گنجور

بخش ۱۹ - نامه نوشتن مصعب به عبدالله ابن زبیر برادرش

یکی نامه بنوشت پنهان ز غیر
به سوی برادرش پور زبیر
که برما جهان راه شادی ببست
بخوردم زمختاریان من شکست
همه لشگر کشته یا خسته اند
گروهی برکوفیان بسته اند
دراین سخت هنگامه ام یاد کن
وزین بند تنگم دل آزاد کن
به مرد و به مرکب بکن یاوری
مگر آب رفته به جوی آوری
فرستاده آن نامه را همچو باد
به بطحا به عبداله آورد و داد
بخواند و دژم گشت و از دست هشت
سپس پاسخ او را بدینسان نوشت
که من نیز همچون تو بیچاره ام
کند یاد دشمن به بیغاره ام
سپاهی ز طایف به پیکار من
به پاخاسته دیگری از یمن
تو با دشمن ار می توانی بکوش
وگرنه هم آنجای بنشین خموش
زمن چشم یاری تو ایدون مدار
که خود چون تو هستم به سختی دچار
چو پاسخ به مصعب رسید و بخواند
دژم گشت و درکار خود خیره ماند
ز بیچاره گی نامه ای بد سرشت
سوی شام نزدیک مروان نوشت
مر او را به پوزش بسی برستود
در چاپلوسی به رویش گشود
زکردار خویش و براهیم راد
درآن نامه با بد گهر کرد یاد
از آن پس نوشتش که گر یاوری
نمایی مرا در چنین داوری
به کوفه کشم زار مختار را
کنم یکسره بهر تو کار را
به نام تو بر منبر ای ارجمند
یکی خطبه خوانم به بانگ بلند
ز بهر تو پیمان ز اهل عراق
بگیرم شوم یاورت بی نقاق
چو آن نامه راخواند مروان تمام
نوشتش چنین پاسخ آن زشت نام
که ما را به رنج تو نبود نیاز
به تدبیر این کار از دیر باز
گذشته است کار عراق از مریح
سپه دارم و گنج و اسب و سلیح
بسی باشدم مرد فرمانپذیر
سپهدار و نام آور و شیر گیر
فرستم یکی نامور با سپاه
که سازد به مختار گیتی سیاه
بهم برزند لشگر و کشورش
بیارد سوی شام جنگی سرش
براهیم را دستگیر آورد
سربخت او را به زیر آورد
کند دوستان علی (ع) را زبون
بریزد به خاک از تن جمله خون
پس از پاسخ وی یکی انجمن
به پا کرد از مردمان کهن
بدان مهتران داد پس آگهی
زکردار مختار با فرهی
هم از قتل پور مطیع پلید
هم آن بد که مصعب زمختار دید
سپس گفت خواهم یکی نامدار
جهاندیده و هوشمند و سوار
که باشد به دل دشمن بوتراب
برد سوی کوفه سپه با شتاب
دهد خاک مختار و او را به باد
به کوفه کند تازه آیین داد
ز فرزند اشتر برآرد دمار
زخونش کند خاک را آبیار
کشد دوستان علی (ع) را تمام
مرا سازد از کار خود شادکام
چو عامر که بد عم مرد پلید
سخن های پور برادر شنید
یکی بود او را ربیعه پدر
به دل دشمن حیدر تاجور
بدو گفت این کار، کار منست
که مرد ثقیفی شکار منست
به خون براهیم من تشنه ام
بود مرگ او در دم دشنه ام
بداندیش حیدر به گیتی منم
ابا دوستانش به جان دشمنم
بدو گفت مروان که ای نامور
تو ایدون مرایی به جای پدر
جهان گر ز مختار پرداختی
ز مرگش مرا شادمان ساختی
چنان دان که این افسر و تخت من
زتو باشد و نامور بخت من
پس آنگه درگنج را برگشاد
سپه را همه رخت و دینار داد
یکی لشگر آراست کاندر شمار
بدند آن سپه هفت بیور هزار
همه نامداران دیده نبرد
زره دار و اسب افکن و شیر مرد
بغرید کوس و جهان شد سیاه
ز گرد سواران ناورد خواه
برفتند از شام سوی عراق
سپهدارشان عامر پر نفاق
همی کرد تا چشم بیننده، کار
درآن دشت می دید ترک سوار
زبس نیزه، گشت آن زمین نیستان
بخفته درآن شیر مردان ستان
ازین سوی خونخواه پروردگار
ثقیفی گهر شیر دشمن شکار
یکی روز با لشگر آن رهنمون
ز دروازه ی کوفه آمد برون
سوی نینوا کرد روی نیاز
بیاورد سبط نبی را نماز
همی گفت: ای خسرو تشنه کام
تو را باد از من درود و سلام
دریغا نبودم در آن پهندشت
که از خون یاران تو لعل گشت
که من هم چو ایشان تو را سر دهم
به دیگر جهان بر سر افسر نهم
هم ایدون بود تا روان در تنم
ابا دشمنانت به جان دشمنم
نمانم دمی کامرانی کنند
به گیتی درون زندگانی کنند
برآرم چنان گرد زان انجمن
که خوشنود گردد روانت زمن
همی بود مختار گردن فراز
ابا شاه لب تشنه گرم نیاز
که شد در جهان بین او آشکار
به هامون یکی مرد اشتر سوار
یکی را فرستاد و او را بخواند
به گرمی بپرسید و او را نشاند

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یکی نامه بنوشت پنهان ز غیر
به سوی برادرش پور زبیر
هوش مصنوعی: یک نفر نامه‌ای را به‌طور مخفیانه و بدون اطلاع دیگران برای برادرش، پور زبیر، نوشت.
که برما جهان راه شادی ببست
بخوردم زمختاریان من شکست
هوش مصنوعی: دنیا برای ما مسیر خوشبختی را بسته است و من تحت فشارهای سخت، شکست خورده‌ام.
همه لشگر کشته یا خسته اند
گروهی برکوفیان بسته اند
هوش مصنوعی: همه سربازان یا کشته شده‌اند یا خسته‌اند و تعدادی هم در دست دشمن گرفتار شده‌اند.
دراین سخت هنگامه ام یاد کن
وزین بند تنگم دل آزاد کن
هوش مصنوعی: در این زمانه سخت، مرا به یاد بیاور و از این بند تنگی که در آن گرفتارم، رهایم کن.
به مرد و به مرکب بکن یاوری
مگر آب رفته به جوی آوری
هوش مصنوعی: به مرد و اسب خود کمک کن، مگر اینکه بتوانی آب رفته را به جوی برگردانی.
فرستاده آن نامه را همچو باد
به بطحا به عبداله آورد و داد
هوش مصنوعی: فرستاده نامه را به سرعت مانند باد به بطحا آورد و به عبدالله داد.
بخواند و دژم گشت و از دست هشت
سپس پاسخ او را بدینسان نوشت
هوش مصنوعی: او شروع به خواندن می‌کند و ناگهان غمگین می‌شود و از دست هشت (یعنی یک گروه یا افرادی) ناراحت می‌گردد. سپس پاسخی را اینگونه می‌نویسد.
که من نیز همچون تو بیچاره ام
کند یاد دشمن به بیغاره ام
هوش مصنوعی: من هم مانند تو در وضعیت بدی قرار دارم و دشمنانم همواره در یادم مانده‌اند.
سپاهی ز طایف به پیکار من
به پاخاسته دیگری از یمن
هوش مصنوعی: یک گروهی از یمن برای جنگ با من به پا خواسته‌اند.
تو با دشمن ار می توانی بکوش
وگرنه هم آنجای بنشین خموش
هوش مصنوعی: اگر می‌توانی با دشمن خود مبارزه کنی، این کار را انجام بده؛ و اگر نه، بهتر است در همان جا نشسته و سکوت کنی.
زمن چشم یاری تو ایدون مدار
که خود چون تو هستم به سختی دچار
هوش مصنوعی: از من انتظار کمک نداشته باش، زیرا من هم مانند تو در سختی و مشکل به سر می‌برم.
چو پاسخ به مصعب رسید و بخواند
دژم گشت و درکار خود خیره ماند
هوش مصنوعی: زمانی که پاسخ مصعب به او رسید و آن را خواند، قلبش غمزده شد و در فکر و کار خود ماند.
ز بیچاره گی نامه ای بد سرشت
سوی شام نزدیک مروان نوشت
هوش مصنوعی: از روی درماندگی نامه‌ای بد و نامطلوب به طرف شام، نزد مروان فرستاد.
مر او را به پوزش بسی برستود
در چاپلوسی به رویش گشود
هوش مصنوعی: او را با تملق و تعریف‌های بسیار تحسین کرد و به خاطر این کار، به رویش لبخند زد.
زکردار خویش و براهیم راد
درآن نامه با بد گهر کرد یاد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که فردی به اعمال و رفتار خود و همچنین به یادآوری داستان ابراهیم اشاره می‌کند، که در آن نامه رفتار کسی با نیکویی و بدخواهی ذکر شده است.
از آن پس نوشتش که گر یاوری
نمایی مرا در چنین داوری
هوش مصنوعی: از آن moment به او نوشتم که اگر در این قضاوت به من کمک کنی، من قدردان تو خواهم بود.
به کوفه کشم زار مختار را
کنم یکسره بهر تو کار را
هوش مصنوعی: من به کوفه می‌روم و مختار را به زاری می‌آورم تا تمامی کارها را برای تو انجام دهم.
به نام تو بر منبر ای ارجمند
یکی خطبه خوانم به بانگ بلند
هوش مصنوعی: به نام تو، ای بزرگوار، بر منبر می‌نشینم و با صدای بلند خطبه‌ای خوانده می‌شود.
ز بهر تو پیمان ز اهل عراق
بگیرم شوم یاورت بی نقاق
هوش مصنوعی: برای تو از اهل عراق پیمان می‌گیرم تا در کنار تو باشم و هیچ درگیری و مشکلی میان ما نباشد.
چو آن نامه راخواند مروان تمام
نوشتش چنین پاسخ آن زشت نام
هوش مصنوعی: وقتی مروان آن نامه را خواند، به طور کامل نوشت که پاسخ آن نام نیکو نیست.
که ما را به رنج تو نبود نیاز
به تدبیر این کار از دیر باز
هوش مصنوعی: ما برای رنج تو نیازی به تمهیدات و برنامه‌ریزی نداریم، این موضوع از گذشته روشن است.
گذشته است کار عراق از مریح
سپه دارم و گنج و اسب و سلیح
هوش مصنوعی: کارهای عراق به پایان رسیده است و من دارای سپه، گنج، اسب و ابزار جنگی هستم.
بسی باشدم مرد فرمانپذیر
سپهدار و نام آور و شیر گیر
هوش مصنوعی: من به تعداد زیادی در خدمت فرمانده‌ای بزرگ و معروف و شجاع بوده‌ام.
فرستم یکی نامور با سپاه
که سازد به مختار گیتی سیاه
هوش مصنوعی: من شخصی مشهور و با شکوهی را همراه با سپاهی می‌فرستم که دنیای ناپسند و تاریک را به هم بریزد و تغییر دهد.
بهم برزند لشگر و کشورش
بیارد سوی شام جنگی سرش
هوش مصنوعی: نیروهای دشمن به او حمله می‌کنند و سرزمینش را به سمت شام برای جنگ می‌برند.
براهیم را دستگیر آورد
سربخت او را به زیر آورد
هوش مصنوعی: سرنوشت براهیم او را به چالش کشید و تحت فشار قرار داد.
کند دوستان علی (ع) را زبون
بریزد به خاک از تن جمله خون
هوش مصنوعی: دوستان علی (ع) را در برابر دشمنان ضعیف و ناتوان می‌بینند و به خاطر این وضعیت، به درد و رنج و آلام خود غمگین و دلشکسته می‌شوند. آنها در اثر این محرومیت، خون دل می‌خورند و ناراحت هستند.
پس از پاسخ وی یکی انجمن
به پا کرد از مردمان کهن
هوش مصنوعی: پس از اینکه او جواب داد، گروهی از افراد با تجربه و نیکو همراه شدند و جمعی را تشکیل دادند.
بدان مهتران داد پس آگهی
زکردار مختار با فرهی
هوش مصنوعی: بدان که بزرگان و مهتران را از عمل و رفتار مختار آگاه کن.
هم از قتل پور مطیع پلید
هم آن بد که مصعب زمختار دید
هوش مصنوعی: این بیت به اشاره به دو مورد از ناپسندیدگی‌ها و رفتارهای نادرست پرداخته است. یکی به قتل پسر کسی که مطیع و فرمانبردار بوده و دیگری به زشتی و ناپسندی که مصعب در مورد فردی با ویژگی‌های خاص مشاهده کرده است. به طور کلی، این بیت به مسائل اخلاقی و ناپسندی در رفتار انسان‌ها اشاره دارد.
سپس گفت خواهم یکی نامدار
جهاندیده و هوشمند و سوار
هوش مصنوعی: سپس گفت که می‌خواهم کسی را که در جهان معروف و باتجربه باشد، باهوش و توانمند در سوارکاری.
که باشد به دل دشمن بوتراب
برد سوی کوفه سپه با شتاب
هوش مصنوعی: کسی که با سرعت و شجاعت، سپاه را به سمت کوفه می‌برد، دل دشمن را پر از نگرانی و ترس می‌کند.
دهد خاک مختار و او را به باد
به کوفه کند تازه آیین داد
هوش مصنوعی: خاک مختار را به باد می‌دهد و او را به کوفه می‌برد تا دوباره سنت‌های تازه‌ای برقرار کند.
ز فرزند اشتر برآرد دمار
زخونش کند خاک را آبیار
هوش مصنوعی: از نوزاد شتر، بلای بزرگی به وجود می‌آید که با خونش، زمین را سیراب می‌کند.
کشد دوستان علی (ع) را تمام
مرا سازد از کار خود شادکام
هوش مصنوعی: اگر دوستان علی (ع) از من انتقام بگیرند، از کارهایی که انجام داده‌ام رضایت پیدا می‌کنم.
چو عامر که بد عم مرد پلید
سخن های پور برادر شنید
هوش مصنوعی: مثل عامری که از مردی ناپاک و پلید، سخن‌های بدی درباره برادرش شنید.
یکی بود او را ربیعه پدر
به دل دشمن حیدر تاجور
هوش مصنوعی: یکی بود که پدرش ربیعه نام داشت و او در دل دشمن حیدر، برتری و عظمت داشت.
بدو گفت این کار، کار منست
که مرد ثقیفی شکار منست
هوش مصنوعی: او به او گفت: این کار به من مرتبط است، زیرا شکار من به دست مردی با قدرت و توانایی بالا انجام می‌شود.
به خون براهیم من تشنه ام
بود مرگ او در دم دشنه ام
هوش مصنوعی: من به خاطر مرگ ابراهیم تشنه‌ام، زیرا آن لحظه‌ای که او کشته شد، به من دشنه‌ای از درد و اندوه وارد کرد.
بداندیش حیدر به گیتی منم
ابا دوستانش به جان دشمنم
هوش مصنوعی: من کسی هستم که در دنیای بداندیشان به حیدر معروف هستم و با دوستانش به شدت دشوار ارتباط برقرار می‌کنم.
بدو گفت مروان که ای نامور
تو ایدون مرایی به جای پدر
هوش مصنوعی: مروان به او گفت: ای معروف و سرشناس، آیا تو اینجا در جای پدرت قرار داری؟
جهان گر ز مختار پرداختی
ز مرگش مرا شادمان ساختی
هوش مصنوعی: اگر دنیا به دست اختیار خود مدیریت شود، از مرگش خوشحال می‌شوم.
چنان دان که این افسر و تخت من
زتو باشد و نامور بخت من
هوش مصنوعی: بفهم که این جایگاه و مقام من به خاطر توست و خوشبختی من هم به نام تو وابسته است.
پس آنگه درگنج را برگشاد
سپه را همه رخت و دینار داد
هوش مصنوعی: سپس در را به روی گنج گشود و به همه سپاهیان، وسایل و پول داد.
یکی لشگر آراست کاندر شمار
بدند آن سپه هفت بیور هزار
هوش مصنوعی: یک گروه از جنگجویان فراهم آمدند که در تعدادشان هفت برده و هزار نفر دیگر حضور داشتند.
همه نامداران دیده نبرد
زره دار و اسب افکن و شیر مرد
هوش مصنوعی: همه‌ی ناموران و مشهوران، جنگ را با زره و اسب و شجاعت شجاعانه به چشم دیدند.
بغرید کوس و جهان شد سیاه
ز گرد سواران ناورد خواه
هوش مصنوعی: صدای طبل به گوش رسید و دنیا به خاطر گرد و غبار سواران جنگ پر از تاریکی شد.
برفتند از شام سوی عراق
سپهدارشان عامر پر نفاق
هوش مصنوعی: سردارانی که در شام بودند، به سمت عراق رفتند و یکی از آن‌ها عامر بود که درویشی و نفاق در رفتارشان وجود داشت.
همی کرد تا چشم بیننده، کار
درآن دشت می دید ترک سوار
هوش مصنوعی: او تلاش می‌کرد تا چشم تماشاگر، مشغول دیدن کارهایی باشد که در آن دشت، سواران ترک انجام می‌دهند.
زبس نیزه، گشت آن زمین نیستان
بخفته درآن شیر مردان ستان
هوش مصنوعی: این زمین که پر از نیزه است، به خواب رفته و در آن، شجاعان و دلاوران مانند شیرها در حال استراحت هستند.
ازین سوی خونخواه پروردگار
ثقیفی گهر شیر دشمن شکار
هوش مصنوعی: از این طرف، خونخواه خداوندی است که شبه‌عظیم و قوی دارد و همچون شیر، دشمنان را شکار می‌کند.
یکی روز با لشگر آن رهنمون
ز دروازه ی کوفه آمد برون
هوش مصنوعی: روزی رهبر لشگری از دروازه کوفه خارج شد.
سوی نینوا کرد روی نیاز
بیاورد سبط نبی را نماز
هوش مصنوعی: به سوی نینوا روی نیاز آورده و فرزند پیامبر را برای عبادت می‌آورد.
همی گفت: ای خسرو تشنه کام
تو را باد از من درود و سلام
هوش مصنوعی: او می‌گفت: ای شاه تشنه‌کام، از طرف من برای تو درود و سلام می‌فرستم.
دریغا نبودم در آن پهندشت
که از خون یاران تو لعل گشت
هوش مصنوعی: ای کاش من در آن دشت وسیع بودم که از خون یاران تو، سنگ‌های آن سرزمین به جواهراتی زیبا تبدیل شده بود.
که من هم چو ایشان تو را سر دهم
به دیگر جهان بر سر افسر نهم
هوش مصنوعی: من نیز مانند آن‌ها، جانم را فدای تو می‌کنم و در دنیای دیگر، بر سرت تاجی می‌گذارم.
هم ایدون بود تا روان در تنم
ابا دشمنانت به جان دشمنم
هوش مصنوعی: تا زمانی که جانم در بدنت باشد، من به دشمنانت با جانم پاسخ می‌دهم.
نمانم دمی کامرانی کنند
به گیتی درون زندگانی کنند
هوش مصنوعی: نباید لحظه‌ای از خوشی و شادی در زندگی غافل بمانم، چرا که این لحظات در جهان بسیار ارزشمند هستند.
برآرم چنان گرد زان انجمن
که خوشنود گردد روانت زمن
هوش مصنوعی: من آنقدر فرح و شادی به پا می‌کنم که روح تو از من خرسند و خوشنود گردد.
همی بود مختار گردن فراز
ابا شاه لب تشنه گرم نیاز
هوش مصنوعی: مختار، که به شدت به خود می‌بالد و اراده‌ای قوی دارد، مانند پادشاهی است که در صحرایی با تشنگی و نیاز به آب، تلاش می‌کند.
که شد در جهان بین او آشکار
به هامون یکی مرد اشتر سوار
هوش مصنوعی: در دنیا مشخص شد که مردی سوار بر شتر در کنار هامون وجود دارد.
یکی را فرستاد و او را بخواند
به گرمی بپرسید و او را نشاند
هوش مصنوعی: یک نفر را فرستادند تا او را به گرمی دعوت کند و بعد او را نشاندند.