بخش ۳۰ - رسیدن ابراهیم اشتر به مدد امیر مختار و چگونگی این داستان
سنان ها همی گشت رخشان چو برق
همی خرد، بد پرتو افکن به فرق
ستوران زغریدن سهمناک
دل شیر کردندی از بیم چاک
برید اجل تیغ خونخوارشان
براهیم مالک سپهدارشان
دلیری به رزم آستین بر زده
دوصد ره به یک دشت لشگر زده
چو ره را بدان رزمگه کرد تنگ
بزد اسب و شد با سپه گرم جنگ
چو دیدند هم راد و فرزانه مرد
سر و روی آغشته با خاک و گرد
به دیدار هم از بر باره گی
فرود آمدند آن دو یکباره گی
گرفتند یک را به بر عذرخواه
هم آغوش گردید خورشید و ماه
بدو گفت مختار کای پهلوان
به مردانگی سرفراز گوان
ندارم غم این دم که دیدم تو را
به بر سر و بالا کشیدم تو را
بیا تا بتازیم بر این سپاه
نماییم مردی به آورد گاه
سپهبد بدو گفت؟ کای ارجمند
امیر سرافراز بدخواه بند
تو بر زین این باره ی پهلوان
تن آسوده بر جای لختی بمان
که من تا کنم با سنان دراز
بدین ناکسان عدو ترکتاز
بگفت این و رمح یلی کرد راست
زمردان جنگی هماورد خواست
برآن نیزه کان شیر دل را به مشت
فراوان ز مردان کاری بکشت
سپه زان دو سالار بگریختند
سلیح نبرد آنچه بد، ریختند
چو بگریخت از پیش میرآن سپاه
به دار امارت بیاراست گاه
سپهدار را در بر خود نشاند
به پر کله خود، گوهر فشاند
چو دادش خداوند پیروزگر
ز نو کشور و لشگر و کروفر
نگهبان به هر کوی و بر زن گماشت
همه کشور از فتنه آسوده داشت
چو دید آنچنان خویش را کامجوی
به شکرانه بنهاد برخاک روی
همه دوستان تهنیت خوان شدند
درآن فتح چون غنچه خندان شدند
بدینسان همی بود برگاه میر
همی تافت مانند مهر منیر
که ناگه شب تیره آمد به پای
سپهر اختران را بپرداخت جای
به پیروزه گون تخت بنشست مهر
جهان کرد روشن زرخشنده چهر
نشست از بر گاه فرخ امیر
همی کرد بخشش به برنا و پیر
بخش ۲۹ - رای زدن مختار با یاران خویش: چو نامه به دست سپهبد رسیدبخش ۳۱ - نشستن مختار وفادار به دارالاماره: بفرمود تات در برون سرای
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سنان ها همی گشت رخشان چو برق
همی خرد، بد پرتو افکن به فرق
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که نیزهها مانند برق درخشان میچرخیدند و به سر دشمنان آسیب میزدند.
ستوران زغریدن سهمناک
دل شیر کردندی از بیم چاک
هوش مصنوعی: گربه با صدای نکره و دلخراش خود، باعث ترس و هراس شیر شد و او را در تنگنا قرار داد.
برید اجل تیغ خونخوارشان
براهیم مالک سپهدارشان
هوش مصنوعی: مرگ به مانند تیغی کشنده بر سرشان فرود میآید و ابراهیم، فرمانده آنان، قادر به دفاع از خود نیست.
دلیری به رزم آستین بر زده
دوصد ره به یک دشت لشگر زده
هوش مصنوعی: شجاعت در میدان جنگ، مانند کسی است که با تمام قدرت و عزم راسخ، چندین بار به یک دشت حمله میکند.
چو ره را بدان رزمگه کرد تنگ
بزد اسب و شد با سپه گرم جنگ
هوش مصنوعی: وقتی که راه را به میدان نبرد تنگ کرد، نیروی نظامی با حرکت تند و شجاعت به جنگ پرداخت.
چو دیدند هم راد و فرزانه مرد
سر و روی آغشته با خاک و گرد
هوش مصنوعی: زمانی که مردم، مردی را که هم شجاع و هم دانا بود مشاهده کردند، متوجه شدند که بدنش پر از خاک و گرد و غبار است.
به دیدار هم از بر باره گی
فرود آمدند آن دو یکباره گی
هوش مصنوعی: آن دو به طور همزمان از بالای بلندی به دیدار یکدیگر نازل شدند.
گرفتند یک را به بر عذرخواه
هم آغوش گردید خورشید و ماه
هوش مصنوعی: خورشید و ماه به هم نزدیک شدند و در آغوش یکدیگر عذرخواهی کردند.
بدو گفت مختار کای پهلوان
به مردانگی سرفراز گوان
هوش مصنوعی: مختار به او گفت: ای پهلوان، تو در مردانگی و شجاعت بسیار سرآمد هستی.
ندارم غم این دم که دیدم تو را
به بر سر و بالا کشیدم تو را
هوش مصنوعی: من نگران نیستم از اینکه در این لحظه تو را دیدم، زیرا به خاطر تو همه چیز را فراموش کردهام و تو را در آغوش گرفتهام.
بیا تا بتازیم بر این سپاه
نماییم مردی به آورد گاه
هوش مصنوعی: بیایید تا با هم به این میدان برویم و شجاعت و مردانگی خود را به نمایش بگذاریم.
سپهبد بدو گفت؟ کای ارجمند
امیر سرافراز بدخواه بند
هوش مصنوعی: فرمانده به او گفت: ای امیر بزرگ و با ارج، تو که به دشمنان خود توفیقی نمیدهی.
تو بر زین این باره ی پهلوان
تن آسوده بر جای لختی بمان
هوش مصنوعی: ای دلیر، تو بر زین این اسب نشستهای، کمی در جای خود آرام بگیر و استراحت کن.
که من تا کنم با سنان دراز
بدین ناکسان عدو ترکتاز
هوش مصنوعی: من به خاطر دشمنان که بیاحترامی میکنند، با نیزهای بلند به مقابله برمیخیزم.
بگفت این و رمح یلی کرد راست
زمردان جنگی هماورد خواست
هوش مصنوعی: او این را گفت و بر اسب جنگی خود سوار شد تا با قهرمانان جنگی روبرو شود.
برآن نیزه کان شیر دل را به مشت
فراوان ز مردان کاری بکشت
هوش مصنوعی: شیر دل را که با قوت و شجاعتش معروف است، بر نیزهای قرار دادند و به دست مردان بسیاری سپردند تا او را از پا درآورند.
سپه زان دو سالار بگریختند
سلیح نبرد آنچه بد، ریختند
هوش مصنوعی: دو سالار سپاه از میدان جنگ فرار کردند و سلاحهای نبرد آنچه که بد و نابخردانه بود، دور ریختند.
چو بگریخت از پیش میرآن سپاه
به دار امارت بیاراست گاه
هوش مصنوعی: وقتی که سربازان از مقابل فرمانده خود فرار کردند، جایگاه رهبری را به خوبی آماده کردند.
سپهدار را در بر خود نشاند
به پر کله خود، گوهر فشاند
هوش مصنوعی: فرمانده را با احترام و شکوه در آغوش گرفت و از سر خود گوهری گرانبها نثار کرد.
چو دادش خداوند پیروزگر
ز نو کشور و لشگر و کروفر
هوش مصنوعی: چون خداوند پیروزی به او عطا کرد، کشور و لشکری نو و شکوهی تازه به او بخشید.
نگهبان به هر کوی و بر زن گماشت
همه کشور از فتنه آسوده داشت
هوش مصنوعی: در هر گوشه و خیابان نگهبانانی قرار داده شد، به طوری که تمامی کشور از هر نوع آشوب و ناآرامی در امان بود.
چو دید آنچنان خویش را کامجوی
به شکرانه بنهاد برخاک روی
هوش مصنوعی: وقتی او دید که به آنچه میخواست دست پیدا کرده، به شکرانه، صورتش را بر روی زمین گذاشت.
همه دوستان تهنیت خوان شدند
درآن فتح چون غنچه خندان شدند
هوش مصنوعی: در پی این پیروزی بزرگ، همه دوستان به شادی و تبریک گفتن مشغول شدند و مانند غنچههایی که در آفتاب شکفتهاند، شاد و خرم شدند.
بدینسان همی بود برگاه میر
همی تافت مانند مهر منیر
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به روشنایی و درخشش قدرت و جایگاه مقام عالی است. مانند خورشیدی که در اوج خود میتابد و همه جا را روشن میکند، این شخص نیز در مقام خود درخشان و تاثیرگذار است.
که ناگه شب تیره آمد به پای
سپهر اختران را بپرداخت جای
هوش مصنوعی: ناگهان شب تاریک فرا رسید و ستارهها به جای خود بازگشتند.
به پیروزه گون تخت بنشست مهر
جهان کرد روشن زرخشنده چهر
هوش مصنوعی: درخششی بینظیر بر تخت سلطنت نشسته است و جهان را با چهرهی نورانی خود روشن کرده است.
نشست از بر گاه فرخ امیر
همی کرد بخشش به برنا و پیر
هوش مصنوعی: امیر خوشبخت نشسته بود و به هر دو گروه جوان و پیر هدایایی میداد.