بخش ۵۷ - تحریص ابراهیم، سپاه را به جنگ
یکی تاختن باید و دست و تیغ
همی سرفشاندن چو باران زمیغ
یکی جنبش از ما چو سیل دمان
بباید سوی لشگر بد گمان
من امروز از این باره نایم فرود
برو سر نمانم ابا کبر و خود
بنگذارم از دسته ی تیغ دست
مگر پور مرجانه بیند شکست
به نیروی یزدان که جان آفرید
زگیتی ببرم پی این پلید
و یا خود به راه شه تشنه کام
به مینو نهم چون شوم کشته گام
در آویزم آنگه که من با سپاه
چو دریا برانگیزم از رزمگاه
شما هم بر این لشگر اندر نهید
به راه شه تشنه لب سر نهید
مراین روز را آخرین روز خویش
بدانید از بخت پیروز خویش
دراین پهنه دارید چشم ظفر
زیکتا خداوند پیروزگر
چو گفت این سخن بر شکست آستین
به ابروی مردانه افکند چین
به دست اندر آهیخت مرد دلیر
یکی تیغ چون چنگ و دندان شیر
به دست دگر بر درفش یلی
طرازش زنام علی ولی (ع)
به خونخواهی سبط پیغمبرا
بزد خویش بر آن کشن لشگرا
چو سیل دمان از پس و پشت اوی
عراقی دلیران پرخاشجوی
یکی کاروان اندر آمد ز جای
که بودش غم مرگ بانگ درای
همه تیر و شمشیر در بارشان
زیان روان، سود بازارشان
چو کردی کف مرگ جنبان جرس
شدی برخی از پیش قومی زپس
گه از چپ فکندند سر، گه زراست
غم از لشگر پور مرجانه خاست
وز آن سو عبیداله نابکار
برانگیخت اسب از پی کارزار
شد افراشته رایت شامیان
کمرها به کین خواستن برمیان
به هم بر زدند آن دو جنگی سپاه
شد از گردشان روی گردون سیاه
یکی رزم کردند با یکدگر
کزان شد جوان پیر، پیران بتر
اجل بر زمین تیرباران گرفت
دم تیغ، جان سواران گرفت
به پیش دم آبداده پرند
زره را نبد فرق هیچ از پرند
تو گفتی که مغفر بر تیغ کین
به سر کاغذین بود نی آهنین
زنیزه همه دشت نیزار گشت
سر از تن، تن از توش بیزار گشت
جهان پیرهن چون شفق کرد آل
شد از نعل توسن زمین پر هلال
نمی داشت ستوارش ار میخ کوه
فرو می شد از بس زمین بدستوه
سرگرد لشگر چو بر چرخ سود
به سیلی دو رخساره کردش کبود
همی خون بپالود، چشم زره
کمان ناله سر کرد از درد زه
همه جوشن پردلان گور تن
شد و موی ها، مارها پرشکن
از آن پس که شد رزم صفین پدید
کس اندر عرب رزم چونین ندید
از آن رزم جان ها زتن سیر بود
تو گفتی مگر لیل هریر بود
تنی از دلیران بدان رزم در
سر از پای نشناخت پا را زسر
ندانست یکتن رکاب از عنان
نه جوشن زخفتان نه تیغ از سنان
نه خورشید جز قیر گون میغ دید
نه چشم دلیران به جز تیغ دید
زبس کینه جستند در کارزار
در مهر شد بسته بر روزگار
همه پهنه پر تیر و پر چارپر
سنان در سنان بد سپر در سپر
پس و پشت هم نیزه ی جان ستان
تو گفتی زمین گشته خرما ستان
نبدشان چو با زخم کوپال تار
بدزدید ماهی سر و، یال گاو
چو بر گاو و ماهی تزلزل فتاد
ببین تا زمین را چه ها روی داد
بدی چوب نیزه به دست گوان
زخون همچنان شاخه ی ارغوان
چو مرجان زخون در زمین ریک شد
یلان را همه مرگ نزدیک شد
غریو سوار و خروش ستور
به نه چرخ و هفت اختر افکند شور
زبس کشته در پهنه انبوه بود
به هر سو یکی برشده کوه بود
سپهبد براهیم زد بر سپاه
چو سوزنده آتش که افتد به کاه
و یا برق سوزان که بر کشتزار
و یا تند سیل از برکوهسار
و یا چون قضای جهانبان خدای
که پیر و جوان اندر آمد زپای
به هر حمله کشت از دلیران دویست
همی تیغ او خون چو باران گریست
اجل بود همزاد شمشیر او
قضا و قدر بیشه، آن شیر او
سمندش چو باز دمان می پرید
پرندش چو کاغذ زره می برید
کمانش گرفتی کمین یلان
خدنگش دریدی دل پر دلان
به البرز گرزش رسیدی اگر
به ناف زمین بردی البرز سر
گه از میسره تاخت زی میمنه
به قلب سپه بود گه یکتنه
کجا باکش از برق شمشیر بود
که شمشیر چون بیشه، او شیر بود
همی نعل اسبش چو آتش زنه
زدی برق از میسر و میمنه
زمین بودی از کشته چون کوهسار
خروشان درآن کوه، وی رعدوار
بدانگه که اسب اندران تاختی
همی مرد کشتی و تیغ آختی
یکی بد گهر دید چون اژدها
و یا دیوی از بند گشته رها
بخش ۵۶ - کشته شدن حصین پلید به دست شریک تغلبی: هماورد جست از سپاه عراقبخش ۵۸ - به درک فرستادن ابراهیم، ابن زیاد را: که با تیغ کین روی کرده دژم
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یکی تاختن باید و دست و تیغ
همی سرفشاندن چو باران زمیغ
هوش مصنوعی: انسان باید با شجاعت و قوت حرکت کند و همچون باران، نیرو و مهارت خود را در میدان عمل به نمایش بگذارد.
یکی جنبش از ما چو سیل دمان
بباید سوی لشگر بد گمان
هوش مصنوعی: حرکت و جوشی از ما لازم است که مانند سیلی به سمت لشکر بدگمان میرود.
من امروز از این باره نایم فرود
برو سر نمانم ابا کبر و خود
هوش مصنوعی: امروز از این موضوع بیخیال شدم و دیگر نمیخواهم در مورد آن فکر کنم. نیازی به خودخواهی و بزرگبینی ندارم.
بنگذارم از دسته ی تیغ دست
مگر پور مرجانه بیند شکست
هوش مصنوعی: بگذارم که از دسته تیغ دست بکشم تا شاید پسر مرجانه شکست را ببیند.
به نیروی یزدان که جان آفرید
زگیتی ببرم پی این پلید
هوش مصنوعی: با مدد و قدرت خداوندی که جان را خلق کرده است، از این دنیا به دنبال این پلیدی میروم.
و یا خود به راه شه تشنه کام
به مینو نهم چون شوم کشته گام
هوش مصنوعی: من نیز ممکن است با شوق و عطش به راه محبوب بروم و در دنیای زیبای او غرق شوم، حتی اگر به بهای جانم تمام شود.
در آویزم آنگه که من با سپاه
چو دریا برانگیزم از رزمگاه
هوش مصنوعی: وقتی با نیروی خود به جنگ برمیخیزم، مانند دریا که طوفانی میشود، بیدرنگ در آن حال به میدان میآیم.
شما هم بر این لشگر اندر نهید
به راه شه تشنه لب سر نهید
هوش مصنوعی: شما نیز به این جمع بپیوندید و با شجاعت به سوی هدف بروید، حتماً باید در جهت آرمانها و خواستههای بزرگ حرکت کنید.
مراین روز را آخرین روز خویش
بدانید از بخت پیروز خویش
هوش مصنوعی: این روز را به عنوان آخرین روز خود در نظر بگیرید و به شانس خوب خود اعتماد کنید.
دراین پهنه دارید چشم ظفر
زیکتا خداوند پیروزگر
هوش مصنوعی: در این مکان، شما به پیروزی امید دارید از طرف کسی که قدرت و پیروزی را در دست دارد.
چو گفت این سخن بر شکست آستین
به ابروی مردانه افکند چین
هوش مصنوعی: زمانی که این صحبت را رد کرد، آستین خود را پایین کشید و ابروهایش را به حالت جدی درهم皌 کرد.
به دست اندر آهیخت مرد دلیر
یکی تیغ چون چنگ و دندان شیر
هوش مصنوعی: یک مرد دلیر با دقت و تمرکز، تیری به مانند چنگ و دندان شیر به دست میگیرد.
به دست دگر بر درفش یلی
طرازش زنام علی ولی (ع)
هوش مصنوعی: با دست دیگری بر روی پرچم بزرگ، نشان علی ولی (ع) را نقش میزنند.
به خونخواهی سبط پیغمبرا
بزد خویش بر آن کشن لشگرا
هوش مصنوعی: او برای انتقام از فرزند پیغمبر، لشکری را بر آن کشتار فرستاد.
چو سیل دمان از پس و پشت اوی
عراقی دلیران پرخاشجوی
هوش مصنوعی: زمانی که سیل با شدت و قدرت از پشت سر او میگذرد، دلیران عراقی به شدت به مقابلهاش میپردازند.
یکی کاروان اندر آمد ز جای
که بودش غم مرگ بانگ درای
هوش مصنوعی: یک کاروان به مقصدی رسید که در آنجا غم مرگ را احساس کرد.
همه تیر و شمشیر در بارشان
زیان روان، سود بازارشان
هوش مصنوعی: همه زحمتها و سختیهایی که برای آنها متحمل میشوند، در نهایت به سود و منفعتی که از کسبوکارشان میبرند، ختم میشود.
چو کردی کف مرگ جنبان جرس
شدی برخی از پیش قومی زپس
هوش مصنوعی: وقتی که مرگ را با دست خود به حرکت درآوری، مانند زنگی به صدا خواهی آمد و بخشی از جلو یا عقب جمعیتی خواهی شد.
گه از چپ فکندند سر، گه زراست
غم از لشگر پور مرجانه خاست
هوش مصنوعی: گاه از سمت چپ حمله کردند، گاه از سمت راست، غم و افسوس بر لشکر پور مرجانه چیره شد.
وز آن سو عبیداله نابکار
برانگیخت اسب از پی کارزار
هوش مصنوعی: عبیداله بدکردار از آن سو اسب را برای رفتن به میدان نبرد به حرکت درآورد.
شد افراشته رایت شامیان
کمرها به کین خواستن برمیان
هوش مصنوعی: پرچم شامیان برافراشته شده و مردم برای طلب انتقام کمرها را محکم کردهاند.
به هم بر زدند آن دو جنگی سپاه
شد از گردشان روی گردون سیاه
هوش مصنوعی: آن دو سپاه به هم حمله کردند و جنگی بزرگ به وجود آمد که نتیجهاش ابرهای سیاه در آسمان بود.
یکی رزم کردند با یکدگر
کزان شد جوان پیر، پیران بتر
هوش مصنوعی: در نبردی که بین دو نفر رخ داد، جوانی به پیری تبدیل شد و معلوم شد که پیران سختتر از جوانان هستند.
اجل بر زمین تیرباران گرفت
دم تیغ، جان سواران گرفت
هوش مصنوعی: مرگ با شدت و بیرحمی بر زمین حمله ور شد و جان سواران را از آنها گرفت.
به پیش دم آبداده پرند
زره را نبد فرق هیچ از پرند
هوش مصنوعی: پرندهای که در آتش قرار گرفته، زرهاش را به جلو میآورد. هیچ تفاوتی بین او و پرندهای که در آتش نیست، وجود ندارد.
تو گفتی که مغفر بر تیغ کین
به سر کاغذین بود نی آهنین
هوش مصنوعی: تو فرمودی که در نبرد، کلاهخود بر سر از جنس کاغذ است نه از آهن.
زنیزه همه دشت نیزار گشت
سر از تن، تن از توش بیزار گشت
هوش مصنوعی: به خاطر شرایط سخت و ناهنجار، همه چیز در حال تغییر و تضعیف است و از این وضعیت به ستوه آمدهاند. انسانها از آنچه در اطرافشان میبینند و تجربه میکنند، خسته و دلسرد شدهاند.
جهان پیرهن چون شفق کرد آل
شد از نعل توسن زمین پر هلال
هوش مصنوعی: جهان به رنگ شفق درآمد و چون پوششی بر تن گرفت، اما به خاطر نعل اسب تو، زمین با هلالها و نشانههای تغییر پر شد.
نمی داشت ستوارش ار میخ کوه
فرو می شد از بس زمین بدستوه
هوش مصنوعی: اگر میخ کوهی هم به زمین میفرو رفت، باز هم نمیتوانست او را محکم نگاه دارد؛ چون زمین بهقدری بیثبات است که هر چیزی قادر به لرزاندن او خواهد بود.
سرگرد لشگر چو بر چرخ سود
به سیلی دو رخساره کردش کبود
هوش مصنوعی: فرمانده لشکر وقتی به آسمان نگاه کرد، از شدت غم و اندوه، چهرهاش به رنگ آبی درآمد.
همی خون بپالود، چشم زره
کمان ناله سر کرد از درد زه
هوش مصنوعی: چشم زرین کمان به خاطر درد زخم، خون را به گودال میبرد و از آن نالهای سر میدهد.
همه جوشن پردلان گور تن
شد و موی ها، مارها پرشکن
هوش مصنوعی: تمام زرههای شجاعان تبدیل به خاکستر شده و موهایشان به شکل مارهای شکننده درآمده است.
از آن پس که شد رزم صفین پدید
کس اندر عرب رزم چونین ندید
هوش مصنوعی: پس از آن که جنگ صفین آغاز شد، کسی در میان عرب چنین نبردی را مشاهده نکرده بود.
از آن رزم جان ها زتن سیر بود
تو گفتی مگر لیل هریر بود
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در میدان جنگ، جانها از تن خسته و سیر شدهاند. و تو گویی که این صدا و نغمهای که به گوش میرسد، همانند صدای شبانان است که یادآور شبهای پر جنب و جوش و دلانگیز است.
تنی از دلیران بدان رزم در
سر از پای نشناخت پا را زسر
هوش مصنوعی: شخصی از دلاوران در آن جنگ به قدری شجاعانه و غرق در مبارزه بود که نه پاهایش را میشناخت و نه سرش را.
ندانست یکتن رکاب از عنان
نه جوشن زخفتان نه تیغ از سنان
هوش مصنوعی: کسی نمیدانست که رکاب و افسار از هم جداست، نه زرهای بر تن دارد و نه شمشیری در دست.
نه خورشید جز قیر گون میغ دید
نه چشم دلیران به جز تیغ دید
هوش مصنوعی: نه خورشید چیزی جز رنگ سیاه نمیبیند و نه دلیران چیزی جز تیغ و شمشیر میبینند.
زبس کینه جستند در کارزار
در مهر شد بسته بر روزگار
هوش مصنوعی: بسیار در میدان نبرد کینه ورزی کردند، به طوری که مهر و محبت بر روزگار بسته شد.
همه پهنه پر تیر و پر چارپر
سنان در سنان بد سپر در سپر
هوش مصنوعی: تمامی دشت پر از تیر و نیزههایی است که در سپرها فرورفتهاند؛ در واقع، سپرها به خوبی از خود دفاع نمیکنند.
پس و پشت هم نیزه ی جان ستان
تو گفتی زمین گشته خرما ستان
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توصیف وضعیت سخت و دشوار در نبرد میپردازد. او به اشاره به تیرگی و خطر از نزدیک بودن مرگ صحبت میکند و این که آن محیط به اندازهای خشن و وحشتناک است که به نوعی شبیه زمین خشک و بیآب و علف به نظر میرسد. به عبارت دیگر، تصویر ناامیدی و سختی را از جنگ و نبرد در ذهن میسازد.
نبدشان چو با زخم کوپال تار
بدزدید ماهی سر و، یال گاو
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توصیف حالتی میپردازد که در آن موجودات زنده با درد و رنجی مواجه هستند. زخم و غم در دلهایشان وجود دارد و سر و یال گاو به نوعی نمادی از قدرت و زیبایی است که تحت تاثیر شرایط سخت، دچار تغییر و آسیب شده است. به طور کلی، این تصویر به ما احساس ناامیدی و تحول در شرایط را منتقل میکند.
چو بر گاو و ماهی تزلزل فتاد
ببین تا زمین را چه ها روی داد
هوش مصنوعی: وقتی که بر گاو و ماهی تزلزل و بیثباتی پدید آید، نگاهی به زمین بینداز تا ببینی چه تغییراتی اتفاق افتاده است.
بدی چوب نیزه به دست گوان
زخون همچنان شاخه ی ارغوان
هوش مصنوعی: بدی چوب نیزه در دست دشمن، از خون میریزد و به شکل شاخهی ارغوان در میآید.
چو مرجان زخون در زمین ریک شد
یلان را همه مرگ نزدیک شد
هوش مصنوعی: وقتی که مرجانها به دلیل خون در زمین خیس و نرم شدند، به یلان (دلاوران) نزدیکتر شدن مرگ را حس کردند.
غریو سوار و خروش ستور
به نه چرخ و هفت اختر افکند شور
هوش مصنوعی: صدای سواران و جنبش اسبان در آسمان و در میان ستارهها شور و هیجان به وجود آورده است.
زبس کشته در پهنه انبوه بود
به هر سو یکی برشده کوه بود
هوش مصنوعی: در میدان نبرد به قدری کشتهها زیاد بودند که در هر سو، مانند کوههایی که سر برآوردهاند، انسانها به چشم میخوردند.
سپهبد براهیم زد بر سپاه
چو سوزنده آتش که افتد به کاه
هوش مصنوعی: سپهبد ابراهیم به جنگی که در پیش داشت، مانند آتش سوزانی عمل کرد که در کاه میافتد و همه جا را میسوزاند.
و یا برق سوزان که بر کشتزار
و یا تند سیل از برکوهسار
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن قدرت و شدت پدیدههای طبیعی اشاره دارد. میتوان معنای آن را اینگونه بیان کرد که یا برق خیرهکنندهای که بر زمین کشاورزی میتابد و یا سیل پرشتاب که از بالای کوهها جاری میشود. این تصویرها نشاندهندهی فوران یک قدرت طبیعی هستند که میتوانند تأثیرات شدیدی روی زمین و زندگی انسانها داشته باشند.
و یا چون قضای جهانبان خدای
که پیر و جوان اندر آمد زپای
هوش مصنوعی: زندگی مانند فرمان خداوند است که همه، چه پیر و چه جوان، در نهایت به او وابستهاند و سرنوشتشان تحت تأثیر اراده اوست.
به هر حمله کشت از دلیران دویست
همی تیغ او خون چو باران گریست
هوش مصنوعی: در هر حملهای که دلیران انجام میدهند، تیغ او مانند باران، خون ریخته و بیرحمانه به کشتار پرداخته است.
اجل بود همزاد شمشیر او
قضا و قدر بیشه، آن شیر او
هوش مصنوعی: سرنوشت و قضا و قدر، همیشه در کنار هم هستند، مانند شمشیر که برادر اوست. این شیر، به معنای قدرت و شجاعت است که هیچگاه از اجله و مقدراتش جدا نمیشود.
سمندش چو باز دمان می پرید
پرندش چو کاغذ زره می برید
هوش مصنوعی: اسب او مانند پرندهای در آسمان پرواز میکند و پرهایش مانند کاغذ به راحتی جدا میشوند.
کمانش گرفتی کمین یلان
خدنگش دریدی دل پر دلان
هوش مصنوعی: تو با کمان قوی خود یاران دلیر را هدف قرار دادهای و دلهای پرشور را مجروح کردهای.
به البرز گرزش رسیدی اگر
به ناف زمین بردی البرز سر
هوش مصنوعی: اگر به قله البرز رسیدی، مانند یک نوار دور زمین را بپیچی و البرز را در آغوش بگیری.
گه از میسره تاخت زی میمنه
به قلب سپه بود گه یکتنه
هوش مصنوعی: گاهی از سمت مصر به سمت چپ سپاه حمله میکرد و در مواقعی هم بهتنهایی به دل دشمن میزد.
کجا باکش از برق شمشیر بود
که شمشیر چون بیشه، او شیر بود
هوش مصنوعی: کجا کسی نگران ضربهی شمشیر بود، در حالی که او همچون شیری در میان جنگل شجاع و پرقدرت بود.
همی نعل اسبش چو آتش زنه
زدی برق از میسر و میمنه
هوش مصنوعی: چون نعل اسب او را به چنان قوتی زدی، برق و درخششی از سمت راست و چپ او به وجود آمد.
زمین بودی از کشته چون کوهسار
خروشان درآن کوه، وی رعدوار
هوش مصنوعی: زمین به اندازهای پر از کشته است که مانند کوههای بلند و پرخروش به نظر میرسد، در این وضعیت و علت، گویی رعد و برق در حال وزیدن است.
بدانگه که اسب اندران تاختی
همی مرد کشتی و تیغ آختی
هوش مصنوعی: در همان لحظه که اسب در حال دویدن بود، همزمان مردی در حال کشتیگیری و آمادهسازی برای نبرد با شمشیرش بود.
یکی بد گهر دید چون اژدها
و یا دیوی از بند گشته رها
هوش مصنوعی: کسی را دیدم که مانند اژدها یا دیوی است که از بند رهایی یافته است.

الهامی کرمانشاهی