گنجور

بخش ۵۰ - روایت منهال ابن عمرو

نگه چون سوی خوب دیدار او
فکندم گرستم زتیمار او
به پوزش ببوسیدمش پا و دست
مرا دید چون آن شه حق پرست
بفرمود ای پیرو یکدله
بگو گر خبر داری از حرمله
به جای است؟ آن بد گهر زنده جان
و یا گشته پر دخته از وی، جهان
به پاسخ بدو گفتم ای رهنمای
منش زنده در کوفه دیدم به جای
وزان پس ندانم چه بر وی گذشت
چو از گفته ی من شاه آگاه گشت
به یزدان برافراشت دست نیاز
چنین گفت: کای داور کارساز
چشان گرمی آتش و آهنش
به سوزنده دوزخ بسوزان تنش
چو من دور از آن خسرو دین شدم
زیثرب سوی کوفه باز آمدم
شدم پیش مختار شمشیر زن
که بینمش دیدار در انجمن
چو چشم سپهدار بر من فتاد
بخندید و فرمود: کای مرد راد
کجا رفته بودی در این چند گاه
گمانم رسی اینک از گرد راه
بدو گفتم: ای مهتر شاد کام
سفر کرده بودم به بیت الحرام
که ناگه درآمد زدر غلغله
کشان شد سوی انجمن، حرمله
فرو بسته دست و سر افکنده پیش
تنش دردناک و دل از غصه ریش
به شکرانه بنهاد برخاک روی
همی گفت فرزانه ی نامجوی
که جان آفرینا ستایش تو راست
زمن بر به پوزش نیایش تو راست
که کردی بدین دشمنم چیره دست
چنین دیدمش بسته در زیر دست
وزان پس به بدگوهر آورد روی
که پاسخ از آنچت بپرسم بگوی
چه کردی تو در پهنه ی نینوا
به رزم شهنشاه فرمانروا؟
بگو با چه نیرو بدو تاختی؟
تن خویش را دوزخی ساختی؟
نه مهمانتان بود آن شهریار؟
چرا پاک مهمان بکشتید زار؟
ببستید بر روی شه از چه آب؟
نمودید برکشتن او شتاب
توای بدنشان مرد، کارت چه بود؟
چه کردی چو لشگر نبرد آزمود؟
بگفتش: در آن رزم سخت ای امیر
به ترکش درم بود هفتاد تیر
چو شد شعله خیز آتش کارزار
ز هفتاد، من هفت بردم به کار
سه زآن ها سه پهلوی زهر آبگون
در آن رزمگه شد ز شستم برون
سپهدار یاران جانباز شاه
سرافراز عباس ناورد خواه
چو آمد به میدان و مردان بکشت
فزون از شمر همنبردان بکشت
از آن پس که از تن دو دستش بکاست
زدم زآن سه تیرش برچشم راست
دگر تیر برکودک شیرخوار
زدم کو بدی شاه را درکنار
چو بر ذو الجناح آن شه کاینات
بیامد زمیدان به رود فرات
یکی سنگ زد بوالحنوق پلید
به پیشانی اش تاکه خون زو چکید
به دامان پیراهن ان شاه فرد
ز پیشانی اش خون همی پاک کرد
به قلب همایون آن شهریار
زدم من سیم تیر زهر آبدار
بکشتم بدان چار تیر دگر
زآل علی (ع) چار فرخ گهر
چو گفت این سخن مرد پربند وریو
ز مختار و یاران برآمد غریو
فراوان گرستند و بر سر زدند
همی زار با مویه دم بر زدند
سپهدار مختار فرخنده نام
ستاننده ی خون شاه انام
بفرمود کورا زهم بندبند
گستند و تنش اندر آتش فکند
چو این دید منهال خیره بماند
خدا را به تکبیر و تسبیح خواند
بدو گفت مختار کاینت شگفت
زبانت از چه تسبیح راندن گرفت؟
چنین گفت منهال کای پاکزاد
مرا گفت سجاد آمد به یاد
بدیدم که حق را به پوش بخواند
چنین بر زبان مبارک براند
که یزدان چشاند بدین دشمنا
همی گرمی آتش و آهنا
به دست تو یزدان چو اینکار کرد
چنین کیفر مرد خونخوار کرد
به تسبیح از آن برگشادم زبان
چنان چون بود مرد تسبیح خوان
پر از خنده لب کرد مختار و گفت
چو من با ظفر گشتم امروز جفت
به شکرانه می بایدم روزه داشت
همی شکر نعمت بباید گذاشت
خداوند مختار مزد نکوی
ببخشد به مختار آزاده خوی
کنا از سزا دادن حرمله
دل اهل دوزخ پر از غلغله
پی کیفر بد چو نوبت رسید
به بدخواه عمرو و صبیح پلید

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نگه چون سوی خوب دیدار او
فکندم گرستم زتیمار او
هوش مصنوعی: وقتی که نگاه من به زیبایی او افتاد، چنان تحت تأثیر قرار گرفتم که احساس گرسنگی کردم.
به پوزش ببوسیدمش پا و دست
مرا دید چون آن شه حق پرست
هوش مصنوعی: او با محبت و احترام به من سلام کرد و پای مرا بوسید، چون آن پادشاهی که از خداوند پروانه‌وار فرمان می‌برد.
بفرمود ای پیرو یکدله
بگو گر خبر داری از حرمله
هوش مصنوعی: به پیرو یکدل دستور داد که اگر از حرمله خبر داری، بگو.
به جای است؟ آن بد گهر زنده جان
و یا گشته پر دخته از وی، جهان
هوش مصنوعی: آیا زندگی با آن موجود ناپاک و بی‌خاصیت بهتر است یا اینکه دنیایی که از او پر شده، حالا خراب و خراب‌تر شده است؟
به پاسخ بدو گفتم ای رهنمای
منش زنده در کوفه دیدم به جای
هوش مصنوعی: به او گفتم، ای راهنمای من، در کوفه کسی را دیدم که جانش زنده است.
وزان پس ندانم چه بر وی گذشت
چو از گفته ی من شاه آگاه گشت
هوش مصنوعی: و پس از آن نمی‌دانم چه به او گذشت، وقتی که پادشاه از گفته‌ی من آگاه شد.
به یزدان برافراشت دست نیاز
چنین گفت: کای داور کارساز
هوش مصنوعی: دست به سوی خداوند بلند کرد و چنین گفت: ای قاضی و داور کارها.
چشان گرمی آتش و آهنش
به سوزنده دوزخ بسوزان تنش
هوش مصنوعی: اگر طعم گرمی آتش و فلز داغ را چشیده‌ای، بدن خود را به آتش سوزان دوزخ بسپار.
چو من دور از آن خسرو دین شدم
زیثرب سوی کوفه باز آمدم
هوش مصنوعی: زمانی که من از آن پادشاه دین دور شدم، به سمت کوفه بازگشتم.
شدم پیش مختار شمشیر زن
که بینمش دیدار در انجمن
هوش مصنوعی: به پیش مختار رفتم، شمشیر به دست، تا او را در جمع ببینم.
چو چشم سپهدار بر من فتاد
بخندید و فرمود: کای مرد راد
هوش مصنوعی: وقتی نگاه فرمانده بر من افتاد، لبخند زد و گفت: ای مرد دلیر.
کجا رفته بودی در این چند گاه
گمانم رسی اینک از گرد راه
هوش مصنوعی: کجا رفته بودی در این زمان؟ فکر می‌کنم حالا برمی‌گردی و به زودی از راه می‌رسی.
بدو گفتم: ای مهتر شاد کام
سفر کرده بودم به بیت الحرام
هوش مصنوعی: به او گفتم: ای بزرگوار، خوشحال و خرم، من به سفر خانه خدا رفته بودم.
که ناگه درآمد زدر غلغله
کشان شد سوی انجمن، حرمله
هوش مصنوعی: ناگهان حرمله با سر و صدا و هیاهو وارد شد و به سمت جمعیت حرکت کرد.
فرو بسته دست و سر افکنده پیش
تنش دردناک و دل از غصه ریش
هوش مصنوعی: دست‌ها را به دیوار بسته و سر را پایین انداخته‌ام، در حالی که درد زیادی حس می‌کنم و دل‌زده از غصه هستم.
به شکرانه بنهاد برخاک روی
همی گفت فرزانه ی نامجوی
هوش مصنوعی: به پاس شکرگزاری، بر زمین نشسته و شروع به صحبت کرد کسی که به جستجوی دانش و خرد مشغول است.
که جان آفرینا ستایش تو راست
زمن بر به پوزش نیایش تو راست
هوش مصنوعی: خداوندی که جان‌ها را آفریده است، ستایش و نیایش تو از دل من برمی‌خیزد و من به خاطر این ستایش، از تو عذرخواهی می‌کنم.
که کردی بدین دشمنم چیره دست
چنین دیدمش بسته در زیر دست
هوش مصنوعی: چگونه شده که تو اینچنین با قدرت بر من، که دشمن تو هستم، چیره شده‌ای و من را در زیر دست خود می‌بینی؟
وزان پس به بدگوهر آورد روی
که پاسخ از آنچت بپرسم بگوی
هوش مصنوعی: پس از آن، به فردی ناپاک و بی‌جنس روی می‌آورد و می‌گوید: «چگونه می‌توانم در مورد آنچه که در دل دارم از تو بپرسم و جواب بگیرم؟»
چه کردی تو در پهنه ی نینوا
به رزم شهنشاه فرمانروا؟
هوش مصنوعی: چه بلایی بر سر نینوا آوردی؟ به جنگ شاه بزرگ و فرمانروای آنجا چه کردی؟
بگو با چه نیرو بدو تاختی؟
تن خویش را دوزخی ساختی؟
هوش مصنوعی: بگو چه نیرویی باعث شد که به او حمله کنی؟ مگر نه اینکه با این کار، جسم خود را به عذابی ابدی دچار کردی؟
نه مهمانتان بود آن شهریار؟
چرا پاک مهمان بکشتید زار؟
هوش مصنوعی: آیا آن پادشاه مهمان شما نبود؟ چرا او را به طرز دلخراشی کشتید؟
ببستید بر روی شه از چه آب؟
نمودید برکشتن او شتاب
هوش مصنوعی: شما جلوی شاه را به چه دلیلی گرفتید؟ چرا به بازگشت او اینقدر عجله کردید؟
توای بدنشان مرد، کارت چه بود؟
چه کردی چو لشگر نبرد آزمود؟
هوش مصنوعی: تو هرگز نمی‌دانی که چه بر سر آن بدن‌ها آمده است. چه کار کردی که وقتی دشمن حمله کرد، آن‌ها را آزمایش کردی؟
بگفتش: در آن رزم سخت ای امیر
به ترکش درم بود هفتاد تیر
هوش مصنوعی: او به امیر گفت: در آن جنگ دشوار، در کمانم هفتاد تیر داشتم.
چو شد شعله خیز آتش کارزار
ز هفتاد، من هفت بردم به کار
هوش مصنوعی: وقتی آتش جنگ شعله‌ور شد، من در هفت عرصه موفقیت به دست آوردم.
سه زآن ها سه پهلوی زهر آبگون
در آن رزمگه شد ز شستم برون
هوش مصنوعی: در میدان جنگ، سه نفر با بدن های زخم دیده و خونین حاضر شدند. این صحنه به وضوح نشان‌دهنده سختی و مشقتی است که جامعه و مردم درگیر آن هستند.
سپهدار یاران جانباز شاه
سرافراز عباس ناورد خواه
هوش مصنوعی: فرمانده یاران فداکار شاه بزرگوار عباس آماده‌ی جنگ است.
چو آمد به میدان و مردان بکشت
فزون از شمر همنبردان بکشت
هوش مصنوعی: زمانی که او به میدان آمد و مردان را کشت، بیش از شمر، هم‌رزم‌ها را از پای درآورد.
از آن پس که از تن دو دستش بکاست
زدم زآن سه تیرش برچشم راست
هوش مصنوعی: پس از آنکه او دست‌هایش را از دست داد، من از تیرهایش که به چشمانم می‌زد، فاصله گرفتم.
دگر تیر برکودک شیرخوار
زدم کو بدی شاه را درکنار
هوش مصنوعی: من مجدداً بر کودک شیرخواره تیر پرتاب کردم که بدی شاه را در کنار خود داشته باشد.
چو بر ذو الجناح آن شه کاینات
بیامد زمیدان به رود فرات
هوش مصنوعی: وقتی آن پادشاه بزرگ جهان، که دارای دو بال است، از زمین به سوی رود فرات آمد.
یکی سنگ زد بوالحنوق پلید
به پیشانی اش تاکه خون زو چکید
هوش مصنوعی: یکی به بوالحنوق پلید ضربه‌ای زد که خون از پیشانی‌اش ریخت.
به دامان پیراهن ان شاه فرد
ز پیشانی اش خون همی پاک کرد
هوش مصنوعی: او خون را از پیشانی آن شاه بزرگ بر روی پیراهنش پاک کرد.
به قلب همایون آن شهریار
زدم من سیم تیر زهر آبدار
هوش مصنوعی: من تیر سمی زرینی به قلب آن پادشاه بزرگ زدم.
بکشتم بدان چار تیر دگر
زآل علی (ع) چار فرخ گهر
هوش مصنوعی: من به خاطر چهار تیر، فرزندان علی (ع) را کشتم و اکنون چهار گوهر گرانبها دارم.
چو گفت این سخن مرد پربند وریو
ز مختار و یاران برآمد غریو
هوش مصنوعی: وقتی مردی که افکار زیادی دارد این سخن را گفت، صدای بلندی از مختار و یارانش بلند شد.
فراوان گرستند و بر سر زدند
همی زار با مویه دم بر زدند
هوش مصنوعی: افراد زیادی گرسنه شدند و بر سر خود زدند، در حالی که با صدای ناله و گریه دم به دم فریاد می‌کردند.
سپهدار مختار فرخنده نام
ستاننده ی خون شاه انام
هوش مصنوعی: فرمانده مختار، که نامش مایه شادی است، کسی است که خون شاه بزرگ را از او ستانده است.
بفرمود کورا زهم بندبند
گستند و تنش اندر آتش فکند
هوش مصنوعی: او دستور داد که کوران را دسته‌دسته بپراکنند و بدنش را در آتش بیندازند.
چو این دید منهال خیره بماند
خدا را به تکبیر و تسبیح خواند
هوش مصنوعی: منهال که به زیبایی و عظمت خداوند نگاه کرده است، در حیرت می‌ماند و به یاد خدا به تسبیح و بزرگداشت او مشغول می‌شود.
بدو گفت مختار کاینت شگفت
زبانت از چه تسبیح راندن گرفت؟
هوش مصنوعی: مختار به او گفت: ای شگفت‌انگیز، چرا زبانت به ذکر و تسبیح مشغول است؟
چنین گفت منهال کای پاکزاد
مرا گفت سجاد آمد به یاد
هوش مصنوعی: منهال گفت: ای نیک زاده، من به یاد سجاد افتادم.
بدیدم که حق را به پوش بخواند
چنین بر زبان مبارک براند
هوش مصنوعی: من مشاهد کردم که خداوند به زیور حجاب و پنهانی دعایی با برکت می‌کند.
که یزدان چشاند بدین دشمنا
همی گرمی آتش و آهنا
هوش مصنوعی: خداوند به دشمنان نیز طعم گرما و عذاب آتش را می‌چشاند.
به دست تو یزدان چو اینکار کرد
چنین کیفر مرد خونخوار کرد
هوش مصنوعی: وقتی که تو ای خداوند این کار را انجام دادی، بدین شکل برای مردی که خونریزی کرده، مجازاتی تعیین کردی.
به تسبیح از آن برگشادم زبان
چنان چون بود مرد تسبیح خوان
هوش مصنوعی: زبانم را چون مرد تسبیح‌خوان به تسبیح مشغول نکردم و از بیان حقیقتی که در دل دارم، دست برداشتم.
پر از خنده لب کرد مختار و گفت
چو من با ظفر گشتم امروز جفت
هوش مصنوعی: مختار با لبخندی پر از شادی گفت: امروز که من به پیروزی رسیدم، احساس می‌کنم که همدم و همراهی را پیدا کرده‌ام.
به شکرانه می بایدم روزه داشت
همی شکر نعمت بباید گذاشت
هوش مصنوعی: برای قدردانی از نعمت‌ها، لازم است که روزه بگیرم و شکرگذاری را فراموش نکنم.
خداوند مختار مزد نکوی
ببخشد به مختار آزاده خوی
هوش مصنوعی: خداوند به مختار، که شخصی آزاده و نیکوکار است، پاداش اعمال خوبش را خواهد داد.
کنا از سزا دادن حرمله
دل اهل دوزخ پر از غلغله
هوش مصنوعی: اینجا به نظر می‌رسد که سخن از جبران و عواقب اقدامات نادرست است. حرمله، که به کارهای زشت و بی‌رحمانه معروف است، باعث شده است که دل‌های اهل دوزخ پر از آشفته‌گی و هیاهو باشد. این بیان می‌تواند به شرایطی اشاره کند که نتیجه ظلم و ستم، درد و رنج را به ارمغان می‌آورد و باعث می‌شود که آتش عذاب بیشتر شعله‌ور شود.
پی کیفر بد چو نوبت رسید
به بدخواه عمرو و صبیح پلید
هوش مصنوعی: زمانی که نوبت مجازات بدی رسید، دشمنان عمرو و صبیح پاک باختگان شدند.