیوند من، این ستم ها چرا؟
بیندیش لختی از این ماجرا
سبکسر مباش و ز بند گران
رها ساز زودش، و گرنه بدان
زیثرب سپاهی فراهم کنم
تو را خانه ی سور، ماتم کنم
فرستاده آن نامه را همچو باد
بیاورد و با والی کوفه داد
بترسید و بگشود اندر زمان
زبند گران، یال پیل دمان
ز زندان به کاشانه آمد چو مرد
بیفتاد در فکر ساز نبرد

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ره آتش تیز بگرفت پیش
سزا دید از زشت کردار خویش
هوش مصنوعی: او به سرعت به سمت آتش رفت و احساس کرد که به خاطر کردار زشت خود سزاوار این عذاب است.
بدید ازخدا کیفر کار زشت
به داس عقوبت درود آنچه کشت
هوش مصنوعی: از جانب خداوند کیفر کارهای ناپسند به وسیلهٔ مجازات می‌آید و آنچه را که انجام داده‌ایم، به خودمان برمی‌گرداند.
از این مژده مختار شد شادمان
زبطحا سوی کوفه آمد دمان
هوش مصنوعی: خبر خوشی به او رسید و خوشحال از بصره به سوی کوفه به راه افتاد.
به دست اندرش، حکم دارای دین
پناه جهان سیدالساجدین (ع)
هوش مصنوعی: این جمله به معنای این است که در دست او، فرماندهی و سلطنت دینی بر دنیا وجود دارد و او سید و بزرگترین عابدان است.
که عمش به فرمان آن شهریار
به نامه درون کرده بود آن نگار
هوش مصنوعی: عمویم به دستور آن پادشاه، نامی در دل نوشته بود برای آن دختر زیبا.
درآن خط به مختار اذن خروج
بداده که برگاه بنما عروج
هوش مصنوعی: در آن مکان به مختار اجازه داده‌اند که به سفر برود تا به مقام والایی دست یابد.
به خون در نشان، دشمن شاه را
زتن، سر برانداز، بدخواه را
هوش مصنوعی: به خون آغشته شده، دشمن شاه را از سر راه بردار، و با بدخواهی بدی‌ها را کنار بگذار.
درآندم که مختار فرخ تبار
زبطحا سوی کوفه شد رهسپار
هوش مصنوعی: در آن زمان که مختار با نسل نیکو از زبطلعا به سمت کوفه می‌رفت، راهی جدید را در پیش گرفت.
به شام اندرون، بود مروان امیر
به بطحا زبیری نژاد شریر
هوش مصنوعی: مروان، حاکم شام، در شهر بطحا به سر می‌برد و او از شجره‌ای بد و ناپسند برخاسته است.
بدی والی از سوی پور زبیر
به کوفه یکی مرد، خالی زخیر
هوش مصنوعی: از طرف پور زبیر، والی بدی به کوفه آمد و مردی را در آنجا یافت که از داشتن نیروی دفاعی خالی بود.
به شهر اندر آمد چو مختار باز
به فرمانده از وی بگفتند راز
هوش مصنوعی: مختار به شهر وارد شد و به فرمانده پیام های مهمی را منتقل کرد.
که پیوسته پیمان ز مردان کار
بگیر از پی کوشش وکارزار
هوش مصنوعی: همیشه از مردان با جدیت و تلاش، پیمان و همکاری بگیر تا در فضاهای چالش‌آور پیشرفت کنی.
به آن گشت درکوفه فرمانروای
کشد سخت کیفر زما و شما
هوش مصنوعی: در کوفه، حاکم سخت‌گیر عذاب و مجازات شدیدی را برای ما و شما در نظر گرفته است.
فلک باز بد خواه مختار شد
به زندان والی گرفتار شد
هوش مصنوعی: آسمان دوباره به دشمنی مختار پرداخته و او را به زندان والی انداخته است.
یکی نامه بنوشت آن پاک کیش
دگر باره از بهر داماد خویش
هوش مصنوعی: یک نفر نامه‌ای نوشت، همان شخص با ایمان و پاک نیت، بار دیگر به خاطر داماد خود.
که من ای تو در هر غمی یاورم
به زندان کوفه به بند – اندرم
هوش مصنوعی: من در هر سختی و غم، همواره یار تو هستم، حتی اگر در زندان کوفه هم باشم.
بپیچیده بر گردنم اژدهای
مرا از دم اژدها کن رهای
هوش مصنوعی: اژدهایی که گردن من را پیچیده و مرا در چنگال خود دارد، مرا از این وضعیت نجات بده.
هیون برد آن نامه را همچو باد
به یثرب به فرزند فاروق، داد
هوش مصنوعی: هیون آن نامه را مانند باد به یثرب برد و به فرزند فاروق داد.
چو پور عمر خواند آن نامه را
بدانست آن سخت هنگامه را
هوش مصنوعی: زمانی که او نسخۀ عمر را خواند، فهمید که آن وضعیت دشوار و پرهیاهو چیست.
به فرمانده ی کوفه پیغام داد
که از من درود فزون بر تو باد
هوش مصنوعی: به فرمانده کوفه پیامی فرستاد که برای او آرزوی سلامتی و خیر بیشتر کرد.
شنید ستم از کینه مختار را
همان نیک مرد بی آزار را
هوش مصنوعی: شنید که مختار مظلوم را سختی و دردهایی رسیده است، در حالی که او مردی نیکو و بی‌آزار است.
گرفتار بند گران کرده ای
بسی بی گناهش بیازرده ای
هوش مصنوعی: تو با بار سنگینی که بر دوش او گذاشته‌ای، او را به شدت آزار داده‌ای در حالی که هیچ گناهی نداشته است.
به پیوند من، این ستم ها چرا؟
بیندیش لختی از این ماجرا
هوش مصنوعی: به خاطر پیوند و دوستی ما، چرا این همه ظلم و ستم می‌کنی؟ کمی در مورد این ماجرا فکر کن.
سبکسر مباش و ز بند گران
رها ساز زودش، و گرنه بدان
هوش مصنوعی: سبک‌سر نباش و به زودی از بار سنگین رها شو، وگرنه به عواقب آن فکر کن.
زیثرب سپاهی فراهم کنم
تو را خانه ی سور، ماتم کنم
هوش مصنوعی: من برای تو سپاهی از زره‌پوشان فراهم می‌آورم و خانه‌ای پر از شادی برپا می‌کنم، اما در عین حال، برای مایه‌ی اندوه نیز آماده‌ام.
فرستاده آن نامه را همچو باد
بیاورد و با والی کوفه داد
هوش مصنوعی: نامه را مانند نسیمی سریع و بی‌درنگ به والی کوفه رساند.
بترسید و بگشود اندر زمان
زبند گران، یال پیل دمان
هوش مصنوعی: بترسید و در زمانی که بندهای سنگین باز شد، مانند یالی که در شرایط سخت می‌تواند به حرکت درآید، در هم بپیچید.
ز زندان به کاشانه آمد چو مرد
بیفتاد در فکر ساز نبرد
هوش مصنوعی: مردی که از زندان آزاد شده به خانه برگشته و اکنون در فکر آماده‌سازی برای مبارزه است.