بخش ۹ - آمدن امام علیه السلام به خیمه گاه و وداع نمودن با اهل حرم
ز تیر بداندیش چون روزگار
سر آمد بدان کودک شیرخوار
بیامد شه دین به سوی حرم
رخ از گریه پرخون دل از غم دژم
همه بانوان حرم را بخواند
ابا کودکان در بر خود نشاند
همی دست بر روی هر یک بسود
به بدرود ایشان زبان برگشود
بگفتا که ای آل خیرالانام
شما را یکایک درود و سلام
ز دیدار من توشه گیرید باز
که آمد مرا گاه رفتن فراز
مرا شوق دیدار پروردگار
ز تن برده آرام و از دل قرار
میان من و او حجابی نماند
به جز جان که باید به راهش فشاند
کنون میروم سوی میدان کین
به مهمانی پاک جانآفرین
پس از من خداوند بس یارتان
به هر سختی اندر مددکارتان
ز هر بد که از دشمن آید بهسر
پناهنده باشید بر دادگر
علی (ع) کاو پس از من شه عالم است
در این راهتان محرم و همدم است
در این گفتگو بود شاه امم
که ناگاه بیرون دوید از حرم
یکی ماهرو کودک خردسال
به بالا و چهر و سخن بیمثال
سکینه (ع) ز شه داشت فرخندهنام
بدو بود دارای دین شادکام
دمی از کنارش بنگذاشتی
نکوتر ز جان در برش داشتی
زبانی خوش و نغز گفتار داشت
دلآراتر از خلد دیدار داشت
بیامد بر شاه با اشک و آه
نمودش در آغوش بر جایگاه
زدش بوسه بسیار بر دست و پای
بدو گفت با دیدهٔ اشکزای
که ای خاک پای تو تاج سرم
سرافراز باب بلند افسرم
دراین خردسالی یتیمم مکن
ز هجران خود دل دو نیمم مکن
کنار خود از من مگردان تهی
ز من مگسلان اختر فرهی
دو فرخ برادرم در این زمین
به خون خفتشان پیکر نازنین
سپهدار عم جهانجوی من
جدا شد به شمشیر دستش ز تن
ز اولاد هاشم هر آنکس که بود
جهانشان همه گشت هستی درود
چو گشت اسپری روزگار همه
تو ماندی بهجا یادگار همه
تو نیز اینچنین دل نهادی به مرگ
سلیح نبرد آمدت ساز و برگ
پس از تو که در برفشاند مرا؟
که سوی خود از مهر خواند مرا؟
بدو گفت شاه ای نکو دخترم
نباشد چو دیگر کسی یاورم
به مرگ ار نهم تن شگفتی مدار
که بی یاوران را همین است کار
سکینه (س) بدو گفت زار ای پدر
به یثرب دگر باره ما را ببر
که در سایهٔ تربت مصطفی (ص)
نبینیم از بدسگالان جفا
شهش گفت: هیهات ازین آرزوی
که ره گر نبد بسته از چار سوی
نمیخواستم خویش را مبتلا
نمیماندم اندر زمین بلا
دگر روی یثرب نخواهید دید
مگر من شوم از میان ناپدید
سکینه (س) از آن گفته بگریست زار
فرو ریخت خون از مژه بر کنار
شهش گفت: ای بانوی بانوان
مسوزان دلم تاکه دارم روان
کنون گاه این زاری و گریه نیست
به مرگم بسی زار خواهی گریست
نگون از برِ زین چو گشتم به روی
به من هرچه خواهی بزاری، بموی
بخش ۸ - به میدان بردن امام حضرت علی اصغر را به طلب آب و شهادت آن جناب: بفرمود با زینب (ع) غمزدهبخش ۱۰ - پوشیدن آن سرور ناس پیراهن کهنه در زیر لباس و به میدان رفتن: شهنشه چو با دختر این زار گفت
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز تیر بداندیش چون روزگار
سر آمد بدان کودک شیرخوار
هوش مصنوعی: وقتی که زمانهی بداندیش به پایان برسد، آن کودک تازه متولد شده نیز به شیر مادرش دست خواهد یافت.
بیامد شه دین به سوی حرم
رخ از گریه پرخون دل از غم دژم
هوش مصنوعی: از غم و اندوهی عمیق، چهرهای غمگین و چشمانی اشکآلود به سوی مکان مقدسی آمد که نماد دین است.
همه بانوان حرم را بخواند
ابا کودکان در بر خود نشاند
هوش مصنوعی: ابا همه زنان حرم را فراخواند و فرزندانش را در آغوش خود نشاند.
همی دست بر روی هر یک بسود
به بدرود ایشان زبان برگشود
هوش مصنوعی: او با محبت و مهربانی به هر یک از آنان دست دراز کرد و با کلمات شیرین و دلنشین، به آنان خداحافظی کرد.
بگفتا که ای آل خیرالانام
شما را یکایک درود و سلام
هوش مصنوعی: گفت: ای بهترین افراد، به هر یک از شما درود و سلام میفرستم.
ز دیدار من توشه گیرید باز
که آمد مرا گاه رفتن فراز
هوش مصنوعی: از دیدن من بهرهای ببرید چرا که دو باره زمان رفتن من نزدیک شده است.
مرا شوق دیدار پروردگار
ز تن برده آرام و از دل قرار
هوش مصنوعی: شوق ملاقات خداوند باعث شده که از جسم خود بیخبر شوم و آرامش و قرار از دل من رفته است.
میان من و او حجابی نماند
به جز جان که باید به راهش فشاند
هوش مصنوعی: میان من و او هیچ مانعی باقی نمانده است جز جانم که باید برای او تقدیم شود.
کنون میروم سوی میدان کین
به مهمانی پاک جانآفرین
هوش مصنوعی: اکنون به سمت میدان نبرد میروم، جایی که در آن به مهمانی خالق خالص جان میروم.
پس از من خداوند بس یارتان
به هر سختی اندر مددکارتان
هوش مصنوعی: پس از من، خداوند یار شما خواهد بود و در هر سختی به کمکتان خواهد آمد.
ز هر بد که از دشمن آید بهسر
پناهنده باشید بر دادگر
هوش مصنوعی: هر زمان که از طرف دشمن مشکلی برای شما پیش آمد، به یک منبع عادل و درستکار پناه ببرید.
علی (ع) کاو پس از من شه عالم است
در این راهتان محرم و همدم است
هوش مصنوعی: علی (ع) پس از من، بزرگترین شخصیت و رهبر عالم است و در این مسیر، همیار و دوست شما خواهد بود.
در این گفتگو بود شاه امم
که ناگاه بیرون دوید از حرم
هوش مصنوعی: در این مکالمه، ناگهان شاه که در جمع بود، از حرم بیرون رفت.
یکی ماهرو کودک خردسال
به بالا و چهر و سخن بیمثال
هوش مصنوعی: یک کودک زیبا و دلنشین وجود دارد که چهرهاش و سخنانش بینظیر و شگفتانگیز است.
سکینه (ع) ز شه داشت فرخندهنام
بدو بود دارای دین شادکام
هوش مصنوعی: سکینه (ع) از سوی پادشاه نام نیکو و خوشی داشت و او به عنوان کسی با ایمان و خوشحال شناخته میشد.
دمی از کنارش بنگذاشتی
نکوتر ز جان در برش داشتی
هوش مصنوعی: لحظهای او را از خود دور نکردی و بهتر از جان خود او را در آغوش گرفتی.
زبانی خوش و نغز گفتار داشت
دلآراتر از خلد دیدار داشت
هوش مصنوعی: دلآرا زبانی زیبا و دلنشین داشت و گفتارش چنان شیرین و دلپذیر بود که نسبت به بهشت زیباتر به نظر میرسید.
بیامد بر شاه با اشک و آه
نمودش در آغوش بر جایگاه
هوش مصنوعی: او با اشک و ناله به دربار پادشاه آمد و در آغوش او جا گرفت.
زدش بوسه بسیار بر دست و پای
بدو گفت با دیدهٔ اشکزای
هوش مصنوعی: او به شدت از محبت خود نسبت به او بوسه بر دست و پایش نثار کرد و با چشمانی اشکآلود به او گفت.
که ای خاک پای تو تاج سرم
سرافراز باب بلند افسرم
هوش مصنوعی: ای خاک پای تو، مایه فخرفروشی من است و باعث افتخار و سربلندیام میشود.
دراین خردسالی یتیمم مکن
ز هجران خود دل دو نیمم مکن
هوش مصنوعی: در این سن کم یتیمم نکن و با دوریات قلبم را دو نیم نکن.
کنار خود از من مگردان تهی
ز من مگسلان اختر فرهی
هوش مصنوعی: مرا از خود دور نکن و بیتو مرا تنها مگذار، ای ستاره درخشان!
دو فرخ برادرم در این زمین
به خون خفتشان پیکر نازنین
هوش مصنوعی: دو برادر نازنین من در این سرزمین به خاک افتاده و جان خود را از دست دادند.
سپهدار عم جهانجوی من
جدا شد به شمشیر دستش ز تن
هوش مصنوعی: فرمانده و رهبر جنگجوی من با تلو و ضربتی از شمشیرش از بدنش جدا شد.
ز اولاد هاشم هر آنکس که بود
جهانشان همه گشت هستی درود
هوش مصنوعی: هر کسی از نسل هاشم باشد، زندگیاش با برکت و شادی پر شده است.
چو گشت اسپری روزگار همه
تو ماندی بهجا یادگار همه
هوش مصنوعی: زمانی که دوران زندگی به پایان میرسد، تنها تو به یادگار میمانی.
تو نیز اینچنین دل نهادی به مرگ
سلیح نبرد آمدت ساز و برگ
هوش مصنوعی: تو هم مانند آن، دل به جنگ و مرگ نده و خود را به آراستگی و آمادگی برای نبرد ملبس کن.
پس از تو که در برفشاند مرا؟
که سوی خود از مهر خواند مرا؟
هوش مصنوعی: پس از تو چه کسی مانند تو میتواند مرا در آغوش بگیرد؟ چه کسی میتواند مرا به سمت خود جذب کند و با محبتش دلگرمم کند؟
بدو گفت شاه ای نکو دخترم
نباشد چو دیگر کسی یاورم
هوش مصنوعی: شاه به دخترش گفت: ای دختر نیکو، هیچکس دیگری مانند تو یار و همراه من نخواهد بود.
به مرگ ار نهم تن شگفتی مدار
که بی یاوران را همین است کار
هوش مصنوعی: اگر کسی را به مرگ بفرستم، تعجب نکنید، زیرا این کار بدون همراهی دیگران همین است.
سکینه (س) بدو گفت زار ای پدر
به یثرب دگر باره ما را ببر
هوش مصنوعی: سکینه با ناراحتی به پدرش گفت: ای پدر، ما را دوباره به یثرب ببر.
که در سایهٔ تربت مصطفی (ص)
نبینیم از بدسگالان جفا
هوش مصنوعی: در زیر سایهٔ مزار پیامبر (ص) نباید از بدخویان و ستمگران ظلم و بیرحمی ببینیم.
شهش گفت: هیهات ازین آرزوی
که ره گر نبد بسته از چار سوی
هوش مصنوعی: شهسوار میگوید: چقدر دور از دسترس است این آرزو که اگر راهی نباشد، هیچ امیدی برای رسیدن به آن وجود ندارد.
نمیخواستم خویش را مبتلا
نمیماندم اندر زمین بلا
هوش مصنوعی: نمیخواستم به مشکلات و سختیها دچار شوم و اگر اینطور نمیخواستم، در زمین مشکلات نمیماندم.
دگر روی یثرب نخواهید دید
مگر من شوم از میان ناپدید
هوش مصنوعی: شما دیگر نمیتوانید چهره یثرب را ببینید، مگر اینکه من از میان شما ناپدید شوم.
سکینه (س) از آن گفته بگریست زار
فرو ریخت خون از مژه بر کنار
هوش مصنوعی: سکینه به شدت گریه کرد و اشکهایش مانند خون از چشمانش بر روی صورتش ریخت.
شهش گفت: ای بانوی بانوان
مسوزان دلم تاکه دارم روان
هوش مصنوعی: ای بانوی برتر، دلم را نسوزان، زیرا هنوز جانم در حال حیات است.
کنون گاه این زاری و گریه نیست
به مرگم بسی زار خواهی گریست
هوش مصنوعی: الان زمان زاری و گریه نیست، زیرا در مرگ من به اندازه کافی گریه خواهی کرد.
نگون از برِ زین چو گشتم به روی
به من هرچه خواهی بزاری، بموی
بزاری بموی: گریه و مویه کن.