گنجور

بخش ۶۷ - مویه گری مادرقاسم و عروسش در بالین آن شهید مظلوم

یکی گفتی ای سرو بستان من
بپرورده از شیر دامان من
که بنمود دور از کنار منت؟
که رنگین به خون کرد زاینسان تنت؟
که بر نو جوانیت رحمت نکرد؟
مرا کرد همخوابه ی داغ و دود
یکی گفتی ای از حسن (ع) یادگار
سرور دل مادر داغدار
تو رفتی که باز آیی از کارزار
نهادی مرا دیده در انتظار
کنون کامدم من به بالین تو
کشیدم به بر جسم خونین تو
چرا پیش مادر نگویی سخن؟
زبدها که دیدی ز چرخ کهن
خدا را ایا پور نادیده کام
یکی پاسخ آور به غمدیده مام
یکی دیده بگشا به روی عروس
ببین در غمت دردریغ و فسوس
دلم را از این بیش غمگین مخواه
سخن گوی با ناز پرورد شاه
یکی گفتی ای محرم راز من
در آن دم که بودی تو دمساز من
بگفتی نگیرم دل از مهر تو
نبندم دمی دیده از چهر تو
ز رویم کنون از چه بستی نگاه؟
که از سیلی شمر بینی سیاه
زمن پرس کو یاره و معجرت
چرا چاک شد گوش و عریان برت؟
به ناگاه چشم غمین دخت شاه
سکینه فتاد اندر آن جایگاه

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یکی گفتی ای سرو بستان من
بپرورده از شیر دامان من
هوش مصنوعی: یکی گفت: ای سرو دل‌انگیز من، تو را از شیر مادر خود پرورش داده‌ام.
که بنمود دور از کنار منت؟
که رنگین به خون کرد زاینسان تنت؟
هوش مصنوعی: چه کسی دور از کنارت خود را نشان داد؟ که برای تو رنگین به خون کرد این بدن؟
که بر نو جوانیت رحمت نکرد؟
مرا کرد همخوابه ی داغ و دود
هوش مصنوعی: چه کسی به جوانی‌ام رحم نکرد؟ مرا در آتش و غم و اندوه گرفتار کرد.
یکی گفتی ای از حسن (ع) یادگار
سرور دل مادر داغدار
هوش مصنوعی: یکی گفت: ای یادگار حسن، تو فرزند داغدار دل مادر هستی.
تو رفتی که باز آیی از کارزار
نهادی مرا دیده در انتظار
هوش مصنوعی: تو رفته‌ای، اما امیدوارم که دوباره برگردی و من را در حال انتظار ببینی.
کنون کامدم من به بالین تو
کشیدم به بر جسم خونین تو
هوش مصنوعی: اکنون من به کنار تو آمده‌ام و بر بالین تو نشسته‌ام، در حالی که جسم خونین تو را در آغوش دارم.
چرا پیش مادر نگویی سخن؟
زبدها که دیدی ز چرخ کهن
هوش مصنوعی: چرا حرفی از تجربیات و دانسته‌هایت با مادر نمی‌زنی؟ وقتی که از اتفاقات و حوادثی که در زندگی به آن‌ها برخورد داشته‌ای، آگاه هستی.
خدا را ایا پور نادیده کام
یکی پاسخ آور به غمدیده مام
هوش مصنوعی: خدا را، ای پسر نادیده‌ام، یکی پاسخ به مادرم بده که غمگین است.
یکی دیده بگشا به روی عروس
ببین در غمت دردریغ و فسوس
هوش مصنوعی: یک بار چشم‌هایت را به روی زیبایی عروس بگشا و ببین که در غم تو چقدر افسوس و حسرت دارد.
دلم را از این بیش غمگین مخواه
سخن گوی با ناز پرورد شاه
هوش مصنوعی: از من نخواه که بیشتر از این غمگین باشم، با کسی حال و احوال کن که محبت و ناز او را پرورش داده‌اند.
یکی گفتی ای محرم راز من
در آن دم که بودی تو دمساز من
هوش مصنوعی: یکی گفت: ای کسی که رازهای من را می‌دانی، در آن لحظه‌ای که تو همدم و همراه من بودی.
بگفتی نگیرم دل از مهر تو
نبندم دمی دیده از چهر تو
هوش مصنوعی: گفته‌ای که دل از عشق تو نمی‌کشم و لحظه‌ای هم چشم از چهره‌ات برنمی‌دارم.
ز رویم کنون از چه بستی نگاه؟
که از سیلی شمر بینی سیاه
هوش مصنوعی: چرا اکنون نگاهی به من داری؟ که مثل سیلی، صورتت سیاه شده است.
زمن پرس کو یاره و معجرت
چرا چاک شد گوش و عریان برت؟
هوش مصنوعی: از من بپرس که آن یار کجاست و چرا لباسش پاره شده و او در پاسخ عریان و بی‌پناه است؟
به ناگاه چشم غمین دخت شاه
سکینه فتاد اندر آن جایگاه
هوش مصنوعی: ناگهان چشم‌های غمگین دختر شاه سکینه به آن مکان افتاد.