گنجور

بخش ۹۳ - آذین بستن شهر دمشق را برای ورود اهل بیت پیغمبر

گه شادمانی است نی روز پند
زبان را این گفتگوها ببند
سپس گفت آن مرد بی آبروی
که بندند آذین به بازار و کوی
همه مردم شهر بیرون روند
سپاه ستم را پذیره شوند
به شهر اندرون شد روان خواسته
همه کوی و بر زن شد آراسته
سر بام ها پرشد ازمرد و زن
جوانان غزلخوان و طنبور زن
یکی نیمه مردم ز برنا و پیر
بپوشیده تن در لباس حریر
صد و بیست رایت بر افراختند
ز بهر پذیره برون تاختند
ببردند با خویش خنیاگران
ز بانگ دهل گوش ها شد گران
دورویه کشیدند بر راه صف
برآورده آوا نی و رود و دف
به ناگه برآمد غو گاو دم
رسیدند سرها و اهل حرم
به بی پرده محمل حریم رسول
نشسته همه اشکبار و ملول
همه کودکان مو پریشان و زار
برهنه به پشت شترها سوار
شه چارمین سیدالساجدین
بدیدند آن قوم ناپاکدین
سرشاه و یارانش اندر سنان
زنان حرم را عنان بر عنان
چو آل رسول امین را چنین
به زنجیر بر بسته زار و حزین
همه بسته دربند و زنجیرها
ز شادی کشیدند تکبیرها
به ناگاه گوینده ای در هوا
به تازی زبان برکشیدند این نوا
که ای سبط پیغمبر کامیاب
سر توست کارندش ازخون خضاب
نرفته به پیغمبر نیکبخت
چو امروز روزی غم انگیز و سخت
چنان دانم امروز او کشته شد
به خون تو ریش وی آغشته شد
پیمبر بشد کشته امروز فاش
ز قتل تو از امت بی وفاش
ز خوشحالی الله اکبر زنند
همان به ز غم دست برسر زنند
که شد کشته الله اکبر کنون
که شد پیکر تو زخون لعلگون
به شمر پلید ام کلثوم گفت
چو آن شور و غوغای مردم شنفت
که ای شمر یک ره به مردی گرای
بیندیش از پرسش آن سرای
بگو تا سر شاه و یاران شاه
که نزدیک آرند با ما به راه
برند از دگر راه کاین مردمان
نه بینند بر روی ما هر زمان
نپذیرفت آن خواهش از دخت شاه
که بودش دل ازکین حیدر سیاه
برو پر زچین کرد و برکاشت روی
ز بد گوهران مردمی خود مجوی
به لشگر بگفتا که با این زنان
ببایست سرها رود همعنان
تفو باد بر روی آن بد نژاد
که چون وی ستمگر ز مادر نژاد
یک داستان گفته سهل ابن سعد
شنو تا زنی ناله مانند رعد

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گه شادمانی است نی روز پند
زبان را این گفتگوها ببند
هوش مصنوعی: گاه‌هایی هست که انسان باید شاد باشد و از روزهای پرخوشحالی لذت ببرد. در چنین زمان‌هایی بهتر است زبان را از صحبت‌های بی‌مورد و بحث‌های بی‌فایده خاموش کنیم.
سپس گفت آن مرد بی آبروی
که بندند آذین به بازار و کوی
هوش مصنوعی: سپس آن مرد بی آبرو گفت که تزیینات را به بازار و خیابان بیاورند.
همه مردم شهر بیرون روند
سپاه ستم را پذیره شوند
هوش مصنوعی: تمامی مردم شهر خارج می‌شوند تا با نیروی ستمگر مقابله کنند و آن را بپذیرند.
به شهر اندرون شد روان خواسته
همه کوی و بر زن شد آراسته
هوش مصنوعی: او به درون شهر رفت و تمام آرزوهایش را جستجو کرد و به شکلی زیبا از کوچه‌ها و خیابان‌ها سامان گرفت.
سر بام ها پرشد ازمرد و زن
جوانان غزلخوان و طنبور زن
هوش مصنوعی: بالای بام‌ها پر شده از مردان و زنان جوانی که غزل می‌خوانند و طنبور می‌زنند.
یکی نیمه مردم ز برنا و پیر
بپوشیده تن در لباس حریر
هوش مصنوعی: نصفی از مردم، هم جوان و هم پیر، در لباس‌های نرم و مجلل حریر پوشیده‌اند.
صد و بیست رایت بر افراختند
ز بهر پذیره برون تاختند
هوش مصنوعی: صد و بیست پرچم را به اهتزاز درآوردند و برای استقبال به بیرون آمدند.
ببردند با خویش خنیاگران
ز بانگ دهل گوش ها شد گران
هوش مصنوعی: موسیقی‌دانان را با خود بردند و صدای دهل گوش‌ها را سنگین و خسته کرد.
دورویه کشیدند بر راه صف
برآورده آوا نی و رود و دف
هوش مصنوعی: دورویی را در مسیر صف کشیدن نشان داده‌اند، بدون اینکه صدایی به گوش برسد و مانند رود و دف آرام و ساکت هستند.
به ناگه برآمد غو گاو دم
رسیدند سرها و اهل حرم
هوش مصنوعی: ناگهان سر و صدای زیادی ایجاد شد و مردم و اهل آن مکان به هم ریختند.
به بی پرده محمل حریم رسول
نشسته همه اشکبار و ملول
هوش مصنوعی: در جایگاه با شکوه پیامبر، افرادی نشسته‌اند که همه آن‌ها غمگین و افسرده هستند و اشک‌ها بر چهره‌هایشان می‌ریزد.
همه کودکان مو پریشان و زار
برهنه به پشت شترها سوار
هوش مصنوعی: کودکان با موهای پریشان و چهره‌های رنجور، بر دوش شترها نشسته‌اند و بی‌پوشش‌اند.
شه چارمین سیدالساجدین
بدیدند آن قوم ناپاکدین
هوش مصنوعی: مردم ناپاک دین، امام چهارم را دیده‌اند.
سرشاه و یارانش اندر سنان
زنان حرم را عنان بر عنان
هوش مصنوعی: شاه و یارانش در حال تماشای زنان حرم هستند که به زیبایی از اسب‌ها عبور می‌کنند.
چو آل رسول امین را چنین
به زنجیر بر بسته زار و حزین
هوش مصنوعی: وقتی که فرزندان پیامبر را این‌چنین به زنجیر کشیده و در حال زاری و اندوه به سر می‌برند، دل هر بیننده‌ای به درد می‌آید.
همه بسته دربند و زنجیرها
ز شادی کشیدند تکبیرها
هوش مصنوعی: همه در قید و بند قرار داشتند و به خاطر شادی، بانگ تکبیر را بلند کردند.
به ناگاه گوینده ای در هوا
به تازی زبان برکشیدند این نوا
هوش مصنوعی: به طور ناگهانی، گوینده‌ای در آسمان صدایی را با زبان عربی آغاز کرد.
که ای سبط پیغمبر کامیاب
سر توست کارندش ازخون خضاب
هوش مصنوعی: ای نوه پیامبر، موفقیت تو در این است که سرت از خون رنگین شده است.
نرفته به پیغمبر نیکبخت
چو امروز روزی غم انگیز و سخت
هوش مصنوعی: امروز روزی غم انگیز و دشوار است، مانند روزی که پیامبر نیکبخت از دنیا رفته است.
چنان دانم امروز او کشته شد
به خون تو ریش وی آغشته شد
هوش مصنوعی: امروز فهمیدم که او به دست تو کشته شده و خون تو بر ریش او نشسته است.
پیمبر بشد کشته امروز فاش
ز قتل تو از امت بی وفاش
هوش مصنوعی: امروز پیامبر به طور علنی کشته شد و از میان پیروان بی وفایش، تقصیر تو مشخص است.
ز خوشحالی الله اکبر زنند
همان به ز غم دست برسر زنند
هوش مصنوعی: به خوشحالی الله اکبر می‌گویند، ولی در غم و اندوه، دست بر سر می‌زنند.
که شد کشته الله اکبر کنون
که شد پیکر تو زخون لعلگون
هوش مصنوعی: کسی که جان خود را از دست داده است، اکنون که پیکر او پر از خون سرخ شده، باید بگوید الله اکبر.
به شمر پلید ام کلثوم گفت
چو آن شور و غوغای مردم شنفت
هوش مصنوعی: ام کلثوم به شمر، که فردی بدذات و پلید بود، گفت وقتی که آن سر و صدا و هیاهوی مردم را شنید.
که ای شمر یک ره به مردی گرای
بیندیش از پرسش آن سرای
هوش مصنوعی: ای شمر، یک بار به جوانمردی فکر کن و از پرسش آن دنیا تأمل کن.
بگو تا سر شاه و یاران شاه
که نزدیک آرند با ما به راه
هوش مصنوعی: بگو تا سر شاه و همراهانش که نزدیک می‌شوند، با ما همراه شوند.
برند از دگر راه کاین مردمان
نه بینند بر روی ما هر زمان
هوش مصنوعی: این افراد از مسیر دیگری می‌روند، زیرا هر زمان که ما را می‌بینند، نمی‌توانند ما را درک کنند.
نپذیرفت آن خواهش از دخت شاه
که بودش دل ازکین حیدر سیاه
هوش مصنوعی: دختر پادشاه از خواسته‌ای که به او گفته شده بود، امتناع کرد؛ زیرا دلش هنوز پر از کینه حیدر سیاه بود.
برو پر زچین کرد و برکاشت روی
ز بد گوهران مردمی خود مجوی
هوش مصنوعی: برو و زحمت بکش تا آنچه را که می‌خواهی به دست آوری و از افراد ناپاک و بدجنس دوری کن. به دنبال انسان‌های باارزش و خوب باش.
به لشگر بگفتا که با این زنان
ببایست سرها رود همعنان
هوش مصنوعی: به لشکر گفت که با این زنان مقابله کنید و سرها را به یک اندازه بالا نگه دارید.
تفو باد بر روی آن بد نژاد
که چون وی ستمگر ز مادر نژاد
هوش مصنوعی: که نفرت و بیزاری بر آن کسی باد که از همان آغاز، به خصومت و ستمگری به دنیا آمده است.
یک داستان گفته سهل ابن سعد
شنو تا زنی ناله مانند رعد
هوش مصنوعی: داستانی از سهل ابن سعد نقل شده است که صدای ناله زنی را شبیه به رعد می‌داند.