گنجور

بخش ۹۱ - در ذکر اعجازی که از سر مطهر امام(ع)درراه شام بظهور رسیده بروایت ابن لهیعه

ز کوفه همی تا به شهر دمشق
شگفتی بسی از سر شاه عشق
عیان شد به هر منزل و هر دیار
دراین نامه گفتم یکی از هزار
چه بسیار جا کز محبان شاه
ندادند بر لشگر کفر راه
ببستند در، بر سیاه شریر
براندند از خویش با تیغ و تیر
من آن جمله را کوته انداختم
به پیوستن آن نپرداختم
شنو این یک اعجاز را از امام
کز آن پس بگوییم ازشهر شام
چنین گفته پور لهیعه که من
بدم روزی اندر حرم دور زن
بدیدم یکی مردک تیره رنگ
ابر پرده ی خانه یازیده چنگ
همی گفتی ای دادگر داورا
ببخشا گناه فزون مرا
اگر چند دانم که چونین گناه
نه درخورد بخشایش است ای اله
نگیرم ازین آستان من سرا
اگر چند دانم نبخشی مرا
بدو گفتم ای مرد کوتاه کن
بترس از خدا شرمی از این سخن
ز بخشایش حق مشو ناامید
دهد تا امیدی به آتش نوید
اگر بنده دارد گنه بی شمار
خدا مهربان است و آمرزگار
مرا گفت آن مرد با اشک و آه
که من خویش دانم چه کردم گناه
از اینجا به یکسو بیا تا که من
بگویم تو را از بد خویشتن
چو رفتیم از آنجا به کنجی فراز
چنین پرده بگرفت از روی راز
که من زان گروهم که در راه شام
برفتیم با آل خبر الانام
من و چند تن زان سپه نابکار
که بودیم پنجاه تن نیزه دار
سر پاک شه را نگهبان بدیم
شب و روز مست و غزلخوان بدیم
به شب می نمودیم سر را نهان
به صندوقی و خویش برگرد آن
نشستیم درشادی و درطرب
همی باده خوردیم تا نیم شب
ز شب ها شبی من نخوردم شراب
چو گشتند آنقوم مست و خراب
بدیدم دری ز آسمان باز شد
همه روی گیتی پرآواز شد
همی دم به دم آن صدا می فزود
تو گفتی مگر غرش رعد بود
بشد درهوا روشنی ها پدید
تو گفتی مگر برق ها می جهید
به ناگاه آوای مرد و سمند
به گوش آمدم از سپهر بلند
بدیدم خروشان سپاه ملک
به سوی زمین آمدند از فلک
مکاییل برآن سپه پیشرو
به ناگه دگرباره برخاست غو
یکی گفت اینک رسول امین
رسد از بلند آسمان بر زمین
به همراه او آدم و جبرییل
ذبیح است و نوح و مسیح و خلیل
چو کروبیان و رسولان پاک
به سوی سمک آمدند از سماک
در افتاد در توده ی خاک جوش
ز خیل ملایک برآمد خروش
ز صندوق در بسته روح المین
برآورد پر خون سرشاه دین
ببوسید و بر سینه اش بر نهاد
تزلزل بر افلاک در اوفتاد
همه قدسیان و رسولان پاک
فشاندند برسر زغم تیره خاک
بدادند بوسه بدان پاک سر
رسولان و افلاکیان مویه گر
وز آنان فزون شاه بطحا دیار
ببوسیدش از دیده ها اشکبار
همی زار گفت ای جگر بند من
نهال برومند، فرزند من
به دامانم ای پور، شمر پلید
سر از پیکر چاک چاکت برید
بر دیده ی من بزد بر سنان
سر پر ز خونت بداختر سنان
سپس گفت با ناله ی دردناک
به افلا کیان و رسولان پاک
که بینید ای پاک جان، انجمن
چه کردند امت به فرزند من
خروشان و جوشان چو دریای نیل
چنین گفت با مصطفی (ص) جبرییل
که دستوری ام بخش ای شهریار
که گیرم هم اکنون زمین را مهار
به یک جنبش آنرا کنم باژگون
نماند تنی زنده زین قوم دون
بدانسان که کردم ازین پیشتر
همه امت لوط زیر و زبر
بگفتا بدین کیفرم نیست رای
نهم کار ایشان به دیگر سرای
نمود آن زمان شهریار حجاز
بدان پاک سر با ملایک نماز
درآندم به سوی زمین از فلک
بیامد گروه دگر از ملک
به دست اندر دشت ها آتشین
بگفتند با شاه دنیا و دین
که فرموده ما را چنین کردگار
که سوزیم پنجه تن نیزه دار
ترا چیست فرمان، بفرمود من
نگویم بر امر یزدان سخن
ببارید فرمان داور به جای
سروشان بفرموده ی رهنمای
یکی آتش از خنجر افروختند
تن آن پلیدان همه سوختند
یکی از سروشان به من حمله کرد
بماندم من از بیم برجای سرد
بجستم ز دارای دوران امان
به من گفت آن شاه آخر زمان
برو بر تو نفرین پروردگار
پس از مرگ بادت به دوزخ قرار
من از بیم جان اوفتادم ز پای
پس از لختی آمد چو هوشم به جای
ندیدم زیاران به جا هیچکس
یکی توده خاکستر آنجا و بس
ابا این گنه کامد از من پدید
نباشم ز رحمت چسان ناامید
چو اهل حریم شهنشاه عشق
رسیدند نزدیک شهر دمشق
بپیمود زجر بن قیس از سپاه
به درگاه پور معاویه راه

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز کوفه همی تا به شهر دمشق
شگفتی بسی از سر شاه عشق
هوش مصنوعی: از کوفه تا دمشق، داستان‌های عجیب و شگفتی‌های زیادی از عشق شاه وجود دارد.
عیان شد به هر منزل و هر دیار
دراین نامه گفتم یکی از هزار
هوش مصنوعی: در هر جا و در هر مکانی، در این نامه بیان کردم که چیزی که به وضوح نمایان شد، یکی از هزاران است.
چه بسیار جا کز محبان شاه
ندادند بر لشگر کفر راه
هوش مصنوعی: بسیاری از مواقع، محبت و وفاداری به شاه باعث شد که راهی برای دشمنان فراهم نشود و آن‌ها نتوانند به نیروهای مخالف وارد شوند.
ببستند در، بر سیاه شریر
براندند از خویش با تیغ و تیر
هوش مصنوعی: در را بستند و بر سیاه‌رو شریر فرستادند با شمشیر و تیر.
من آن جمله را کوته انداختم
به پیوستن آن نپرداختم
هوش مصنوعی: من آن جمله را به طور خلاصه بیان کردم و به جزئیات آن نپرداختم.
شنو این یک اعجاز را از امام
کز آن پس بگوییم ازشهر شام
هوش مصنوعی: گوش کن به این شگفتی از امام که بعد از آن درباره‌اش از شهر شام صحبت خواهیم کرد.
چنین گفته پور لهیعه که من
بدم روزی اندر حرم دور زن
هوش مصنوعی: پور لهیعه چنین می‌گوید که من روزی در حرم دچار بدی شدم و از آنجا بیرون آمدم.
بدیدم یکی مردک تیره رنگ
ابر پرده ی خانه یازیده چنگ
هوش مصنوعی: یک مردی را دیدم که رنگی تیره داشت و در زیر پرده‌ی خانه نشسته بود و ساز می‌نواخت.
همی گفتی ای دادگر داورا
ببخشا گناه فزون مرا
هوش مصنوعی: تو ای قاضی دادگر، همواره می‌گویی که گناهان زیاد مرا ببخش.
اگر چند دانم که چونین گناه
نه درخورد بخشایش است ای اله
هوش مصنوعی: اگرچه می‌دانم که چنین گناهی قابل بخشش نیست، ای خدا.
نگیرم ازین آستان من سرا
اگر چند دانم نبخشی مرا
هوش مصنوعی: اگرچه می‌دانم که مرا نخواهی بخشید، اما باز هم خانه‌ات را ترک نمی‌کنم.
بدو گفتم ای مرد کوتاه کن
بترس از خدا شرمی از این سخن
هوش مصنوعی: به او گفتم، ای مرد، کمی خود را کنترل کن و از خدا بترس؛ از گفتن این حرف خجالت بکش.
ز بخشایش حق مشو ناامید
دهد تا امیدی به آتش نوید
هوش مصنوعی: از بخشش خداوند ناامید نباش، زیرا او امیدی را به تو می‌دهد که همچون شعله‌ای از آتش روشن است.
اگر بنده دارد گنه بی شمار
خدا مهربان است و آمرزگار
هوش مصنوعی: هرچند که انسان خطاها و گناهان زیادی دارد، اما خداوند همواره مهربان و بخشنده است.
مرا گفت آن مرد با اشک و آه
که من خویش دانم چه کردم گناه
هوش مصنوعی: آن مرد با اشک و ناله به من گفت که من خود می‌دانم چه گناهی انجام داده‌ام.
از اینجا به یکسو بیا تا که من
بگویم تو را از بد خویشتن
هوش مصنوعی: به این سو بیا تا به تو بگویم چگونه می‌توانی از کارهای ناپسند خود فاصله بگیری.
چو رفتیم از آنجا به کنجی فراز
چنین پرده بگرفت از روی راز
هوش مصنوعی: وقتی که از آنجا فاصله گرفتیم و به جایی بالاتر رفتیم، او چنین پرده‌ای از روی راز و رمز برچیده شد.
که من زان گروهم که در راه شام
برفتیم با آل خبر الانام
هوش مصنوعی: من به خاطر گروهی هستم که در مسیر شام به همراه اهل بیت (ع) رفتند.
من و چند تن زان سپه نابکار
که بودیم پنجاه تن نیزه دار
هوش مصنوعی: من و چند نفر دیگر از آن گروه بی‌خاصیت، که ما نیز پنجاه نفر سرباز داریم.
سر پاک شه را نگهبان بدیم
شب و روز مست و غزلخوان بدیم
هوش مصنوعی: ما شب و روز نگهبان سر پاک شاه خواهیم گذاشت و او را در حال مستی و خواندن غزل خواهیم دید.
به شب می نمودیم سر را نهان
به صندوقی و خویش برگرد آن
هوش مصنوعی: در شب سر خود را در جایی پنهان می‌کردیم و به خودمان می‌گفتیم که برگردیم به آن حالت.
نشستیم درشادی و درطرب
همی باده خوردیم تا نیم شب
هوش مصنوعی: ما در شب مشغول شادی و خوشی بودیم و تا نیمه‌های شب باده نوشیدیم.
ز شب ها شبی من نخوردم شراب
چو گشتند آنقوم مست و خراب
هوش مصنوعی: در طول شب‌ها، من هیچ وقت مشروب نخوردم، زمانی که آن جمع مست و خراب شدند.
بدیدم دری ز آسمان باز شد
همه روی گیتی پرآواز شد
هوش مصنوعی: در آسمان دری گشوده شد و صدای شادابی همه جای زمین را فرا گرفت.
همی دم به دم آن صدا می فزود
تو گفتی مگر غرش رعد بود
هوش مصنوعی: به طور مداوم صدای بلندی به گوش می‌رسید که گویی همانند غرش رعد است.
بشد درهوا روشنی ها پدید
تو گفتی مگر برق ها می جهید
هوش مصنوعی: در آسمان نورهایی نمایان شدند و گویی که برق‌ها در حال جستن و درخشیدن هستند.
به ناگاه آوای مرد و سمند
به گوش آمدم از سپهر بلند
هوش مصنوعی: به طور ناگهانی صدای یک مرد و نعره‌ای از اسب را از آسمان بلند شنیدم.
بدیدم خروشان سپاه ملک
به سوی زمین آمدند از فلک
هوش مصنوعی: من ارتش پرشوری را دیدم که از آسمان به سمت زمین می‌آید.
مکاییل برآن سپه پیشرو
به ناگه دگرباره برخاست غو
هوش مصنوعی: در میان سپاهیان، ناگهان غوغایی به پا می‌شود و کسی که پیشرو بود، دوباره به پا می‌خیزد.
یکی گفت اینک رسول امین
رسد از بلند آسمان بر زمین
هوش مصنوعی: کسی گفت که اینک پیامبر مورد اعتماد از آسمان به زمین فرود می‌آید.
به همراه او آدم و جبرییل
ذبیح است و نوح و مسیح و خلیل
هوش مصنوعی: در کنار او، افراد بزرگی چون آدم، جبریل، و شخصیت‌های معروفی مانند نوح، مسیح و ابراهیم نیز حضور دارند.
چو کروبیان و رسولان پاک
به سوی سمک آمدند از سماک
هوش مصنوعی: مثل فرشتگان و پیامبران نیکو، به سوی ستاره‌ای درخشان آمدند.
در افتاد در توده ی خاک جوش
ز خیل ملایک برآمد خروش
هوش مصنوعی: در دل زمین، نشاطی به‌وجود آمد که باعث برآشفتن و سر و صدای فرشتگان شد.
ز صندوق در بسته روح المین
برآورد پر خون سرشاه دین
هوش مصنوعی: از میان صندوقی که بسته بود، روح‌الامین با حالتی پر از خون و ناله، سر شاه دین را بیرون آورد.
ببوسید و بر سینه اش بر نهاد
تزلزل بر افلاک در اوفتاد
هوش مصنوعی: او را بوسید و سینه‌اش را لمس کرد؛ و همین کار باعث شد که حرکتی شدید در آسمان‌ها رخ دهد.
همه قدسیان و رسولان پاک
فشاندند برسر زغم تیره خاک
هوش مصنوعی: همه فرشتگان و پیامبران معصوم بر سر این خاک آلوده که غم را به دوش می‌کشد، دارند نازش می‌کنند.
بدادند بوسه بدان پاک سر
رسولان و افلاکیان مویه گر
هوش مصنوعی: به کسانی که به مقام و منزلت بالایی دست یافته‌اند و در بین آنها پیامبران و موجودات آسمانی حضور دارند، بوسه‌ای عطا شد که نشان‌دهنده‌ی قداست و پاکی آن‌هاست. در دل آن‌ها، احساس اندوهی وجود دارد که به خاطر فراق و دوری از مقام‌هایشان حس می‌شود.
وز آنان فزون شاه بطحا دیار
ببوسیدش از دیده ها اشکبار
هوش مصنوعی: شاهی از دیار بطحا با اشک های پر از عشق و محبت به دیگران به او عشق ورزید و آنان را بیشتر از خود دوست داشت.
همی زار گفت ای جگر بند من
نهال برومند، فرزند من
هوش مصنوعی: او با ناراحتی گفت: ای قلب من، تو جوانه‌ای هستی که درختی پرثمر خواهد شد، تو فرزند منی.
به دامانم ای پور، شمر پلید
سر از پیکر چاک چاکت برید
هوش مصنوعی: ای پسر، مرا در آغوش بگیر، چرا که شمر بدذات، سر تو را از بدن زخمی‌ات جدا کرد.
بر دیده ی من بزد بر سنان
سر پر ز خونت بداختر سنان
هوش مصنوعی: بر سرمشت من ز خونت، نشان تیزی بر زخم‌هایت بگذار.
سپس گفت با ناله ی دردناک
به افلا کیان و رسولان پاک
هوش مصنوعی: سپس با صدای نالان و دردآور به آسمانی‌ها و پیامبران پاک گفت.
که بینید ای پاک جان، انجمن
چه کردند امت به فرزند من
هوش مصنوعی: ای انسان‌های پاکدل، مشاهده کنید که جمعیت در حق فرزند من چه کردند.
خروشان و جوشان چو دریای نیل
چنین گفت با مصطفی (ص) جبرییل
هوش مصنوعی: چون دریای نیل پرخروش و جوشی، جبرئیل با مصطفی (ص) اینگونه سخن گفت.
که دستوری ام بخش ای شهریار
که گیرم هم اکنون زمین را مهار
هوش مصنوعی: ای پادشاه، به من فرمان بده تا همین حالا زمین را تحت کنترل بگیرم.
به یک جنبش آنرا کنم باژگون
نماند تنی زنده زین قوم دون
هوش مصنوعی: با یک حرکت می‌توانم این گروه پست را به زیر بکشم و در اینجا هیچ انسانی زنده نخواهد ماند.
بدانسان که کردم ازین پیشتر
همه امت لوط زیر و زبر
هوش مصنوعی: بدان کسانی که قبلاً برایشان این کار را انجام داده‌ام، همه قوم لوط را از بین بردم.
بگفتا بدین کیفرم نیست رای
نهم کار ایشان به دیگر سرای
هوش مصنوعی: او گفت که با این مجازات، جای فکر کردن نیست و کار آنها را به دنیای دیگری می‌برم.
نمود آن زمان شهریار حجاز
بدان پاک سر با ملایک نماز
هوش مصنوعی: آن زمان که امیر حجاز ظاهر شد، نمازی پاک و خالص با فرشتگان به جا آورد.
درآندم به سوی زمین از فلک
بیامد گروه دگر از ملک
هوش مصنوعی: در آن لحظه، دسته‌ای دیگر از آسمان به سمت زمین نازل شدند.
به دست اندر دشت ها آتشین
بگفتند با شاه دنیا و دین
هوش مصنوعی: در دشت‌های سوزان، سخن از فردی به میان آمد که با پادشاه جهان و مذهب سخن می‌گوید.
که فرموده ما را چنین کردگار
که سوزیم پنجه تن نیزه دار
هوش مصنوعی: خداوند اینگونه فرمان داده که ما به آتش جان و وجود خود بسوزیم، حتی اگر دشمن با نیزه به ما حمله کند.
ترا چیست فرمان، بفرمود من
نگویم بر امر یزدان سخن
هوش مصنوعی: تو چه کاره‌ای که دستوری بدهی، من هیچ سخنی در مورد فرمان خداوند نخواهم گفت.
ببارید فرمان داور به جای
سروشان بفرموده ی رهنمای
هوش مصنوعی: باران رحمت و برکت نازل شد، به جای درختان سرو، که به هدایت و راهنمایی ایشان انجام می‌گیرد.
یکی آتش از خنجر افروختند
تن آن پلیدان همه سوختند
هوش مصنوعی: آتش را با تیغی برافروختند و همه آن افراد ناپاک سوختند.
یکی از سروشان به من حمله کرد
بماندم من از بیم برجای سرد
هوش مصنوعی: یکی از آن زیبایی‌ها به سمت من آمد و من به خاطر ترس، بی‌حرکت و نگران ماندم.
بجستم ز دارای دوران امان
به من گفت آن شاه آخر زمان
هوش مصنوعی: در جستجوی حمایت از دنیای پر چالش و ناامنی بودم که آن پادشاه آخر زمان به من گفت.
برو بر تو نفرین پروردگار
پس از مرگ بادت به دوزخ قرار
هوش مصنوعی: پس از مرگ، تو را نفرین خداوند دچار عذاب جهنم خواهد کرد.
من از بیم جان اوفتادم ز پای
پس از لختی آمد چو هوشم به جای
هوش مصنوعی: من به خاطر ترس برای جان او از پا افتادم، ولی بعد از مدتی، زمانی که عقل و هوشم به من بازگشت، دوباره سر پا شدم.
ندیدم زیاران به جا هیچکس
یکی توده خاکستر آنجا و بس
هوش مصنوعی: من هیچ کس را از دوستان و یاران نمی‌بینم، فقط یک توده خاکستر در آنجا وجود دارد و بس.
ابا این گنه کامد از من پدید
نباشم ز رحمت چسان ناامید
هوش مصنوعی: با وجود این گناه، از من نشانه‌ای دیده نمی‌شود. چگونه می‌توانم از رحمت خدا ناامید باشم؟
چو اهل حریم شهنشاه عشق
رسیدند نزدیک شهر دمشق
هوش مصنوعی: وقتی که عارفان و عاشقان واقعی به نزدیکی شهر دمشق رسیدند.
بپیمود زجر بن قیس از سپاه
به درگاه پور معاویه راه
هوش مصنوعی: زجر بن قیس از میان سپاه گذشت و به درگاه پسر معاویه رسید.