بخش ۵۵ - آتش زدن سپاه کفر، خیام سپهر احتشام پادشاه ایمان را
عمر چون ز خرگاه شه گشت دور
بگفتا به آن مردم پر غرور
که سوزید این خیمه ها را تمام
به خوشنودی کار فرمای شام
سپه پرده ی شرم را سوختند
برفتند و آتش بر افروختند
برآن خیمه ها یکسر آذر زدند
ملایک ز غم دست بر سر زدند
سرایی که از عرش دیدی درود
سیه خرگهی گشت از تیره دود
از آن دود شد روی گیتی سیاه
چو از آه پوشیده رویان شاه
ستمدیدگان از تف آن شرار
هراسنده گشتند و آسیمه سار
دویدند با زاری و اشک و آه
گرفتند دامان بیمار شاه
بگفتند: ای شه به فریاد رس
که آتش فراز آمد از پیش و پس
بسوزند ایدون همه رایگان
ستمکش زنان، بی پدر کودکان
چه فرمان دهی چاره ی کار چیست
که کس چاره سازنده غیر تو نیست
بفرمود شه، سر به صحرا نهید
ز سوزنده آتش مگر وارهید
به فرمان نمودند یکسر فرار
مگر داغدل زینب (ع) بی قرار
نرفت او،که پابند بیمار بود
دلش بسته ی رنج و تیمار بود
بدو گفت دارای دوران، تو نیز
سر خویش گیر و زآتش گریز
بدو گفت بانو مباد آنکه من
خورم با غمت انده خویشتن
چو تیمار تو سوزدم اندرون
چه باک ار بسوزد تنم از برون
همان به که فرمان دهی تا تو را
برم دور از این آتش جانگزا
وزان پس نهم اندر این دشت، روی
ز سر گشتگان می کنم جستجوی
بگفت این و بگرفت شه را به بر
گشانیدش از خیمه آن سوی تر
پس آمد به هامون رخی بی نقاب
بدید آن به برج حیا آفتاب
پراکنده اطفال خورشید چهر
در آن دشت چون اختران در سپهر
برهنه سر و پای در آفتاب
به دل هول آتش به لب نام باب
ز هر سوی سرگشتگان را بخواند
بیاورد و برگرد آن شه نشاند
پس آنگاه بنمود روی نیاز
سوی یثرب و، گفت اینگونه راز
که ای پاک پیغمبر تاجور
زتربت سوی کربلا کن گذر
حسینی (ع) که پروردی اش درکنار
ببین گشته از خون تنش لاله زار
سرش را بریده نگر از قفا
برش پاره پاره زتیغ جفا
همان کودکان گرامیت را
مران دوده ی پاک نامیت را
که برسایه شان تاکنون مهر و ماه
نیفکنده هرگز به خیره نگاه
گرفتار بین در کف اهرمن
برهنه سر و روی در انجمن
لبانی که چون غنچه سیرآب بود
ببین از عطش چون بنفشه کبود
نگر سوخته بارگاهی که، بار
سروش اندر آن خواستی چند بار
بسی با نیار گفت زاینگونه درد
جوابی چو بشنید خاموش کرد
کنون باز گردم سوی قتلگاه
بگویم چه کردن با جسم شاه
پسین گاه کان لشگر کینه جو
نهادند زی خیمه ی خویش رو
بخش ۵۴ - روایت حمید بن مسلم کوفی: بینم که آن مردم پر ز کینبخش ۵۶ - رفتن بجدل ابن سلیم به قتلگاه و بیداد آن گمراه روسیاه: نبد هیچ کس نزد آن کشتگان
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عمر چون ز خرگاه شه گشت دور
بگفتا به آن مردم پر غرور
هوش مصنوعی: زمانی که عمر انسان مانند یک بلند گو به پایان میرسد، او به کسانی که در خود به غرور و خودبزرگبینی مشغولاند، سخنی میگوید.
که سوزید این خیمه ها را تمام
به خوشنودی کار فرمای شام
هوش مصنوعی: تمام خیمه ها به خاطر رضایت کارفرما در شام سوختند.
سپه پرده ی شرم را سوختند
برفتند و آتش بر افروختند
هوش مصنوعی: سپاه مولای خود را از شرم برهنه کردند و رفتند و آتش را به جان خود افروختند.
برآن خیمه ها یکسر آذر زدند
ملایک ز غم دست بر سر زدند
هوش مصنوعی: به خاطر غم و اندوهی که بر آن خیمهها حاکم بود، فرشتگان به آتش زدن آنها پرداختند و دست بر سر خود نهادند.
سرایی که از عرش دیدی درود
سیه خرگهی گشت از تیره دود
هوش مصنوعی: سراشیبی که از آسمان میبینی، به شکل یک خانه تاریک و ناامید کننده تبدیل شده که در میان دود تیره و غلیظ قرار دارد.
از آن دود شد روی گیتی سیاه
چو از آه پوشیده رویان شاه
هوش مصنوعی: به خاطر آن که دود ناشی از آتش به وجود آمده، دنیا را به رنگ سیاه درآورده است، مانند زمانی که آه و غم چهرهی پادشاهان را میپوشاند.
ستمدیدگان از تف آن شرار
هراسنده گشتند و آسیمه سار
هوش مصنوعی: همه کسانی که تحت فشار و سختی هستند، از شدت گرما و آتش ترسیده و به هم ریخته و نگران شدند.
دویدند با زاری و اشک و آه
گرفتند دامان بیمار شاه
هوش مصنوعی: با ناله و گ crying و با دل شکسته، به سمت بیمار شاه دویدند و دامن او را گرفتند.
بگفتند: ای شه به فریاد رس
که آتش فراز آمد از پیش و پس
هوش مصنوعی: گفتند: ای پادشاه، به کمک ما بیا که آتش از جلو و عقب به سمت ما میآید.
بسوزند ایدون همه رایگان
ستمکش زنان، بی پدر کودکان
هوش مصنوعی: تمام ستمکشیدگان و کودکان یتیم، بیپدر، در این شرایط باید هیچ امیدی نداشته باشند و تنها در اندوه و رنج زندگی کنند.
چه فرمان دهی چاره ی کار چیست
که کس چاره سازنده غیر تو نیست
هوش مصنوعی: هر طور که دستور بدهی، راه حل کار چیست؟ زیرا هیچکس جز تو توانایی حل این مشکل را ندارد.
بفرمود شه، سر به صحرا نهید
ز سوزنده آتش مگر وارهید
هوش مصنوعی: پادشاه گفت که برای رهایی از آتش سوزانی که بر دل شما افتاده، به دشت و بیابان بروید و خود را از آن وضعیت دور کنید.
به فرمان نمودند یکسر فرار
مگر داغدل زینب (ع) بی قرار
هوش مصنوعی: به دستور، همه به طور یکجا فرار کردند؛ اما درد دل زینب (ع) بیقرار مانده بود.
نرفت او،که پابند بیمار بود
دلش بسته ی رنج و تیمار بود
هوش مصنوعی: او نرفت، چون دلش به مشکلات و درد و رنجهایی که دارد، گره خورده بود.
بدو گفت دارای دوران، تو نیز
سر خویش گیر و زآتش گریز
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که فردی به دیگری توصیه میکند که در برابر مشکلات و چالشهای زندگی هوشیار باشد و از چیزهایی که میتواند او را آسیبپذیر کند، دوری کند. در واقع، به او میگوید که مراقب خود باشد و از خطرات بپرهیزد.
بدو گفت بانو مباد آنکه من
خورم با غمت انده خویشتن
هوش مصنوعی: زن گفت: ای کاش من به خاطر غم تو دچار ناراحتی نشوم و از درد تو آسیب نبینم.
چو تیمار تو سوزدم اندرون
چه باک ار بسوزد تنم از برون
هوش مصنوعی: هرگاه که من در دل برای تو دچار درد و سوز شوم، چه جای نگرانی دارد اگر بدنم از بیرون بسوزد.
همان به که فرمان دهی تا تو را
برم دور از این آتش جانگزا
هوش مصنوعی: بهتر است که به کسی دستور دهی تا تو را از این آتش سوزان دور کند.
وزان پس نهم اندر این دشت، روی
ز سر گشتگان می کنم جستجوی
هوش مصنوعی: پس از این، به دشت میروم و به جستجوی کسانی که از دنیا رفتهاند، میپردازم.
بگفت این و بگرفت شه را به بر
گشانیدش از خیمه آن سوی تر
هوش مصنوعی: او این را گفت و پادشاه را به سینهاش فشرد و او را از چادر به سمت دیگر بیرون برد.
پس آمد به هامون رخی بی نقاب
بدید آن به برج حیا آفتاب
هوش مصنوعی: سپس در هامون چهرهای بیپرده و زیبا را دید که مانند آفتاب در برجی از حیا میدرخشید.
پراکنده اطفال خورشید چهر
در آن دشت چون اختران در سپهر
هوش مصنوعی: در آن دشت، کودکانی که مانند نور خورشید میدرخشند و درخشششان به مانند ستارهها در آسمان است، پراکنده هستند.
برهنه سر و پای در آفتاب
به دل هول آتش به لب نام باب
هوش مصنوعی: با سر و پای برهنه در زیر نور آفتاب، دلش پر از نگرانی و آتش است و تنها نام بابش را بر لب دارد.
ز هر سوی سرگشتگان را بخواند
بیاورد و برگرد آن شه نشاند
هوش مصنوعی: از هر سو، افراد سرگشته را به سمت خود میخواند و به نزد آن پادشاه میآورد و دوباره به آرامش مینشاند.
پس آنگاه بنمود روی نیاز
سوی یثرب و، گفت اینگونه راز
هوش مصنوعی: سپس او با چهرهای نیازمند به سوی یثرب نگاه کرد و چنین راز و نیاز کرد.
که ای پاک پیغمبر تاجور
زتربت سوی کربلا کن گذر
هوش مصنوعی: ای پیامبر پاک، از تربت خود به سوی کربلا عبور کن.
حسینی (ع) که پروردی اش درکنار
ببین گشته از خون تنش لاله زار
هوش مصنوعی: حسین (ع) که با محبت و پرورش الهی بزرگ شده است، اکنون با خون خود زمین را مانند باغی پر از لالهها تبدیل کرده است.
سرش را بریده نگر از قفا
برش پاره پاره زتیغ جفا
هوش مصنوعی: سری که بریده شده را نگاه کن، از پشت به حالت پاره پاره بر اثر تیغ ستم افتاده است.
همان کودکان گرامیت را
مران دوده ی پاک نامیت را
هوش مصنوعی: فرزندان عزیزت را از خود دور نکن و نگذار که نام نیک تو دچار آسیب شود.
که برسایه شان تاکنون مهر و ماه
نیفکنده هرگز به خیره نگاه
هوش مصنوعی: تاکنون هیچکس نتوانسته است به زیر سایه آنها با نگاهی حیرتزده بنگرد، گویی خورشید و ماه نیز در برابر آنها محو شدهاند.
گرفتار بین در کف اهرمن
برهنه سر و روی در انجمن
هوش مصنوعی: در این بیت، به موقعیتی اشاره میشود که فردی در دام شیطانی گرفتار شده است. او بدون پوشش و protection، در جمعی حاضر شده و در برابر نگاهها قرار گرفته است. این وضعیت نشاندهندهی vulnerability و آسیبپذیری اوست.
لبانی که چون غنچه سیرآب بود
ببین از عطش چون بنفشه کبود
هوش مصنوعی: لبهایی که مانند غنچهای پر از آب بودند، اکنون به خاطر تشنگی به رنگ بنفشهای کبود درآمدهاند.
نگر سوخته بارگاهی که، بار
سروش اندر آن خواستی چند بار
هوش مصنوعی: نگاه کن به این معبد ویران که باران وحی در آن بارها نازل شده است.
بسی با نیار گفت زاینگونه درد
جوابی چو بشنید خاموش کرد
هوش مصنوعی: بسیار با نیار درباره این نوع درد صحبت کردند، اما وقتی جوابی شنید، سکوت کرد.
کنون باز گردم سوی قتلگاه
بگویم چه کردن با جسم شاه
هوش مصنوعی: حالا دوباره به جایی برمیگردم که شاهد کشتن پادشاه بودم و میخواهم بگویم که با جسم او چه کردند.
پسین گاه کان لشگر کینه جو
نهادند زی خیمه ی خویش رو
هوش مصنوعی: در وقت غروب، هنگامی که سپاه کینهتوز به خیمههای خود نزدیک شدند.