بخش ۷۹ - درکیفیت ورود اسیران کربلا به شهر کوفه به روایت مسلم گچکار رحمه الله
به ناگه برآمد زکوفه خروش
نوای دف و چنگم آمد به گوش
ز بانگ نی و کوس و مرد و سمند
تو گفتی بتوفید چرخ بلند
پرستنده زان پور ابن زیاد
بدانجا ستاده دهلی پرعناد
بپرسیدمش کاین هیاهوی چیست؟
خود امروز عیدی دراین شهر نیست
بگفتا: یکی بر خلاف امیر
برانگیخت غوغا و شد دستگیر
سرش را کنون با سر یار چند
بیارند و خلقش پذیره شوند
بگفتم: چه بد نام وی ای غلام؟
بگفتا حسین علی (ع) داشت نام
چو گفت این دلم گشت از غم دونیم
نیارستم اما زدن دم، زبیم
چو او رفت بررخ زدم هر دو، دست
به سختی که درچشمم آتش بجست
بشستم ز گچ، دست و با آه و درد
شدم سوی دروازه بس رهنورد
بدیدم درآنجا شده انجمن
ز بهر تماشا بسی مرد و زن
به ناگه اسیران آل رسول (ص)
همان پرده گی دختران بتول (س)
رسیدند یکسر زغم در خروش
به محمل همه لیک، بی روی پوش
به پیش اندران سیدالساجدین
نهاده به گردن غل آهنین
دو پایش به زیر شتر بسته سخت
روان خونش از ساق ها، لخت، لخت
به ناگاه برخاست بانگی دگر
که شد گوش گردون از آن بانگ، کر
بدیدم چو نزدیک تر شد سپاه
به نوک سنان هیجده سر چو ماه
سری برسنان درجلو جلوه گر
که مانند بودی به خیرالبشر
ز نورش خجل چهره ی آفتاب
ز ریشش پدیدار رنگ خضاب
از آن سر که بودی چو بدر تمام
پر از نور شد برزن و کوی و بام
به ناگاه (س) برآورد سر
فتادش برآن ریش پر خون، نظر
شکیبایی ازکف ربودش عنان
بزد سر بر آن چوب محمل چنان
که از زیر هودج روان گشت خون
بدانسان که شد خاک از آن لعلگون
سپس گفت: کای ماه برج جلال
غروب آمدت زود بعد از کمال
دراندیشه نگذشت هرگز مرا
که بینم چنین دورت از تن، سرا
بگفته است زید ابن ارقم که من
بدم خفته در غرفه ی خویشتن
که بگذشت بر نیزه ها جلوه گر
از آنجا بسی سر چو قرص قمر
به نیزه سر خسرو ارجمند
همی خواند قرآن به بانگ بلند
که کردار اصحاب کهف و رقیم
شگفت است ز آیات حی قدیم
بگفتم: که کار تو ای شهریار
عجب تر نماید ز یاران غار
بریده سر و ایزدی نامه خوان
که دیده است؟ تا بوده دور زمان
کنون بشنو از من که پور زیاد
چه بد کرد با آل خیرالعباد
سپیده دمان سر برهنه چو مهر
خرامید در بارگاه سپهر
بخش ۷۸ - خطبه ی حضرت سیدالساجدین دربیرون شهر کوفه: که هان ای گروه ستمگر خموشبخش ۸۰ - حاضر نمودن ابن زیاد بد بنیاد اهل بیت پیغمبر: نشست از بر تخت آن زشت کیش
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به ناگه برآمد زکوفه خروش
نوای دف و چنگم آمد به گوش
هوش مصنوعی: ناگهان صدای دف و چنگ از کوفه به گوشم رسید و من را به وجد آورد.
ز بانگ نی و کوس و مرد و سمند
تو گفتی بتوفید چرخ بلند
هوش مصنوعی: از صدای نی و طبل و مردان و اسب تو فهمیدی که چرخ جهان در حال گردش است.
پرستنده زان پور ابن زیاد
بدانجا ستاده دهلی پرعناد
هوش مصنوعی: پرستنده از فرزند ابن زیاد به آنجا ایستاده که در آن نهایت کینه و دشمنی وجود دارد.
بپرسیدمش کاین هیاهوی چیست؟
خود امروز عیدی دراین شهر نیست
هوش مصنوعی: از او پرسیدم که این شلوغی و همهمه برای چه چیزی است؟ امروز در این شهر که جشن یا عیدی وجود ندارد.
بگفتا: یکی بر خلاف امیر
برانگیخت غوغا و شد دستگیر
هوش مصنوعی: گفت: یکی بر ضد امیر شورش به پا کرد و دستگیر شد.
سرش را کنون با سر یار چند
بیارند و خلقش پذیره شوند
هوش مصنوعی: اکنون سرش را با سر معشوق به هم میآورند و مردم نیز او را پذیرای این ارتباط خواهند بود.
بگفتم: چه بد نام وی ای غلام؟
بگفتا حسین علی (ع) داشت نام
هوش مصنوعی: در گفتگویی میپرسم که چرا این فرد بد نام است؟ و او پاسخ میدهد که حسین علی (ع) نام نیکویی دارد.
چو گفت این دلم گشت از غم دونیم
نیارستم اما زدن دم، زبیم
هوش مصنوعی: وقتی که این دلِ من از غم به دو نیم شد، نتوانستم چیزی بگویم، اما در درونم به شدت ناله و فریاد کردم.
چو او رفت بررخ زدم هر دو، دست
به سختی که درچشمم آتش بجست
هوش مصنوعی: وقتی او رفت، من هم با دست به شدت به صورت خود زدم، زیرا آتش غم در چشمانم شعله ور شد.
بشستم ز گچ، دست و با آه و درد
شدم سوی دروازه بس رهنورد
هوش مصنوعی: با غم و درد و آه، دستانم را از گچ پاک کردم و به سمت دروازه رفتم تا به سفر ادامه دهم.
بدیدم درآنجا شده انجمن
ز بهر تماشا بسی مرد و زن
هوش مصنوعی: در آنجا دیدم که عدهای برای تماشا جمع شدهاند، مردان و زنان زیادی در آنجا حضور دارند.
به ناگه اسیران آل رسول (ص)
همان پرده گی دختران بتول (س)
هوش مصنوعی: به طور ناگهانی، فرزندان و پیروان رسول خدا به اسیری درآمدند، همانگونه که دختران حضرت زهرا در پرده و حجاب بودند.
رسیدند یکسر زغم در خروش
به محمل همه لیک، بی روی پوش
هوش مصنوعی: همه از شدت غم در حال فریاد و ناراحتی بودند، اما هیچکدام چهرهی غمگین خود را نشان نمیدادند و خود را پوشانده بودند.
به پیش اندران سیدالساجدین
نهاده به گردن غل آهنین
هوش مصنوعی: در پیش آن بزرگوار، سید الساجدین، غل و زنجیر آهنینی به گردن او گذاشتهاند.
دو پایش به زیر شتر بسته سخت
روان خونش از ساق ها، لخت، لخت
هوش مصنوعی: دو پایش به زیر شتر بسته است و به شدت خونش از ساقهایش در حال جریان است، او کاملاً لخت و بدون پوشش است.
به ناگاه برخاست بانگی دگر
که شد گوش گردون از آن بانگ، کر
هوش مصنوعی: ناگهان صدای جدیدی بلند شد که باعث شد گوش آسمان از آن صدا ناشنوا شود.
بدیدم چو نزدیک تر شد سپاه
به نوک سنان هیجده سر چو ماه
هوش مصنوعی: چون سپاه به ما نزدیکتر شد، منظرهای دیدم که هجده سر مانند ماه در نوک نیزهها نمایان بودند.
سری برسنان درجلو جلوه گر
که مانند بودی به خیرالبشر
هوش مصنوعی: سرت را به جلو ببر و خود را نشان بده که تو مانند بهترین مخلوق هستی.
ز نورش خجل چهره ی آفتاب
ز ریشش پدیدار رنگ خضاب
هوش مصنوعی: تابش نور او چنان است که آفتاب از شرم نمیتواند ظاهر شود و رنگ سبز از ریش او نمایان است.
از آن سر که بودی چو بدر تمام
پر از نور شد برزن و کوی و بام
هوش مصنوعی: هنگامی که تو به اوج زیبایی و روشنی خود رسیدی، تمام خیابانها و کوچهها و بامها پر از نور و درخشش شدند.
به ناگاه (س) برآورد سر
فتادش برآن ریش پر خون، نظر
هوش مصنوعی: ناگهان او سرش را بلند کرد و بر آن ریش خونینش نگاهی انداخت.
شکیبایی ازکف ربودش عنان
بزد سر بر آن چوب محمل چنان
هوش مصنوعی: شکیبایی او از دستش خارج شد و به سرعت سرش را به چوب محمل کوبید.
که از زیر هودج روان گشت خون
بدانسان که شد خاک از آن لعلگون
هوش مصنوعی: زیر هودج، خون به قدری جاری شد که زمین به رنگ قرمز در آمد.
سپس گفت: کای ماه برج جلال
غروب آمدت زود بعد از کمال
هوش مصنوعی: سپس گفت: ای ماه زیبا و با شکوه، غروب تو به زودی فرارسیده است بعد از اینکه در اوج خود قرار داشتی.
دراندیشه نگذشت هرگز مرا
که بینم چنین دورت از تن، سرا
هوش مصنوعی: هرگز به ذهنم نرسیده بود که چنین دور از تن خودم را ببینم.
بگفته است زید ابن ارقم که من
بدم خفته در غرفه ی خویشتن
هوش مصنوعی: زید ابن ارقم گفته که من در اتاق خود خوابیدهام.
که بگذشت بر نیزه ها جلوه گر
از آنجا بسی سر چو قرص قمر
هوش مصنوعی: از آن مکان، بسیار سرها بهمانند ماه کامل روی نیزهها ظاهر شدند و گذشتند.
به نیزه سر خسرو ارجمند
همی خواند قرآن به بانگ بلند
هوش مصنوعی: خسرو بزرگ با نیزهاش قرآن را با صدای بلند میخواند.
که کردار اصحاب کهف و رقیم
شگفت است ز آیات حی قدیم
هوش مصنوعی: کردار گروهی که در غار خوابیدند و داستانشان در لوحها ثبت شده، به شگفتیهای آیات خداوند قدیم اشاره دارد.
بگفتم: که کار تو ای شهریار
عجب تر نماید ز یاران غار
هوش مصنوعی: به او گفتم که کارهای تو، ای پادشاه، از کارهای دوستان غار هم عجیبتر به نظر میرسد.
بریده سر و ایزدی نامه خوان
که دیده است؟ تا بوده دور زمان
هوش مصنوعی: کی بوده که کسی سر بریدهای و نامهای ایزدی را دیده باشد؟ همیشه در دور زمان چنین چیزهایی وجود داشته است.
کنون بشنو از من که پور زیاد
چه بد کرد با آل خیرالعباد
هوش مصنوعی: اکنون به من گوش کن که پسر زیاد چه کار بدی با خاندان بهترین بندگان خدا انجام داد.
سپیده دمان سر برهنه چو مهر
خرامید در بارگاه سپهر
هوش مصنوعی: در صبحگاه، هنگامی که نور خورشید به آرامی ظاهر میشود، همچون ماه با سر بدون پوشش به زیبایی در آسمان حرکت میکند.

الهامی کرمانشاهی