گنجور

بخش ۸۲ - زدن سر پر نورامام شهید (ع) را درکوفه برنیزه

سرشاه را گفت آن نابکار
نمایند بر نیزه ای استوار
برآرند برگرد بازار وکوی
که دانند این مردم فتنه جوی
کز آل علی (ع) پاک شد روزگار
به پور معاویه شد راست کار
چو لختی بدادند درکوفه سیر
سر پاک آن قدوه ی اهل خیر
جهان را به سر خاک غم بیختند
به شاخ درختیش آویختند
بر آن نخل بن، آن سر سرفراز
همی خواند قرآن به صوت حجاز
چو آن دید حارث از آن پاک سر
که آن مرد را بد وکیده پدر
به خود گفت: چون می سراید سخن
سری چند گه دور مانده ز تن؟
همانا جهان بین من تیره شد
و یا دیو بر هوش من چیره شد
بدو گفت شه، دور شو زین گمان
مخوان مرده آن را که بخشد روان
نمیریم هرگز، که ما زنده ایم
به نزد خداوند، پاینده ایم
لقای خداوندمان روز نیست
به جان بداندیش فیروز نیست
اگر عشق بر نیزه دارد سرم
نمردم که با یار همبسترم
چو این وکیده زشه این شنفت
شگفتیش افزوده شد بر شگفت
بدانست کان نغمه ها از کجا ست
تن و جان مردان ز مردم، جداست
بگریید یک لخت و با خویش گفت:
که امروزم این راز باید نهفت
مگر چون شب آید ببندم کمر
بچینم ز نخل ولایت ثمر
بدزدم از این مردم تیره بخت
من این میوه ی عشق را زین درخت
که دیگر نکوشند برخواری اش
نسازند اینگونه بازاری اش
به ناگه لب شاه چون گل شکفت
بدو پاسخ از راز پوشیده گفت
که بگذر از این کام ای نیکخواه
بهل تا که این مردم دین تباه
کنند آنچه خواهند با من زکین
که زود است دادار جان آفرین
از ایشان کشد انتقام مرا
به جایی رساند مقام مرا
که کس را نباشد بدان دسترس
خدا داند و من، دگر هیچکس
دلا مگذر از میوه ی این نهال
همی تا ببالد، بزار و بنال
درخت جهان را نمود آشکار
خدا تا چنین میوه آرد به بار
از آن باغ کون و مکان آفرید
که این میوه ی نغز آید پدید
پیمبر (ص) از آن کام، شیرین کند
زخونش علی (ع)، چهره رنگین کند
چنین میوه را چون کند آشکار
جهان داور پاک روز شمار
نهد در طبق داغ فاطمه (س)
بگیرد سبک، عرش را قائمه
بگوید که ای پاک جان آفرین
به این میوه ی باغ خلد برین
ببخشا گنه دوستان مرا
ز دشمن بکش انتقام ورا
بدو بخشد ایزد گناه همه
که جز او نباشد پناه همه
ایا داغدل مادر شهریار
سرافراز بانوی روز شمار
به آن میوه ی نورس باغ تو
که شد تازه از مرگ او داغ تو
که خواهی ز یزدان گناه مرا
کنی سرخ، روی سیاه مرا
چو روز دگر تافت از چرخ هور
ز روی هوا تیرگی گشت دور
به مسجد روان گشت پور زیاد
پی رفع بد نامی آن فساد

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سرشاه را گفت آن نابکار
نمایند بر نیزه ای استوار
هوش مصنوعی: سر شاه گفت که آن فرد نادرست، بر نیزه‌ای محکم نشان داده می‌شود.
برآرند برگرد بازار وکوی
که دانند این مردم فتنه جوی
هوش مصنوعی: به خیابان‌ها و بازارها برگردید، زیرا این مردم همواره به دنبال ایجاد آشوب و فتنه هستند.
کز آل علی (ع) پاک شد روزگار
به پور معاویه شد راست کار
هوش مصنوعی: زمانی که از نسل علی (ع) پاکی و درستی رخت بربست، امور به دست فرزند معاویه به راه راست هدایت شد.
چو لختی بدادند درکوفه سیر
سر پاک آن قدوه ی اهل خیر
هوش مصنوعی: وقتی که در کوفه مدتی گذشت و آرامش برقرار شد، سر پاک و نیکو آن پیشوای اهل goodness نمایان گردید.
جهان را به سر خاک غم بیختند
به شاخ درختیش آویختند
هوش مصنوعی: دنیا را پر از غم و اندوه کرده‌اند و این مشکلات را مانند یک بار سنگین بر درختی آویزان کرده‌اند.
بر آن نخل بن، آن سر سرفراز
همی خواند قرآن به صوت حجاز
هوش مصنوعی: در آن نخل بلند، سر بلند و فرزانه‌ای به صدای حجاز قرآن می‌خواند.
چو آن دید حارث از آن پاک سر
که آن مرد را بد وکیده پدر
هوش مصنوعی: وقتی حارث آن سر پاک و نیکو را دید، متوجه شد که آن مرد، پدرش را به بدی یاد کرده است.
به خود گفت: چون می سراید سخن
سری چند گه دور مانده ز تن؟
هوش مصنوعی: به خود گفت: وقتی که کسی صحبت می‌کند، چرا باید به دور از وجود خود باشد و از حقیقت فاصله بگیرد؟
همانا جهان بین من تیره شد
و یا دیو بر هوش من چیره شد
هوش مصنوعی: عالم برای من تاریک و بی‌روح شده و یا اینکه دیو (نیروهای منفی) بر افکار و احساسات من مسلط شده است.
بدو گفت شه، دور شو زین گمان
مخوان مرده آن را که بخشد روان
هوش مصنوعی: شه به او گفت: از این تفکر دور شو، زیرا مرده را زنده نمی‌توان کرد.
نمیریم هرگز، که ما زنده ایم
به نزد خداوند، پاینده ایم
هوش مصنوعی: ما هرگز نمی‌میریم، زیرا در نزد خداوند زنده‌ایم و جاودانه باقی خواهیم ماند.
لقای خداوندمان روز نیست
به جان بداندیش فیروز نیست
هوش مصنوعی: دیدار خداوند روزی نیست که برای افراد بداندیش و بدخواه خوش یمن و موفق باشد.
اگر عشق بر نیزه دارد سرم
نمردم که با یار همبسترم
هوش مصنوعی: اگر عشق من را به خطر بیندازد، هرگز دردی نمی‌کشم، چون با معشوقم هستم.
چو این وکیده زشه این شنفت
شگفتیش افزوده شد بر شگفت
هوش مصنوعی: وقتی که این راز از زبان آن بزرگ بیان شد، حیرت و شگفتی آن بیشتر و بیشتر شد.
بدانست کان نغمه ها از کجا ست
تن و جان مردان ز مردم، جداست
هوش مصنوعی: بدان که این آهنگ‌ها از کجا سرچشمه می‌گیرند و اینکه جسم و روح مردان از یکدیگر جدا هستند.
بگریید یک لخت و با خویش گفت:
که امروزم این راز باید نهفت
هوش مصنوعی: به شدت گریه کرد و با خود گفت: امروز باید این راز را پنهان کنم.
مگر چون شب آید ببندم کمر
بچینم ز نخل ولایت ثمر
هوش مصنوعی: آیا تنها وقتی شب فرا رسد، من کمربند خود را ببندم و میوه‌های نخل این سرزمین را بچینم؟
بدزدم از این مردم تیره بخت
من این میوه ی عشق را زین درخت
هوش مصنوعی: من از این گروه مردم بدشانس می‌خواهم میوه‌ی عشق را از این درخت بچینم.
که دیگر نکوشند برخواری اش
نسازند اینگونه بازاری اش
هوش مصنوعی: دیگر تلاش نکنند که او را به شرایط دشوار و پایین بیاورند و او را به شکل بازار و معامله‌گری در نیاورند.
به ناگه لب شاه چون گل شکفت
بدو پاسخ از راز پوشیده گفت
هوش مصنوعی: ناگهان لبان شاه مانند گل باز شد و پاسخ را از راز پنهانی بیان کرد.
که بگذر از این کام ای نیکخواه
بهل تا که این مردم دین تباه
هوش مصنوعی: ای نیک‌خواه، رهایش کن و بگذر تا این مردم به دین و ایمان خود آسیب نزنند.
کنند آنچه خواهند با من زکین
که زود است دادار جان آفرین
هوش مصنوعی: آنها هر کاری که بخواهند با من می‌کنند، اما من می‌دانم که خداوندِ جان‌آفرین، کارش درست و به موقع است.
از ایشان کشد انتقام مرا
به جایی رساند مقام مرا
هوش مصنوعی: انتقام من را از آن‌ها خواهد کشید و من را به مقام و جایگاهی خواهد رساند.
که کس را نباشد بدان دسترس
خدا داند و من، دگر هیچکس
هوش مصنوعی: هیچ‌کس به آنچه که در دسترس خداست، دسترسی ندارد، فقط خداوند و من این را می‌دانیم و هیچ‌کس دیگر.
دلا مگذر از میوه ی این نهال
همی تا ببالد، بزار و بنال
هوش مصنوعی: عزیزم، از میوه‌ی این درخت نگذریم، بگذار روید و رشد کند تا به بار بنشیند و خود را نشان دهد.
درخت جهان را نمود آشکار
خدا تا چنین میوه آرد به بار
هوش مصنوعی: درختی که جهان را نمایان می‌سازد، نشانه‌ای از وجود خداوند است تا بتواند چنین میوه‌ای به ثمر رساند.
از آن باغ کون و مکان آفرید
که این میوه ی نغز آید پدید
هوش مصنوعی: خداوند جهانی بیافرید تا این میوه‌ی خوش‌طعم و زیبایی به وجود آید.
پیمبر (ص) از آن کام، شیرین کند
زخونش علی (ع)، چهره رنگین کند
هوش مصنوعی: پیامبر خمینی را با خون خود شیرین کرده و چهره‌اش را زیبا می‌کند.
چنین میوه را چون کند آشکار
جهان داور پاک روز شمار
هوش مصنوعی: چگونه می‌توان میوه‌ای را که پنهان است، در روز روشن و به کمک قاضی پاک و بی‌غرض نمایان کرد؟
نهد در طبق داغ فاطمه (س)
بگیرد سبک، عرش را قائمه
هوش مصنوعی: کسی که در دلی مهربان و با نگاهی نیکو به زنان مومن و پاک دامن داشته باشد، برکت و آرامش را به زندگی خود می‌آورد و در دنیا و آخرت، دارای سربلندی و مقام رفیعی خواهد بود.
بگوید که ای پاک جان آفرین
به این میوه ی باغ خلد برین
هوش مصنوعی: ای روح پاک و خالق جان، به این میوه زیبای باغ بهشتی بگوید.
ببخشا گنه دوستان مرا
ز دشمن بکش انتقام ورا
هوش مصنوعی: ببخش دوستانم را که گناهی کرده‌اند و از دشمنم انتقام بگیر.
بدو بخشد ایزد گناه همه
که جز او نباشد پناه همه
هوش مصنوعی: خداوند همه خطاها را می‌بخشد، زیرا هیچ کس جز او پناهی ندارد.
ایا داغدل مادر شهریار
سرافراز بانوی روز شمار
هوش مصنوعی: آیا دلbroken مادر شهریار سرافراز، بانوی روزگار است؟
به آن میوه ی نورس باغ تو
که شد تازه از مرگ او داغ تو
هوش مصنوعی: به میوه تازه‌ای که از باغ تو چیده شده و هنوز از مرگش غمگین هستی.
که خواهی ز یزدان گناه مرا
کنی سرخ، روی سیاه مرا
هوش مصنوعی: هر چه بخواهی از خداوند درباره خطای من بگویی، چهره سیاه و ناپاک من را بیدلیل نکن.
چو روز دگر تافت از چرخ هور
ز روی هوا تیرگی گشت دور
هوش مصنوعی: وقتی روز دیگری از آسمان خورشید طلوع کرد، نور آن از میان ابرها پنهان شد و جهان دوباره تاریک شد.
به مسجد روان گشت پور زیاد
پی رفع بد نامی آن فساد
هوش مصنوعی: پسر زیاد به سمت مسجد رفت تا به طور نیکو، بدنامی آن فساد را رفع کند.