گنجور

بخش ۳۷ - کشتن مختار

بگفت ای زدین بی خبر روی زشت
تو را نیز کشتن بود سرنوشت
بفرمود تا بر زدندش به دار
نگون سرشده با کمند استوار
به زه کرد سالار کشور کمان
یکی تیر بگشاد بر بد گمان
که بنشست بر چشم و جست از قفاش
چنین دید بیدین سزای جفاش
سپس تیر بارانش کردند سخت
به فرمان مختار پیروز بخت
چو گشت اسپری آتش افروختند
تن دوزخی را در آن سوختند
سپس عمر و حجاج را سوی میر
کشیدند خوار و نژند و اسیر
که بود او نگهبان آب فرات
زآتش مباداش هرگز نجات
چو مختار بگماشت بر وی نظر
به دژخیم فرمود کاین را ببر
بدانسان که دانی مر او را رسان
بدان کشته و سوخته ناکسان
به فرموده دژخیم رخ بر فروخت
ببرد و بکشت و تن او بسوخت
از آن پس حکیم طفیل نژند
که دست سپهدار ایمان فکند
زدیدار او میر بی ترس و باک
بغرید چون ضیغم خشمناک
بدوگفت کای اهرمن زاده مرد
یکی کار کردی که کافر نکرد

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بگفت ای زدین بی خبر روی زشت
تو را نیز کشتن بود سرنوشت
هوش مصنوعی: گفت: ای کسی که از دنیا غافلی، زیبایی چهره‌ات نیز به سرنوشت بدی دچار خواهد شد.
بفرمود تا بر زدندش به دار
نگون سرشده با کمند استوار
هوش مصنوعی: فرمان دادند که او را بر دار بزنند و او که به سرعت از دنیا رفته بود، به وسیله کمندی محکم‌ او را نگه داشتند.
به زه کرد سالار کشور کمان
یکی تیر بگشاد بر بد گمان
هوش مصنوعی: سالار کشور کمان خود را به زه کشید و یکی از تیرهایش را به سوی بدگمان شلیک کرد.
که بنشست بر چشم و جست از قفاش
چنین دید بیدین سزای جفاش
هوش مصنوعی: این جمله به این معنی است که وقتی کسی بر چشمان او نشسته و از دقت و توجه او فرار کرده، نتیجه‌ای که به او می‌دهد عاقبت نیکو نیست. در واقع، این جمله به نوعی به رفتار یا تصمیم‌هایی اشاره دارد که ممکن است به عواقب خوبی منجر نشوند.
سپس تیر بارانش کردند سخت
به فرمان مختار پیروز بخت
هوش مصنوعی: پس از آن، با شدت و شدّت او را زیر تیر قرار دادند، به فرمان مختار که به عنوان فردی با بخت خوش شناخته می‌شود.
چو گشت اسپری آتش افروختند
تن دوزخی را در آن سوختند
هوش مصنوعی: وقتی که اسبی به آتش می‌افتد، بدن جهنمیان را در آن آتش می‌سوزانند.
سپس عمر و حجاج را سوی میر
کشیدند خوار و نژند و اسیر
هوش مصنوعی: سپس عمر و حجاج را به سوی امیر بردند، در حالی که خوار و ناتوان و اسیر بودند.
که بود او نگهبان آب فرات
زآتش مباداش هرگز نجات
هوش مصنوعی: او محافظ آب فرات بود؛ ای کاش هرگز از آتش نجات نمی‌یافت.
چو مختار بگماشت بر وی نظر
به دژخیم فرمود کاین را ببر
هوش مصنوعی: وقتی مختار بر او نگریست، به جلاد دستور داد که او را ببر.
بدانسان که دانی مر او را رسان
بدان کشته و سوخته ناکسان
هوش مصنوعی: به کسی که او را می‌شناسی، بگو که به این افرادی که کشته شده و سوخته‌اند، کمک کند.
به فرموده دژخیم رخ بر فروخت
ببرد و بکشت و تن او بسوخت
هوش مصنوعی: به دستور جلادی، سر خود را تسلیم کرده و او را برد و کشت و سپس بدن او را سوزاند.
از آن پس حکیم طفیل نژند
که دست سپهدار ایمان فکند
هوش مصنوعی: پس از آن، حکیم طفل نژند به این نتیجه رسید که سردار ایمان از کار خود دست کشید.
زدیدار او میر بی ترس و باک
بغرید چون ضیغم خشمناک
هوش مصنوعی: در مقابله با او، کسی که بی‌هراس و بدون ترس است، مانند شیری خشمگین، نعره می‌زند و به شدت می‌تازد.
بدوگفت کای اهرمن زاده مرد
یکی کار کردی که کافر نکرد
هوش مصنوعی: به او گفت: ای فرزند اهریمن، تو کاری کردی که هیچ کافری از عهده آن برنمی‌آید.