گنجور

بخش ۲۷ - رسیدن ابراهیم به ساباط و خروج قتله ی امام شهید (ع) به مختار

بسی داستان ها زمختار راد
زدند و زفرجام کردند یاد
بگفتند: کاین مرد شد چیردست
بیفکند در چند لشگر شکست
همی روز تا روز ستوارتر
شود کار او بر فرازیش فر
اگر چند با ما نکرده است بد
یکی خواهش ما نکرده است رد
همی بر فزاید به ما آبروی
ز بگذشته چیزی نیارد به روی
بود گرچه داد و دهش پیشه ای
به ما نیست پوشیده اندیشه اش
دل و جانش دربند مهر علی (ع) است
نشستن ازو ایمن از غافلی است
نجوید مگر مهر آن خاندان
از اینجا تو اندیشه اش را بدان
که پیوسته گوید زکار حسین (ع)
سرشکش روان گردد از هر دو عین
همی در پی وقت و روز مجال
نشسته است و پیروز گشته به بال
براهیم آن گرد پیروز جنگ
ره پور مرجانه بگرفت تنگ
چنان دان که آن صفدر رزمخواه
نیاید مگر با سپاهی ز راه
چو شد پور مرجانه از وی زبون
شود ایمن و سر نیارد برون
گشاید به بدخواه حیدر کمین
نماند ز ما کس به روی زمین
همان به که ما دست پیش افکنیم
ز راه خود این سنگ را برکنیم
همه روز فرش براهیم بود
اگر بود ما را ازو بیم بود
کنون پور اشتر از او دور شد
زسر پنجه ی مردی اش زور شد
به درگه ندارد فراوان سپاه
نیارد زیکتن شدن کینه خواه
همان به، که ستوار پیمان کنیم
مر او را برون سر ز فرمان کنیم
نخواهیم بر خویش فرمان رواش
همان کین پنهان نماییم فاش
سپه بر گماریم گرد حصار
ببندیم ره تنگ بر مرد کار
بکوشیم و او را به دست آوریم
به کاخ و جودش شکست آوریم
نمانیم تا گردد این مور و مار
شود چیره، وز ما برآرد دمار
چواین گفته شد پور اشعت بگفت:
که از من سخن نیز باید شنفت
اگر بشنوید از من این رای نیست
به پیکار مختارتان پای نیست
ثقیفی نژاد است و مردی دلیر
به خشم پلنگ است و نیروی شیر
هنردارد و فرو تدبیر زور
مدد بیند از بخت و از ماه و هور
مجویید بیهوده با او ستیز
به خود چنگ او را مخواهید تیز
بخفته است این فتنه، از بهر چیست
که بایدش بیدار کرد و گریست
گمانم که با ما نخواهد بدی
نه از مهربانی که از بخردی
بود مملکت جوی و شاهی پژوه
سپه خواهد و یارو پشت و گروه
زما تا ندیده به پیمان شکست
نیارد به آزار ما هیچ دست
چو بیند زما کوفیان خیره گی
نماند که ما را بود چیره گی
بزرگست و خردش نباید شمرد
نشاید نمودن به او دستبرد
وگر ناگزیرید اندر خلاف
مجویید پیکار او از گزاف
فرستید مردی که گوید بدوی
که ای پرفسون مرد پرخاشجوی
که در کوفه کردت امیر اینچنین
که بگشود دستت به آورد و کین؟
که داده تو را نام فرماندهی؟
که با خویش خواهی زما همرهی
عراق است و مردان پر از نفاق
نورزند با هیچ کس اتفاق
ز تو بهتران را بکشتند خوار
از این دشمنان چشم یاری مدار
فرود آ، زکاخ و سر خویش گیر
همان ره که بودت از این پیش گیر
میار از کله داری کوفه یاد
که بهر کله می دهی سر، به باد
که پور زبیر است و برما امیر
به پیمان اوییم برنا و پیر
وگر بسته این آرزویت به دل
دل از مهر آل علی (ع) درگسل
به مصعب بپیوند و فرمان پذیر
که ا بخشدت این کلاه و سریر
ببینید کز وی چه آید جواب
پدید آید آنگاه راه صواب
اگر پاسخ از روی نرمی بداد
بدانید بر بیم دارد نهاد
بترسد زبی پشتوانی خویش
به رزمش توان پا نهادن به پیش
وگر پاسخی گفت سخت و درشت
نباید به پیکار او کرد پشت
بر این چون همه گرد کردند رای
فرستاده شد نزد فرمانروای
بگفت آنچه گفتند و آن سرفراز
فرو شد به اندیشه لختی دراز
سپس سر برآورد و رخ پر زشرم
بیاراست پاسخ به آوای نرم
که از من کدامین بد آمد پدید؟
که اینگونه پاداش بایست دید؟
ستم برشما کی روا داشتم؟
کجا دل به آزار بگماشتم؟
چه بد بر نکویان پسندیده ام؟
چه بدعت که در دین روا دیده ام؟
ببستید پیمان ابا من به مهر
چه شد تا بشستید از شرم چهر
از آن دم که حیدر شه راست کار
دراین مرز بدشاه و فرمانگزار
همی تاکنون به زمن مرزبان
ندیدید دین پرور و مهربان
برآوردم از هر دلی رنج ها
فشاندم به راه شما گنج ها
زسیم و زر و باره و درع و تیغ
زکوفی سواران نکردم دریغ
نه این است پاداش کردار من
که با من کند دشمنی یار من
فرستاده رفت و سخن های میر
بگفتا برآن گروه شریر
چو زو پور اشعث شنید آن پیام
بگفتا: که یاران جهان شد به کام
بترسیده مختار و دل باخته است
کزین سان فریبا سخن ساخته است
بکوشید و از وی برآرید گرد
نشاید به سستی دگر کارکرد
گمانم که از وی بگشته است بخت
که بایست کندن زبن، این درخت
هیاهو بیفتاد در کوفیان
ببستند پیکار و کین را میان
بر آن قوم شد پور اشعث امیر
که از باب و جد بود شوم و شریر
زکوفی همین بوده تا بوده کار
که نفرین به آن مردم نابکار
شه مرز خاور چو روز دگر
به دیبای زربفت آراست بر
سوی ابن اشعث گروه دو رنگ
نهادند رو ساخته ساز جنگ
به شهر ابن اشعث تکاور براند
به هر راه بر راهداری نشاند
که ناید ز مویی بر شهریار
زشیعه سپاهی مدد کار یار
خوارج به گرد اندرش زد رده
بسان مغان کرد آتشکده
چو آگاهی آمد به مختار راد
به سوی براهیم یل نامه کرد
که رادا، یلا، نامور سرورا
مرا یاور و یار و غمگسترا

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بسی داستان ها زمختار راد
زدند و زفرجام کردند یاد
هوش مصنوعی: بسیاری از داستان‌ها را با نیت و هدف خاصی روایت کردند و در پایان، آنها را به یادگار گذاشتند.
بگفتند: کاین مرد شد چیردست
بیفکند در چند لشگر شکست
هوش مصنوعی: گفتند که این مرد مانند چیره‌دستی است که در میان چندین لشکر شکست به وجود آورده است.
همی روز تا روز ستوارتر
شود کار او بر فرازیش فر
هوش مصنوعی: روز به روز کار او قوت بیشتری می‌گیرد و به تدریج بر اوج موفقیتش افزوده می‌شود.
اگر چند با ما نکرده است بد
یکی خواهش ما نکرده است رد
هوش مصنوعی: اگرچه برخی با ما رفتار نامناسبی کرده‌اند، اما هیچ‌گاه نتوانسته‌اند درخواست ما را رد کنند.
همی بر فزاید به ما آبروی
ز بگذشته چیزی نیارد به روی
هوش مصنوعی: آبرو و اعتبار ما هر روز بیشتر می‌شود، اما گذشته‌ها هیچ‌گاه به ما بازنمی‌گردد و نمی‌تواند بر چهره‌مان تاثیر بگذارد.
بود گرچه داد و دهش پیشه ای
به ما نیست پوشیده اندیشه اش
هوش مصنوعی: اگرچه ما به کار خیر و اهدا توجهی نداریم، اما افکار او را پنهان کرده‌ایم.
دل و جانش دربند مهر علی (ع) است
نشستن ازو ایمن از غافلی است
هوش مصنوعی: دل و جان او به محبت علی (ع) وابسته است و نشستن در کنار او آدم را از بی خبری و غفلت حفظ می‌کند.
نجوید مگر مهر آن خاندان
از اینجا تو اندیشه اش را بدان
هوش مصنوعی: جز از مهر و محبت آن خاندان چیزی را جستجو نکن، چرا که اندیشه‌ات را به آن سمت راهنمایی می‌کند.
که پیوسته گوید زکار حسین (ع)
سرشکش روان گردد از هر دو عین
هوش مصنوعی: هر که به یاد کارهای حسین (ع) بپردازد، چشمانش از اشک به جریان می‌افتد.
همی در پی وقت و روز مجال
نشسته است و پیروز گشته به بال
هوش مصنوعی: در پی فرصت و زمان مناسب نشسته و موفق شده است که به اوج و پیروزی برسد.
براهیم آن گرد پیروز جنگ
ره پور مرجانه بگرفت تنگ
هوش مصنوعی: ابراهیم، آن جنگجوی پیروز، پسر مرجان را به شدت در دست گرفت.
چنان دان که آن صفدر رزمخواه
نیاید مگر با سپاهی ز راه
هوش مصنوعی: بدان که آن جنگجوی دلیر هرگز بدون سپاه و نیرو به میدان نخواهد آمد.
چو شد پور مرجانه از وی زبون
شود ایمن و سر نیارد برون
هوش مصنوعی: زمانی که پسر مرجانه زبون و بی‌دفاع شود، دیگر نگران و بیمناک نخواهد بود و به آسانی نمی‌تواند خود را در خطر بیندازد.
گشاید به بدخواه حیدر کمین
نماند ز ما کس به روی زمین
هوش مصنوعی: اگر کسی ناپاکی در دل داشته باشد، نمی‌تواند از ما بر روی زمین پنهان بماند.
همان به که ما دست پیش افکنیم
ز راه خود این سنگ را برکنیم
هوش مصنوعی: بهتر آن است که ما خود تلاش کنیم و موانع را از سر راه‌مان برداریم.
همه روز فرش براهیم بود
اگر بود ما را ازو بیم بود
هوش مصنوعی: هر روز فرش زیر پای ما بود، اما اگر وعده‌ای از او بود، ما از آن می‌ترسیدیم.
کنون پور اشتر از او دور شد
زسر پنجه ی مردی اش زور شد
هوش مصنوعی: اکنون فرزند اشتر (اسب) از او دور شده و به خاطر قدرت مردانه‌اش، از سر او به دور افتاده است.
به درگه ندارد فراوان سپاه
نیارد زیکتن شدن کینه خواه
هوش مصنوعی: در درگاه بزرگ، سپاه فراوانی حضور ندارد و نمی‌تواند کینه‌توزی را از بین ببرد.
همان به، که ستوار پیمان کنیم
مر او را برون سر ز فرمان کنیم
هوش مصنوعی: بهتر است که پیمان خود را محکم نگه داریم و او را به حال خود رها کنیم تا از دستورها و فرمان‌ها فاصله بگیریم.
نخواهیم بر خویش فرمان رواش
همان کین پنهان نماییم فاش
هوش مصنوعی: نمی‌خواهیم که بر خود تسلط داشته باشد، بلکه همانند کینه‌ای که در دل داریم، آن را به‌طور آشکار بروز دهیم.
سپه بر گماریم گرد حصار
ببندیم ره تنگ بر مرد کار
هوش مصنوعی: ما نیروهای نظامی را در اطراف مستقر می‌کنیم و راه‌ها را مسدود می‌کنیم تا مانع عبور دشمن شویم.
بکوشیم و او را به دست آوریم
به کاخ و جودش شکست آوریم
هوش مصنوعی: سعی کنیم و با تلاش خود، او را به دست آوریم و در مقابل بخشندگی‌اش تسلیم نشویم.
نمانیم تا گردد این مور و مار
شود چیره، وز ما برآرد دمار
هوش مصنوعی: نمی‌خواهیم منتظر بمانیم تا این مور و مار قدرت بگیرند و از ما خداحافظی کنند.
چواین گفته شد پور اشعت بگفت:
که از من سخن نیز باید شنفت
هوش مصنوعی: وقتی این جملات بیان شد، پسر اشعت گفت: باید از من هم صحبت کرد و سخنان من را شنید.
اگر بشنوید از من این رای نیست
به پیکار مختارتان پای نیست
هوش مصنوعی: اگر از من بپرسید، من این نظر را ندارم که به جنگ با انتخاب شما بروم.
ثقیفی نژاد است و مردی دلیر
به خشم پلنگ است و نیروی شیر
هوش مصنوعی: این فرد از خانواده‌ای با اصالت و باشکوه است و دارای شجاعت و دلیری فراوانی است. او در زمان خشم، مانند پلنگ قدرت و شدت عمل دارد و همچنین نیرویی همانند شیر در خود دارد.
هنردارد و فرو تدبیر زور
مدد بیند از بخت و از ماه و هور
هوش مصنوعی: کسی که هنر دارد و با تدبیر عمل می‌کند، کمک‌گیری از قدرت و شانس و عوامل طبیعی را نیز خواهد داشت.
مجویید بیهوده با او ستیز
به خود چنگ او را مخواهید تیز
هوش مصنوعی: بدون دلیل و بیهوده با او دشمنی نکنید؛ به خودتان آسیب نزنید و نخواهید که او را تحت فشار قرار دهید.
بخفته است این فتنه، از بهر چیست
که بایدش بیدار کرد و گریست
هوش مصنوعی: این مشکل به خواب رفته است، ولی دلیلش چیست که باید آن را بیدار کنیم و برایش افسوس بخوریم؟
گمانم که با ما نخواهد بدی
نه از مهربانی که از بخردی
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که او با ما بدی نخواهد کرد، نه به خاطر محبتش، بلکه به خاطر عقلمندی و خردش.
بود مملکت جوی و شاهی پژوه
سپه خواهد و یارو پشت و گروه
هوش مصنوعی: کشور پر از رودخانه‌ها و حاکمیت‌هایی بود که سردار و همراهانش برای پشتیبانی و اتحاد با یکدیگر تلاش می‌کردند.
زما تا ندیده به پیمان شکست
نیارد به آزار ما هیچ دست
هوش مصنوعی: تا زمانی که من او را ندیده‌ام، نمی‌تواند پیمانش را بشکند و هیچ‌گاه به ما آسیبی نرساند.
چو بیند زما کوفیان خیره گی
نماند که ما را بود چیره گی
هوش مصنوعی: وقتی کوفیان ببینند که ما در این حالت هستیم، دیگر نمی‌توانند به ما تسلط پیدا کنند و به راحتی بر ما فائق نخواهند آمد.
بزرگست و خردش نباید شمرد
نشاید نمودن به او دستبرد
هوش مصنوعی: بزرگ‌تر از آن است که بتوان او را کوچک شمرد و نباید به او تعرض کرد.
وگر ناگزیرید اندر خلاف
مجویید پیکار او از گزاف
هوش مصنوعی: اگر در ناچاری به راه مخالفت نروید، از بیهوده‌گویی و درگیری با او خودداری کنید.
فرستید مردی که گوید بدوی
که ای پرفسون مرد پرخاشجوی
هوش مصنوعی: مردی را فرستادند تا به بدوی بگوید که ای فرد پرخاشجو و فریبنده!
که در کوفه کردت امیر اینچنین
که بگشود دستت به آورد و کین؟
هوش مصنوعی: در کوفه تو را به مقام امیری رساندند، اما آیا به این نتیجه رسیدی که با دست خود، به جنگ و انتقام بپردازی؟
که داده تو را نام فرماندهی؟
که با خویش خواهی زما همرهی
هوش مصنوعی: چه کسی به تو عنوان فرماندهی داده است؟ که می‌خواهی با من همراه بشوی؟
عراق است و مردان پر از نفاق
نورزند با هیچ کس اتفاق
هوش مصنوعی: عراق سرزمینی است که در آن مردمی هستند که به صداقت و یکدلی پایبند نیستند و هیچ گاه نمی‌توان به توافق و توافقی با آن‌ها دست یافت.
ز تو بهتران را بکشتند خوار
از این دشمنان چشم یاری مدار
هوش مصنوعی: بهتر از تو را به خاطر این دشمنان به ذلت کشیده‌اند، پس از آنها انتظار کمک نداشته باش.
فرود آ، زکاخ و سر خویش گیر
همان ره که بودت از این پیش گیر
هوش مصنوعی: فرود بیا، از موضع بلند خود پایین بیا و همان مسیری را دنبال کن که قبلاً برایت مشخص شده است.
میار از کله داری کوفه یاد
که بهر کله می دهی سر، به باد
هوش مصنوعی: به یاد نیاور کسانی را که در کوفه هستند، چرا که به جای سر و فکر، تو تنها دلیلی برای بیهوده‌گی را می‌سازند.
که پور زبیر است و برما امیر
به پیمان اوییم برنا و پیر
هوش مصنوعی: پسر زبیر است و او بر ما فرمانروایی می‌کند. ما، چه جوانان و چه سالخوردگان، به پیمان او وفاداریم.
وگر بسته این آرزویت به دل
دل از مهر آل علی (ع) درگسل
هوش مصنوعی: اگر این آرزوی تو بر دل تو سنگینی می‌کند، دل را از محبت خاندان علی (ع) رها کن و آزاد کن.
به مصعب بپیوند و فرمان پذیر
که ا بخشدت این کلاه و سریر
هوش مصنوعی: به مصعب بپیوند و از او اطاعت کن، چرا که او به تو این کلاه و مقام را خواهد بخشید.
ببینید کز وی چه آید جواب
پدید آید آنگاه راه صواب
هوش مصنوعی: به این فکر کنید که از او چه پاسخی می‌آید و سپس راه درست را پیدا کنید.
اگر پاسخ از روی نرمی بداد
بدانید بر بیم دارد نهاد
هوش مصنوعی: اگر کسی با ملایمت و نرمش پاسخ دهد، نشان‌دهنده آن است که او از چیزی نگران و بیم دارد.
بترسد زبی پشتوانی خویش
به رزمش توان پا نهادن به پیش
هوش مصنوعی: کسی که به پشتوانه خود اعتماد کند، باید از ترس به میدان نبرد برود و در مقابل چالش‌ها قدم بردارد.
وگر پاسخی گفت سخت و درشت
نباید به پیکار او کرد پشت
هوش مصنوعی: اگر کسی با شما صحبت تند و بی‌ادبانه کرد، نباید به او پاسخ تند بدهید یا از خودتان دفاع کنید.
بر این چون همه گرد کردند رای
فرستاده شد نزد فرمانروای
هوش مصنوعی: برای این موضوع، همه تصمیم‌گیری کردند و نماینده‌ای به فرمانروا فرستاده شد.
بگفت آنچه گفتند و آن سرفراز
فرو شد به اندیشه لختی دراز
هوش مصنوعی: او آنچه را که دیگران گفته بودند، گفت و سپس آن شخص بزرگوار به مدتی طولانی در فکر فرو رفت.
سپس سر برآورد و رخ پر زشرم
بیاراست پاسخ به آوای نرم
هوش مصنوعی: سپس او سر بلند کرد و چهره‌اش را با شرم زیبا کرد تا به نرمی پاسخ دهد.
که از من کدامین بد آمد پدید؟
که اینگونه پاداش بایست دید؟
هوش مصنوعی: کدام یک از کارهای من باعث شد که این چنین پاداشی بگیرم؟
ستم برشما کی روا داشتم؟
کجا دل به آزار بگماشتم؟
هوش مصنوعی: من هرگز بر شما ستم نکردم و به هیچ وجه دل به آزار شما نسپردم.
چه بد بر نکویان پسندیده ام؟
چه بدعت که در دین روا دیده ام؟
هوش مصنوعی: چه بدی کرده‌ام که بر نیکوکاران پسندیده نیست؟ چه نوآوری در دین دیده‌ام که مجاز است؟
ببستید پیمان ابا من به مهر
چه شد تا بشستید از شرم چهر
هوش مصنوعی: پیمانی که به عشق من بستید چه شد که بعدها از شرم به چهره‌تان خجالت کشیدید و آن را کنار گذاشتید؟
از آن دم که حیدر شه راست کار
دراین مرز بدشاه و فرمانگزار
هوش مصنوعی: از زمانی که حیدر به عنوان پادشاه و فرمانده در این سرزمین ظاهر شد، وضعیت بهبود یافته و کارها سر و سامان گرفته است.
همی تاکنون به زمن مرزبان
ندیدید دین پرور و مهربان
هوش مصنوعی: تاکنون کسی را ندیده‌ام که در مقام مرزبانی، هم به دین اهمیت دهد و هم مهربان باشد.
برآوردم از هر دلی رنج ها
فشاندم به راه شما گنج ها
هوش مصنوعی: من از دل‌های بسیاری رنج‌ها را بیرون آورده‌ام و به پای شما گنج‌ها را ریخته‌ام.
زسیم و زر و باره و درع و تیغ
زکوفی سواران نکردم دریغ
هوش مصنوعی: من از زین، طلا، پوشش و زره، و شمشیر سواران کوفی دریغ نکردم.
نه این است پاداش کردار من
که با من کند دشمنی یار من
هوش مصنوعی: اینطور نیست که رفتار من این باشد که به خاطر آن، دوست من با من دشمنی کند.
فرستاده رفت و سخن های میر
بگفتا برآن گروه شریر
هوش مصنوعی: فرستاده به سوی گروهی از مردم بدرفتار رفت و سخنان میربزرگ را به آن‌ها منتقل کرد.
چو زو پور اشعث شنید آن پیام
بگفتا: که یاران جهان شد به کام
هوش مصنوعی: وقتی پور اشعث آن پیام را شنید، گفت: دوستان دنیا به خواسته‌های خود رسیدند.
بترسیده مختار و دل باخته است
کزین سان فریبا سخن ساخته است
هوش مصنوعی: مختار ترسیده و دلش باخته است، چون از چنین سخن دلربایی به وجد آمده است.
بکوشید و از وی برآرید گرد
نشاید به سستی دگر کارکرد
هوش مصنوعی: در تلاش باشید و از او دور شوید؛ دیگر نمی‌توان به سستی و بی‌توجهی به کار پرداخت.
گمانم که از وی بگشته است بخت
که بایست کندن زبن، این درخت
هوش مصنوعی: به نظر می‌آید که سرنوشت از او دور شده است و باید از زبانش به قطع این درخت بپردازد.
هیاهو بیفتاد در کوفیان
ببستند پیکار و کین را میان
هوش مصنوعی: در میان مردم کوفه سر و صدا و جنجال افتاد و آنها جنگ و انتقام را کنار گذاشتند.
بر آن قوم شد پور اشعث امیر
که از باب و جد بود شوم و شریر
هوش مصنوعی: پسر اشعث به آن قوم ملحق شد، کسی که از خانواده‌اش ویژگی‌های بدی به ارث برده بود.
زکوفی همین بوده تا بوده کار
که نفرین به آن مردم نابکار
هوش مصنوعی: از قدیم‌الایام این‌گونه بوده که نفرین بر آن مردم ستمگر و بدکردار نازل شده است.
شه مرز خاور چو روز دگر
به دیبای زربفت آراست بر
هوش مصنوعی: پادشاه خاور در روزی دیگر با لباس جواهرنشان و زربفت خود را آراست.
سوی ابن اشعث گروه دو رنگ
نهادند رو ساخته ساز جنگ
هوش مصنوعی: به سمت ابن اشعث گروهی با ظاهری متفاوت و تقسیم‌بندی شده رفتند و خود را آماده‌ای برای جنگ کردند.
به شهر ابن اشعث تکاور براند
به هر راه بر راهداری نشاند
هوش مصنوعی: به شهر ابن اشعث لشکری فرستاد تا به هر راهی نگهبانی قرار دهد.
که ناید ز مویی بر شهریار
زشیعه سپاهی مدد کار یار
هوش مصنوعی: اگر سپاهی از شیعه بر شهریار نوزد، به اندازه یک مو هم کمک نمی‌کند.
خوارج به گرد اندرش زد رده
بسان مغان کرد آتشکده
هوش مصنوعی: افرادی دور او جمع شدند و مانند مغ‌ها در کنار آتشکده، به افترا زدن و به چالش کشیدن او پرداختند.
چو آگاهی آمد به مختار راد
به سوی براهیم یل نامه کرد
هوش مصنوعی: وقتی مختار به آگاهی رسید، نامه‌ای به سوی ابراهیم یل فرستاد.
که رادا، یلا، نامور سرورا
مرا یاور و یار و غمگسترا
هوش مصنوعی: ای خوبرو و مشهور، همچون سرورم، به من یاری و همراهی کن و غم‌هایم را از بین ببر.