بخش ۵ - ذکر تولد مختار وفادار عیه الرحمه
به هر نامه اندر که دیدم چنین
خبر داده او را بزرگان دین
که مختار، از مام فرخ نژاد
به سال نخستین هجرت بزاد
چو ده ساله گشت او رسول خدای
بیفراشت خرگه به مینو سرای
پدرش، آن یل نامبردار بود
که در وقعه ی جسر سردار بود
درآن رزم، آن پهلو بی همال
تنش در پی پیل، شد پایمال
یلی را بخوشید دریای نیل
چو او گشت فرسوده، در پای پیل
مراین پور درکودکی راد، بود
گرانسنگ و ستوار بنیاد بود
بسی روز دیدند، کان بیقرین
نشسته به زانوی ضرغام دین
همی گفت حیدر که کاری بزرگ
پدید آید از این جوان سترگ
بخواهد زبد خواه ما کین ما
شود پیرو رسم و آیین ما
کسی را که اینگونه حیدر ستود
بدینسان ستودن که یارد فزود؟
یکی بنده بود از چهارم، امام
کزو بودی آن شاه دین، شادکام
به درگاه شیر خدا و حسن (ع)
همی تابدند آن دو شاه زمن
بدی – راد مختار، بسته میان
پذیرای فرمان، همی سالیان
به گاه شه تشنه کام آن جوان
چو می گشت مسلم به کوفه روان
به بنگاه خود برد و پیمان نمود
چو یک چند مسلم درآنجا ببود
شد ازکوفه مختار کآرد سپاه
به امداد فرخ سپهدار شاه
چو او رفت مسلم به آسانیا
درآمد به کاشانه ی هانیا
چو روح سپهدار مسلم، چمید
به فردوس و پیش رسول آرمید
بشد راد مختار نیک اعتقاد
گرفتار زندان ابن زیاد
بماند او به زندان همی تا سپهر
زآل پیمبر ببرید مهر
به پیش نیا رفت شاه بهشت
به بد گوهران، ملک گیتی، بهشت
وزان پس که از شام سوی حرم
برفتند آل رسول امم (ص)
به زنجیر، بازوی او بسته بود
دل از زنده گی، پاک بگسسته بود
سرآمد برو چون زمانی دراز
به زندان یکی نامه بنمود ساز
کثیر معلمش بگرفت و برد
به هر کار، مختار – به پور عمر درمدینه سپرد
چو پور عمر شوی خواهرش بود
به هر کار، مختار یاورش پیام
چو فرزند فاروق عبداللها
زآزار مختار شد آگها
فرستاده را، سوی دارای شام
فرستاد و دادش بدنیسان پیام
که مختار را گر نخواهی فساد
رها کن ز زندان ابن زیاد
وگرنه ترا آورم نام، پست
که فرمان من مسپر دهر که هست
بترسید در دل، یزید پلید
چو پیغام پور خلیفه شنید
سوی پور مرجانه بنوشت زود
که مختار رابند – باید گشود
بشد پور مرجانه فرمانپذیر
رها کردش از سلسه، همچو شیر
چو آن شیر – از بند و زندان بجست
به مکه بشد – ایمن آنجا نشست
چو بگذشت چندی بدو روزگار
جهان را دگرگونه گردید کار
به شصت و سه ازهجرت اندر یزید
که بادا به دوزخ عذابش مزید
بخش ۴ - یاری خواستن از ساقی حقیقی: همان به که جام نبیدی زنمبخش ۶ - به درک رفتن یزید پلید و آمدن مختار ازمکه به کوفه: ره آتش تیز بگرفت پیش
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به هر نامه اندر که دیدم چنین
خبر داده او را بزرگان دین
هوش مصنوعی: در هر نامهای که دیدم، بزرگان دین چنین خبری را به او رساندهاند.
که مختار، از مام فرخ نژاد
به سال نخستین هجرت بزاد
هوش مصنوعی: مختار در سال اول هجرت به دنیا آمد و مادرش فرخ نژاد بود.
چو ده ساله گشت او رسول خدای
بیفراشت خرگه به مینو سرای
هوش مصنوعی: وقتی او به سن ده سالگی رسید، پیامبر خدا چادر خود را در بهشت برپا کرد.
پدرش، آن یل نامبردار بود
که در وقعه ی جسر سردار بود
هوش مصنوعی: پدر او فردی معروف و شجاع بود که در نبرد جسر فرماندهی را بر عهده داشت.
درآن رزم، آن پهلو بی همال
تنش در پی پیل، شد پایمال
هوش مصنوعی: در آن نبرد، پهلو و بدن او زیر پاهای فیل له شد و کسی نبود که به او کمک کند.
یلی را بخوشید دریای نیل
چو او گشت فرسوده، در پای پیل
هوش مصنوعی: گویی دریا نیل چون یلی خسته و فرسوده شده است و در برابر فیل (پیل) قرار گرفته است.
مراین پور درکودکی راد، بود
گرانسنگ و ستوار بنیاد بود
هوش مصنوعی: در دوران کودکیش، مراین پور دارای شخصیت قوی و با ارزش بود و پایههای مستحکم و استواری داشت.
بسی روز دیدند، کان بیقرین
نشسته به زانوی ضرغام دین
هوش مصنوعی: بسیاری روزها را دیدهاند که آن شخص بیقرار، مانند شیر غران، بر زانوانش نشسته است.
همی گفت حیدر که کاری بزرگ
پدید آید از این جوان سترگ
هوش مصنوعی: حیدر میگفت که از این جوان بزرگ، کاری عظیم و مهم به وجود خواهد آمد.
بخواهد زبد خواه ما کین ما
شود پیرو رسم و آیین ما
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد که به ما نزدیک شود، باید پیرو روشها و سنتهای ما باشد.
کسی را که اینگونه حیدر ستود
بدینسان ستودن که یارد فزود؟
هوش مصنوعی: کسی را که به این شکل حیدر را ستایش کرد، چگونه میتوان او را بیشتر ستود؟
یکی بنده بود از چهارم، امام
کزو بودی آن شاه دین، شادکام
هوش مصنوعی: یک فردی از نسل چهارم وجود داشت که امام او، همان شاه دین، خوشبخت و شاداب بود.
به درگاه شیر خدا و حسن (ع)
همی تابدند آن دو شاه زمن
هوش مصنوعی: در درگاه خداوند و حسن (ع) آن دو شاه به نور خود میدرخشند و توجه مردم را به خود جلب میکنند.
بدی – راد مختار، بسته میان
پذیرای فرمان، همی سالیان
هوش مصنوعی: بدی، همچون راد مختار، در دستان کسی است که فرمان را میپذیرد و در طول سالها به همین شکل ادامه دارد.
به گاه شه تشنه کام آن جوان
چو می گشت مسلم به کوفه روان
هوش مصنوعی: در زمان فرمانروایی، جوانی که به شدت تشنه بود، در حالی که به سمت کوفه میرفت، به رویکردی مسلم به فعالیتهای خود ادامه میداد.
به بنگاه خود برد و پیمان نمود
چو یک چند مسلم درآنجا ببود
هوش مصنوعی: او را به مکان خود برد و با او قراردادی بست، در حالی که مدتی در آنجا حضور داشت.
شد ازکوفه مختار کآرد سپاه
به امداد فرخ سپهدار شاه
هوش مصنوعی: مختار از کوفه به میدان آمد تا به کمک سپهدار شاه فرخ، سپاهی تشکیل دهد.
چو او رفت مسلم به آسانیا
درآمد به کاشانه ی هانیا
هوش مصنوعی: زمانی که او رفت، آرامش و راحتی به خانه هانیا وارد شد.
چو روح سپهدار مسلم، چمید
به فردوس و پیش رسول آرمید
هوش مصنوعی: مانند روح فرمانده مسلمان، به بهشت رفته و در کنار پیامبر استراحت کرده است.
بشد راد مختار نیک اعتقاد
گرفتار زندان ابن زیاد
هوش مصنوعی: مختار که فردی باایمان و نیکاعتقاد بود، به زندان ابن زیاد گرفتار شد.
بماند او به زندان همی تا سپهر
زآل پیمبر ببرید مهر
هوش مصنوعی: او در زندان خواهد ماند تا اینکه آسمان، محبت و مهر بر پیامبر زادگان را از بین ببرد.
به پیش نیا رفت شاه بهشت
به بد گوهران، ملک گیتی، بهشت
هوش مصنوعی: شاه بهشت به سمت جلو قدم برداشت، و به بدبختان و طمعورزان در دنیا توجهی نکرد.
وزان پس که از شام سوی حرم
برفتند آل رسول امم (ص)
هوش مصنوعی: پس از آن که آل رسول (ص) از شام به سوی حرم رفتند، در حالتی که پرچم عزت و شرف را با خود داشتند.
به زنجیر، بازوی او بسته بود
دل از زنده گی، پاک بگسسته بود
هوش مصنوعی: دست او به زنجیر بسته شده بود و دلش از زندگی کاملاً جدا شده بود.
سرآمد برو چون زمانی دراز
به زندان یکی نامه بنمود ساز
هوش مصنوعی: زمانی طولانی در زندان به سر آمده است و اکنون وقت آن رسیده که بروی و نامهای را به نمایش بگذاری.
کثیر معلمش بگرفت و برد
به هر کار، مختار – به پور عمر درمدینه سپرد
هوش مصنوعی: کثیر معلمش را گرفت و با خود به هر کاری برد، مختار را به فرزند عمر در مدینه سپرد.
چو پور عمر شوی خواهرش بود
به هر کار، مختار یاورش پیام
هوش مصنوعی: وقتی که انسان به سن و سالی میرسد، خواهرش در هر شرایطی به او کمک میکند و یار و یاور او خواهد بود.
چو فرزند فاروق عبداللها
زآزار مختار شد آگها
هوش مصنوعی: فرزند فاروق عبداللّه از درد و رنج مختار آگاه شد و متوجه مشکلات گشت.
فرستاده را، سوی دارای شام
فرستاد و دادش بدنیسان پیام
هوش مصنوعی: فرستاده را به سمت کسی که در شام ثروتمند است فرستاد و به او پیام داد.
که مختار را گر نخواهی فساد
رها کن ز زندان ابن زیاد
هوش مصنوعی: اگر از مختار خواستهای نداشته باشی، پس باید فساد را از زندان ابنزیاد آزاد کنی.
وگرنه ترا آورم نام، پست
که فرمان من مسپر دهر که هست
هوش مصنوعی: اگر بخواهم نام تو را بیاورم، ممکن است به تو آسیب برساند، چون دهر و زمانه تحت فرمان من نیستند.
بترسید در دل، یزید پلید
چو پیغام پور خلیفه شنید
هوش مصنوعی: وقتی یزید، فرد شروری، خبر فرزند خلیفه را شنید، در دل خود ترسید.
سوی پور مرجانه بنوشت زود
که مختار رابند – باید گشود
هوش مصنوعی: به سمت پسر مرجانه به سرعت نوشت که مختار را باید گرفتار کرد – این امر باید انجام شود.
بشد پور مرجانه فرمانپذیر
رها کردش از سلسه، همچو شیر
هوش مصنوعی: پسر مرجان به شدت نافرمانی کرد و مانند شیری آزاد و رها از بندهای خود خارج شد.
چو آن شیر – از بند و زندان بجست
به مکه بشد – ایمن آنجا نشست
هوش مصنوعی: آن شیر (که نماد شجاعت و قدرت است) از اسارت و زندان رهایی یافت و به مکه رفت و در آنجا احساس امنیت کرد.
چو بگذشت چندی بدو روزگار
جهان را دگرگونه گردید کار
هوش مصنوعی: زمانی که مدتی سپری شد، شرایط جهان به طرز دیگری تغییر کرد و اوضاع به شکل جدیدی درآمد.
به شصت و سه ازهجرت اندر یزید
که بادا به دوزخ عذابش مزید
هوش مصنوعی: در شصت و سه سالگی هجرت، در زمان یزید، دعا میکنم که عذاب او در دوزخ افزون شود.