گنجور

بخش ۹۵ - مسلمان شدن مرد نصارا به اعجاز مطهر امام(ع)و شهادت آن با سعادت

همی خواست آن مرد فرخنده پی
سوی بیت مقدس کند راه طی
بد استاده آنجا و کردی نظر
چو بشنید قرآن از آن پاک سر
مرا گفت کای یار بنگر شگفت
که دیده سر بی تن آید به گفت
بکن آگه از نام این سر مرا
گمانم که او هست پیغمبرا
بگفتم نه خود پور پیغمبر است
که ما را به اسلام او رهبر است
یکی تیغ برنده آن نیکبخت
همیشه نهان داشت در زیر رخت
چو بشنید گفتار من بی دریغ
مسلمانی آورد و بگرفت تیغ
بزد بر سپه خویش را بی درنگ
بیالود از خونشان تیغ و چنگ
به پایان بشد کشته در کار زار
چو دید آنچنان ام کلثوم زار
بدو سخن بگریست از روی درد
ستودش بدان کار نیکو که کرد
بگفت ای عجب مرد عیسی پرست
پی یاری ما برآورده دست
ولی رو سیه امت مصطفی (ص)
نجویند با ما به غیر از جفا
چو شد کشته ترسا برفتم روان
همی تا به نزد شه ناتوان
بدیدمش بسته به زنجیر پای
سرش بی عمامه تنش بی ردای
شدم پیش و بوسیدمش پا و دست
بپرسید نامم شه حق پرست
بدادمش از نام خود آگهی
هم از خدمتی کامد از این رهی
بفرمود کز جامه با خویشتن
چه داری بیاور به نزدیک من
ز پوشش مرا هر چه بودی به بر
برون کردم از تن ز پا تا به سر
نهشتم که چیزی بماند به جای
ببردم به نزدیک آن رهنمای
بپذیرفت آن را شه دادراست
مرا مزد نیک از خداوند خواست
به اهل حرم آن خداوند راد
به هریک یکی بهره زان جامه داد
وزان پاره ای خویش بر سر ببست
که بودش برهنه سرحقپرست
سوی شهر زان پس گرفتند راه
اسیران ز دنبال و در پیش شاه
من او را همی رفتم اندر رکاب
شتابان به سرخاک و دو دیده آب
به ناگه یکی غرفه آمد پدید
دران پنج زن جمله زشت و پلید
وز آنان مهین تر یکی پیر زال
بداندیش و از تخمه ی بد سگال

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

همی خواست آن مرد فرخنده پی
سوی بیت مقدس کند راه طی
هوش مصنوعی: آن مرد خوشبخت می‌خواست مسیرش را به سوی خانه مقدس پیدا کند.
بد استاده آنجا و کردی نظر
چو بشنید قرآن از آن پاک سر
هوش مصنوعی: او در آنجا ایستاده و به تو نگاه می‌کند، وقتی که قرآن از آن دل پاک و بی‌نقص شنیده می‌شود.
مرا گفت کای یار بنگر شگفت
که دیده سر بی تن آید به گفت
هوش مصنوعی: دوست عزیزم به من گفت که به شگفتی نگاه کن، چرا که چشمی بدون سر به گفتار می‌آید.
بکن آگه از نام این سر مرا
گمانم که او هست پیغمبرا
هوش مصنوعی: بگو که از نام این سر (سرا) آگاه باش، زیرا من بر این باور هستم که او پیامبر است.
بگفتم نه خود پور پیغمبر است
که ما را به اسلام او رهبر است
هوش مصنوعی: گفتم که پسر پیامبر نیست، بلکه او کسی است که ما را به ایمان اسلام راهنمایی می‌کند.
یکی تیغ برنده آن نیکبخت
همیشه نهان داشت در زیر رخت
هوش مصنوعی: یک شخص خوشبخت همیشه یک تیغ تیز و برنده را زیر لباس خود پنهان کرده است.
چو بشنید گفتار من بی دریغ
مسلمانی آورد و بگرفت تیغ
هوش مصنوعی: زمانی که او سخنان مرا با دقت شنید، بی هیچ تردیدی ایمان آورد و شمشیر را به دست گرفت.
بزد بر سپه خویش را بی درنگ
بیالود از خونشان تیغ و چنگ
هوش مصنوعی: به سرعت به سپاهش حمله‌ور شد و با خون دشمنان، تیغ و دستانش را آغشته کرد.
به پایان بشد کشته در کار زار
چو دید آنچنان ام کلثوم زار
هوش مصنوعی: زمانی که در میدان جنگ، اوضاع به پایان رسید و کشته‌ها بر زمین افتادند، شگفتی و حیرتی از دیدن حالت ام‌کلثوم در آن وضعیت احساس کرد.
بدو سخن بگریست از روی درد
ستودش بدان کار نیکو که کرد
هوش مصنوعی: او به خاطر درد و رنج خود، به سخن آمد و از کار نیکو و عمل خیر او ستایش کرد.
بگفت ای عجب مرد عیسی پرست
پی یاری ما برآورده دست
هوش مصنوعی: عجبا که مردی که عیسی را می‌پرستد، به یاری ما دست آورده است.
ولی رو سیه امت مصطفی (ص)
نجویند با ما به غیر از جفا
هوش مصنوعی: اما کسانی که در مسیر پیامبر (ص) قرار دارند، جز بد رفتاری با ما انتظاری ندارند.
چو شد کشته ترسا برفتم روان
همی تا به نزد شه ناتوان
هوش مصنوعی: وقتی که آن مسیحی کشته شد، من با جانم به سمت پادشاه ضعیف روانه شدم.
بدیدمش بسته به زنجیر پای
سرش بی عمامه تنش بی ردای
هوش مصنوعی: او را دیدم که به زنجیر بسته شده و پایش در بند است، سرش بدون عمامه و تنش بی ردای است.
شدم پیش و بوسیدمش پا و دست
بپرسید نامم شه حق پرست
هوش مصنوعی: من پیش او رفتم و پایش و دستانش را بوسیدم و از او پرسیدم که نامم چیست، همان کسی که حق را عبادت می‌کند.
بدادمش از نام خود آگهی
هم از خدمتی کامد از این رهی
هوش مصنوعی: به او از نام و نام و نشان خود خبر می‌دهم و هم از خدماتی که به من کرده است، او از این طریق به من نزدیک‌تر می‌شود.
بفرمود کز جامه با خویشتن
چه داری بیاور به نزدیک من
هوش مصنوعی: فرمود که از لباس و possessions خود چه داری، بیاور پیش من.
ز پوشش مرا هر چه بودی به بر
برون کردم از تن ز پا تا به سر
هوش مصنوعی: از تمامی پوشش‌ها و لباس‌هایی که به تن داشتم، بی‌پروا تمام آن‌ها را کنار زدم و برهنه شدم از سر تا پا.
نهشتم که چیزی بماند به جای
ببردم به نزدیک آن رهنمای
هوش مصنوعی: من تصمیم گرفتم که چیزی را حفظ کنم، اما آن را به نزدیک راهنمایی که می‌شناختم سپردم.
بپذیرفت آن را شه دادراست
مرا مزد نیک از خداوند خواست
هوش مصنوعی: او این کار را از من پذیرفت و من از خداوند خواستم که پاداش نیک، نیکویی و انصاف را به من عطا کند.
به اهل حرم آن خداوند راد
به هریک یکی بهره زان جامه داد
هوش مصنوعی: به اهل منزل خداوند خوبان، هر کدام به اندازه‌ خود سهمی از آن جامه داد.
وزان پاره ای خویش بر سر ببست
که بودش برهنه سرحقپرست
هوش مصنوعی: او از پاره‌ای از موی خودش بر سرش گره زد؛ زیرا که او به حق‌پرستی شناخته می‌شد و بدون پوشش بود.
سوی شهر زان پس گرفتند راه
اسیران ز دنبال و در پیش شاه
هوش مصنوعی: پس از آن، اسیران به سمت شهر حرکت کردند، در حالی‌که در پیش رویشان شاه قرار داشت و آن‌ها به دنبال او می‌رفتند.
من او را همی رفتم اندر رکاب
شتابان به سرخاک و دو دیده آب
هوش مصنوعی: من با شتاب به سوی قبر او می‌روم و چشمانم پر از اشک است.
به ناگه یکی غرفه آمد پدید
دران پنج زن جمله زشت و پلید
هوش مصنوعی: ناگهان فردی در یک اتاق ظاهر شد که پنج زن در آنجا حضور داشتند که همگی زشت و ناخوشایند بودند.
وز آنان مهین تر یکی پیر زال
بداندیش و از تخمه ی بد سگال
هوش مصنوعی: یکی از آن‌ها که از همه پست‌تر بود، پیر زالی بداندیش و از نسل بدتر از سگ‌ها به شمار می‌رفت.