گنجور

بخش ۸۵ - فرستادن ابن زیاد اسرا و سرهای اهل بیت

یکی نامه آمد به ابن زیاد
ز نزد یزید آن سر هر فساد
که سرهای آل علی (ع) را تمام
ابا اهل بیتش سوی شهر شام
روان ساز با مردمی هوشمند
که در ره نیاید برایشان گزند
به امر یزید آن بد اندیش دین
یکی لشگر آراست از اهل کین
سپرد آن سران و زنان اسیر
به ضجر بن قیس و به شمر شریر
دگر محسن شوم ناپاک زاد
که بد تغلبه باب آن بد نژاد
به نیزه برافراختند آن سپاه
سر پاک شه را و یاران شاه
زنان حریم رسول خدای
برهنه سر و بر شتر بسته پای
زکوفه سپردند یک لخت راه
به نزدیک رود فرات آن سپاه
گزیدند منزل به ویرانه ای
نه ویرانه ای بلکه غمخانه ای
سر شاه و یاران آن شاه را
که بودند پرتو فکن، ماه را
به دیوار ویرانه آویختند
فلک را به سر خاک غم بیختند
وزآن پس به می برگشودند دست
چو از باده ی ناب گشتند مست
بدیدند آن مردمان پلید
شد از غیب ناگاه دستی پدید
به کلکی ز فولا د با خون نوشت
به دیوار، کای مردم بد سرشت
به دشت بلا تشنه با تیغ کین
بکشتید سبط رسول امین
همانا شما راست، زان شهریار
امید شفاعت به روز شمار؟
به پا خاستند آن گروه شریر
که شاید بگیرند دست دبیر
ز بیننده ی آن سپاه پلید
مرآن دست فرخنده شد ناپدید
دگر ره چو زان کار لختی گذشت
همان دست غیبی پدیدار گشت
نوشت آن کسانی که کشتند زار
لب تشنه، شه را لب رودبار
نگردند روز جزا کامیاب
خداشان به دوزخ نماید عذاب
دگر ره سوی دست بردند دست
نهان گشت زان قوم شیطان پرست
از آن کار، پر بیم گشت آن سپاه
همان دم از آنجا گرفتند راه
به نزدیک تکریت چون آمدند
پذیرنده مردم برون آمدند
درآنجا گروهی زترسا بدند
که درکیش و دین مسیحا بدند
زنی چند دیدند اشتر سوار
سری چند بر نیزه ها استوار
پژوهش نمودند کاین قوم زار
اسیران رومند یا زنگبار؟
بگفتند: خود آل پیغمبرند
که اشتر سوار و برهنه سرند
چو بر حال ایشان شناسا شدند
همان دم به سوی کلیسا شدند
تعجب کنان دست بر سر زدند
همی زار ناقوس غم بر زدند
که فرزند پیغمبر خویش را
بکشتند و شادند زین ماجرا
کنون آل او را برهنه، سوار
نمودند بر ناقه ها سوگوار
شمارند خود را مسلمان همی
بدانند از اهل ایمان همی
تفو باد بر رسم و آیینشان
کند داور پاک، نفرینشان
خدایا تو ما را بدیشان مگیر
که هستیم از کار این قوم سیر
ز تکریت چون آن گروه لئام
برفتند با آل خیرالانام
به صحرای نخله خروش و فغان
شنیدند از لشگر جنیان
که بودند در ماتم شهریار
خروشان و گریان چو ابر بهار
رسیدند چون آن بد اختر سپاه
شتابان به مرشاد از گرد راه
زن و مرد آنجا ز پیر و جوان
چو دیدند سرها و آن بانوان
بدادند با گریه و مویه سر
درود فراوان به خیرالبشر
به بدخواه دین امیر عرب
پیاپی به نفرین گشودند لب
به حران درون چون سپاه آمدند
تن آسوده از رنج راه آمدند
به تلی یکی مرد موسی پرست
بدش خانه و جایگاه نشست
ز حق آن سرافراز فرخ نهاد
بدش نام یحیی و نیکو نژاد
چو دید آن سپه را و چندین اسیر
برای تماشا بیامد به زیر
سر شاه را دید کاندر سنان
دمادم همی جنبد او را لبان
چو نیکو نیوشید آن سرفراز
همی خواند قرآن به لحن حجاز
زلشگر بپرسید: کاین سر زکیست؟
دگر باب و مام ورا نام چیست؟
چو گفتند و بشناخت او شاه را
پدرش آن شه عرش خرگاه را
ز دینی که خود داشت پیچید سر
درآمد به آیین خیرالبشر
زسر، پاک دستار خود راد مرد
بیفکند آن را، سپس پاره کرد
به هر زن یکی پاره چون زان بداد
یکی جامه ی خز بدش پاکزاد
بیاورد آن را به نزد امام
بگفتا: که ای پور خیرالانام
مر این جامه ی نغز و دینار چند
مرا هست، بپذیر از این مستمند
چو دیدند کردار آن نیکبخت
سپه نعره ها برکشیدند سخت
که ای مرد زین جا برو برکنار
تو را چیست با دشمن شاه کار؟
چو این دید یحیی کشید از میان
سبک تیغ و زد بر صف کوفیان
بسی کشت و شد کشته در راه دین
به جانش درود از جهان آفرین
به حران مر او را یکی بارگاه
بود تاکنون همچو در چرخ، ماه
پناه خلایق بود در گهش
به رتبت، بر، ازچرخ، خاک رهش
از آن جایگه چون سپردند راه
به سوی نصیبین کوفه سپاه

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یکی نامه آمد به ابن زیاد
ز نزد یزید آن سر هر فساد
هوش مصنوعی: نامه‌ای از طرف یزید به ابن زیاد رسید که در آن نقشه‌ای برای فساد و فتنه‌انگیزی مطرح شده بود.
که سرهای آل علی (ع) را تمام
ابا اهل بیتش سوی شهر شام
هوش مصنوعی: سرهای فرزندان و خانواده‌ی آل علی (ع) را به سوی شهر شام منتقل کردند.
روان ساز با مردمی هوشمند
که در ره نیاید برایشان گزند
هوش مصنوعی: همراهی کن با افرادی که درک بالا دارند و در مسیر زندگی، به آنها آسیبی نخواهد رسید.
به امر یزید آن بد اندیش دین
یکی لشگر آراست از اهل کین
هوش مصنوعی: به دستور یزید، شخصی بداندیش و ضد دین، گروهی را از افراد خبیث و بدذات گرد هم آورد.
سپرد آن سران و زنان اسیر
به ضجر بن قیس و به شمر شریر
هوش مصنوعی: او آن سران و زنان اسیر را به دست ضجر بن قیس و شمر بدذات سپرد.
دگر محسن شوم ناپاک زاد
که بد تغلبه باب آن بد نژاد
هوش مصنوعی: من بار دیگر به محسن تبدیل می‌شوم، اما از آنجایی که از نژادی بد به دنیا آمده‌ام، نمی‌توانم از دنیای ناپاکی فرار کنم.
به نیزه برافراختند آن سپاه
سر پاک شه را و یاران شاه
هوش مصنوعی: سپاه، سر پاک شاه و یاران او را بر روی نیزه برافراشتند.
زنان حریم رسول خدای
برهنه سر و بر شتر بسته پای
هوش مصنوعی: زنان نزدیک پیامبر خدا، بدون پوشش سر و پای خود را به زین شتر بسته بودند.
زکوفه سپردند یک لخت راه
به نزدیک رود فرات آن سپاه
هوش مصنوعی: از کوفه یک ستون از سپاهیان را به سمت نزدیک رود فرات فرستادند.
گزیدند منزل به ویرانه ای
نه ویرانه ای بلکه غمخانه ای
هوش مصنوعی: آن‌ها مکانی را انتخاب کردند که نه تنها ویرانه است، بلکه مکانی پر از غم و اندوه نیز می‌باشد.
سر شاه و یاران آن شاه را
که بودند پرتو فکن، ماه را
هوش مصنوعی: سربازان و یاران شاه را که در حال درخشش و نورافشانی هستند، مانند ماه روشن تصور کن.
به دیوار ویرانه آویختند
فلک را به سر خاک غم بیختند
هوش مصنوعی: در ویرانه‌ای، آسمان را به دیوار آویزان کردند و بر روی خاک، اندوه و غم را پراکندند.
وزآن پس به می برگشودند دست
چو از باده ی ناب گشتند مست
هوش مصنوعی: سپس شروع به نوشیدن می کردند و وقتی که باده ی خالص را نوشیدند، به شدت مست شدند.
بدیدند آن مردمان پلید
شد از غیب ناگاه دستی پدید
هوش مصنوعی: مردم نیکوکار متوجه شدند که ناگهان دستانی از غیب ظاهر شد و پلیدان را از جایگاه خود پایین آورد.
به کلکی ز فولا د با خون نوشت
به دیوار، کای مردم بد سرشت
هوش مصنوعی: با فریادی از جنس فولاد، جمله‌ای را به دیوار نوشتند که ای مردم با روحیات ناپسند، توجه کنید.
به دشت بلا تشنه با تیغ کین
بکشتید سبط رسول امین
هوش مصنوعی: در دشت مصیبت، فرزند پیامبر را با شمشیر کینه‌توزانه کشتند.
همانا شما راست، زان شهریار
امید شفاعت به روز شمار؟
هوش مصنوعی: آیا شما به آن پادشاه بزرگ امید دارید که در روز حساب به شما شفاعت کند؟
به پا خاستند آن گروه شریر
که شاید بگیرند دست دبیر
هوش مصنوعی: آن گروه بدخواه به پا خاستند تا شاید بتوانند دبیر را به دام بیندازند.
ز بیننده ی آن سپاه پلید
مرآن دست فرخنده شد ناپدید
هوش مصنوعی: در میان کسانی که آن لشکر خبیث را مشاهده کردند، دست خوشبختی ناگهان ناپدید شد.
دگر ره چو زان کار لختی گذشت
همان دست غیبی پدیدار گشت
هوش مصنوعی: پس از آن که مدتی از آن وضعیت گذشت، نیرویی از غیب نمایان شد.
نوشت آن کسانی که کشتند زار
لب تشنه، شه را لب رودبار
هوش مصنوعی: کسانی که در کنار رودخانه به خاطر تشنگی جان خود را از دست دادند، نام آنها را در تاریخ ثبت کردند.
نگردند روز جزا کامیاب
خداشان به دوزخ نماید عذاب
هوش مصنوعی: در روز قیامت، کسانی که خداوند به آنها موفقیت داده است، به عذاب جهنم دچار نخواهند شد.
دگر ره سوی دست بردند دست
نهان گشت زان قوم شیطان پرست
هوش مصنوعی: سپس راهی دیگر را در پیش گرفتند و دستشان را پنهان کردند. از آن گروه که شیطان را پرستش می‌کنند، خبری نیست.
از آن کار، پر بیم گشت آن سپاه
همان دم از آنجا گرفتند راه
هوش مصنوعی: بلافاصله بعد از آن کار، آن لشکر به شدت مضطرب و نگران شد و از همان جا مسیر خود را تغییر دادند.
به نزدیک تکریت چون آمدند
پذیرنده مردم برون آمدند
هوش مصنوعی: هنگامی که به نزدیکی تکریت رسیدند، مردم برای استقبال از آن‌ها بیرون آمدند.
درآنجا گروهی زترسا بدند
که درکیش و دین مسیحا بدند
هوش مصنوعی: در آنجا گروهی بودند که پیرو دین و مذهب عیسی بودند و به اصول و باورهای او پایبند بودند.
زنی چند دیدند اشتر سوار
سری چند بر نیزه ها استوار
هوش مصنوعی: چند نفر زنی را دیدند که مردی بر شتری سوار شده و سرهای بریده‌ای را بر نیزه‌ها به نمایش گذاشته است.
پژوهش نمودند کاین قوم زار
اسیران رومند یا زنگبار؟
هوش مصنوعی: آنها تحقیق کردند که آیا این مردم زار به اسارت روم درآمده‌اند یا به زنگبار منتقل شده‌اند؟
بگفتند: خود آل پیغمبرند
که اشتر سوار و برهنه سرند
هوش مصنوعی: گفتند که آنها از نسل پیامبر هستند، همان‌طور که شتری سوار و بی‌کلاه هستند.
چو بر حال ایشان شناسا شدند
همان دم به سوی کلیسا شدند
هوش مصنوعی: وقتی که به وضعیت آنها آگاه شدند، بلافاصله به سمت کلیسا رفتند.
تعجب کنان دست بر سر زدند
همی زار ناقوس غم بر زدند
هوش مصنوعی: آن‌ها با تعجب و اندوه دست بر سر زدند و برای غم بزرگ زنگ ناامیدی را به صدا درآوردند.
که فرزند پیغمبر خویش را
بکشتند و شادند زین ماجرا
هوش مصنوعی: فرزند پیامبر را کشتند و از این اتفاق خوشحالند.
کنون آل او را برهنه، سوار
نمودند بر ناقه ها سوگوار
هوش مصنوعی: اکنون خانواده او را بی‌پوشش کرده، بر شترها سوار کردند و به حالت عزاداری به حرکت درآوردند.
شمارند خود را مسلمان همی
بدانند از اهل ایمان همی
هوش مصنوعی: آن‌ها خود را مسلمان می‌دانند و به مثابه اهل ایمان به حساب می‌آیند.
تفو باد بر رسم و آیینشان
کند داور پاک، نفرینشان
هوش مصنوعی: نفرین باد بر رسوم و سنت‌های آنها، زیرا داور پاک از آن‌ها متنفر است.
خدایا تو ما را بدیشان مگیر
که هستیم از کار این قوم سیر
هوش مصنوعی: خدایا، ما را در دسته‌ی آن‌ها قرار نده که از رفتار و کارهای این قوم خسته و دل‌زده‌ایم.
ز تکریت چون آن گروه لئام
برفتند با آل خیرالانام
هوش مصنوعی: از تکریت که آن گروه ناپاک رفتند، با خاندان بهترین انسان‌ها.
به صحرای نخله خروش و فغان
شنیدند از لشگر جنیان
هوش مصنوعی: در بیابان صدای غیژ و فریاد لشگر جن‌ها به گوش رسید.
که بودند در ماتم شهریار
خروشان و گریان چو ابر بهار
هوش مصنوعی: مردم در سوگ پادشاه به شدت غمگین و نالان بودند، مانند ابرهای بهار که باران می‌ریزند.
رسیدند چون آن بد اختر سپاه
شتابان به مرشاد از گرد راه
هوش مصنوعی: سپاه بدشانس با شتاب بسیار به مرشد رسیدند و از کنار راه عبور کردند.
زن و مرد آنجا ز پیر و جوان
چو دیدند سرها و آن بانوان
هوش مصنوعی: زن و مرد، چه پیر و چه جوان، وقتی که سرها و آن بانوان را مشاهده کردند.
بدادند با گریه و مویه سر
درود فراوان به خیرالبشر
هوش مصنوعی: با گریه و زاری، همراه با سلام و احترامی بسیار، به بهترین انسان‌ها وداع گفتند.
به بدخواه دین امیر عرب
پیاپی به نفرین گشودند لب
هوش مصنوعی: به دشمن دین امیر عرب، مردم به طور مداوم زبان به نفرین گشودند.
به حران درون چون سپاه آمدند
تن آسوده از رنج راه آمدند
هوش مصنوعی: در حران، گروهی مانند یک سپاه به خانه آمدند و با خودشان آرامش و آسودگی از دشواری‌های سفر را به همراه داشتند.
به تلی یکی مرد موسی پرست
بدش خانه و جایگاه نشست
هوش مصنوعی: مردی که موسی را می‌پرستید، به تلی رفت و در آنجا خانه و مکانی برای خود برگزید.
ز حق آن سرافراز فرخ نهاد
بدش نام یحیی و نیکو نژاد
هوش مصنوعی: حق به او مقام بلند و خوش شأنی عطا کرده است و نامش یحیی است که از خانواده‌ای نیکو و با افتخار می‌آید.
چو دید آن سپه را و چندین اسیر
برای تماشا بیامد به زیر
هوش مصنوعی: وقتی آن فرمانده را دید و تعدادی اسیر را برای تماشا به پایین آمد.
سر شاه را دید کاندر سنان
دمادم همی جنبد او را لبان
هوش مصنوعی: در این بیت، نویسنده به حسی اشاره می‌کند که وقتی سر شاه را مشاهده می‌کند، متوجه حرکات مداوم او می‌شود، به‌خصوص حرکات لب‌هایش. این توصیف نشان از توجه به جزئیات و شرایط اطراف دارد و می‌تواند به حالتی از تحلیل یا تماشای دقیق اشاره کند.
چو نیکو نیوشید آن سرفراز
همی خواند قرآن به لحن حجاز
هوش مصنوعی: وقتی آن فرد برجسته به دقت گوش داد، شروع به خواندن قرآن به لحن مخصوص منطقه حجاز کرد.
زلشگر بپرسید: کاین سر زکیست؟
دگر باب و مام ورا نام چیست؟
هوش مصنوعی: سرباز از دیگران پرسید: این سر متعلق به کیست؟ پدر و مادر او چه کسانی هستند؟
چو گفتند و بشناخت او شاه را
پدرش آن شه عرش خرگاه را
هوش مصنوعی: زمانی که گفتند و او شاه را شناخت، پدرش را نیز شناخت که آن پادشاه، عرش را مانند خرگاهی می‌داند.
ز دینی که خود داشت پیچید سر
درآمد به آیین خیرالبشر
هوش مصنوعی: از دینی که خودش به آن پابند بود، سرپیچی کرد و به روش نیکوکارترین انسان‌ها (پیامبر) روی آورد.
زسر، پاک دستار خود راد مرد
بیفکند آن را، سپس پاره کرد
هوش مصنوعی: مردی که با اراده و قاطعیت عمل می‌کند، ابتدا دستار خود را از سر برداشت و سپس آن را پاره کرد.
به هر زن یکی پاره چون زان بداد
یکی جامه ی خز بدش پاکزاد
هوش مصنوعی: به هر زنی یک تکه پارچه ای داد و چون آن را گرفت، لباس پشمی زیبایی به او تقدیم کرد.
بیاورد آن را به نزد امام
بگفتا: که ای پور خیرالانام
هوش مصنوعی: به نزد امام آورد و گفت: ای پسر بهترین انسان‌ها، بیا.
مر این جامه ی نغز و دینار چند
مرا هست، بپذیر از این مستمند
هوش مصنوعی: این شعر به حسرت و فقر اشاره دارد. گویا شاعر در مورد ارزش‌های ظاهری همچون لباس زیبا و پول صحبت می‌کند و می‌گوید که برای او چندان اهمیت ندارند. او از کسی درخواست می‌کند که به وضعیت او به عنوان یک فرد نیازمند رسیدگی کند و لطفی به او کند، چرا که او چیزی برای ارائه ندارد و فقط در جستجوی کمک است.
چو دیدند کردار آن نیکبخت
سپه نعره ها برکشیدند سخت
هوش مصنوعی: وقتی که عملکرد آن انسان خوشبخت را دیدند، با صدای بلند و هیجان‌زده فریاد کشیدند.
که ای مرد زین جا برو برکنار
تو را چیست با دشمن شاه کار؟
هوش مصنوعی: ای مرد، از اینجا دور شو. تو چه کاری با دشمن شاه داری؟
چو این دید یحیی کشید از میان
سبک تیغ و زد بر صف کوفیان
هوش مصنوعی: وقتی یحیی این صحنه را دید، تیری از میان تیرهای سبک خود برداشت و به سمت صف کوفیان پرتاب کرد.
بسی کشت و شد کشته در راه دین
به جانش درود از جهان آفرین
هوش مصنوعی: بسیاری در راه دین زحمت کشیدند و جانشان را فدای آن کردند و درود و سلام بر آنان از جانب خداوند باد.
به حران مر او را یکی بارگاه
بود تاکنون همچو در چرخ، ماه
هوش مصنوعی: در حران، او را مکانی مانند بارگاهی است که تا امروز مانند ماه در آسمان می‌درخشد.
پناه خلایق بود در گهش
به رتبت، بر، ازچرخ، خاک رهش
هوش مصنوعی: او پناه مردم است و در زمانه‌اش، به خاطر مقام و المرتبه‌اش، از آسمان تا زمین، خاک پایش مورد احترام و ارادت قرار دارد.
از آن جایگه چون سپردند راه
به سوی نصیبین کوفه سپاه
هوش مصنوعی: از آن مکان که مسیر به سوی نصیبین و کوفه مشخص شد، سپاه حرکت کرد.