گنجور

بخش ۷۳ - بردن اهل بیت طهارت را از کربلاو چگونگی آن

همانا که فرزند آن شهریار
که بد سالیان شاه درآن دیار
دگر باره آهنگ آنجا کند
که بر تختگاه نیا، جا کند
به همراه وی بانوان حرم
که بودند درکوفه بس محترم
همه کوفیانش پذیره شوند
ابا نای و سنج و تبیره شوند
پی دیدن روی سالار نو
ز هر برزن و کوی بر پاست غو
زن و مرد کوفه به شادی درند
تماشای شه را به بام و درند
دریغا که این نوجوان شهریار
علیل است و بیمار و غمگین و زار
ز اسباب شاهی بود بی نوا
نه خرگاه دارد نه تاج و لوا
نه طوق و نه یاره نه چتر وکلاه
جهان گشته از دود آهش سیاه
حریمش برهنه سر و سوگوار
ز دنبال او بر شترها سوار
فرادار گوش ار تو راهست تاب
که درکوفه آمد چه سان آن جناب
سحرگه چو بنشست عریان بدن
به نیلی عماری عروس ختن
سر شاه را خولی خیره سر
بیاورد زی لشگر بد گهر
ز آل علی (ع) هیجده سر چو ماه
به نیزه زدند آن بد اختر سپاه
حرم را سپس بر شترها سوار
نمودند بی پوشش و بی مهار
به زنجیربسته شهنشاه دین
به گردن نهاده غل و آهنین
همه کودکان شه تاجور
به یک رشته بسته چو عقد گهر
بر هودج زینب(س) داغدار
به نیزه سر حجت کردگار
بر چشم لیلی سر نوجوان
چو خورشید بد جلوه گر بر سنان
بر محمل ام کلثوم زار
به نیزه سر ساقی نامدار
به جلوه برمحمل نو عروس
سرتازه داماد شه ای فسوس
بردیده ی دختر شهریار
به نیزه سر کودک شیرخوار
بدینسان بر هر یک از بانوان
سری جلوه گر بود اندر سنان
برهنه سر بانوان از حجاب
ز شرم آستین کرده بر رخ نقاب
به پیش اندر، آن فوج خنیاگران
پس و پشت آنها سپاه گران
زهر سوی ره، با نی و رود و دف
کشیده زنان سیه کار صف
جهان پرشد از بانگ شیپور و نای
شگفتا چه سان ماند گردون به پای
بدین ساز و سان آن بد اختر سپاه
سوی کوفه شادان سپردند راه
وزان سوی، این گفته ابن زیاد
که تا مردم کوفه ی پر فساد
یکایک به راهش گذارند روی
ببندند آیین به بازار و کوی
زن و مرد از خانه بیرون شوند
پذیره شدن را به هامون شوند
به پیمان که کس برنگیرد سلیح
که ترسم به کین باز گردد مریح
هم از بیم یاران دارای دین
ده و دو هزار از دلیران کین
فرستاد تا راه بازار و کوی
بگیرند برمردم فتنه جوی
زکوفه چنان بانگ و غوغابخاست
که گفتی مگر شور محشر به پاست
همه بام و در پرشد از مرد و زن
یکی پای کوب و یکی دست زن
زهر جا سرودی به پا خاستی
تو گفتی مگر عید ترساستی
به ناگه برآمد غو برق و کوس
بشد گرد تا گنبد آبنوس
پدیدار شد از ره کربلا
یکی کاروان بسته بار از، بلا
سرآهنگ آن کاروان بر سنان
سری نام یزدانش، ورد زبان
قلاووز سر بر افراشته
بر آن کاروان دیده بگماشته
ز دنبال او بر سنان چند سر
که از رویشان خیره گشتی نظر
چه سرها؟ که گر، دست می یافت مهر
به پای یکایک، همی سود چهر
شترها بسی بی مهار و جهاز
برآنها حریم رسول حجاز
برهنه بسی دختر مه جبین
ز آرزم هشته به رخ آستین
زبانگ دف و چنگ رامشگران
تو گفتی شود گوش گردون گران
زحال غم انگیز آن کاروان
برآمد غو ماتم از کوفیان
دل سنگ ایشان برآمد ز جای
گرستند برآن ستم، های های
چنان شد که از آن سپاه ستم
برآمد پس شادی آوای غم
بر محمل دخت شیر خدای
یکی شیون ازکوفیان شد به پای
چو ناموی پروردگار این بدید
شد آثار خشم از جبینش پدید

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

همانا که فرزند آن شهریار
که بد سالیان شاه درآن دیار
هوش مصنوعی: فرزند آن پادشاهی که سال‌ها در آن سرزمین سلطنت کرده است، به راستی به شمار می‌آید.
دگر باره آهنگ آنجا کند
که بر تختگاه نیا، جا کند
هوش مصنوعی: او دوباره به آنجا می‌رود جایی که نیا (پدر بزرگ) او جا داشته و بر تخت نشسته است.
به همراه وی بانوان حرم
که بودند درکوفه بس محترم
هوش مصنوعی: با او در کوفه، بانوان حرم بودند که به شدت مورد احترام بودند.
همه کوفیانش پذیره شوند
ابا نای و سنج و تبیره شوند
هوش مصنوعی: همه کوفیان او را خواهند پذیرفت و با نواهای موسیقی و شادی، خود را آماده خواهند کرد.
پی دیدن روی سالار نو
ز هر برزن و کوی بر پاست غو
هوش مصنوعی: هر جا که می‌رویم و به هر خیابانی می‌رسیم، خوشحالی و شور و شوق از دیدن چهره‌ی محبوب بر دل‌ها نشسته است.
زن و مرد کوفه به شادی درند
تماشای شه را به بام و درند
هوش مصنوعی: زن و مرد کوفه با خوشحالی در حال تماشا کردن شهردار هستند و در این تماشا به بام و در می‌روند.
دریغا که این نوجوان شهریار
علیل است و بیمار و غمگین و زار
هوش مصنوعی: متأسفانه، این جوان با استعداد و برجسته در وضعیت نامساعدی قرار دارد و از درد و اندوه رنج می‌برد.
ز اسباب شاهی بود بی نوا
نه خرگاه دارد نه تاج و لوا
هوش مصنوعی: او که از وسایل و ابزارهای پادشاهی برخوردار نیست، هیچ نشانه‌ای از قدرت یا سلطنت ندارد؛ نه خاندانی دارد که به آن افتخار کند و نه تاج و پرچمی که نشانگر مقام او باشد.
نه طوق و نه یاره نه چتر وکلاه
جهان گشته از دود آهش سیاه
هوش مصنوعی: نه زینت و نه یار، نه چتر و نه کلاه، این جهان به خاطر فریادها و اندوه‌هایش به رنگ سیاه درآمده است.
حریمش برهنه سر و سوگوار
ز دنبال او بر شترها سوار
هوش مصنوعی: در اینجا تصویری از حال و هوای کسانی که در جستجوی محبوب یا معشوق خود هستند، به تصویر کشیده شده است. آنان با حالتی اندوهگین و بدون هیچ گونه زینتی، در پی او هستند و حتی سوار بر شترها به دنبال او می‌گردند. این تصویر نشان‌دهنده‌ی عشق عمیق و فراق عاطفی آنهاست.
فرادار گوش ار تو راهست تاب
که درکوفه آمد چه سان آن جناب
هوش مصنوعی: اگر تو گوش شنوایی داشته باشی، باید بدانی که چگونه آن شخص بزرگوار به کوفه آمد.
سحرگه چو بنشست عریان بدن
به نیلی عماری عروس ختن
هوش مصنوعی: صبح زود، وقتی که عریان نشسته بود، بدنی زیبا و نرم مانند پارچه نیلی، در لباس عروسی شبیه به عروس ختن جلوه‌گری می‌کرد.
سر شاه را خولی خیره سر
بیاورد زی لشگر بد گهر
هوش مصنوعی: سر یکی از شاهان را فردی نادان و disrespectful با خود آورد که از لشگریان بی‌نوا بود.
ز آل علی (ع) هیجده سر چو ماه
به نیزه زدند آن بد اختر سپاه
هوش مصنوعی: هیجده نفر از خاندان علی (ع) را مانند ماه بر نیزه کردند، که سپاه بدبختی به آنها حمله کرد.
حرم را سپس بر شترها سوار
نمودند بی پوشش و بی مهار
هوش مصنوعی: پس از آن، حرم را بر شترها سوار کردند، بی‌پوشش و بی‌مهار.
به زنجیربسته شهنشاه دین
به گردن نهاده غل و آهنین
هوش مصنوعی: شاه دین که به زنجیر افتاده، غل و زنجیر آهنین را به گردن دارد.
همه کودکان شه تاجور
به یک رشته بسته چو عقد گهر
هوش مصنوعی: تمامی کودکان شهر تاجور به یک رشته بسته شده‌اند، مانند دانه‌های مروارید که به هم دوخته شده‌اند.
بر هودج زینب(س) داغدار
به نیزه سر حجت کردگار
هوش مصنوعی: در بر روی هودج زینب(س)، او با اندوه و غم، نشانه‌ای از سر امام معصوم را بر نیزه قرار داد.
بر چشم لیلی سر نوجوان
چو خورشید بد جلوه گر بر سنان
هوش مصنوعی: در اینجا تصویر زیبایی از چهره‌ی جوانی به تصویر کشیده شده است که مانند خورشید می‌درخشد. او در کنار لیلی، معشوقه‌اش، بر سوارکاری مشغول است و جلوه‌ای خاص و خیره‌کننده دارد. این زیبایی و نورانیت چهره‌ی او به اندازه‌ای است که توجه‌ها را به خود جلب می‌کند.
بر محمل ام کلثوم زار
به نیزه سر ساقی نامدار
هوش مصنوعی: ام کلثوم بر روی محملی نشسته و به حالتی زار و غمگین حضور دارد، در حالی که نیزه‌ای در دست ساقی معروف به نشانه‌ای از حماسه و جنگ قرار دارد. این تصویر نشان‌دهندهٔ تلخی و درد است که به زندگی او سایه افکنده و هویت این شخصیت را به چالش کشیده است.
به جلوه برمحمل نو عروس
سرتازه داماد شه ای فسوس
هوش مصنوعی: عروس در حالی که بر روی محمل جدیدی نشسته است، با زیبایی خود در برابر داماد تازه‌اش در شهر فسوس، جلوه‌گری می‌کند.
بردیده ی دختر شهریار
به نیزه سر کودک شیرخوار
هوش مصنوعی: چشمان دختر پادشاه به سر نیزه‌ای که کودک شیرخواره را نشان می‌دهد، خیره شده است.
بدینسان بر هر یک از بانوان
سری جلوه گر بود اندر سنان
هوش مصنوعی: در اینجا هر یک از بانوان به طرز زیبایی جلوه‌ای خاص دارند که در چهره و ظاهرشان نمایان شده است.
برهنه سر بانوان از حجاب
ز شرم آستین کرده بر رخ نقاب
هوش مصنوعی: بانوان با شرم و حیا، حجاب خود را کنار گذاشته‌اند و بر چهره خود نقاب زده‌اند.
به پیش اندر، آن فوج خنیاگران
پس و پشت آنها سپاه گران
هوش مصنوعی: به جلو برو، گروهی از خوانندگان و نوازندگان هستند و در پشت آن‌ها، سربازان و نیروهای زیادی قرار دارند.
زهر سوی ره، با نی و رود و دف
کشیده زنان سیه کار صف
هوش مصنوعی: از هر طرف جاده، با نی و چنگ و دفی در دست، گروهی از زنان با لباس‌های تیره در حال حرکت هستند.
جهان پرشد از بانگ شیپور و نای
شگفتا چه سان ماند گردون به پای
هوش مصنوعی: دنیا پر شده از صدای شیپور و نای، عجب است که چگونه آسمان هنوز پایدار مانده است.
بدین ساز و سان آن بد اختر سپاه
سوی کوفه شادان سپردند راه
هوش مصنوعی: سپاه بدبختی با این ترتیب و شکل، راهی کوفه شد و خوشحال و شادان به سفر رفتند.
وزان سوی، این گفته ابن زیاد
که تا مردم کوفه ی پر فساد
هوش مصنوعی: از آن سو، این سخن ابن زیاد که تا مردم کوفه فاسد هستند، به گوش می‌رسد.
یکایک به راهش گذارند روی
ببندند آیین به بازار و کوی
هوش مصنوعی: هر کس به نوبه خود باید در مسیر او حرکت کند و به این ترتیب به آداب و رسوم بازار و محله پایبند باشند.
زن و مرد از خانه بیرون شوند
پذیره شدن را به هامون شوند
هوش مصنوعی: زن و مرد از خانه خارج می‌شوند تا به مهمانی بروند و در هامون (محل زیبایی) خوش بگذرانند.
به پیمان که کس برنگیرد سلیح
که ترسم به کین باز گردد مریح
هوش مصنوعی: به عهد و پیمانی که کسی از آن برگشت ندارد، سلاحی را برنمی‌گیرد، زیرا می‌ترسم که به خاطر انتقام دوباره به میدان بیاید.
هم از بیم یاران دارای دین
ده و دو هزار از دلیران کین
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که از یک سو، به خاطر ترس از دوستانی که دیندار هستند و نگرانی از آن‌ها، باید به آن‌ها احترام گذاشت و از سوی دیگر، به تعداد زیادی از شجاعانی که در جنگ و نبرد هستند، باید توجه کرد و مراقب بود. در واقع، این بیان موقعیت دوگانه‌ای است که فرد باید بین احترام به دوستان و توجه به دشمنان شجاع تعادل برقرار کند.
فرستاد تا راه بازار و کوی
بگیرند برمردم فتنه جوی
هوش مصنوعی: فرستاد تا مسیر بازار و محله‌ها را شناسایی کنند و بر مردم فتنه‌انگیزی کنند.
زکوفه چنان بانگ و غوغابخاست
که گفتی مگر شور محشر به پاست
هوش مصنوعی: از کوفه صدایی بلند و شلوغی به گوش رسید که گویی شور و هیجان قیامت در حال برپایی است.
همه بام و در پرشد از مرد و زن
یکی پای کوب و یکی دست زن
هوش مصنوعی: تمام خانه و دَر از مرد و زن پر شده است؛ یک نفر پایش را به زمین می‌کوبد و دیگری دستش را به نشانه شادی بالا می‌برد.
زهر جا سرودی به پا خاستی
تو گفتی مگر عید ترساستی
هوش مصنوعی: هر جا که شعری خواندی، تو از جا برخاستی و گفتی آیا این عید مسیحیان است؟
به ناگه برآمد غو برق و کوس
بشد گرد تا گنبد آبنوس
هوش مصنوعی: ناگهان صدای رعد و برق بلند شد و گرد و غبار تا نزدیکی گنبد سیاه بالاتر رفت.
پدیدار شد از ره کربلا
یکی کاروان بسته بار از، بلا
هوش مصنوعی: از سمت کربلا یک کاروان با بارهایی از مصیبت و درد پیدا شد.
سرآهنگ آن کاروان بر سنان
سری نام یزدانش، ورد زبان
هوش مصنوعی: سرپرست آن کاروان، فردی است که با افتخار نام خدا را بر سر نیزه‌ای حمل می‌کند و این نام به زبان همه جاری است.
قلاووز سر بر افراشته
بر آن کاروان دیده بگماشته
هوش مصنوعی: سرآمد قافله به حالتی بلند و با قدرت ایستاده و نظاره‌گر کاروان است.
ز دنبال او بر سنان چند سر
که از رویشان خیره گشتی نظر
هوش مصنوعی: به دنبال او، چندین سر روی تیرک‌ها هست که به خاطر چهره‌هایشان، خیره نگاهت می‌ماند.
چه سرها؟ که گر، دست می یافت مهر
به پای یکایک، همی سود چهر
هوش مصنوعی: چه سرهایی که اگر بتواند، محبت را به پای هر یک از آن‌ها برساند، از چهره‌های زیبا بهره‌مند می‌شود.
شترها بسی بی مهار و جهاز
برآنها حریم رسول حجاز
هوش مصنوعی: شترها بسیار بی‌سر و سامان هستند و بر پشت آن‌ها حریم پیامبر اسلام وجود دارد.
برهنه بسی دختر مه جبین
ز آرزم هشته به رخ آستین
هوش مصنوعی: دختران زیبا و دلربا بدون پوشش، به خاطر خوابی که از آرزوهایم دیده‌ام، خود را در آستین من نشان می‌دهند.
زبانگ دف و چنگ رامشگران
تو گفتی شود گوش گردون گران
هوش مصنوعی: صدای دف و چنگ نوازندگان به قدری دلنواز است که انگار گوش آسمان را هم متوجه خود کرده است.
زحال غم انگیز آن کاروان
برآمد غو ماتم از کوفیان
هوش مصنوعی: از حال غم‌انگیز آن کاروان، صدای آوای ماتم و اندوه از سوی کوفیان به گوش می‌رسد.
دل سنگ ایشان برآمد ز جای
گرستند برآن ستم، های های
هوش مصنوعی: دل سنگی آن‌ها از جایش کنده شد وقتی که برای ظلمی که به آن‌ها شد، گریه و زاری کردند.
چنان شد که از آن سپاه ستم
برآمد پس شادی آوای غم
هوش مصنوعی: در شرایطی قرار گرفتیم که از آن دسته از نیروهای ستمگر، خوشحالی و شادی جای خود را به غم و اندوه داد.
بر محمل دخت شیر خدای
یکی شیون ازکوفیان شد به پای
هوش مصنوعی: در حالی که دختر شیر خدا بر روی محملی نشسته بود، صدای شیونی از طرف کوفیان به گوش رسید.
چو ناموی پروردگار این بدید
شد آثار خشم از جبینش پدید
هوش مصنوعی: وقتی این بنده به نام خداوند نگریست، نشانه‌های خشم بر پیشانی‌اش ظاهر شد.