بخش ۴۴ - (کشتن مختار چهل نفر از قاتلان ) حضرت را
بیامد زمین را بوسید و گفت:
که رازی مرا هست اندر نهفت
که خود نام آن مرد بودی هجیم
نسوزد تن او به نار جحیم
بدو گفت مختار فرخنده خوی
که راز نهان را به من بازگوی
بگفتا: یکی مرد پیشه ورم
هم از اهل این شهر و این کشورم
بود پختن نان همی پیشه ام
به آل نبی نیک اندیشه ام
مرا هست همسایه ای زشتخوی
بداندیش پیغمبر و آل اوی
کنیزی است او را که اندر نهان
بود زنده از مهر من درجهان
مرا عاشق و پای بست من است
پریشان دل او به دست من است
ولیکن من از او گریزنده ام
ابا نفس بدخو ستیزنده ام
زمن خواجه او را در این چندگاه
برد نان بسیاری ای نیکخواه
یکی روز با آن کنیزک سخن
براندم نهانی من از انجمن
که برگوی مهمان این خواجه کیست
مر این نان بسیار از بهر چیست؟
گر این راز پنهان نداری زمن
بیابی مراد دل خویشتن
زپیوند من در جهان برخوری
گر از گفته ی راست در نگذری
مرا گفت: این نان پی آن بود
که در خانه چل مرد مهمان بود
همه بد سگالان شاه شهید
بدین در همه پیروان یزید
که خواهند زی مصعب آرند روی
از آن میر گردند زنهار جوی
چو این زان کنیزک شنیدم دمان
در این پیشگاه آمدم در زمان
تو را آگهی دادم ازکارشان
ز کیش و زآیین و هنجارشان
ز خبار مختار چون این شنفت
رخ آورد سوی ابو عمرو و گفت:
که این مرد را همره خویشتن
ببر با تنی چند شمشیر زن
بکش دشمنان شهنشاه را
ممان زنده بد کیش و بدخواه را
که مزد از خدای جهانت رسد
زخیر آنچه خواهی همانت رسد
به فرمان مختار، مرد جوان
برفت و بپرداخت زیشان جهان
بیامد همه کرده ی خود بگفت
به سالار و زو آفرین ها شنفت
هم اندر زمان پور کامل رسید
به همره درش زشت مردی پلید
که با چادر و موزه بد چون زنان
به روبند رخسار کرده نهان
بخش ۴۳ - کشته شدن ابوخلیق شاعر بدست مختار: بزرگان چمیدند بر پیشگاهبخش ۴۵ - کشتن مختار قیس ابن حفص شیبانی را: به کام اندرش نیش ها چون گراز
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بیامد زمین را بوسید و گفت:
که رازی مرا هست اندر نهفت
هوش مصنوعی: زمین را بوسید و گفت: رازی در دل من نهفته است.
که خود نام آن مرد بودی هجیم
نسوزد تن او به نار جحیم
هوش مصنوعی: آن مرد که نامش هجیم است، در آتش جحیم نمیسوزد.
بدو گفت مختار فرخنده خوی
که راز نهان را به من بازگوی
هوش مصنوعی: مختار خوشخلق به او گفت: راز پنهانی را برای من فاش کن.
بگفتا: یکی مرد پیشه ورم
هم از اهل این شهر و این کشورم
هوش مصنوعی: او گفت: یکی از مردان حرفهای که در این شهر و دیار زندگی میکند، از اهالی همین مکان است.
بود پختن نان همی پیشه ام
به آل نبی نیک اندیشه ام
هوش مصنوعی: من به پختن نان مشغول هستم و همواره به خاندان پیامبر با نیکی و محبت میاندیشم.
مرا هست همسایه ای زشتخوی
بداندیش پیغمبر و آل اوی
هوش مصنوعی: من همسایه ای دارم که ظاهرش زشت و اندیشه اش بد است؛ او مانند پیغمبر و خاندان اوست.
کنیزی است او را که اندر نهان
بود زنده از مهر من درجهان
هوش مصنوعی: او زنی است که در خفا وجود دارد و به خاطر عشق من در دنیا زنده است.
مرا عاشق و پای بست من است
پریشان دل او به دست من است
هوش مصنوعی: من عاشق او هستم و او به خاطر دلمشغولیاش به من وابسته است.
ولیکن من از او گریزنده ام
ابا نفس بدخو ستیزنده ام
هوش مصنوعی: اما من از او دوری میکنم، زیرا با نفس بد و بدخواه خود در حال مبارزهام.
زمن خواجه او را در این چندگاه
برد نان بسیاری ای نیکخواه
هوش مصنوعی: من از نزد خودم به او در این مدت زمانی فراوان نان دادهام، ای نیکوکار.
یکی روز با آن کنیزک سخن
براندم نهانی من از انجمن
هوش مصنوعی: روزی به صورت پنهانی با آن دختر کنیز صحبت کردم، بیآنکه دیگران متوجه شوند.
که برگوی مهمان این خواجه کیست
مر این نان بسیار از بهر چیست؟
هوش مصنوعی: این بیت به مفهوم این است که فردی نگران و کنجکاو است که مهمان این خانم یا آقا کیست و از خود میپرسد که دلیل فراهم کردن این مقدار زیاد نان برای مهمان چه چیزی میتواند باشد؟ سوال او نشاندهنده اهمیت و توجه به مهمان و نحوه پذیرایی از اوست.
گر این راز پنهان نداری زمن
بیابی مراد دل خویشتن
هوش مصنوعی: اگر این راز را از من پنهان نکنی، به خواستههای دل خود خواهی رسید.
زپیوند من در جهان برخوری
گر از گفته ی راست در نگذری
هوش مصنوعی: اگر از ارتباط من در دنیا بهرهمند شوی، باید از گفتار راست و درست عبور نکنی.
مرا گفت: این نان پی آن بود
که در خانه چل مرد مهمان بود
هوش مصنوعی: او به من گفت: این نان به خاطر این است که در خانه ی مرد غنی و با نفوذی مهمان بود.
همه بد سگالان شاه شهید
بدین در همه پیروان یزید
هوش مصنوعی: همه کسانی که نیت پلید دارند، در این درگاه، پیروان یزید، شاه شهید را بد میدانند.
که خواهند زی مصعب آرند روی
از آن میر گردند زنهار جوی
هوش مصنوعی: کسانی که به دنبال مصعب هستند، به او روی میآورند و از خطرات دوری میکنند.
چو این زان کنیزک شنیدم دمان
در این پیشگاه آمدم در زمان
هوش مصنوعی: وقتی این کنیزک را شنیدم، در این مکان در لحظهای حاضر شدم.
تو را آگهی دادم ازکارشان
ز کیش و زآیین و هنجارشان
هوش مصنوعی: خبرت دادم درباره رفتار و شیوه زندگی آنها، از دین و آداب و رسومشان.
ز خبار مختار چون این شنفت
رخ آورد سوی ابو عمرو و گفت:
هوش مصنوعی: وقتی مختار این خبر را شنید، به سوی ابو عمرو رفت و به او گفت:
که این مرد را همره خویشتن
ببر با تنی چند شمشیر زن
هوش مصنوعی: این مرد را با خود ببر و چند نفر شمشیرزن همراهش کن.
بکش دشمنان شهنشاه را
ممان زنده بد کیش و بدخواه را
هوش مصنوعی: دشمنان شاه را نابود کن و اجازه نده تلاشگران بد و حسود زنده بمانند.
که مزد از خدای جهانت رسد
زخیر آنچه خواهی همانت رسد
هوش مصنوعی: کمک و پاداشی که از خداوند دریافت میکنی، به اندازهای است که خودت میخواهی و برای آن تلاش میکنی.
به فرمان مختار، مرد جوان
برفت و بپرداخت زیشان جهان
هوش مصنوعی: مرد جوان به دستور مختار به دنیا رفت و از آنچه برای او پیش آمده بود عبور کرد.
بیامد همه کرده ی خود بگفت
به سالار و زو آفرین ها شنفت
هوش مصنوعی: همه کارهایی را که انجام داده بود، به سالار گفت و او نیز از او ستایش کرد.
هم اندر زمان پور کامل رسید
به همره درش زشت مردی پلید
هوش مصنوعی: در زمانهای گذشته، پسری کامل و بافضیلت به دنیا آمد، اما در کنار او، مردی زشت و پلید نیز وجود داشت.
که با چادر و موزه بد چون زنان
به روبند رخسار کرده نهان
هوش مصنوعی: زنان با چادر و کفشپوش خود، چهرهشان را پوشیده و پنهان کردهاند.