گنجور

بخش ۵۲ - رزم ابراهیم ابن مالک با عبید الله ابن زیاد

کنون ای نیوشنده بگمار هوش
بدین داستان به فرادار گوش
که این داستان جمله جشن است و سور
زاندوه و از سوگواریست دور
شنیدم ز گفتار دانشوران
که بودند ما را همه رهبران
بدانگه که مختار می راند کام
شه شام عبدالملک داشت نام
بد او پور مروان ز پشت حکم
که دوزخ کناد از همه پر شکم
چو عبدالملک را رسید آگهی
که مختار شد زیب گاه مهی
همه دشمنان علی (ع) را بکشت
ازو دین حق را قوی گشت پشت
سپاهش فزون گشت و نیروی و گنج
فتادند زو بد سگالان به رنج
بترسید و لشگر زهر جای خواست
درم داد و کار سپه کرد راست
چو آمد سپه در شمر صد هزار
همه جنگجو وز درکار زار
چو این کرد بد خوی مروان نژاد
به در پور مرجانه را بار داد
سپهداری لشگر او را سپرد
بدو راز چندی همی برشمرد
که باید تو را رزم مختار جست
بدو بر فزونی به پیکار جست
مبادا در این کار، جویی درنگ
که نام نکو بز گردد به ننگ
تو دانی که کین ساختن کار اوست
براهیم مالک سپهدار اوست
زچنگال چونان سپهبد رها
نگردد اگر شیر اگر اژدها
دل و زور مختار بازوی اوست
وگر کینه جوید زنیروی اوست
نخست از سپهبد بپرداز جای
به پیکار مختار زان پس گرای
سپاهت فزونست و نیرو فزون
به هر کار باشم منت رهنمون
تن آسان مگرد و دورنگی مباش
هراسان زمردان جنگی مباش
یکی از جوانان برنا تویی
به جنگ دلیران، توانا تویی
گرت هر چه گویم به جای آوری
چنین سخت رزمی به پای آوری
تو را هر چه خواهی به فرمان کنم
همه کارهایت به سامان کنم
فزون زآنچه بودت به گاه یزید
زمن باز یابی وزان بر مزید
چو فرزند مرجانه زینسان شنید
زدارای مروان نژاد پلید
بجنباند لشگر فرو کوفت کوس
زگرد سپه کرد دشت آبنوس
بر شاه شامی جز اندک نماند
بنه بر نهاد و سوار کوفه راند
فرا دشت بگرفت فرسنگ چند
سنان و درفش و سوار و سمند
به گردون همی برشد ازکوس غو
بداختر شده بر سپه پیشرو
چو بشنید مختار فرمانگزار
که لشگر به جنگ آمدش صد هزار
سپهبد برآن لشگر ابن زیاد
که نفرین زیزدانش بادا زیاد
برآشفت و چون شیر شد خشمگین
بجنبید رگ در تنش بهر کین
سپهبد براهیم را خواند پیش
به مهرش نشانید برگاه خویش
بگفت: ای دلاور برادر مرا
پناه و سپهدار لشگر مرا
شنیدم که ابن زیاد آمده است
پی فتنه بهر فساد آمده است
بود همرهش صد هزار از سپاه
همه کینه جویان و ناورد خواه
فرستاده او را نگهبان شام
که از مالش ما شود نیکنام
کسی مرد پیکار او جز تو نیست
به نیرو تن اوبار او جز تو نیست
همی ترسد از تو دل اندربرش
زبیم تو بی مغز باشد سرش
کس از قاتلان امام شهید
نمانده جز این بد نژاد عنید
جهان گردد از وی چو پرداخته
به خوبی شود کارها ساخته
تو لشگر بجنبان و برکش سپاه
درفش درخشان برآور به ماه
به نام خدای جهان آفرین
بکن چشم سوزن بدو بر زمین
ممان زو پلیدی بود خاک را
بر افکن بن و بیخ ناپاک را
چو این گفت با جنگدیده سوار
زلشگر سپرده دو بیور هزار
همه پیل پیکر همه شیرزور
به دادار نزدیک و ز ابلیس دور
برون آمد از شهر مختار راد
به بدرود با وی همی رفت شاد
چو بسپرد با وی یکی روز راه
به شهر آمد این رفت او با سپاه
دمان سوی تکریت لشگر براند
به آسایش آنجا درنگی بماند
وز آنجا سپهدار لشگر فروز
به موصل شد و ماند آنجا سه روز
پس از چند روز دگر با سپاه
به مرز نصیبین شد از گرد راه
درآنجا سرا پرده را بر فراشت
بماند و طلایه به لشگر گماشت
یکی مرد بد در نسب تغلبی
به دل پیرو دودمان نبی
بدش حنظله پور عمار نام
دلیر و سرافراز و جوینده کام
نیاورده بد سر به فرمان کس
بجز ایزد و احمد (ص) و آل بس
به شهر نصیبین بد او حکمران
سپه ده هزارش زنام آوران
براهیم فرخ نوندی گماشت
سوی حنظله نامه ای برنگاشت
که ما پیرو آل پیغمبریم
به دین شیعه ی حیدرصفدریم
به خونخواهی پاک فرزند او
ابا شامیانیم پیکارجو

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کنون ای نیوشنده بگمار هوش
بدین داستان به فرادار گوش
هوش مصنوعی: اکنون ای شنونده، دقت کن و به این داستان گوش بسپار.
که این داستان جمله جشن است و سور
زاندوه و از سوگواریست دور
هوش مصنوعی: این داستان همه شادی و جشن است و از اندوه و سوگواری به دور است.
شنیدم ز گفتار دانشوران
که بودند ما را همه رهبران
هوش مصنوعی: شنیدم که دانشمندان می‌گویند همه ما رهبران و هدایتگران هستیم.
بدانگه که مختار می راند کام
شه شام عبدالملک داشت نام
هوش مصنوعی: در زمانی که مختار در حال رهبری و هدایت بود، لذت و خوشی شب و شبانه‌اش به نام عبدالملک بود.
بد او پور مروان ز پشت حکم
که دوزخ کناد از همه پر شکم
هوش مصنوعی: بدان که پسر مروان، به خاطر قدرت و سلطه‌اش، از این که دوزخ گرسنگی و عطش در انتظار او باشد، نگران نیست، زیرا او از خزانه‌اش به حدی برکت و ثروت برخوردار است که می‌تواند هر گونه نیاز و خواهشی را برطرف کند.
چو عبدالملک را رسید آگهی
که مختار شد زیب گاه مهی
هوش مصنوعی: وقتی خبر به عبدالملک رسید که مختار در حال حکومت و سلطنت است و به مقام مهمی دست پیدا کرده، او متوجه شد که اوضاع تغییر کرده و مختار در حال پیشروی است.
همه دشمنان علی (ع) را بکشت
ازو دین حق را قوی گشت پشت
هوش مصنوعی: تمامی دشمنان علی (ع) را به قتل رسانید تا دین حق قوی‌تر و استوارتر شود.
سپاهش فزون گشت و نیروی و گنج
فتادند زو بد سگالان به رنج
هوش مصنوعی: نیروی سپاه بیشتر شد و ثروت و منابع از دست او به خاطر دشمنان به زحمت افتادند.
بترسید و لشگر زهر جای خواست
درم داد و کار سپه کرد راست
هوش مصنوعی: بترسید و لشکر زهر را در جایی که خواستم، به من داد و کار سپاه را به درستی انجام داد.
چو آمد سپه در شمر صد هزار
همه جنگجو وز درکار زار
هوش مصنوعی: وقتی سپاه با صد هزار جنگجو وارد شدند، همه آماده نبرد و کارزار بودند.
چو این کرد بد خوی مروان نژاد
به در پور مرجانه را بار داد
هوش مصنوعی: وقتی مروان، که دارای خوی بدی بود، این کار را انجام داد، فرزند مرجانه را به بند کشید.
سپهداری لشگر او را سپرد
بدو راز چندی همی برشمرد
هوش مصنوعی: او فرماندهی سپاه را به او واگذار کرد و چندین راز را به او گفت.
که باید تو را رزم مختار جست
بدو بر فزونی به پیکار جست
هوش مصنوعی: برای رسیدن به تو باید در میدان جنگ مختار تلاش کنم و به دنبال برتری در نبرد باشم.
مبادا در این کار، جویی درنگ
که نام نکو بز گردد به ننگ
هوش مصنوعی: مراقب باش در این کار تأخیر نکنی، چون ممکن است نام خوبت به بدی تبدیل شود.
تو دانی که کین ساختن کار اوست
براهیم مالک سپهدار اوست
هوش مصنوعی: تو می‌دانی که دشمنی کردن از کار اوست و براهیم، فرمانده‌ای است که بر او تسلط دارد.
زچنگال چونان سپهبد رها
نگردد اگر شیر اگر اژدها
هوش مصنوعی: هیچ‌یک از قدرت‌ها و تهدیدها نمی‌توانند کسی را از چنگال سرنوشت یا مشکلاتی که در آن گرفتار شده رها کنند، خواه آن تهدید قدرتی بزرگ مانند شیر باشد یا خطر بزرگی همچون اژدها.
دل و زور مختار بازوی اوست
وگر کینه جوید زنیروی اوست
هوش مصنوعی: دل و قدرت مختار در دست اوست و اگر کسی بخواهد کینه‌جویی کند، باید از نیروی او بترسد.
نخست از سپهبد بپرداز جای
به پیکار مختار زان پس گرای
هوش مصنوعی: ابتدا از فرمانده خود فاصله بگیر و به دنبال جنگجوی مختار برو، سپس به او بپیوند.
سپاهت فزونست و نیرو فزون
به هر کار باشم منت رهنمون
هوش مصنوعی: نیرو و سپاه تو بسیار است و من در هر کاری آماده‌ام که از راهنمایی تو بهره‌مند شوم.
تن آسان مگرد و دورنگی مباش
هراسان زمردان جنگی مباش
هوش مصنوعی: آرامش خود را از دست نده و از چالش‌ها نترس؛ مانند جنگجویان شجاع و بااستقامت باش.
یکی از جوانان برنا تویی
به جنگ دلیران، توانا تویی
هوش مصنوعی: تو یکی از جوانان شجاع و نیرومند هستی که در میدان جنگ دلیران قرار داری.
گرت هر چه گویم به جای آوری
چنین سخت رزمی به پای آوری
هوش مصنوعی: اگر هر چه به تو بگویم را عملی کنی، چنین جنگی را با سختی به پا خواهی آورد.
تو را هر چه خواهی به فرمان کنم
همه کارهایت به سامان کنم
هوش مصنوعی: هر چه بخواهی، به انجام می‌رسانم و همه کارهایت را به خوبی انجام می‌دهم.
فزون زآنچه بودت به گاه یزید
زمن باز یابی وزان بر مزید
هوش مصنوعی: اگر در دوران یزید بر تو افزوده شود، باز هم از من بیشتر چیزی نخواهی یافت و این افرایش بر چیزهای دیگر است.
چو فرزند مرجانه زینسان شنید
زدارای مروان نژاد پلید
هوش مصنوعی: وقتی فرزند مرجان این خبر را شنید که مروان از خاندان پلید و ناپاک است، حس خاصی پیدا کرد.
بجنباند لشگر فرو کوفت کوس
زگرد سپه کرد دشت آبنوس
هوش مصنوعی: لشگری را به حرکت درآورد که صدای کوس آنها در دشت آبنوس طنین‌انداز شده بود.
بر شاه شامی جز اندک نماند
بنه بر نهاد و سوار کوفه راند
هوش مصنوعی: تنها مقدار کمی از ارزش و مقام شاه شامی باقی مانده بود، او بر جایگاه خود ایستاد و به سوی کوفه حرکت کرد.
فرا دشت بگرفت فرسنگ چند
سنان و درفش و سوار و سمند
هوش مصنوعی: در دوردست‌های دشت، چندین فرسخ جلوتر، شمشیربازان و پرچم و سوارکاران و اسب‌ها را مشاهده می‌کنیم.
به گردون همی برشد ازکوس غو
بداختر شده بر سپه پیشرو
هوش مصنوعی: در آسمان، صدای نواها و سرودها بلند شده و در چهره‌ی دختران به وضوح دیده می‌شود که به خدمت فرماندهان پیشقدم آمده‌اند.
چو بشنید مختار فرمانگزار
که لشگر به جنگ آمدش صد هزار
هوش مصنوعی: وقتی مختار خبر آوردن لشکری به جنگ را شنید، بسیار خوشحال شد و فهمید که تعداد آنها صد هزار نفر است.
سپهبد برآن لشگر ابن زیاد
که نفرین زیزدانش بادا زیاد
هوش مصنوعی: سردار بر آن سپاه ابن زیاد که نفرین خداوند بر او باد.
برآشفت و چون شیر شد خشمگین
بجنبید رگ در تنش بهر کین
هوش مصنوعی: او از خشم به خود می‌لرزد و مانند شیر خشمگین شده است، رگ‌های بدنش به خاطر انتقام به تپش درآمده‌اند.
سپهبد براهیم را خواند پیش
به مهرش نشانید برگاه خویش
هوش مصنوعی: سپهبد ابراهیم را به حضور فراخواند و به نشان ارادت خود او را بر تخت نشانید.
بگفت: ای دلاور برادر مرا
پناه و سپهدار لشگر مرا
هوش مصنوعی: او گفت: ای برادر دلیر، تو پناه و فرمانده سپاه من هستی.
شنیدم که ابن زیاد آمده است
پی فتنه بهر فساد آمده است
هوش مصنوعی: خبر رسید که ابن زیاد برای ایجاد مشکل و فساد و فتنه به اینجا آمده است.
بود همرهش صد هزار از سپاه
همه کینه جویان و ناورد خواه
هوش مصنوعی: زیر پرچم او، صد هزار نفر از جنگجویان و دشمنان حریص جمع شده‌اند.
فرستاده او را نگهبان شام
که از مالش ما شود نیکنام
هوش مصنوعی: فرستاده‌ای از سوی او به نگهبانی شام، تا مال او باعث خوبی و شهرت او شود.
کسی مرد پیکار او جز تو نیست
به نیرو تن اوبار او جز تو نیست
هوش مصنوعی: هیچ‌کس به اندازه تو در میدان جنگ توانمند نیست و هیچ‌کس جز تو قدرتی بر دوش او ندارد.
همی ترسد از تو دل اندربرش
زبیم تو بی مغز باشد سرش
هوش مصنوعی: دل می‌ترسد از تو، چون فکر می‌کند که تو بی‌مغز و بی‌فکر هستی.
کس از قاتلان امام شهید
نمانده جز این بد نژاد عنید
هوش مصنوعی: هیچ‌کس از قاتلان امام حسین باقی نمانده است، جز این فرد بدجنس و خشن.
جهان گردد از وی چو پرداخته
به خوبی شود کارها ساخته
هوش مصنوعی: به خاطر اوست که جهان مانند یک پرده می‌شود و همه چیز به خوبی انجام می‌گیرد.
تو لشگر بجنبان و برکش سپاه
درفش درخشان برآور به ماه
هوش مصنوعی: لشکر خود را به حرکت درآور و پرچم درخشان را به اهتزاز درآور تا در برابر ماه به نمایش گذاشته شود.
به نام خدای جهان آفرین
بکن چشم سوزن بدو بر زمین
هوش مصنوعی: به نام خداوندی که جهان را خلق کرده است، چشمان سوزن را به سمت زمین دوخته‌ام.
ممان زو پلیدی بود خاک را
بر افکن بن و بیخ ناپاک را
هوش مصنوعی: از آلودگی خاک دوری کن و ریشه‌های ناپاک را از زمین برکن.
چو این گفت با جنگدیده سوار
زلشگر سپرده دو بیور هزار
هوش مصنوعی: هنگامی که او این را گفت، با سوار جنگزده‌ای روبرو شد که دو هزار سرباز را به لشکر سپرده بود.
همه پیل پیکر همه شیرزور
به دادار نزدیک و ز ابلیس دور
هوش مصنوعی: همه موجودات بزرگ و توانا نزدیک به خداوند هستند و از وسوسه‌های ابلیس دوری می‌کنند.
برون آمد از شهر مختار راد
به بدرود با وی همی رفت شاد
هوش مصنوعی: مرد راد و شجاعی از شهر مختار خارج شد و با خوشحالی به راه افتاد تا با او وداع کند.
چو بسپرد با وی یکی روز راه
به شهر آمد این رفت او با سپاه
هوش مصنوعی: یک روز وقتی که او کار و مسئولیتش را به دیگری سپرد، به سوی شهر رفت و آن شخص نیز همراه با گروهی حرکت کرد.
دمان سوی تکریت لشگر براند
به آسایش آنجا درنگی بماند
هوش مصنوعی: در روزگار جنگ، لشگریان به سوی تکریت حرکت می‌کنند و در آنجا برای استراحت و آرامش توقف می‌کنند.
وز آنجا سپهدار لشگر فروز
به موصل شد و ماند آنجا سه روز
هوش مصنوعی: سردار سپاه به موصل رسید و آنجا سه روز ماند.
پس از چند روز دگر با سپاه
به مرز نصیبین شد از گرد راه
هوش مصنوعی: پس از گذشت چند روز، او با لشکری به مرز نصیبین رسید و از دور مسیر را مشاهده کرد.
درآنجا سرا پرده را بر فراشت
بماند و طلایه به لشگر گماشت
هوش مصنوعی: در آنجا پرده را بر افراشتند و پیشاپیش لشکر را آماده کردند.
یکی مرد بد در نسب تغلبی
به دل پیرو دودمان نبی
هوش مصنوعی: مردی بد و پست، از خانواده‌ای نامناسب و نادرست به دنیا آمده است، اما در دل او، عشق به نسل پیامبر (ص) وجود دارد.
بدش حنظله پور عمار نام
دلیر و سرافراز و جوینده کام
هوش مصنوعی: بدش حنظله، فرزند عمار، شخصی شجاع و سرافراز است که همواره به دنبال لذت‌ها و آرزوهایش می‌باشد.
نیاورده بد سر به فرمان کس
بجز ایزد و احمد (ص) و آل بس
هوش مصنوعی: هیچ کس جز خداوند و پیامبر و خانواده‌اش نمی‌تواند بر سرنوشت کسی تسلط داشته باشد.
به شهر نصیبین بد او حکمران
سپه ده هزارش زنام آوران
هوش مصنوعی: در شهر نصیبین، حاکم بد و ناتوانی به نام سپه بر مردم سلطه دارد و او هزاران نفر از نیروی جنگی نام‌آور را در اختیار دارد.
براهیم فرخ نوندی گماشت
سوی حنظله نامه ای برنگاشت
هوش مصنوعی: ابراهیم فرخ نوندی، فردی را به سوی حنظله فرستاد تا نامه‌ای را به او برساند.
که ما پیرو آل پیغمبریم
به دین شیعه ی حیدرصفدریم
هوش مصنوعی: ما پیروان اهل بیت پیامبر هستیم و به دین شیعه علی بن ابی‌طالب ایمان داریم.
به خونخواهی پاک فرزند او
ابا شامیانیم پیکارجو
هوش مصنوعی: ما برای انتقام خون فرزند پاک او به مبارزه‌طلبی شامیان می‌پردازیم.