بخش ۳۲ - به درک فرستادن مختار عبد الله ابن اسد و مالک ابن بشیر را
که بربسته بودش به بندی گران
که پردخته بودند آهنگران
بدش نام عبداله بن اسد
که نفرین رسادش به روح و جسد
بدو گفت مختار کای بد نژاد
که چون تو پلیدی ز مادر نزاد
چرا رفته بودی به کرب و بلا
به پیکار دارای اهل ولا
چرا سوختی خرگه شاه را
زدی در دل آتش خور و ماه را
سراپرده ای را فکندی ز پای
که روح الامین بردرش جبهه سای
بگفتا: که این من به فرمان خویش
نکردم چنین آمد از خواجه پیش
مرا خواجه ام داد فرمان چنین
از او این بدی آمد از من مبین
بفرمود دژخیم را نامدار
که برادرش از تن، سر نابکار
ز جا جست دژخیم و خنجر گرفت
بزد دست و ریش بد اختر گرفت
بردی از تن او سر پر غرور
بیفزود اله جهان را سرور
نبشتند نامش بدان دفترا
که بودی به دست دبیر اندرا
پس از بد گهر مالک ابن بشیر
بپرداخت روی زمین را امیر
که او هم سوی کربلا رفته بود
به پیکار دشت بلا رفته بود
چو نام بد اندیش بنوشته شد
که او هم به هنجار بد کشته شد
بخش ۳۱ - نشستن مختار وفادار به دارالاماره: بفرمود تات در برون سرایبخش ۳۳ - به درک فرستادن امیر مختار نافع و: یکی پیش ایوان کیوان غلام
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
که بربسته بودش به بندی گران
که پردخته بودند آهنگران
هوش مصنوعی: شخصی به دلیلی سنگین و محکم به یکدیگر بند و زنجیر شده بود که این زنجیرها به دست آهنگران ساخته و آماده شده بود.
بدش نام عبداله بن اسد
که نفرین رسادش به روح و جسد
هوش مصنوعی: این جمله به یک شخص به نام عبدالله بن اسد اشاره دارد که به خاطر کارهایش مورد نفرت و نفرین قرار گرفته است. به طور کلی، متن نشاندهنده عدم رضایت و تحقیر نسبت به اوست و همچنین بر دشواری و عذاب روحی و جسمیاش تأکید میکند.
بدو گفت مختار کای بد نژاد
که چون تو پلیدی ز مادر نزاد
هوش مصنوعی: مختار به او گفت: ای ناتوان و بدسرشت، چطور میتوانی مانند تو کسی را که اینقدر ناپاک است، زاده به دنیا بیاورد؟
چرا رفته بودی به کرب و بلا
به پیکار دارای اهل ولا
هوش مصنوعی: چرا به کربلا رفته بودی تا با کسانی که اهل وفا و حق هستند، مبارزه کنی؟
چرا سوختی خرگه شاه را
زدی در دل آتش خور و ماه را
هوش مصنوعی: چرا آرامش و قدرت پادشاه را به آتش انداختی، و چرا عشق و زیبایی را هم در دل این آتش سوزاندهای؟
سراپرده ای را فکندی ز پای
که روح الامین بردرش جبهه سای
هوش مصنوعی: تو پردهای را به زمین افکندی که فرشته وحی بر آن سایه افکنده است.
بگفتا: که این من به فرمان خویش
نکردم چنین آمد از خواجه پیش
هوش مصنوعی: او گفت: من این کار را به اختیار خودم انجام ندادم، بلکه این نتیجهای است که از سوی مولایم به وجود آمده است.
مرا خواجه ام داد فرمان چنین
از او این بدی آمد از من مبین
هوش مصنوعی: من از سید خود دستوری دریافت کردم و این بدیای که از من سر زده، ناشی از خود من نیست.
بفرمود دژخیم را نامدار
که برادرش از تن، سر نابکار
هوش مصنوعی: دژخیم، که شخصی مشهور و قدرتمند است، دستور میدهد تا برادرش، که آدمی بد سرشت و ناپاک است، به عنوان مجازات از بدنی جدا شود.
ز جا جست دژخیم و خنجر گرفت
بزد دست و ریش بد اختر گرفت
هوش مصنوعی: دژخیم که دشمنی خطرناک است، ناگهان به عقب رفت و خنجرش را در دست گرفت. او پس از این عمل، دست دشمن را زد و ریش او را گرفت که نشان از بدبختی و عاقبت ناخوشایندش داشت.
بردی از تن او سر پر غرور
بیفزود اله جهان را سرور
هوش مصنوعی: تو از وجود او سرشار از غرور و شادمانی را بردی و به جهان ارزشی افزودی.
نبشتند نامش بدان دفترا
که بودی به دست دبیر اندرا
هوش مصنوعی: نام او را در آن دفتر نوشتند، زیرا که آن را به دست نویسندهای نوشته بودند.
پس از بد گهر مالک ابن بشیر
بپرداخت روی زمین را امیر
هوش مصنوعی: مالک ابن بشیر که از خانوادهی بدکردار و ستمگر بود، بعد از مدتی، به قدرت و امارت رسید و بر روی زمین تسلط پیدا کرد.
که او هم سوی کربلا رفته بود
به پیکار دشت بلا رفته بود
هوش مصنوعی: او هم به سوی کربلا رفته بود تا در میدان نبرد با بلاها شرکت کند.
چو نام بد اندیش بنوشته شد
که او هم به هنجار بد کشته شد
هوش مصنوعی: وقتی نام کسی که بداندیش است نوشته شود، او نیز طبق همان بدی به سرنوشت شومی دچار میشود.