گنجور

بخش ۵۹ - بردن مرغ خون آلودی خبر شهادت امام(ع)

یکی بد یهودی به یثرب دیار
یکی دختر بود بیمار و زار
ز پیسی سراپاش رنجور بود
همش هر دو بینندگان کور بود
زشهرش کسان کرده بودند دور
درآن باغ بد جای آن دخت کور
پدر بود و بس یار و غمپرورش
که هرشب ز شهر آمدی در برش
چنان شد که آن شب یهودی به باغ
نیامد بر دخت با درد و داغ
بخوابید تنها و دل پر ز غم
به گوش آمدش درگه صبحدم
که مرغی به شاخی است اندر خروش
که از ناله اش دل در آید به جوش
دل دردمندش از آن بانگ زار
برآمد جا یک غمش شد هزار
پی ناله ی مرغ بگرفت و رفت
به دست و به زانو بدانسوی رفت
بیامد همی تا بر آن نهال
که بودی بر آن مرغ آشفته حال
ز افغان او آتشش تیز شد
هم آواز مرغ سحرخیز شد
گهی ناله می کرد و گه می گریست
گهی گفتی: ای مرغ این ناله چیست؟
همانا چو من دردمندی و زار
جدا مانده از شهر و یار و دیار
و یا خواری از گل شده حاصلت
که چون لاله پر داغ گشته دلت
به ناگاه آن مرغ، خود را خلید
یکی قطره ی خون زبالش چکید
بیامد، بیفتاد در چشم کور
همان دم دو بیننده اش یافت نور
نگه کرد آن مرغ خونین بدید
که هردم از او قطره ای می چکید
فرو ماند از آن کار اندر شگفت
تن خسته در زیر آن خون گرفت
بمالید از آن برتن ناتوان
تو گفتی به پیکرش آمد روان
تنی کز جذام و برص خسته بود
چو پشت هیون پینه ها بسته بود
درخشان چو مهر جهانتاب گشت
چو شاخ گل تازه سیراب گشت
سحرگه که چون دست موسی پدید
شد از جیب گردون درخشنده، شید
یهودی به همره خورش برد و نان
ز شهر اندر آمد به خرماستان
بگردید بسیار برگرد باغ
زگم کرده ی خویش گرم سراغ
چو یک لخت برگرد بستان دوید
یکی دختر ماه پیکر بدید
بدو گفت: دوشین در این باغ من
نهادم یک دخت افگار تن
کنون کامدم نیست بر جای خویش
ندانم که او را چه آمد به پیش
بگفتش: منم دخت بیمار تو
همان تیره بیننده ی زار تو
زیک قطره خون آفریننده ام
چنین کرد روشن چو بیننده ام
تن پیسم از آب حیوان تست
کز اینسان بی آزار گشت و درست
چو گفتار دختش درگوش گشت
بیفتاد از پای و بیهوش گشت
چو آمد به خود گفت: روشن بگوی
که این رحمتت از کجا کرد روی؟
بگفتش: بدان مرغ پر خون نگر
از او درد و رنج من آمد به سر
به من سایه افکند مرغ بهشت
ز آزار و کوریم نامی نهشت
ندانم جز این کان چه، یا از چه جاست؟
که خون پرش داروی درد هاست
بگفتا به مرغ ای به خون شسته پر
همایون همای نکو فال و فر
به آن کت چنین پر پرواز داد
خجسته پر، و دلکش آواز داد
بگو فاش بامن که این ناله چیست؟
پر و بالت آلوده از خون کیست؟
به امر خدا مرغ لب برگشاد
به پاسخ به آن مرد آواز داد
که درکربلا امت مصطفی (ص)
بریدند سر از حسین (ع) از قفا
زدم غوطه در خون آن شهریار
به آگاهی مردم این دیار
بدین سوی پریدم مگر سرنوشت
چنین بد که بینی تو روی بهشت
یهودی از آن حال شد در شگفت
دل تیره اش نور ایمان گرفت
خود و پنچ صد تن زخویشان او
سوی کیش اسلام کردند رو
یکی مرغ از آن دو بیامد ز راه
سوی خانه ی بی خداوند شاه
به دیوار کاخ شه نینوا
نشست و برآرود چون نی، نوا

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یکی بد یهودی به یثرب دیار
یکی دختر بود بیمار و زار
هوش مصنوعی: در شهری به نام یثرب، مرد یهودی‌ای بود که دختری بیمار و در رنج داشت.
ز پیسی سراپاش رنجور بود
همش هر دو بینندگان کور بود
هوش مصنوعی: به خاطر فقر و تنگدستی، او به شدت رنج می‌برد و هر کسی که او را می‌بیند، ناتوان از درک درد اوست.
زشهرش کسان کرده بودند دور
درآن باغ بد جای آن دخت کور
هوش مصنوعی: در این باغ، افرادی از شهر برای دور نگه داشتن کسانی که در آن مکان حضور دارند، جمع شده‌اند و به طور خاص، آن دختر نابینا را از آن مکان دور کرده‌اند.
پدر بود و بس یار و غمپرورش
که هرشب ز شهر آمدی در برش
هوش مصنوعی: پدر تنها دوستی بود که همراه و حامی من بود و هر شب از شهر به خانه می‌آمد تا در کنارم باشد.
چنان شد که آن شب یهودی به باغ
نیامد بر دخت با درد و داغ
هوش مصنوعی: در آن شب، یهودی به باغ نیامد و دختر با احساس درد و ناراحتی تنها ماند.
بخوابید تنها و دل پر ز غم
به گوش آمدش درگه صبحدم
هوش مصنوعی: به خواب بروید، در حالی که دلتان پر از غم است، و صدای صبحگاه به گوش شما می‌رسد.
که مرغی به شاخی است اندر خروش
که از ناله اش دل در آید به جوش
هوش مصنوعی: مرغی بر شاخه‌ای صدا می‌زند که صدایش باعث می‌شود دل‌ها به تپش بیفتند.
دل دردمندش از آن بانگ زار
برآمد جا یک غمش شد هزار
هوش مصنوعی: دل پر از درد او هنگامی که آن صدا را شنید، غم‌هایش به اندازه‌ای زیاد شد که از یک غم به هزار غم تبدیل گشت.
پی ناله ی مرغ بگرفت و رفت
به دست و به زانو بدانسوی رفت
هوش مصنوعی: مرغ با صدای ناله‌اش توجه او را جلب کرد و او به سمت آن رفت، در حالی که بر دست و زانو در حال حرکت بود.
بیامد همی تا بر آن نهال
که بودی بر آن مرغ آشفته حال
هوش مصنوعی: او به سوی آن درخت آمد که بر روی آن، پرنده‌ای ناآرام نشسته بود.
ز افغان او آتشش تیز شد
هم آواز مرغ سحرخیز شد
هوش مصنوعی: از صدای افغان او، آتش او تندتر شد و همزمان با آن، صدای مرغ سحرخیز نیز بلند شد.
گهی ناله می کرد و گه می گریست
گهی گفتی: ای مرغ این ناله چیست؟
هوش مصنوعی: گاهی صدای ناله‌اش بلند می‌شد و گاهی اشک می‌ریخت. ناگهان از او می‌پرسیدند: ای پرنده، دلیل این ناله چیست؟
همانا چو من دردمندی و زار
جدا مانده از شهر و یار و دیار
هوش مصنوعی: بدان که من نیز مانند تو دلمرده و رنجورم و از شهر، دوستان و زادگاهم دور افتاده‌ام.
و یا خواری از گل شده حاصلت
که چون لاله پر داغ گشته دلت
هوش مصنوعی: آیا به خاطر عشق و دلتنگی‌ات، احساس خاری و زیان در زندگی‌ات کرده‌ای؟ به گونه‌ای که دل‌تنگی‌ات مثل لاله‌ای شده که آتش داغی بر آن نشسته است؟
به ناگاه آن مرغ، خود را خلید
یکی قطره ی خون زبالش چکید
هوش مصنوعی: ناگهان آن پرنده، خود را آزاد کرد و قطره‌ای خون از بالش به زمین افتاد.
بیامد، بیفتاد در چشم کور
همان دم دو بیننده اش یافت نور
هوش مصنوعی: او آمد و در چشم نابینایی افتاد و بلافاصله دو بیننده در او نور یافتند.
نگه کرد آن مرغ خونین بدید
که هردم از او قطره ای می چکید
هوش مصنوعی: پرنده‌ای خونین را دید که هر لحظه از آن قطره‌ای خون می‌چکید.
فرو ماند از آن کار اندر شگفت
تن خسته در زیر آن خون گرفت
هوش مصنوعی: از آن کار شگفت‌انگیز متاثر شده و بدن خسته زیر فشار آن به شدت احساس ضعف می‌کند.
بمالید از آن برتن ناتوان
تو گفتی به پیکرش آمد روان
هوش مصنوعی: به آرامی بر روی بدن ضعیف شما دست بکشید، گویی که روحی به تن او وارد شده است.
تنی کز جذام و برص خسته بود
چو پشت هیون پینه ها بسته بود
هوش مصنوعی: تن فردی که به بیماری‌های پوستی مبتلا بود، مانند پشت اسب هایی که زخمی و پینه بسته شده‌اند، به شدتی مجروح و آسیب‌دیده بود.
درخشان چو مهر جهانتاب گشت
چو شاخ گل تازه سیراب گشت
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و شادابی چیزی اشاره دارد که مانند خورشید درخشان و روشنایی‌بخش شده است. همچنین، به تازگی و طراوت شاخ گل که در حال آب‌خوردن است نیز اشاره می‌کند، نشان‌دهنده‌ی زندگی و سرزندگی است.
سحرگه که چون دست موسی پدید
شد از جیب گردون درخشنده، شید
هوش مصنوعی: صبحی که مانند دست موسی، نور و روشنی از آسمان ظاهر شد.
یهودی به همره خورش برد و نان
ز شهر اندر آمد به خرماستان
هوش مصنوعی: یهودی به همراه خورش و نان از شهر به خرماستان آمد.
بگردید بسیار برگرد باغ
زگم کرده ی خویش گرم سراغ
هوش مصنوعی: بسیاری از دور و بر باغ خود را جستجو کنید که در آنجا ردپایی از گم‌شده‌ی خود بیابید.
چو یک لخت برگرد بستان دوید
یکی دختر ماه پیکر بدید
هوش مصنوعی: یک بار که به سمت باغ دویدم، دختری با ظاهری زیبا و دلربا را دیدم.
بدو گفت: دوشین در این باغ من
نهادم یک دخت افگار تن
هوش مصنوعی: او گفت: دیشب در باغم یک دختر زیبا کاشتم.
کنون کامدم نیست بر جای خویش
ندانم که او را چه آمد به پیش
هوش مصنوعی: اکنون در مقام خود نیستم و نمی‌دانم چه پیش آمده است.
بگفتش: منم دخت بیمار تو
همان تیره بیننده ی زار تو
هوش مصنوعی: او گفت: من دختر تو هستم، تو همان کسی هستی که با دیدن من در این حال ناامید و بیمار شده‌ای.
زیک قطره خون آفریننده ام
چنین کرد روشن چو بیننده ام
هوش مصنوعی: من از یک قطره خون به وجود آمده‌ام و این باعث شده که مانند بیننده‌ای روشنی را ببینم.
تن پیسم از آب حیوان تست
کز اینسان بی آزار گشت و درست
هوش مصنوعی: تن من از آب حیات تو شکل گرفته است، زیرا از وجود تو به عنوان انسانی بی آزار و درست بهره‌مند شده‌ام.
چو گفتار دختش درگوش گشت
بیفتاد از پای و بیهوش گشت
هوش مصنوعی: به محض اینکه دخترش چیزی را در گوشش گفت، او به زمین افتاد و بی‌هوش شد.
چو آمد به خود گفت: روشن بگوی
که این رحمتت از کجا کرد روی؟
هوش مصنوعی: وقتی به خود آمد، گفت: روشنت بگو که این رحمت تو از کجا ظاهر شد؟
بگفتش: بدان مرغ پر خون نگر
از او درد و رنج من آمد به سر
هوش مصنوعی: به او گفتم: به آن پرنده‌ی زخمی نگاه کن، از او متوجه می‌شوم که درد و رنج من به پایان رسیده است.
به من سایه افکند مرغ بهشت
ز آزار و کوریم نامی نهشت
هوش مصنوعی: مرغ بهشت به دلیل آزار و رنجی که تحمل می‌کند، بر من سایه می‌افکند و نامی از خود به جا می‌گذارد که ناشناخته است.
ندانم جز این کان چه، یا از چه جاست؟
که خون پرش داروی درد هاست
هوش مصنوعی: نمی‌دانم این چه چیزی است و یا از کجا می‌آید، اما می‌دانم که خون این موجود، درمان دردهاست.
بگفتا به مرغ ای به خون شسته پر
همایون همای نکو فال و فر
هوش مصنوعی: گفت: ای پرنده‌ای که در خون خود غوطه‌ور هستی، پر عالی و با ارزش، فال نیک و خوب داری.
به آن کت چنین پر پرواز داد
خجسته پر، و دلکش آواز داد
هوش مصنوعی: کت را پرواز زیبا و دلنواز دادند.
بگو فاش بامن که این ناله چیست؟
پر و بالت آلوده از خون کیست؟
هوش مصنوعی: بگو به من که این صدای ناامیدانه از چه چیزی خبر می‌دهد؟ چرا پر و بال من از خون و درد کسی آلوده شده است؟
به امر خدا مرغ لب برگشاد
به پاسخ به آن مرد آواز داد
هوش مصنوعی: به فرمان خدا، پرنده‌ای که روی درخت نشسته بود، به مرد پاسخ داد و شروع به آواز خواندن کرد.
که درکربلا امت مصطفی (ص)
بریدند سر از حسین (ع) از قفا
هوش مصنوعی: در کربلا، پیروان پیامبر اسلام، سر حسین (ع) را از پشت بریدند.
زدم غوطه در خون آن شهریار
به آگاهی مردم این دیار
هوش مصنوعی: من در خون آن پادشاه غوطه‌ور شدم تا مردم این سرزمین از این موضوع آگاه شوند.
بدین سوی پریدم مگر سرنوشت
چنین بد که بینی تو روی بهشت
هوش مصنوعی: من به این سو پریدم تا شاید سرنوشتم اینقدر بد نباشد که تو چهره بهشت را نمی‌بینی.
یهودی از آن حال شد در شگفت
دل تیره اش نور ایمان گرفت
هوش مصنوعی: یهودی از وضعیت خود در تعجب و حیرت قرار گرفت و ناگهان دل تیره و تارش به نور ایمان روشن شد.
خود و پنچ صد تن زخویشان او
سوی کیش اسلام کردند رو
هوش مصنوعی: او و پانصد نفر از افراد خودشان به سوی آیین اسلام گرایش پیدا کردند.
یکی مرغ از آن دو بیامد ز راه
سوی خانه ی بی خداوند شاه
هوش مصنوعی: یک پرنده از میان آن دو به سمت خانه‌ای که بی‌صاحب و بی‌مدیر است، راهی شد.
به دیوار کاخ شه نینوا
نشست و برآرود چون نی، نوا
هوش مصنوعی: در کنار دیوار کاخ شاه نینوا نشسته و مانند نی، نوا و آوازش را بلند کرده است.