بخش ۸۰ - حاضر نمودن ابن زیاد بد بنیاد اهل بیت پیغمبر
نشست از بر تخت آن زشت کیش
سران را زهر دوده بنشاند پیش
ز هر دسته ای نیز قومی فزون
ستاده به پا از درون و برون
سرشاه را دریکی طشت زر
نهادند در پیش آن بد گهر
چو آن انجمن گشت زانگونه راست
اسیران آل علی (ع) را بخواست
ببستند شان در یکی پالهنگ
ببردند چون برده گان فرنگ
چو دید آنچنان بانوی راستین
بپوشید رخساره با آستین
میان کنیزان به کنجی نشست
بدیدش ولی مرد شیطان پرست
بگفتا: که این پر منش زن که بود؟
که بر ما نیاورد رای درود
چو نامش بگفتند و او را شناخت
پی سرزنش، زشت آوا فراخت
بگفتا: بدان پاک یزدان درود
که از کارتان پرده برداشت، زود
همه هیچ شد ریو و رنگ شما
برستند مردم ز ننگ شما
دل بانو از گفتش آمد به جوش
ز جای اندر آمد بگفتا: خموش
ستایش بدان پاک داور رواست
که بر پاکی ما، کلامش گواست
نیای مرا داد پیغمبری
ز بد داشت اولاد او را بری
گنهکار رسوا شود در جهان
دروغ است سرمایه ی گمرهان
تویی آن، نه ماییم ای بد گهر
که از خشم یزدان نداری خبر
دگر باره گفتش بد اندیش مرد
که دیدی خدا با شما خود چه کرد؟
برادرت و یاران او را به سر
چه آمد زپاداش از دادگر؟
بفرمود بانو که ازکردگار
ندیدم به جز نیکویی هیچ کار
خدا از نخست اینچنین داشت خواست
که ما کشته گردیم بر راه راست
حسین (ع) رانیا داده بود آگهی
کز این کشتن او را رسد فرهی
برادرم دانسته بهر بلا
بیامد بزد خیمه درکربلا
سر و مال و فرزند و خویش و تبار
فدا کرده در راه پروردگار
تو را نیز این راه باشد و به پیش
به زودی روی سوی بنگاه خویش
چو یزدان به پیش آورد داوری
بیندیش، تا خود چه عذر آوری
برآشفت چون گفت بانو شنفت
شدش خشم، باکین دیرینه جفت
به دژخیم گفتا: که با تیغ تیز
نشان برسر نطع و خونش بریز
چو دیدند این، خردسالان شاه
هم آوا کشیدند، افغان و آه
گرفتند با مویه پیرامنش
زهر سوی چسبیده بر دامنش
ازایشان چو عمر و حریث این بدید
دل سنگش از غم ز جا بر دمید
بگفتا: کسی بر زنان ای امیر
نگیرد به ویژه زنان اسیر
تو دانی که این را چه آمد به سر
ز مرگ برادر ز داغ پسر
بپذیرفت ازو گمره پر ستیز
به دژخیم گفتا که خونش مریز
دگر باره بی شرمی آغاز کرد
به آزار بانو سخن، ساز کرد
بگفتا: خداوند یزدان پاک
چو بنمود پور علی (ع) را هلاک
چنان دان که شد کام هایم روا
همه درد دیرینه ام شد دوا
رها گشتم از بیم آشوب او
که شاهی طلب بود و آشوب جو
دگرباره آن بانوی سرفراز
به پاسخ بدو گفت: کمتر بناز
که کشتی شهی را که پیغمبرش
چو جان داشتی روز و شب دربرش
دراین کارت ار بود داروی درد
بدا روزگار تو ناپاک مرد
یکی درد از این کار اندوختی
کز آن خویش را تا ابد سوختی
بد اختر بپیچید از گفت اوی
ز بانو پر از خشم برتافت روی
نگه کرد بر پور شاه انام
بگفتا: که این ناتوان را چه نام؟
بگفتند: پور شه کربلاست
علی(ع) نامش و پایمال بلاست
بگفتا: که در کربلا آن پسر
شنیدم که شد کشته پیش پدر
بگفتند: او خود علی اکبر است
که درروی و خو همچو پیغمبر است
برآورد سر، گفت شاه زمن
که آری بدان شاه مهتر زمن
به یزدان که فردا ز بدخواه او
خداوند دین است پیکار جو
چو بشنید گفتار زین العباد
دلش پر ز خشم آمد ابن زیاد
بگفتا: که باشد هنوزت به تن
توانی که گویی بدینسان سخن
هنوز این سخن ها نشد باورت
هوای برگی است خود در سرت
به دژخیم پس گفت آن بدگهر
که بردار از این جسم بیمار، سر
چو گفتار او بانوی دین شنید
تن ناتوانش به بر در کشید
بگفتا: مگر نیست سیری تو را
ز خونریزی آل پیغمبرا
بسی ناروا خون آل رسول
روان کردی و نیست جانت ملول
بخواهی اگر ریختن خون او
نبخشی براین جان محزون او
زنان را بکش پیش از این ناتوان
که محرم نداریم جز این جوان
بشد نرم از زاری اش سنگدل
گذشت ازسر خون آن تنگدل
یکی چوب بودش به دست آن پلید
جز این چاره ی خشم خود را ندید
که برزد به دندان و لب شاه را
بیازرد دل های آگاه را
بخش ۷۹ - درکیفیت ورود اسیران کربلا به شهر کوفه به روایت مسلم گچکار رحمه الله: به ناگه برآمد زکوفه خروشبخش ۸۱ - بی ادبی نمودن ابن زیاد بد: چه دندان و لب؟ آنکه خیرالبشر
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نشست از بر تخت آن زشت کیش
سران را زهر دوده بنشاند پیش
هوش مصنوعی: او از روی تخت خود برخاست و آن حیوان زشت را به نزد سران آورد و زهر دوده را پیش آنها قرار داد.
ز هر دسته ای نیز قومی فزون
ستاده به پا از درون و برون
هوش مصنوعی: در هر گروهی، همیشه یک جمعیت بیشتری وجود دارد که از درون و بیرون آماده ایستادگی و پشتیبانی هستند.
سرشاه را دریکی طشت زر
نهادند در پیش آن بد گهر
هوش مصنوعی: آن را در طلا نهادند و پیش آن فرد ناپسند قرار دادند، که نشاندهنده حضور و مقام والای اوست.
چو آن انجمن گشت زانگونه راست
اسیران آل علی (ع) را بخواست
هوش مصنوعی: وقتی آن جمع شکل گرفت، از آنجا خواستند که اسیران خاندان علی (ع) را بیاورند.
ببستند شان در یکی پالهنگ
ببردند چون برده گان فرنگ
هوش مصنوعی: آنها در یک پوشش خاص به هم بسته شدند و مانند بردههای فرنگی به جایی منتقل شدند.
چو دید آنچنان بانوی راستین
بپوشید رخساره با آستین
هوش مصنوعی: وقتی آن زن واقعی را دید، چهرهاش را با آستین پوشاند.
میان کنیزان به کنجی نشست
بدیدش ولی مرد شیطان پرست
هوش مصنوعی: در گوشهای از جمع دختران، او را دید که مردی شیطانپرست است.
بگفتا: که این پر منش زن که بود؟
که بر ما نیاورد رای درود
هوش مصنوعی: او گفت: این شخصیت با عظمت زن چه کسی است؟ که نظر و رأی سلامتی را برای ما نیاورده است.
چو نامش بگفتند و او را شناخت
پی سرزنش، زشت آوا فراخت
هوش مصنوعی: وقتی نام او را بیان کردند و او شناخته شد، به دلیل سرزنش، صدای زشتی از خود برآورد.
بگفتا: بدان پاک یزدان درود
که از کارتان پرده برداشت، زود
هوش مصنوعی: او گفت: بدین پاک و نیکو خداوند درود، زیرا که به زودی از کارهای شما پرده برداشت.
همه هیچ شد ریو و رنگ شما
برستند مردم ز ننگ شما
هوش مصنوعی: همه چیز بیمعنا و پوچ شده و رنگ و شکل شما را ترک کردند؛ مردم به خاطر خجالت شما از بین رفتند.
دل بانو از گفتش آمد به جوش
ز جای اندر آمد بگفتا: خموش
هوش مصنوعی: دل بانو به خاطر سخنانش به شدت تحت تأثیر قرار گرفت و از جایش بلند شد و گفت: ساکت باش!
ستایش بدان پاک داور رواست
که بر پاکی ما، کلامش گواست
هوش مصنوعی: ستایش خداوندی که پاک و بینقص است، شایسته است؛ زیرا سخن او شاهدی بر پاکی و درستکاری ماست.
نیای مرا داد پیغمبری
ز بد داشت اولاد او را بری
هوش مصنوعی: پیامبری به نسل من رسید که از بدیها نجاتش داد و فرزندانش را از آن دور کرد.
گنهکار رسوا شود در جهان
دروغ است سرمایه ی گمرهان
هوش مصنوعی: گناهکار در دنیا به راحتی شناخته نمیشود و زندگی بعضی از افرادی که راه گمراهی را انتخاب کردهاند، پر از دروغ و فریب است.
تویی آن، نه ماییم ای بد گهر
که از خشم یزدان نداری خبر
هوش مصنوعی: تو آن کسی هستی که نه ما هستیم، ای با خوی ناپسند، تو از خشم خداوند بیخبر هستی.
دگر باره گفتش بد اندیش مرد
که دیدی خدا با شما خود چه کرد؟
هوش مصنوعی: مرد بداندیش بار دیگر به او گفت که آیا دیدی خدا با شما چه کرد؟
برادرت و یاران او را به سر
چه آمد زپاداش از دادگر؟
هوش مصنوعی: برادرت و دوستانش چه عواقبی دچار شدند به خاطر پاداشی که از دادگر دریافت کردند؟
بفرمود بانو که ازکردگار
ندیدم به جز نیکویی هیچ کار
هوش مصنوعی: بانو گفت که از خداوند هیچ چیزی جز کارهای نیکو ندیدم.
خدا از نخست اینچنین داشت خواست
که ما کشته گردیم بر راه راست
هوش مصنوعی: خدا از ابتدا این اراده را کرده که ما بر راه درست و حق قربانی شویم.
حسین (ع) رانیا داده بود آگهی
کز این کشتن او را رسد فرهی
هوش مصنوعی: حسین (علیهالسلام) به مردم خبر داده بود که با کشتن او، آگاهی و دانایی به جامعه منتقل خواهد شد.
برادرم دانسته بهر بلا
بیامد بزد خیمه درکربلا
هوش مصنوعی: برادرم برای رویارویی با مشکلات و دشواریها به میدان آمد و در کربلا خیمه زد.
سر و مال و فرزند و خویش و تبار
فدا کرده در راه پروردگار
هوش مصنوعی: انسان همه چیزهایی که دارد، از جمله جانش، داراییاش، فرزندانش و خانوادهاش، را در راه خداوند فدای میکند.
تو را نیز این راه باشد و به پیش
به زودی روی سوی بنگاه خویش
هوش مصنوعی: تو هم این مسیر را خواهی داشت و به زودی به سوی مکان خودت خواهی رفت.
چو یزدان به پیش آورد داوری
بیندیش، تا خود چه عذر آوری
هوش مصنوعی: وقتی خداوند قضاوت را به میان آورد، خوب فکر کن تا ببینی چه عذری برای خودت داری.
برآشفت چون گفت بانو شنفت
شدش خشم، باکین دیرینه جفت
هوش مصنوعی: وقتی بانو چیزی گفت، او به شدت عصبی و خشمگین شد، به طوری که حس نکرد چه مدت از این احساسات در دلش وجود داشته است.
به دژخیم گفتا: که با تیغ تیز
نشان برسر نطع و خونش بریز
هوش مصنوعی: به جلاد گفت: با شمشیر تیز علامت را بر روی دار بزن و خونش را بریز.
چو دیدند این، خردسالان شاه
هم آوا کشیدند، افغان و آه
هوش مصنوعی: وقتی خردسالان شاه این صحنه را دیدند، همگی به طور هماهنگ شروع به ناله و گریه کردند.
گرفتند با مویه پیرامنش
زهر سوی چسبیده بر دامنش
هوش مصنوعی: آنها با اشک و ناله دور او را گرفتند و زهر به دامنش چسبیده بود.
ازایشان چو عمر و حریث این بدید
دل سنگش از غم ز جا بر دمید
هوش مصنوعی: وقتی عمر و حریث این وضعیت را مشاهده کردند، دل سنگی او از شدت غم به شدت پر از درد و ناراحتی شد و از جا کنده شد.
بگفتا: کسی بر زنان ای امیر
نگیرد به ویژه زنان اسیر
هوش مصنوعی: او میگوید: ای امیر، هیچ کس نباید بر زنان به ویژه زنان اسیر ظلم کند.
تو دانی که این را چه آمد به سر
ز مرگ برادر ز داغ پسر
هوش مصنوعی: تو میدانی که چه بر سر من آمده است، به خاطر مرگ برادرم و اندوه ناشی از فوت پسرم.
بپذیرفت ازو گمره پر ستیز
به دژخیم گفتا که خونش مریز
هوش مصنوعی: او از شخصی که درگیر جدال و نزاع است، پذیرش میکند و به یک نگهبان خبیث میگوید که خون او را نریز.
دگر باره بی شرمی آغاز کرد
به آزار بانو سخن، ساز کرد
هوش مصنوعی: باز هم به بیشرمی دست زد و با سخنانی آزاردهنده به بانو درافتاد.
بگفتا: خداوند یزدان پاک
چو بنمود پور علی (ع) را هلاک
هوش مصنوعی: گفت: وقتی که خداوند پاک، پسر علی (ع) را به خطر انداخت و روزی او را به هلاکت رساند.
چنان دان که شد کام هایم روا
همه درد دیرینه ام شد دوا
هوش مصنوعی: به گونهای بیندیش که آرزوهای من برآورده شد و تمام دردهای قدیمیام درمان یافتند.
رها گشتم از بیم آشوب او
که شاهی طلب بود و آشوب جو
هوش مصنوعی: من از ترس و نگرانی ناشی از دلهرهای که او به وجود میآورد، آزاد شدم؛ زیرا او کسی است که در پی سلطنت و ایجاد هرج و مرج است.
دگرباره آن بانوی سرفراز
به پاسخ بدو گفت: کمتر بناز
هوش مصنوعی: آن بانوی بلندمرتبه دوباره به او گفت: کمتر خود را مغرور کن.
که کشتی شهی را که پیغمبرش
چو جان داشتی روز و شب دربرش
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که کشتی بزرگی که پیامبرش برایش مانند جان عزیز بود، همیشه شب و روز در کنار آن قرار داشت و از آن محافظت میکرد.
دراین کارت ار بود داروی درد
بدا روزگار تو ناپاک مرد
هوش مصنوعی: اگر در این کار، داروی درد وجود داشت، به یقین روزگار تو نیز دچار ناپاکی و بدی میشد.
یکی درد از این کار اندوختی
کز آن خویش را تا ابد سوختی
هوش مصنوعی: تو از این کار رنجی را بر خود هموار کردهای که به خاطر آن، همیشه دلت را آزار میدهی و از خودت دور میشوی.
بد اختر بپیچید از گفت اوی
ز بانو پر از خشم برتافت روی
هوش مصنوعی: بدشگون و بدشانس از سخنان او پیچید و از خشم بانو، روی خود را کنار کشید.
نگه کرد بر پور شاه انام
بگفتا: که این ناتوان را چه نام؟
هوش مصنوعی: به او نگاه کرد و از او پرسید: این فرد ناتوان چه کسی است؟
بگفتند: پور شه کربلاست
علی(ع) نامش و پایمال بلاست
هوش مصنوعی: گفتند: پسر شه کربلا علی(ع) است و او تحت فشار سختیها قرار دارد.
بگفتا: که در کربلا آن پسر
شنیدم که شد کشته پیش پدر
هوش مصنوعی: او گفت: در کربلا شنیدم که آن پسر در مقابل پدرش کشته شد.
بگفتند: او خود علی اکبر است
که درروی و خو همچو پیغمبر است
هوش مصنوعی: گفتند او مانند علی اکبر است که در ظاهر و روحش به پیامبر شباهت دارد.
برآورد سر، گفت شاه زمن
که آری بدان شاه مهتر زمن
هوش مصنوعی: سرش را بالا آورد و گفت: ای شاه، تو را برتر از من میدانم.
به یزدان که فردا ز بدخواه او
خداوند دین است پیکار جو
هوش مصنوعی: به خداوندی که فردا روز حساب و جزا برای دشمنان او وجود دارد، تلاش کن تا به جنگ با بدخواهان خود بپردازی.
چو بشنید گفتار زین العباد
دلش پر ز خشم آمد ابن زیاد
هوش مصنوعی: زمانی که ابن زیاد سخنان زین العباد را شنید، دلش از خشم پر شد.
بگفتا: که باشد هنوزت به تن
توانی که گویی بدینسان سخن
هوش مصنوعی: او گفت: آیا هنوز قدرت این را داری که این سخنها را بگویی؟
هنوز این سخن ها نشد باورت
هوای برگی است خود در سرت
هوش مصنوعی: هنوز به این حرفها اعتقاد نداری، این تفکر مثل خیال یک برگ بر روی سرت است.
به دژخیم پس گفت آن بدگهر
که بردار از این جسم بیمار، سر
هوش مصنوعی: به دژخیم گفت آن فرد بدسرشت که سر این جسم بیمار را جدا کن.
چو گفتار او بانوی دین شنید
تن ناتوانش به بر در کشید
هوش مصنوعی: وقتی زن دین به سخنان او گوش داد، تن ضعیفش را به دامن او نزدیک کرد.
بگفتا: مگر نیست سیری تو را
ز خونریزی آل پیغمبرا
هوش مصنوعی: شخصی گفت: آیا از کشتن و خونریزی فرزندان پیامبر دیگر سیر نشدهای؟
بسی ناروا خون آل رسول
روان کردی و نیست جانت ملول
هوش مصنوعی: بسیاری از ناپسندیها را بر سر فرزندان پیامبر نازل کردی و حال اینکه روح تو به درد نیامده است.
بخواهی اگر ریختن خون او
نبخشی براین جان محزون او
هوش مصنوعی: اگر بخواهی، حتی اگر خون او بریزی، به خاطر این روح غمگین او، چیزی نخواهد بخشید.
زنان را بکش پیش از این ناتوان
که محرم نداریم جز این جوان
هوش مصنوعی: زنان را پیش از این ناتوان بکشید، زیرا جز این جوان هیچ کس را نداریم که به او محرم باشیم.
بشد نرم از زاری اش سنگدل
گذشت ازسر خون آن تنگدل
هوش مصنوعی: دل سنگی و بیرحم بر سختی و درد و زاری اطرافیان بیتوجه است و با بیاعتنایی از کنار آنها میگذرد، در حالی که همگان در رنج و تنگدستی به سر میبرند و این وضع نمیتواند بر او تاثیری بگذارد.
یکی چوب بودش به دست آن پلید
جز این چاره ی خشم خود را ندید
هوش مصنوعی: یک نفر چوبی در دست داشت و از آنجا که انسان بدی بود، جز این که به این شکل خشم خود را تخلیه کند راه دیگری نداشت.
که برزد به دندان و لب شاه را
بیازرد دل های آگاه را
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف فردی میپردازد که به شکلی خشونتآمیز میتواند به دیگران آسیب برساند. او به گونهای عمل میکند که نخواهد از احساسات و آگاهی دیگران سوءاستفاده کند و این رفتار شاید به سبب قدرت یا مقامش باشد.

الهامی کرمانشاهی