بخش ۵۴ - روبرو شدن سپاه ابراهیم و ابن زیاد
به هم چون رسیدند هردو گروه
چنان چون زپولاد و آهن، دو کوه
و یا چون دو دریا ندیده کران
که موجش سنان بود و گرز گران
همی از دو سو دیده هر جا که دید
درفش سپه بود کامد پدید
صد آمد زشامی درفش آشکار
زمردان ابا هر درفشی هزار
دو ده بد درفش عراقی سپاه
هزاری دو بیور یل رزمخواه
دو رزم آزما جیش پرخاشجوی
زدند از دور رو خیمه ها روبروی
یلان را به چشم از دو سو پر خود
تو گفتی زمین پر زسیمرغ بود
میان دو لشگر کمین کرده مرگ
که سازد یلان را کفن ساز و برگ
همی گفت خنجر که سرها زتن
ربایم به بران دم خویشتن
سر نیزه گفتا: زره بر درم
همی گفت زوبین که تن بشکرم
سپر گفت: من بردباری کنم
تن مرد را پاسداری کنم
زره گفت: درسوگ گردنکشان
زهرحلقه، چشمی کنم خونفشان
کمان گفت: برخود بگرید زره
چو از من به گوش آید آوازه زه
زمین گفت: از خون مردان کار
برانگیزم از خویش دریا کنار
علم گفت: کز پنجه ی شیرخویش
بدرم تن شیر مردان چو میش
فلک گفت امروز، باران مرگ
ببارم به ترک یلان چون تگرگ
قضا گفت: زانسان شوم چیردست
که شیر افکنان را کنم زیر دست
بهشت برین گفت من حور عین
بیارایم از بهر مردان دین
خم خام گفتی: تن بدنشان
فرود آرم از پشت توسن کشان
روان تیغ گفتی شکار من است
سنان، گفتی این کار،کار من است
کنم گفت: در پهنه گرز گران
پدیدار بازار آهنگران
همی خود گفت: آن کلاهم که مرد
به من سر نگهدارد اندر نبرد
چمان چرمه می گفت: در پهنه من
بکوبم تن از نعل خارا شکن
همی کوس گفت: ازدل افغان کنم
جهان از غو خویش ترسان کنم
چنان گاودم گفت: آرم خروش
که از شیر گردون برم تاب و توش
همی گفت دوزخ که من سوی خویش
کشم دشمن شاه از اندازه بیش
به خود بخت فرخ براهیم گفت:
منم با ظفر در چنین جنگ جفت
بدی مویه گر بخت بدخواه شاه
که بر خویش پوشم گلیم سیاه
چو خورشید از پشت شیر سپهر
نهان در دم اژدها کرد چهر
شبانگه در آن پهنه ی رزمگاه
طلایه برون شد زهر دو سپاه
زدورویه لشگر در آن شام تار
به گردون برآمد غو پاسدار
زآسیب پیگار روز دگر
بنغنود چشم یلان تا سحر
زمانه پر از ویله ی کوس بود
سرنامداران به بالین نسود
علم چون شه شرق بیرون کشید
فلک از شفق جبه درخون کشید
شد از پیشگاه سپهدار شام
غوکوس بر چرخ فیروزه فام
بیفراشت چتر ظفر سر به ماه
ز درگاه میر عراقی سپاه
دو دریا ز آهن به موج آمدند
رده در رده فوج فوج آمدند
شد از باد جنبنده شیر درفش
هوا شد به چشم دلیران بنفش
سنان سران را، زبان تیز شد
خم ابروی تیغ، خونریز شد
شکنجی خم خام، چون مار گشت
نه ماری شکنج، اژدها سار گشت
زهر تیر چرخی پر آغوش کرد
زمانه زمین راز ره پوش کرد
به خفتان درون، برز و بال گوان
تن پاره پنهان به برگستوان
دل پر دلان زیر چار آینه
چو آهن که سازد حصار آینه
زنعل سم باره تا میل خود
زپولاد هر مرد یکباره بود
دو لشگر چو جنبش دو رویه گرفت
به سوگ یلان چرخ مویه گرفت
بیفکند بهرام، خنجر زدست
به چرخ سیم، زهره بربط شکست
زبیم دم دشنه ی جان شکار
دل سرکشان گشت سیماب وار
چو با هم در آن جانگسل رزمگاه
رده در رده روبرو شد سپاه
یکی مرد ضیعان کلبی به نام
به دشت نبرد آمد از جیش شام
نهان کرده اهریمن پر زخشم
تن تیره در جوشن تنگ چشم
یکی باره زرین ستامش به زیر
همی خواند بازیچه پیکار شیر
نگهداشت لختی به میدان عنان
بجنباند در دست یاران سنان
لبش پر گزاف و سرش پر زباد
به مردان دین پرور آواز داد
که ای نامجویان مرز عراق
که تان باد، با زندگانی، فراق
هنرمند ضیعان کلبی منم
که با دوستان علی (ع) دشمنم
بدان روزگارم که می زاد مام
مرا مرگ این فرقه کردند نام
نه با مرتضی آشنایی مراست
نه درتیره دل روشنایی مراست
شما راست گر مرد ناورد جوی
در این پهنه با من شود روبروی
از آنان کشان بود فرجام نیک
دلیری که اخوص بدش نام نیک
ابا ساز و برگ دلیری سمند
چو کوهی ز آهن به میدان فکند
به دست اندرش نیزه ی جان گزا
چو چوب کف موسوی مرگ زا
هم از ره چو در تاخت سوی پلیدی
دلیرانه بردشمن آوا کشید
بدوگفت: مرگت منم پای دار
کنون سازمت سیر از کارزار
نگیرد، چو من بر فرازم سنان
نه پایت رکاب و نه دستت عنان
بگفت این و زد نیزه ای بر، برش
که از پشت زین شد نگون پیکرش
بدوتاخت جنگی دلاور ستور
بسایید ستخوانش با نعل پور
چو شد کشته ضیعان به زخم سنان
سبک کرد داوود شامی عنان
بخش ۵۳ - نامه نوشتن ابراهیم، به حنظله ابن عمار حاکم نصیبین و جواب او: نداریم با تو سر دشمنیبخش ۵۵ - قتل داوود شامی به دست اخوص: وزین سوگران کرد اخوص رکاب
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به هم چون رسیدند هردو گروه
چنان چون زپولاد و آهن، دو کوه
هوش مصنوعی: وقتی هر دو گروه به هم نزدیک شدند، به گونهای بودند که مانند دو کوه از فولاد و آهن، محکم و استوار بودند.
و یا چون دو دریا ندیده کران
که موجش سنان بود و گرز گران
هوش مصنوعی: یا مانند دو دریایی که انتهای آنها دیده نمیشود، موجهایشان همچون نیزه و چماق سنگینی هستند.
همی از دو سو دیده هر جا که دید
درفش سپه بود کامد پدید
هوش مصنوعی: هر جا که نگاه میکرد، از دو طرف، پرچم سپاهیان آشکار بود و به وضوح نمایان میشد.
صد آمد زشامی درفش آشکار
زمردان ابا هر درفشی هزار
هوش مصنوعی: هزار درفش را در برابر درفش گرانبهای زمردان به نمایش میگذارند، چرا که هر چیزی که نمایان است، از دستان قهرمانان به وجود آمده است.
دو ده بد درفش عراقی سپاه
هزاری دو بیور یل رزمخواه
هوش مصنوعی: دو دژ با پرچم عراقی، سپاه هزار نفرهای از دلیران رزمجو را به نمایش میگذارد.
دو رزم آزما جیش پرخاشجوی
زدند از دور رو خیمه ها روبروی
هوش مصنوعی: دو جنگجوی دلیر از دور، به سمت خیمهها در حال مبارزه و تنش هستند و هر یک به سوی دیگری حمله میکند.
یلان را به چشم از دو سو پر خود
تو گفتی زمین پر زسیمرغ بود
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به زیبایی و شکوه یلان (اسبهای نیرومند و شجاع) اشاره دارد که از دو طرف به چشم میخورند و نیز اشاره به زمین دارد که به خاطر گنجایش و عظمتش، پر از سیمرغها (پرندههای افسانهای) به نظر میرسد. در کل، تصویرسازی از آنها نشاندهنده قدرت و عظمت است.
میان دو لشگر کمین کرده مرگ
که سازد یلان را کفن ساز و برگ
هوش مصنوعی: مرگ در میان دو گروه جنگی کمین کرده است؛ او برای دلاوران، کفن و زره فراهم میکند.
همی گفت خنجر که سرها زتن
ربایم به بران دم خویشتن
هوش مصنوعی: خنجر میگفت که من سرها را از تن جدا میکنم و میتوانم این کار را با دقت و مهارت انجام دهم.
سر نیزه گفتا: زره بر درم
همی گفت زوبین که تن بشکرم
هوش مصنوعی: سر نیزه به زرهای که در دروازه است میگوید که نیزهام بر تنم سخت فشار میآورد و بدنم را میشکند.
سپر گفت: من بردباری کنم
تن مرد را پاسداری کنم
هوش مصنوعی: سپر گفت: من صبر و استقامت را به دوش میکشم و از بدن مرد دفاع میکنم.
زره گفت: درسوگ گردنکشان
زهرحلقه، چشمی کنم خونفشان
هوش مصنوعی: زره گفت: من به یاد گردنکشان که در زیر فشار زهر حلقهای قرار دارند، اشکی میریزم و غم و اندوه خود را با خون نشان میدهم.
کمان گفت: برخود بگرید زره
چو از من به گوش آید آوازه زه
هوش مصنوعی: کمان گفت: به خاطر من زره باید به خود گریه کند، چون صدای من به گوشش میرسد.
زمین گفت: از خون مردان کار
برانگیزم از خویش دریا کنار
هوش مصنوعی: زمین گفت: از خون مردان قدرت و حرکت میسازم و در کنار دریا خود را به نمایش میگذارم.
علم گفت: کز پنجه ی شیرخویش
بدرم تن شیر مردان چو میش
هوش مصنوعی: علم بیان میکند که از قدرت و شجاعت خود میگذرد و از آنچه که به سادگی قابل پیگیری است، دوری میکند. او به این نکته اشاره میکند که مانند شیرانی که شجاعت دارند، انسانهای بزرگ و قوی نیز ممکن است به سادگی تحت فشار قرار بگیرند و به مانند میشها سر تسلیم فرود آورند.
فلک گفت امروز، باران مرگ
ببارم به ترک یلان چون تگرگ
هوش مصنوعی: امروز آسمان تصمیم گرفته است مانند تگرگ، باران مرگ را بر یاران جوان و شجاع بریزد.
قضا گفت: زانسان شوم چیردست
که شیر افکنان را کنم زیر دست
هوش مصنوعی: سرنوشت میگوید: من از این انسان بهدست میآورم که بر افرادی که قدرت زیادی دارند، تسلط پیدا کنم و آنها را زیر سلطه ببرم.
بهشت برین گفت من حور عین
بیارایم از بهر مردان دین
هوش مصنوعی: بهشت عالی میگوید که من زیباترین حوریان را برای مردان دیندار میآورم.
خم خام گفتی: تن بدنشان
فرود آرم از پشت توسن کشان
هوش مصنوعی: شما به من اشاره کردید که دلتان به حال آنها میسوزه و میخواهید که از تن و بدنشان بکاهم و از پشت اسب کشیدهشان پایین بیارم.
روان تیغ گفتی شکار من است
سنان، گفتی این کار،کار من است
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به وضوح بیان میکند که مانند تیغی تیز و برنده، میخواهد به شکار هدف خود بپردازد و این کار را به عنوان وظیفه و مسئولیت خود میداند. او بر این نکته تأکید دارد که این اقدام، خاص اوست و به نوعی نشاندهنده عزم و ارادهاش در انجام این کار است.
کنم گفت: در پهنه گرز گران
پدیدار بازار آهنگران
هوش مصنوعی: من در میدان نبرد، جایی که صدای چکش آهنگران به گوش میرسد، حاضر شوم.
همی خود گفت: آن کلاهم که مرد
به من سر نگهدارد اندر نبرد
هوش مصنوعی: او به خود گفت: کلاهی که بر سر دارم، مردی است که در میدان جنگ از من محافظت میکند.
چمان چرمه می گفت: در پهنه من
بکوبم تن از نعل خارا شکن
هوش مصنوعی: چمان چرمه میگوید: در دشت من میکوبم تنم را به سنگهای سخت و محکم.
همی کوس گفت: ازدل افغان کنم
جهان از غو خویش ترسان کنم
هوش مصنوعی: من همواره فریاد میزنم: از دل خود شکایت میکنم، میخواهم که جهان را از نالهام بترسانم.
چنان گاودم گفت: آرم خروش
که از شیر گردون برم تاب و توش
هوش مصنوعی: چنان که گاو در برابر آتش میخروشد، من هم با قاطعیت و قدرت آمادهام که از سختیهای جهان عبور کنم و به چالشها پاسخ دهم.
همی گفت دوزخ که من سوی خویش
کشم دشمن شاه از اندازه بیش
هوش مصنوعی: دوزخ میگوید که من بیش از حد دشمن شاه را به سوی خود جلب میکنم.
به خود بخت فرخ براهیم گفت:
منم با ظفر در چنین جنگ جفت
هوش مصنوعی: بخت خوب و خوش نصیب ابراهیم به او گفت: من در این نبرد پیروزمندانه همراه تو هستم.
بدی مویه گر بخت بدخواه شاه
که بر خویش پوشم گلیم سیاه
هوش مصنوعی: اگر بخت بدی داشته باشم و دچار مشکلات باشم، به خودم میپوشانم که غم و اندوه را تحمل کنم.
چو خورشید از پشت شیر سپهر
نهان در دم اژدها کرد چهر
هوش مصنوعی: وقتی خورشید از پشت ابرها پنهان میشود، مانند دم یک اژدها، چهرهاش آرام آرام نمایان میشود.
شبانگه در آن پهنه ی رزمگاه
طلایه برون شد زهر دو سپاه
هوش مصنوعی: در دل شب، در میدان نبرد، پیشتازان به جلو آمدند و از هر دو طرف سپاه نمایان شدند.
زدورویه لشگر در آن شام تار
به گردون برآمد غو پاسدار
هوش مصنوعی: از دور دست لشگری در شب تاریک به آسمان بلند راهی پیدا کرد و به نظر میرسید که کسی از آنجا مراقبت میکند.
زآسیب پیگار روز دگر
بنغنود چشم یلان تا سحر
هوش مصنوعی: به خاطر آسیبهای رعد و برق، چشمهای دلاوران تا صبح به خواب نخواهد رفت.
زمانه پر از ویله ی کوس بود
سرنامداران به بالین نسود
هوش مصنوعی: زمانه پر از آواز و هدایت نادرست بود و بزرگان و سرآمدان به فرزندان و نسلهای آینده توجهی نداشتند.
علم چون شه شرق بیرون کشید
فلک از شفق جبه درخون کشید
هوش مصنوعی: علم مانند پادشاهی در شرق به ظهور رسید و آسمان به خاطر آن از سرخی صبحگاه به خون رنگین شد.
شد از پیشگاه سپهدار شام
غوکوس بر چرخ فیروزه فام
هوش مصنوعی: از پیشگاه فرمانده شام، صدای غوکوس در آسمان فیروزهای پیچید.
بیفراشت چتر ظفر سر به ماه
ز درگاه میر عراقی سپاه
هوش مصنوعی: پرچم پیروزی را بلند کرد و سر به ماه برد، از درگاه فرمانده عراقی سپاه.
دو دریا ز آهن به موج آمدند
رده در رده فوج فوج آمدند
هوش مصنوعی: دو دریا از جنس آهن به حرکت درآمده و مانند امواجی که به صف آمدهاند، گروه گروه به جلو میآیند.
شد از باد جنبنده شیر درفش
هوا شد به چشم دلیران بنفش
هوش مصنوعی: به خاطر وزش باد، پرچم شیر بر افراشته شد و در نظر دلاوران به رنگ بنفش درآمد.
سنان سران را، زبان تیز شد
خم ابروی تیغ، خونریز شد
هوش مصنوعی: تیغهای کاردانی و فشاری که بر سر این امور فرود میآید، با اشارهای به ابرو، احساس خطر و خطرناکی را به وجود میآورد.
شکنجی خم خام، چون مار گشت
نه ماری شکنج، اژدها سار گشت
هوش مصنوعی: تُنِ خمیده مانند مار، گویی به جای آنکه ماری شکننده باشد، به اژدهایی خطرناک تبدیل شده است.
زهر تیر چرخی پر آغوش کرد
زمانه زمین راز ره پوش کرد
هوش مصنوعی: زمانه به مانند تیر چرخی، زخمی بر زمین وارد کرد و راز راه را پوشانید.
به خفتان درون، برز و بال گوان
تن پاره پنهان به برگستوان
هوش مصنوعی: در دل خویش، ضعف و ناتوانی احساسی را تجربه میکنیم، در حالی که در ظاهر و بیرون، هیچکس از این مشکلات باخبر نیست و تلاش میکنیم تا این ناامیدی را پنهان کنیم.
دل پر دلان زیر چار آینه
چو آهن که سازد حصار آینه
هوش مصنوعی: دلهای پرشور و شوق، زیر سایهی چهار آینه قرار دارند، مانند آهنی که حصاری برای آینهها میسازد.
زنعل سم باره تا میل خود
زپولاد هر مرد یکباره بود
هوش مصنوعی: زنی که به راحتی از سم برای مردان خود بهره میبرد، با اراده و قوتی که دارد، از هرکسی میتواند استفاده کند.
دو لشگر چو جنبش دو رویه گرفت
به سوگ یلان چرخ مویه گرفت
هوش مصنوعی: زمانی که دو لشکر در میدان نبرد حرکت کردند، زمین به خاطر مرگ جنگجویان برجسته دچار ناله و افسوس شد.
بیفکند بهرام، خنجر زدست
به چرخ سیم، زهره بربط شکست
هوش مصنوعی: بهرام با خنجرش به آسمان ضربه زد و زهره را که در حال نواختن بربط بود، به زمین انداخت.
زبیم دم دشنه ی جان شکار
دل سرکشان گشت سیماب وار
هوش مصنوعی: از ترس و اضطراب، جانم مثل یک شکار از دشنهی دشمن میگریزد و سرانجام حرکات من به صورت مایعی ناپایدار و بیثبات درمیآید.
چو با هم در آن جانگسل رزمگاه
رده در رده روبرو شد سپاه
هوش مصنوعی: وقتی سپاهها در میدان نبرد به صورت منظم و ردیفی رو به روی هم قرار گرفتند.
یکی مرد ضیعان کلبی به نام
به دشت نبرد آمد از جیش شام
هوش مصنوعی: مردی از قبیله کلب به نام، به دشت نبردی آمد و از مکانی به نام جیش شام.
نهان کرده اهریمن پر زخشم
تن تیره در جوشن تنگ چشم
هوش مصنوعی: اهریمن که به شدت خشمگین است، در جسمی تاریک و در زرهای تنگ، پنهان شده است.
یکی باره زرین ستامش به زیر
همی خواند بازیچه پیکار شیر
هوش مصنوعی: یک بار، زره طلاییاش را به زیر چنگ انداخت و در بازی نبرد، او به شجاعت شیرانهای جنگید.
نگهداشت لختی به میدان عنان
بجنباند در دست یاران سنان
هوش مصنوعی: لحظهای در میدان ایستاد و به دوستانش اشارهای کرد که آماده باشند.
لبش پر گزاف و سرش پر زباد
به مردان دین پرور آواز داد
هوش مصنوعی: لب او پر از سخنان بیفایده و سرش پر از خیالهای بلند بود، به مردان دیندار پیام داد.
که ای نامجویان مرز عراق
که تان باد، با زندگانی، فراق
هوش مصنوعی: ای کسانی که در جستجوی نام و مقام هستید، بدانید که سرنوشت و زندگی شما با دوری و فراق گره خورده است.
هنرمند ضیعان کلبی منم
که با دوستان علی (ع) دشمنم
هوش مصنوعی: من هنرمند و ضعیفی هستم که با دوستان علی (ع) دشمنی دارم.
بدان روزگارم که می زاد مام
مرا مرگ این فرقه کردند نام
هوش مصنوعی: بدان که در زمانهای که مرا به دنیا آوردند، مرگ این گروه را نامیدند.
نه با مرتضی آشنایی مراست
نه درتیره دل روشنایی مراست
هوش مصنوعی: نه با مرتضی ارتباطی دارم و نه در قلب تاریکم نور و روشنایی وجود دارد.
شما راست گر مرد ناورد جوی
در این پهنه با من شود روبروی
هوش مصنوعی: اگر تو مردی هستی که در میدان نبرد توانایی داری، بیا و با من روبرو شو در این عرصه.
از آنان کشان بود فرجام نیک
دلیری که اخوص بدش نام نیک
هوش مصنوعی: این بیت به ما میگوید که سرانجام کسی که دل نیکو و شجاعت دارد، نتیجهای خوب و رضایتبخش خواهد داشت، حتی اگر در ابتدا دیگران او را به بدی بشناسند. در واقع، ویژگیهای مثبت انسان مانند دل بزرگ و شجاعت، در نهایت تاثیر خود را میگذارد و او را به سوی نیکی و بهتر شدن میبرد.
ابا ساز و برگ دلیری سمند
چو کوهی ز آهن به میدان فکند
هوش مصنوعی: با تجهیزات و شجاعت، اسب مانند کوهی از آهن را به میدان میفرستد.
به دست اندرش نیزه ی جان گزا
چو چوب کف موسوی مرگ زا
هوش مصنوعی: در دستان او نیزهای وجود دارد که جان را میستاند، درست مانند چوبی که در دست موسی قرار داشت و موجب مرگ فرعون شد.
هم از ره چو در تاخت سوی پلیدی
دلیرانه بردشمن آوا کشید
هوش مصنوعی: شخصی با شجاعت و قدرت به سمت دشمن حملهور شد و در طول راه صدای خود را بلند کرد.
بدوگفت: مرگت منم پای دار
کنون سازمت سیر از کارزار
هوش مصنوعی: به او گفت: من مرگ تو هستم، حالا بیا به دار بزن و تو را از میدان جنگ دور کنم.
نگیرد، چو من بر فرازم سنان
نه پایت رکاب و نه دستت عنان
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که این جمله به تصویر کشیدن وضعیتی است که در آن فردی در جایگاه بالایی قرار دارد. او با قدرتی همچون سوارکاری در حال راندن و کنترل امور است، اما در عین حال دیگران را به عدم تواناییشان در مدیریت مسائل اشاره کرده و بیان میکند که هیچکسی نمیتواند همچون او بر اوضاع تسلط پیدا کند. در واقع، این جمله به نوعی برتری و خودکفایی فرد اشاره دارد.
بگفت این و زد نیزه ای بر، برش
که از پشت زین شد نگون پیکرش
هوش مصنوعی: او این حرف را گفت و نیزهای به سوی او پرتاب کرد، بهطوری که او به پشت زین پرتاب شد و بدنش به زمین افتاد.
بدوتاخت جنگی دلاور ستور
بسایید ستخوانش با نعل پور
هوش مصنوعی: بدون اینکه به جنگ برود، دلاور به ستور میگوید که با نعلهای پرقدرتش، بر بلندیها پا بگذارد.
چو شد کشته ضیعان به زخم سنان
سبک کرد داوود شامی عنان
هوش مصنوعی: هنگامی که افراد ناتوان و آسیبدیده، به ضربهای جان باختند، داوود شامی به آرامی کنترل خود را به دست گرفت.

الهامی کرمانشاهی