گنجور

بخش ۸۶ - رسیدن کاروان اهل بلا به نصیبین

به نزدیک منصور الیاس بر
فرستاده ای رفت و دادش خبر
که بد آدمی شوم و ناپاکدین
امیر از یزید، اندر آن سرزمین
به فرمان وی مردم آن دیار
ببستند آیین به هر رهگذر
سپه چون به شهر اندر آمد ز راه
برآمد به ناگاه ابری سیاه
بغرید و برقی از آن شد پدید
توگفتی جهنم نفس در کشید
از آن برق پس آتشی برفروخت
ز مردم یکی نیم با شهر سوخت
ز مرد و زن شهر نیم دگر
هراسنده گشتند و آسیمه سر
که برما ببارید خشم خدای
ز بیداد این مردم تیره رای
از آن حال، آن قوم ناپاکدین
هراسنده گشتند و اندوهگین
به زودی از آن شهر بیرون شدند
ابا آن اسیران به هامون شدند
چو لختی برفتند زانجا فراز
یکی قلعه و مرز دیدند باز
یکی مرد شوم از نژاد حرام
که او بد سلیمان یوسف به نام
در آن جایگه بود فرمانگزار
برادر یکی بودش آن نابکار
که با وی در آن قلعه انباز بود
به دل با علی (ع) کینه پرداز بود
همی خواست هر یک از آن دو شریر
که آن لشگر و کاروان اسیر
ز دروازه ی وی در آید به شهر
که او را شود اجر آن کار بهر
از آن گفتگو آن دو ناپاکدین
کشیدند بر روی هم تیغ کین
به تیغ برادر به پایان کار
سلیمان بشد کشته درکارزار
یکی سخت پیکار آمد پدید
چو زانگونه شعر بداختر بدید
بپیچید از آنجا سر کاروان
شتابان به سوی حلب شد روان
چو از راه، آن ناکسان عرب
رسیدند نزدیک شهر حلب
در آن جایگه بود یک کوهسار
که گرگش، جمل را نمودی شکار

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به نزدیک منصور الیاس بر
فرستاده ای رفت و دادش خبر
هوش مصنوعی: یک پیام‌آور به نزد منصور الیاس رفت و خبری را به او رساند.
که بد آدمی شوم و ناپاکدین
امیر از یزید، اندر آن سرزمین
هوش مصنوعی: در آن سرزمین، من تبدیل به انسانی بد و ناپاک می‌شوم، مانند امیری که از یزید نشأت گرفته است.
به فرمان وی مردم آن دیار
ببستند آیین به هر رهگذر
هوش مصنوعی: مردم آن سرزمین به دستور او آیین و رسوم را به همه افرادی که از آنجا عبور می‌کردند نشان دادند.
سپه چون به شهر اندر آمد ز راه
برآمد به ناگاه ابری سیاه
هوش مصنوعی: هنگامی که سپاه به شهر رسید، ناگهان ابر سیاهی از راه آمد.
بغرید و برقی از آن شد پدید
توگفتی جهنم نفس در کشید
هوش مصنوعی: رعد و برق زنی را به خود جلب کرد و به نظر می‌رسید که آتش جهنم در حال دمیدن است.
از آن برق پس آتشی برفروخت
ز مردم یکی نیم با شهر سوخت
هوش مصنوعی: از آن نور ناگهانی، آتشی روشن شد و به دنبال آن، در میان مردم، یکی از آن‌ها بدون اینکه دقت کند، به سوی شهر رفت و موجب آتش‌سوزی شد.
ز مرد و زن شهر نیم دگر
هراسنده گشتند و آسیمه سر
هوش مصنوعی: مردان و زنان شهر از ترس و نگرانی به هم ریخته و پریشان شدند.
که برما ببارید خشم خدای
ز بیداد این مردم تیره رای
هوش مصنوعی: خشم خدا بر ما ببارد به خاطر injustices این مردم نادان و بدفکر.
از آن حال، آن قوم ناپاکدین
هراسنده گشتند و اندوهگین
هوش مصنوعی: آن گروه ناپاک از آن وضعیت ترسان و غمگین شدند.
به زودی از آن شهر بیرون شدند
ابا آن اسیران به هامون شدند
هوش مصنوعی: به زودی از آن شهر خارج شدند و با آن اسرای همراه به منطقه‌ی هامون رفتند.
چو لختی برفتند زانجا فراز
یکی قلعه و مرز دیدند باز
هوش مصنوعی: پس از این که مدتی از آن مکان دور شدند، به بالای یک دژ و مرز رسیدند و دوباره آن را مشاهده کردند.
یکی مرد شوم از نژاد حرام
که او بد سلیمان یوسف به نام
هوش مصنوعی: مردی از نسل ناپاکی وجود دارد که او به بدی سلیمان و یوسف معروف است.
در آن جایگه بود فرمانگزار
برادر یکی بودش آن نابکار
هوش مصنوعی: در آن مکان، برادر فرمانده‌ای بود که یکی از افراد نیکوکار او نابکار بود.
که با وی در آن قلعه انباز بود
به دل با علی (ع) کینه پرداز بود
هوش مصنوعی: در قلعه، با او دوستی و همراهی وجود داشت، اما در دل نسبت به علی (ع) حس کینه و دشمنی احساس می‌کرد.
همی خواست هر یک از آن دو شریر
که آن لشگر و کاروان اسیر
هوش مصنوعی: هر یک از آن دو نفر شرور می‌خواستند که آن لشکر و کاروان را به اسیری درآورند.
ز دروازه ی وی در آید به شهر
که او را شود اجر آن کار بهر
هوش مصنوعی: کسی که از دروازه او به شهر می‌آید، پاداش آن عمل را دریافت خواهد کرد.
از آن گفتگو آن دو ناپاکدین
کشیدند بر روی هم تیغ کین
هوش مصنوعی: آن دو فرد ناپاک به یکدیگر کینه ورزیدند و دشمنی خود را با گفتگو شدت بخشیدند.
به تیغ برادر به پایان کار
سلیمان بشد کشته درکارزار
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده است که براساس رفتار برادر، قدرت و سلطنت سلیمان به پایان رسید و او در میدان نبرد از پای درآمد.
یکی سخت پیکار آمد پدید
چو زانگونه شعر بداختر بدید
هوش مصنوعی: یک مبارز قوی و پرتوان به وجود آمد، وقتی که آن نوع شعر بد را مشاهده کرد.
بپیچید از آنجا سر کاروان
شتابان به سوی حلب شد روان
هوش مصنوعی: کاروان به سرعت از آن محل دور شد و به سمت حلب در حال حرکت بود.
چو از راه، آن ناکسان عرب
رسیدند نزدیک شهر حلب
هوش مصنوعی: وقتی که آن بی‌خبران عرب به نزدیک شهر حلب رسیدند.
در آن جایگه بود یک کوهسار
که گرگش، جمل را نمودی شکار
هوش مصنوعی: در آن مکان، کوهی وجود داشت که گرگ، شترها را شکار می‌کرد.