گنجور

بخش ۸۱ - بی ادبی نمودن ابن زیاد بد

چه دندان و لب؟ آنکه خیرالبشر
بدان بوسه می داد شام و سحر
چه لب ها؟ که بوسید روح الامین
ز روی نیازش به عرش برین
یکی پیر بود اندر آن انجمن
ز یاران پیغمبر موتمن
که او بود زید ابن ارقم به نام
بسی برده سر، با رسول انام
چو دید از بد اندیش آن کار زشت
بشد خشمگین، بیمش ازدل بهشت
خروشید و گفتا به بیدادگر
که آخر بکن شرمی از دادگر
مزن چوب بر لب، چنین شاه را
زماهی مکن تیره تا ماه را
که من خود بدیدم ز حد بیشتر
همی زد بدان بوسه، خیرالبشر
لبی کان زیان نبی را مکید
کجا می توان زیر چوب تو دید
بگفت این و بگریست پس زار زار
غو گریه برخاست از هر کنار
بداختر بدو گفت: ای بی خرد
چرا می زنی بهر ما فال بد؟
چو درشادی ما نباشی توشاد
تو را چشم، بی گریه هرگز مباد
چو پیری رسد راست قد، خم شود
خرد مرد آگاه را کم شود
همان سستی رای و موی سپید
زشمشیر خشم منت بر خرید
وگرنه بفرمودی تا سرت
بگیرند از این بی خرد پیکرت
بدو پیر گفتا: که ای نابکار
بداندیش پیغمبر و کردگار
تو را گر بد آمد زگفتار من
به جانت زنم آتش از این سخن
بدیدم همی شاه لولاک را
حسن (ع) راواین کشته ی پاک را
به زانو نشاند از یمین و یسار
بگفتا: که ای پاک پروردگار
من این هر دو نوباوه ی خویش را
که هستند مرهم دل ریش را
سپردم به تو از بد بدکنشت
همی تا در آیند اندر بهشت
همی خواهشم هست اسلامیان
کز این دو بدارند دست زبان
کس آزارد ار زاده گان مرا
چنان دادن که آزرده جان مرا
تو اکنون چنان دان که با چوب کین
زنی بر لب سیدالمرسلین (ص)
بگفت این و برخاست مردکهن
برون رفت گریان از آن انجمن
همی گفت: کای کوفیان پلید
چه بد برشما از پیمبر رسید؟
که کشتید فرزانه فرزند او
همه دوده و خویش و پیوند او
به جایش گزیدید بیگانه را
همان پور ناپاک مرجانه را
که گیرد روان از روان شما
شویدش چو بنده بدان شما
پس از رفتن زید، پور زیاد
سر شاه را برگرفت از عناد
زمانی بدان روی و مو، خیره شد
یکی هول از آن بردلش چیره شد
نماند ایچ نیرو در آن بد نهاد
سر پاک شه را به زانو نهاد
چکید از سر شه یکی قطره خون
به رانش، وزآنسوی آمد برون
فرو رفت برخاک آن خون پاک
همی تاکه بد زنده، بد درد ناک
وز آن بوی بد آمدی بر مشام
نهادی برآن مشک هر صبح و شام
ولی بوی گندش همی شد فزون
چو گندی که آمد ز زخم هیون
بد اختر بشد تیره زان، دستبرد
به دست اندرش بود یک تیغ خرد
نگویم بدان تیغ با شه چه کرد؟
دل مصطفی (ص) را نیارم به درد
حرم را سپس گفت آن بد گمان
برد، جا به زندان دهد روزبان
به نزدیک مسجد یکی خانه بود
بسی سال بود آن که ویرانه بود
درآن خانه آل علی (ع) را مقام
بدادند چون شد جهان، نیلفام
به کاشانه ی چرخ برگرد ماه
گرفتند چو اختران جایگاه
گزیدند برگرد دخت بتول (س)
به ویرانه، جا کودکان رسول
هم آغوششان یاد جان های پاک
خورش، خون دل بو و بستر، زخاک
سرشک سوان بود برجای آب
نه درجسم، تاب و نه درچشم، خواب
دلا خویش را خوش به گیتی مساز
که او بد نواز است و نیکوگذار
گمان بهی، بر زمانه مبر
که او بد نواز است و نیکو گداز
گمان بهی، بر زمانه مبر
که این باغ را نیست جز رنج، بر
شنیدی که با آل حیدر چه کرد
مراین چرخ پر فتنه ی گرد گرد
به ویرانه جا داد آن را کز اوی
شد اینگونه گردنده و تیز پوی
چو با داور خود چنین کرد، کار
تو امید آسایش از وی مدار
یکی گوش بگشا بر این داستان
که گیتی چه ها کرد با راستان
ز زندان مغرب چو کرد آفتاب
سوی کوی و بازار مشرق شتاب

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چه دندان و لب؟ آنکه خیرالبشر
بدان بوسه می داد شام و سحر
هوش مصنوعی: دندان و لب چه ارزشی دارند؟ آنکه بهترین انسان‌ها را با بوسه‌ای در سحر و شام خوشحال می‌کرد.
چه لب ها؟ که بوسید روح الامین
ز روی نیازش به عرش برین
هوش مصنوعی: این بیت به این مفهوم اشاره دارد که چه لب‌هایی وجود دارند که فرشته روح‌الامین (جبرییل) به خاطر نیازش به آسمان‌های بالا، آنها را بوسیده است. در واقع، این بیان به نوعی نشان‌دهنده‌ی اهمیت و ارزش بالای این لب‌ها و محبت الهی است.
یکی پیر بود اندر آن انجمن
ز یاران پیغمبر موتمن
هوش مصنوعی: در آن جمع، پیرمردی بود که از دوستان پیامبر (ص) محسوب می‌شد و مورد اعتماد همگان بود.
که او بود زید ابن ارقم به نام
بسی برده سر، با رسول انام
هوش مصنوعی: زید ابن ارقم، شخصیتی از تاریخ اسلام است که به خاطر خدماتش در کنار پیامبر اکرم (ص) شناخته می‌شود. او در میدان‌های مختلفی حاضر بود و به عنوان یک یار وفادار در کنار پیامبر مشارکت کرد. این بیت به نوعی به جایگاه او در تاریخ اسلام و ارتباط نزدیکی که با پیامبر داشته، اشاره می‌کند.
چو دید از بد اندیش آن کار زشت
بشد خشمگین، بیمش ازدل بهشت
هوش مصنوعی: وقتی که آن فرد بداندیش، کار زشتی را مشاهده کرد، خشمگین شد و از دلش ترس بهشت برایش به وجود آمد.
خروشید و گفتا به بیدادگر
که آخر بکن شرمی از دادگر
هوش مصنوعی: فریاد زد و به ظالم گفت: ای کاش اندکی از خشم و ظلم خودت کم کنی و به انصاف و عدالت رو بیاوری.
مزن چوب بر لب، چنین شاه را
زماهی مکن تیره تا ماه را
هوش مصنوعی: به هیچ وجه بر زبان کسی را نمی‌زنید و از آنجا که عاقلانه نیست، از کارهای ناپسند پرهیز کنید تا زندگی‌تان مانند ماه روشن و زیبا باشد.
که من خود بدیدم ز حد بیشتر
همی زد بدان بوسه، خیرالبشر
هوش مصنوعی: من خود شاهد بودم که چگونه بوسه‌های او فراتر از حد و اندازه معمول بود و او بهترین انسان‌هاست.
لبی کان زیان نبی را مکید
کجا می توان زیر چوب تو دید
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که لبانی که زهر نبی را مکیده است، چطور می‌تواند زیر این چوب بماند، اشاره به این دارد که انسان‌ها نمی‌توانند به راحتی از مشکلات و زحمات غیرقابل تحمل عبور کنند.
بگفت این و بگریست پس زار زار
غو گریه برخاست از هر کنار
هوش مصنوعی: او این را گفت و سپس با شدت گریه کرد، به طوری که صدای گریه از همه جا بلند شد.
بداختر بدو گفت: ای بی خرد
چرا می زنی بهر ما فال بد؟
هوش مصنوعی: بدخلق به او گفت: ای نادان، چرا برای ما فال بد می‌زنی؟
چو درشادی ما نباشی توشاد
تو را چشم، بی گریه هرگز مباد
هوش مصنوعی: اگر در شادی ما نباشی، شادی برای تو هم چشم‌نواز نخواهد بود و هرگز نباید بدون اشک باشی.
چو پیری رسد راست قد، خم شود
خرد مرد آگاه را کم شود
هوش مصنوعی: وقتی که آدمی به پیری می‌رسد و قامتش راست می‌شود، انسان باهوش و خردمند، به تدریج از بار علم و تجربه‌اش کم می‌شود.
همان سستی رای و موی سپید
زشمشیر خشم منت بر خرید
هوش مصنوعی: سستی اندیشه و سفید شدن موها نشاندهنده این است که فردی با خشم و قدرت دیگران، از آن‌ها اقداماتی را به نفع خود به دست می‌آورد.
وگرنه بفرمودی تا سرت
بگیرند از این بی خرد پیکرت
هوش مصنوعی: اگر نه اینکه تو را فرامی‌خواندند تا سرت را از این نادان بزدایند، تو از این وضعیت رنج می‌کشیدی.
بدو پیر گفتا: که ای نابکار
بداندیش پیغمبر و کردگار
هوش مصنوعی: پیر به او گفت: ای افکار ناپاک و بداندیش، تو باید بدانی که پیامبر و خداوند چه حقی بر تو دارند.
تو را گر بد آمد زگفتار من
به جانت زنم آتش از این سخن
هوش مصنوعی: اگر گفته‌هایم برایت ناخوشایند است، به جانت آسیب می‌زنم و از این حرف‌ها آتش به پا می‌کنم.
بدیدم همی شاه لولاک را
حسن (ع) راواین کشته ی پاک را
هوش مصنوعی: در دیدار با شاه زیبای لولاک، زیبایی او را مشاهده کردم و همچنین به کشته‌ی پاکی که در این راه جان خود را فدای عشق کرده است، اشاره کردم.
به زانو نشاند از یمین و یسار
بگفتا: که ای پاک پروردگار
هوش مصنوعی: در اینجا بیان شده که کسی در برابر قدرت و عظمت پروردگار به زانو درمی‌آید و از سمت راست و چپ خود تحت تأثیر تصمیمات او قرار می‌گیرد. او به قدرت و پاکی خداوند اشاره می‌کند و از او کمک می‌خواهد.
من این هر دو نوباوه ی خویش را
که هستند مرهم دل ریش را
هوش مصنوعی: من این دو فرزند عزیزم را که تسکین‌دهنده‌ی دلم هستند، دوست دارم.
سپردم به تو از بد بدکنشت
همی تا در آیند اندر بهشت
هوش مصنوعی: من به تو سپردم که حتی با نیت بدت، مرا به سوی بهشت راهنمایی کنی.
همی خواهشم هست اسلامیان
کز این دو بدارند دست زبان
هوش مصنوعی: من از مسلمانان می‌خواهم که از این دو (گناه) دست بردارند و زبانشان را کنترل کنند.
کس آزارد ار زاده گان مرا
چنان دادن که آزرده جان مرا
هوش مصنوعی: اگر کسی به فرزندان من آسیب برساند، به من نیز زخم خواهد زد و روح مرا آزرده خواهد ساخت.
تو اکنون چنان دان که با چوب کین
زنی بر لب سیدالمرسلین (ص)
هوش مصنوعی: بدان که اکنون تو به گونه‌ای رفتار می‌کنی که مانند کسی هستی که با چوب خشم بر لب رسولان خدا می‌زند.
بگفت این و برخاست مردکهن
برون رفت گریان از آن انجمن
هوش مصنوعی: مرد سالمند پس از بیان این سخنان، به شدت ناراحت شد و از آن جمع خارج گردید و در حالی که اشک می‌ریخت، بیرون رفت.
همی گفت: کای کوفیان پلید
چه بد برشما از پیمبر رسید؟
هوش مصنوعی: او به کوفیان ناپاک گفت: چه بدی از پیامبر به شما رسید؟
که کشتید فرزانه فرزند او
همه دوده و خویش و پیوند او
هوش مصنوعی: فرزانه فرزند او را کشتید و این کار باعث شد که همه خانواده و بستگان او تحت تأثیر قرار گیرند.
به جایش گزیدید بیگانه را
همان پور ناپاک مرجانه را
هوش مصنوعی: شما به جای اینکه فرزند خود را انتخاب کنید، بیگانه‌ را برگزیدید، همان فرزند ناپاک و نادرست را.
که گیرد روان از روان شما
شویدش چو بنده بدان شما
هوش مصنوعی: هر که از روح شما تاثیر بگیرد، مثل بنده‌ای می‌شود که به شما وابسته است.
پس از رفتن زید، پور زیاد
سر شاه را برگرفت از عناد
هوش مصنوعی: پس از رفتن زید، پسر زیاد به خاطر دشمنی و کینه‌توزی، سر شاه را بلند کرد.
زمانی بدان روی و مو، خیره شد
یکی هول از آن بردلش چیره شد
هوش مصنوعی: روزی کسی به چهره و موهای زیبا و دلنشین تو خیره شد، به گونه‌ای که زیبایی‌ات به دل او چیره گشت و او را تحت تأثیر قرار داد.
نماند ایچ نیرو در آن بد نهاد
سر پاک شه را به زانو نهاد
هوش مصنوعی: هیچ قدرتی دیگر از آن شخص بدذات باقی نمانده و او را وادار به زانو زدن کرد.
چکید از سر شه یکی قطره خون
به رانش، وزآنسوی آمد برون
هوش مصنوعی: از سر شاه یک قطره خون به ران او چکیده شد و از آن سو بیرون آمد.
فرو رفت برخاک آن خون پاک
همی تاکه بد زنده، بد درد ناک
هوش مصنوعی: خون پاکی بر زمین ریخته شده است که باعث می‌شود وجود بدی و درد و رنج ادامه پیدا کند.
وز آن بوی بد آمدی بر مشام
نهادی برآن مشک هر صبح و شام
هوش مصنوعی: بوی ناخوشایندی از جایی به مشام تو رسید و بر آن مشک، صبح و شب آغشته شده بود.
ولی بوی گندش همی شد فزون
چو گندی که آمد ز زخم هیون
هوش مصنوعی: بوی بد گندیدن او بیشتر می‌شد، مانند بویی که از زخم حیوان خارج می‌شود.
بد اختر بشد تیره زان، دستبرد
به دست اندرش بود یک تیغ خرد
هوش مصنوعی: خوشبختی از او دور شد و او به خاطر این شرایط، با اندیشه‌ای تیز و هوشیار به چنگال بدبختی گرفتار آمده است.
نگویم بدان تیغ با شه چه کرد؟
دل مصطفی (ص) را نیارم به درد
هوش مصنوعی: نمی‌خواهم بگویم که آن شمشیر با چه وضعی بر سر این شاه فرود آمد، اما نمی‌توانم دل پاک و بی‌آلایش پیامبر (ص) را به درد بیاورم.
حرم را سپس گفت آن بد گمان
برد، جا به زندان دهد روزبان
هوش مصنوعی: او سپس به حرم اشاره کرد و گفت که آن بدگمان، روزبان را به زندان خواهد برد.
به نزدیک مسجد یکی خانه بود
بسی سال بود آن که ویرانه بود
هوش مصنوعی: در نزدیکی مسجد، خانه‌ای وجود داشت که سال‌ها خالی و ویران بود.
درآن خانه آل علی (ع) را مقام
بدادند چون شد جهان، نیلفام
هوش مصنوعی: در آن خانه به اهل بیت علی (ع) جایگاه ویژه‌ای داده شد، زیرا زمانی که دنیا تغییر کرد، آنها درخشش و عظمت خود را پیدا کردند.
به کاشانه ی چرخ برگرد ماه
گرفتند چو اختران جایگاه
هوش مصنوعی: در جوار آسمان و ماه، ستارگان گویی به کاشانه‌ی چرخ بازگشته‌اند، مانند زمانی که نور ماه مسدود می‌شود.
گزیدند برگرد دخت بتول (س)
به ویرانه، جا کودکان رسول
هوش مصنوعی: در محلی که اکنون ویران است، برگزیده‌ای از نسل حضرت فاطمه (س) و نوه‌های رسول خدا زندگی می‌کنند.
هم آغوششان یاد جان های پاک
خورش، خون دل بو و بستر، زخاک
هوش مصنوعی: این عبارت به توصیف رابطه‌ای نزدیک و احساسی بین افرادی می‌پردازد که روح‌های پاک و نازنینی دارند. آنها همچون خورشیدی روشن و دل‌نشین، با عشق و محبت به یکدیگر نزدیک شده‌اند. اما در پس این نزدیکی و صفا، درد و رنجی وجود دارد که به نوعی از زمین و خاک نشأت می‌گیرد. این احساسات متضاد، نشان‌دهنده‌ی زیبایی و تلخی زندگی است.
سرشک سوان بود برجای آب
نه درجسم، تاب و نه درچشم، خواب
هوش مصنوعی: در جایی که آب وجود ندارد، تنها اشک پرندگان حسرت می‌ریزد. نه در جسم انسان نشانه‌ای از نشاط و سرزندگی دیده می‌شود و نه در چشم‌ها نشانی از خواب و آرامش است.
دلا خویش را خوش به گیتی مساز
که او بد نواز است و نیکوگذار
هوش مصنوعی: ای دل، خودت را در این جهان خوشبخت نپندار؛ زیرا که دنیا به خوبی و مهربانی رفتار نمی‌کند.
گمان بهی، بر زمانه مبر
که او بد نواز است و نیکو گداز
هوش مصنوعی: به کسی امیدوار نباش و به او اطمینان نکن، زیرا او بسیار بدعامل است و نمی‌توان به خوبی‌هایش اعتماد کرد.
گمان بهی، بر زمانه مبر
که این باغ را نیست جز رنج، بر
هوش مصنوعی: بهتر است به دنیا اعتماد نکنیم؛ چرا که این دنیا فقط با رنج و زحمت همراه است.
شنیدی که با آل حیدر چه کرد
مراین چرخ پر فتنه ی گرد گرد
هوش مصنوعی: شنیده‌ای که این چرخ زندگی با خاندان حیدر چه کارها که نکرده است، چگونه دنیای پر turbulence و ناپایدار به آن‌ها آسیب رسانده است.
به ویرانه جا داد آن را کز اوی
شد اینگونه گردنده و تیز پوی
هوش مصنوعی: ویرانه‌ای که او به آن پناه برد، باعث شد که آنجا به شکل این همه شتابان و تند حرکت کند.
چو با داور خود چنین کرد، کار
تو امید آسایش از وی مدار
هوش مصنوعی: اگر او با داور خود این‌گونه رفتار کرد، تو نباید انتظار آرامش از او داشته باشی.
یکی گوش بگشا بر این داستان
که گیتی چه ها کرد با راستان
هوش مصنوعی: یک نفر به دقت به این داستان گوش بسپار که دنیا با افرادی راستگو چه کارها کرده است.
ز زندان مغرب چو کرد آفتاب
سوی کوی و بازار مشرق شتاب
هوش مصنوعی: زمانی که آفتاب از سمت غرب به زندان رفت، با شتاب به سوی خیابان‌ها و بازارهای شرق حرکت کرد.