گنجور

بخش ۳۳ - به درک فرستادن امیر مختار نافع و

یکی پیش ایوان کیوان غلام
اسیر بیاورد نافع به نام
که این بد منش بدنگهبان رود
چو درکربلا شه نبرد آزمود
نهشت این بد اندیش ناپاکزاد
که عباس سالار حیدر نژاد
برد آب زی پرده گی های شاه
بپیماید از روی زی برده راه
شد آگه چو مختار یل کو چه کرد
بفرمود کز وی برآرند گرد
مر او را دم تیغ کیفر بداد
که از دوزخش رستگاری مباد
چو روز دگر میر برگاه شد
پی کشتن دشمن شاه شد
سه تن را به زنجیر سخت استوار
فرو بسته بودند زی نامدار
یک نام او حارث ابن بشیر
که بودی بسی نابکار و شریر
دوم پور جارود قاسم به نام
که نفرینش بادا زخیر الانام (ع)
سوم حارث نوفل کینه جوی
بداندیش و بدگوهر و زشتخوی
امیر آن سه ناپاک را چون بدید
چو سوزنده آتش زجا بردمید
بگفتا: ازایشان چه سرزد گناه؟
چه کردند این بد نژادان به شاه؟
بگفتند: کان حارث ابن بشیر
سوی خیمه ی شاه بگشاد تیر
بفرمود مختار کو را زپای
فکندند با دشنه ی سر گرای
وزان پس جهانجوی فرخنده خوی
سوی حارث نوفل آورد روی
بدو گفت: کز کارت آگه منم
کسی کت کند عمر،کوته منم
چو آتش به کین چون زبانه زدی
به زینب (ع) چرا تازیانه زدی؟
تو را شرم نامد زدخت رسول؟
نگشتی هراسان زشوی بتول؟
کنونت بدان گونه کیفر کنم
که از خویش خوشنود حیدر کنم
بفرمود تا چوب داری زدند
بدو بر فرو هشته پیچان کمند
کشندش به دار آن تن نابکار
که بودی چنان تن سزاوار دار
زند روزبانش به پهلوی و مشت
همی تازیانه هزاری درشت
به فرمان میر مهین روزبان
بدو کرد دل سخت و نامهربان
ببردش کشان برزده آستین
به دارش بیاویخت پر خشم و کین
هزاری بزد تازیانه به روی
که سست آمد اندام آن زشتخوی
امان خواست از میر و مامی نیافت
تن آسایی از انتقامی نیافت
رده گردش از هرکرانه زدند
هزاری دگر تازیانه زدند
بدانسان که اندامش ازهم گسیخت
چو سیلاب خون پلیدش بریخت
بد اندیش چون تشنه بد آب خواست
زمژگان مختار سیلاب خاست
بگفتش: تو را آب شمشیر بس
چنین کیفر از پنجه ی شیر بس
دریغا چرا زاده ی بوتراب
نه او را امان داد دشمن نه آب
بفرمود پس با زدوده پرند
گسستند اندام او بند بند
وزان پس بریدند از تن سرش
چنین بود در این جهان کیفرش
به دیگر سرا کردگار جهان
کشد زین بتر کیفر از بدگمان
پس آنگه به فرمان آن پاکرای
شد از پور جارود پردخته جای
چو آن روز بگذشت روز دگر
برآورد رخشنده خورشید سر

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یکی پیش ایوان کیوان غلام
اسیر بیاورد نافع به نام
هوش مصنوعی: در کنار درگاه کیوان، یک غلام اسیر، نافع را به نامی می‌آورد.
که این بد منش بدنگهبان رود
چو درکربلا شه نبرد آزمود
هوش مصنوعی: این بیت به وضوح به ویژگی‌های منفی و ناپسند یک فرد اشاره دارد. آن شخص، با طرز رفتار و منش بدی که دارد، نمی‌تواند نگهبان خوبی باشد و در شرایط سخت، مانند میدان نبرد در کربلا، به درستی عمل نخواهد کرد. در واقع، این متن نشان‌دهنده این است که اگر کسی ذاتاً بد باشد، در مواجهه با چالش‌ها و سختی‌ها نیز نمی‌تواند مطمئن و قابل اعتماد باشد.
نهشت این بد اندیش ناپاکزاد
که عباس سالار حیدر نژاد
هوش مصنوعی: جایگاه تو در نظر من، جایگاهی است که از اندیشه‌های ناپاک و بد دور است، چرا که تو همواره مانند عباس، پیشوای جوانمردان هستی.
برد آب زی پرده گی های شاه
بپیماید از روی زی برده راه
هوش مصنوعی: آب به آرامی از زیر پرده‌های کاخ شاه عبور می‌کند و مسیر خود را پیدا می‌کند.
شد آگه چو مختار یل کو چه کرد
بفرمود کز وی برآرند گرد
هوش مصنوعی: وقتی مختار متوجه شد که چه بر سر او آمده، فرمان داد تا گرد و غبارها را از دور بر دارند.
مر او را دم تیغ کیفر بداد
که از دوزخش رستگاری مباد
هوش مصنوعی: او را به خاطر جنگش با تیغ عذاب مجازات کرد، تا از آتش جهنم نجات نیابد.
چو روز دگر میر برگاه شد
پی کشتن دشمن شاه شد
هوش مصنوعی: وقتی روز دیگری فرا رسید، میر به میدان رفت تا دشمن را که شاه بود از پای درآورد.
سه تن را به زنجیر سخت استوار
فرو بسته بودند زی نامدار
هوش مصنوعی: سه نفر را با زنجیر محکم و استوار به بند کشیده بودند به خاطر نام و شهرتشان.
یک نام او حارث ابن بشیر
که بودی بسی نابکار و شریر
هوش مصنوعی: حارث ابن بشیر فردی بود که کارهای بد و اشتباهات زیادی انجام می‌داد و شهرت خوبی نداشت.
دوم پور جارود قاسم به نام
که نفرینش بادا زخیر الانام (ع)
هوش مصنوعی: فرزند جارود قاسم به نام است و امید است که نفرین بر او باد.
سوم حارث نوفل کینه جوی
بداندیش و بدگوهر و زشتخوی
هوش مصنوعی: سومین ویژگی حارث نوفل، کینه‌توزی و بداندیشی اوست؛ او آدمی بدذات و زشتخو می‌باشد.
امیر آن سه ناپاک را چون بدید
چو سوزنده آتش زجا بردمید
هوش مصنوعی: امیر وقتی آن سه نفر را دید که ناپاک بودند، مانند آتش سوزان، از جا بلند شد و حرکت کرد.
بگفتا: ازایشان چه سرزد گناه؟
چه کردند این بد نژادان به شاه؟
هوش مصنوعی: او گفت: این افراد چه گناهی مرتکب شدند؟ این بد سرشت‌ها با پادشاه چه کردند؟
بگفتند: کان حارث ابن بشیر
سوی خیمه ی شاه بگشاد تیر
هوش مصنوعی: گفتند که حارث ابن بشیر تیر را به سوی خیمه‌ی شاه پرتاب کرد.
بفرمود مختار کو را زپای
فکندند با دشنه ی سر گرای
هوش مصنوعی: مختار دستور داد کسی را که به زمین انداخته بودند و با دشنه به سرش ضربه زده بودند، به قتل برسانند.
وزان پس جهانجوی فرخنده خوی
سوی حارث نوفل آورد روی
هوش مصنوعی: پس از آن، جهانگرد خوشبخت به سوی حارث نوفل روی آورد.
بدو گفت: کز کارت آگه منم
کسی کت کند عمر،کوته منم
هوش مصنوعی: به او گفتم: چون از کار تو باخبرم، اگر کسی بخواهد عمرم را کوتاه کند، من کوتاه‌مدتم.
چو آتش به کین چون زبانه زدی
به زینب (ع) چرا تازیانه زدی؟
هوش مصنوعی: وقتی که آتش کینه در دل تو شعله‌ور شد و به زینب (ع) آسیب رساندی، چرا به او ضربه زدی؟
تو را شرم نامد زدخت رسول؟
نگشتی هراسان زشوی بتول؟
هوش مصنوعی: آیا از اینکه به دختر پیامبر دست دراز کردی، شرم نکردی؟ آیا از همسر پاک و معصوم او قلبت به تپش نیفتاد؟
کنونت بدان گونه کیفر کنم
که از خویش خوشنود حیدر کنم
هوش مصنوعی: الان به گونه‌ای با تو رفتار خواهم کرد که از خودم راضی و خوشنود شوم.
بفرمود تا چوب داری زدند
بدو بر فرو هشته پیچان کمند
هوش مصنوعی: فرمان دادند که با چوبی او را بزنند و به طوری که به زمین افتاده است، او را به دام بیاورند.
کشندش به دار آن تن نابکار
که بودی چنان تن سزاوار دار
هوش مصنوعی: آن انسان بدکرداری که سزاوار مجازات است، باید به دار آویخته شود.
زند روزبانش به پهلوی و مشت
همی تازیانه هزاری درشت
هوش مصنوعی: زندگی او همچون مسافر و روزگارش در کنار اوست، و با سختی‌ها و مشکلاتی که به صورت تازیانه به او می‌زنند، دست و پنجه نرم می‌کند.
به فرمان میر مهین روزبان
بدو کرد دل سخت و نامهربان
هوش مصنوعی: به دستور رئیس بزرگ، روزبان، دل سخت و بی‌رحم خود را تغییر داد.
ببردش کشان برزده آستین
به دارش بیاویخت پر خشم و کین
هوش مصنوعی: او را با خشم و کینه به چنگ گرفته و بر دستانش آویخته است.
هزاری بزد تازیانه به روی
که سست آمد اندام آن زشتخوی
هوش مصنوعی: هر که ضعیف و لایق تنبیه باشد، هزار بار تازیانه خواهد خورد، چرا که آن شخص نافرمان و بدخلق است.
امان خواست از میر و مامی نیافت
تن آسایی از انتقامی نیافت
هوش مصنوعی: او از حاکم درخواست رحمت و شفقت داشت، اما نتوانست آرامش و راحتی را بیابد و از انتقام نجات پیدا کند.
رده گردش از هرکرانه زدند
هزاری دگر تازیانه زدند
هوش مصنوعی: از هر طرف دوباره حرکت کردند و هزار بار دیگر به آن‌ها ضربه زدند.
بدانسان که اندامش ازهم گسیخت
چو سیلاب خون پلیدش بریخت
هوش مصنوعی: به کسی که بدنش به هم ریخته و به حالتی بد درآمده، مانند سیلاب که خون آلوده‌ای را به زمین می‌ریزد.
بد اندیش چون تشنه بد آب خواست
زمژگان مختار سیلاب خاست
هوش مصنوعی: یک فرد بداندیش، مانند تشنه‌ای که به آب نیاز دارد، از میان موقعیت‌های مناسب و انتخاب‌های موجود، به سراغ گلاب‌های نادرست و ناخواسته می‌رود و در نهایت به نتایجی ناخوشایند دچار می‌شود.
بگفتش: تو را آب شمشیر بس
چنین کیفر از پنجه ی شیر بس
هوش مصنوعی: جواب داد: تو را به آب شمشیر مجازات می‌کنند، نه به این روش، بلکه به قدرت شیر.
دریغا چرا زاده ی بوتراب
نه او را امان داد دشمن نه آب
هوش مصنوعی: افسوس، چرا فرزند بوتراب را نه دشمنش رها کرد و نه آب به او کمک کرد.
بفرمود پس با زدوده پرند
گسستند اندام او بند بند
هوش مصنوعی: سپس به فرمان او، پرندگانی که پرها و زوائد اضافی خود را از دست داده بودند، به تدریج از هم جدا شدند و جسم او را به قطعات کوچک تبدیل کردند.
وزان پس بریدند از تن سرش
چنین بود در این جهان کیفرش
هوش مصنوعی: پس از آن، سر او را از تنش جدا کردند و این‌گونه بود کیفر او در این جهان.
به دیگر سرا کردگار جهان
کشد زین بتر کیفر از بدگمان
هوش مصنوعی: خداوند جهان به جایی دیگر می‌نگرد و از این بدگمانی، مجازات سخت‌تری خواهد کرد.
پس آنگه به فرمان آن پاکرای
شد از پور جارود پردخته جای
هوش مصنوعی: بعد از آن، به دستور آن شخص پاک و با فضیلت، از فرزند جارود به جایگاه پرداخته شد.
چو آن روز بگذشت روز دگر
برآورد رخشنده خورشید سر
هوش مصنوعی: زمانی که آن روز سپری شد، روز دیگری آغاز شد و خورشید با درخشندگی خود سر برآورد.