بخش ۵۴ - روایت حمید بن مسلم کوفی
بینم که آن مردم پر ز کین
چه سازند با آل حبل المتین
به ناگه پدیدار شد شمر دون
به گردش گروهی به بد رهنمون
رسیدند آنجا که بیمار بود
همان شاه با درد و تیمار بود
بگفتند با شمر کاین ناتوان
به جا مانده از هاشمی زادگان
همان به که با خنجر آبدار
رهانیمش از پیچش روزگار
چو دیدم که آن مردم بد سرشت
شدند استوار اندر آن کار زشت
بگفتم بدیشان به بانگی درشت
که ای قوم! بیمار را کس نکشت
چه کرده است این کودک بی پناه
به یزدان پناهید از این گناه
از اینگونه کردم بس اندرزها
که برهانمش از دم اژدها
عمر نیز ناگاه آنجا رسید
مر آن پیچش و گفتگو را شنید
به شمر تبهکار برزد خروش
که در قتل این خسته چندین مکوش
همین یک پرستار بهر زنان
به جا مانده زو باز گردان عنان
چو آمد عمر نزد آن بانوان
کشیدند از دل سراسر فغان
چنان شیون و ناله کردند سر
که بگریست بر حال ایشان عمر
به لشگر خروشید دنیا پرست
کز این بی کسان باز دارید دست
نکوشد دگر کس به آزارشان
بس است اینهمه رنج و تیمارشان
شد از گردشان چون سپه بر کنار
به پیش عمر لابه کردند زار
که ما عترت پاک پیغمبریم
روا نیست کاینسان برهنه سریم
بگو تا ز چیزی که ناید به کار
نمایند چندان به ما واگذار
که پوشیم با آن سر خویش را
ز خود شاد کن داور خویش را
عمر گفت: یاران از این سود، دست
بدارید و باز آورید آنچه هست
به هر کس دهید آنچه دارد نیاز
که اندام خود را بپوشند باز
بسی گفت و با وی ندادند گوش
شد او خسته و خواستاران خموش
چو بیچاره شد روی از ایشان بگاشت
تنی را برایشان نگهبان گماشت
بگفتا: سراسر ز خرد و بزرگ
به یک خیمه همچون اسیران ترک
بیاریدشان گرد و دارید پاس
مبادا گریزد تنی از هراس
دریغا بدی در زمانه نماند
که آل علی (ع) دفترش را نخواند
شگفتا که از شومی آن ستم
نپاشید پیوند گیتی ز هم
چنین بوده تا بوده آیین چرخ
که شایسته کس را نداده است بَرخ
ستمکار را بهره عیش است و گنج
نکوکار پیوسته با درد و رنج
جهان همچو دریای پهناور است
که لولوش در زیر خس بر سر است
بخش ۵۳ - روایت علیا مخدره جناب زینب علیه السلام: یکی داستان دیده ام جانگزابخش ۵۵ - آتش زدن سپاه کفر، خیام سپهر احتشام پادشاه ایمان را: عمر چون ز خرگاه شه گشت دور
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بینم که آن مردم پر ز کین
چه سازند با آل حبل المتین
هوش مصنوعی: میبینم این افراد که بسیار سرسخت و محکم هستند، چه اقداماتی خواهند کرد با کسانی که به همدیگر وابستهاند.
به ناگه پدیدار شد شمر دون
به گردش گروهی به بد رهنمون
هوش مصنوعی: ناگهان شمر بیمقدار به همراه گروهی از افراد بدذات ظاهر شد و آنها را به راهی نادرست هدایت کرد.
رسیدند آنجا که بیمار بود
همان شاه با درد و تیمار بود
هوش مصنوعی: آنها به جایی رسیدند که شاه بیمار بود و به شدت از درد و رنج رنج میبرد.
بگفتند با شمر کاین ناتوان
به جا مانده از هاشمی زادگان
هوش مصنوعی: گفتند که با شمر، این شخص ناتوان باقیمانده از نسل هاشمیها است.
همان به که با خنجر آبدار
رهانیمش از پیچش روزگار
هوش مصنوعی: بهتر است که با یک خنجر تیز، او را از سختیها و مشکلات زندگی نجات دهیم.
چو دیدم که آن مردم بد سرشت
شدند استوار اندر آن کار زشت
هوش مصنوعی: وقتی دیدم که آن افراد با ویژگیهای ناپسند، در کار نادرست خود مصمم شدهاند، احساس ناراحتی کردم.
بگفتم بدیشان به بانگی درشت
که ای قوم! بیمار را کس نکشت
هوش مصنوعی: به آنها با صدای بلند گفتم: ای مردم! هیچکس بیمار را نکشت.
چه کرده است این کودک بی پناه
به یزدان پناهید از این گناه
هوش مصنوعی: این کودک بیپناه چه خطایی کرده که از خداوند پناه میبرد به خاطر این گناه.
از اینگونه کردم بس اندرزها
که برهانمش از دم اژدها
هوش مصنوعی: به خاطر اینگونه نصیحتها و راهنماییها، تلاش کردم او را از خطر بزرگی نجات دهم که به مانند نفس اژدهاست.
عمر نیز ناگاه آنجا رسید
مر آن پیچش و گفتگو را شنید
هوش مصنوعی: عمر به یکباره به جایی رسید که گفتوگو و بحث را شنید.
به شمر تبهکار برزد خروش
که در قتل این خسته چندین مکوش
هوش مصنوعی: صدای اعتراض به شمر بدذات بلند شد که در کشتن این بیچاره ها اینقدر سخت نگیر.
همین یک پرستار بهر زنان
به جا مانده زو باز گردان عنان
هوش مصنوعی: تنها یک پرستار برای زنان باقی مانده است، پس زودتر او را به خانه بازگردانید.
چو آمد عمر نزد آن بانوان
کشیدند از دل سراسر فغان
هوش مصنوعی: زمانی که عمر به نزد آن زنان رسید، تمام دلهایشان را پر از فریاد و ناله کردند.
چنان شیون و ناله کردند سر
که بگریست بر حال ایشان عمر
هوش مصنوعی: اوج شیون و گریه به قدری بود که حتی عمر نیز بر حال آنها گریست.
به لشگر خروشید دنیا پرست
کز این بی کسان باز دارید دست
هوش مصنوعی: دنیا پرستان برای به دست آوردن دنیا به شدت فعال و سر و صدایی برپا کردهاند، پس از شما میخواهم که از این حالت بیتفاوتی دست بردارید و اقدام کنید.
نکوشد دگر کس به آزارشان
بس است اینهمه رنج و تیمارشان
هوش مصنوعی: دیگر کسی نباید به آنها آزار برساند، زیرا این همه درد و رنجی که تحمل کردهاند کافی است.
شد از گردشان چون سپه بر کنار
به پیش عمر لابه کردند زار
هوش مصنوعی: از دور گردشان مانند گروهی از سپاه جدا شد و به پیش عمر دست به دعا برداشتند و زاری کردند.
که ما عترت پاک پیغمبریم
روا نیست کاینسان برهنه سریم
هوش مصنوعی: ما از نسل پاک پیامبر هستیم و سزاوار نیست که این افراد نادان به ما توهین کنند.
بگو تا ز چیزی که ناید به کار
نمایند چندان به ما واگذار
هوش مصنوعی: بگو تا دربارهی چیزی که به درد نمیخورد، خیلی به ما مسئولیت ندهند.
که پوشیم با آن سر خویش را
ز خود شاد کن داور خویش را
هوش مصنوعی: باید با آگاهی از سرنوشتمان خود را خوشحال کنیم و قضاوت خود را بر اساس حقیقت و واقعیت بسازیم.
عمر گفت: یاران از این سود، دست
بدارید و باز آورید آنچه هست
هوش مصنوعی: عمر گفت: دوستان، از این منفعتی که در دست دارید دست بکشید و آنچه که واقعاً موجود است را بازگردانید.
به هر کس دهید آنچه دارد نیاز
که اندام خود را بپوشند باز
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که هر فرد باید آنچه را که دارد و به آن نیازمند است، دریافت کند؛ چرا که در غیر این صورت، ممکن است برای خود مشکل و کمبود ایجاد کند.
بسی گفت و با وی ندادند گوش
شد او خسته و خواستاران خموش
هوش مصنوعی: او بسیار صحبت کرد ولی کسی به او گوش ن داد. خسته شد و خواستارانش هم سکوت کردند.
چو بیچاره شد روی از ایشان بگاشت
تنی را برایشان نگهبان گماشت
هوش مصنوعی: وقتی که این شخص از روی ناچاری و درماندگی روی خود را از آنها برگرداند، بدنی را برایشان آماده کرد و نگهبانی برای مراقبت از آن تعیین کرد.
بگفتا: سراسر ز خرد و بزرگ
به یک خیمه همچون اسیران ترک
هوش مصنوعی: او گفت: همه چیز از کوچک و بزرگ به یک چادر مانند اسیران ترک است.
بیاریدشان گرد و دارید پاس
مبادا گریزد تنی از هراس
هوش مصنوعی: آنها را جمع کنید و نگهداری کنید تا مبادا از ترس، کسی فرار کند.
دریغا بدی در زمانه نماند
که آل علی (ع) دفترش را نخواند
هوش مصنوعی: افسوس که هیچ بدی در این دنیا باقی نمانده است که خاندان علی (ع) آن را مطالعه نکرده باشند.
شگفتا که از شومی آن ستم
نپاشید پیوند گیتی ز هم
هوش مصنوعی: عجب که با وجود آن ظلم و بی عدالتی، ارتباط و پیوندهای جهان از هم پاشیده نشده است.
چنین بوده تا بوده آیین چرخ
که شایسته کس را نداده است بَرخ
هوش مصنوعی: از گذشته تا کنون، این گونه بوده است که سرنوشت هیچ کس به طور دائمی بر وفق مرادش نیست.
ستمکار را بهره عیش است و گنج
نکوکار پیوسته با درد و رنج
هوش مصنوعی: ظالم از زندگی لذت میبرد و بهرههای دنیا را میبرد، در حالی که کسانی که نیکوکار و درستکارند، همیشه با مشکلات و سختیها دست و پنجه نرم میکنند.
جهان همچو دریای پهناور است
که لولوش در زیر خس بر سر است
هوش مصنوعی: جهان مانند دریای وسیع و عمیق است که در آن، لولوش (پادشاهی) به زیر خاشاک و علفهای هرز پنهان شده است.