بخش ۴۶ - رفتن شمر به بالین امام انام
که جز من کسی مرد این کار نیست
به نزد من این کار، دشوار نیست
منم آنکه خون بارد از دشنه ام
به خون حسین علی (ع) تشنه ام
بود گرچه نوباوه ی مصطفی (ص)
ولی چون پدر باشدش مرتضی (ع)
من از کشتن او ندارم دریغ
بیندازم از پیکرش سر به تیغ
بگفت این و آمد روان سوی شاه
ز اندیشه اش در طپش مهر و ماه
دمان رفت و بر سینه ی شه نشست
یکی خنجر آبگونش به دست
به رویش دمی شاه دین خیره دید
به شاه اینچنین گفت شمر پلید
از آنان نیم من که با یک نگاه
فریبی مرا، باز داری ز راه
یقین دان که لب تشنه برگرم خاک
به دست من امروز گردی هلاک
گرفتی به جایی مکان، بس بلند
که باشد بر دادگر ارجمند
بود گنج علم جهان آفرین
بر او سوده رخ سیدالمرسلین
بگفتا: که هستم ضبابی نژاد
که خود مام من شمر نامم نهاد
شهنشاه گفتا: ندانی مگر
که من کیستم وز که دارم گهر؟
بگفتا: شناسمت از هر که به
نیایت به پیغمبران بود مه
بودباب تو شیر حق مرتضی (ع)
همام مام تو، دختر مصطفی (ص)
که بد عفت و شرم، آرایه اش
نتابیده خورشید بر سایه اش
تو را جد رسول و حسین (ع) است نام
خدیجه (س) نیای تو، از سوی مام
بپرورده پیغمبرت درکنار
ز پور ابو طالبی، یادگار
بگفتا بدو خسرو تاجور
چو دانی منم سبط خیرالبشر
پی کشتنم از چه داری شتاب؟
چه جویی از این کرده ی ناصواب؟
بگفتا: از آنت نمایم شهید
که پر زرکند دامنم را یزید
بدوشاه گفتا: به نزد تو بر
از این دو کدامن اند دلخواه تر؟
شفاعت کند پاک پیغمبرت
و یا زاده ی هند بخشد زرت
بگفتا: برم یک پشیز یزید
بود از تو و از نیایت مزید
ز اتمام حجت بدو گفت شاه
چو خواهی همی کشتنم بی گناه
دم رفتنم بخش یک جرعه آب
که از جان من تشنگی برده تاب
بگفتا: به تو مرگ نزدیک تر
بود زانکه لب سازی از آب، تر
تو آنی که گفتی «علی» باب من
بود ساقی حوض با انجمن
به یاران خود آب کوثر دهد
می و انگبین، شیر و شکر دهد
شکیب آر با تشنگی تا که باب
دهد برسر حوض کوثرت، آب
زمن بهره ات، آب خنجر بود
از آن کین که باب تو حیدر بود
بدو گفت نوباوه ی بوتراب
چو زینگونه داری به قتلم شتاب
نقاب از رخ خود به یکسوی بر
که روی تو را بنگرم یک نظر
بپذرفت و بنمود روی پلید
شهنشه چو بر چهر او بنگرید
دو رخ پربرص اعوری دید زشت
که از بهر دوزخ خدایش سرشت
زکامش برون جسته نایی دراز
لب و پوزه ی زشت تر از گراز
شهنشاه چون دید روی پلید
یکی آه سرد از جگر برکشید
بفرمود: یکسر درست است و راست
سخن ها که از لعل جدم بخاست
بپرسید دژخیم، جدت چه گفت؟
بگو با منش گر بباید شنفت
بگفتا: شنیدم از این پیشتر
که با شیر حق گفته خیرالبشر
کسی کو سر از پور تو بفکند
وزان کار پست مرا بشکند
رخش زشت و پرپیسی واعورا ست
پلید است و ناپاک و بدگوهر است
به پوزه سگ است و به دندان گراز
درست آمد آنچ او بفرمود راز
چو از پور شیر خدا آن شنید
پر از خشم شد جان مرد پلید
بگفتا: چو جدت مرا گفت بد
همانند سگ خواند و هم چهر دد
نهم داغ، من بر دلش وز قفا
ببرم تو را سر به تیغ جفا
بگفت این و با چکمه پای پلید
برآورد و کرد آنچه نتوان شنید
پس آنگاه افکند شه را به روی
برآمد ز افلاکیان های و هوی
رخی را که آزرم خورشید بود
به خواری بدان خاک تفتیده بود
از آن هول برخود بلرزید خاک
پر از دود شد از سمک تا سماک
بشد روی خورشید از غم، چو قیر
ملایک کشیدند از دل، نفیر
همی دست برسر بزد جبرییل
طلب کرد اذن از خدای جلیل
بیامد در آن وادی هولناک
ز بالین شه ریخت شه بر فرق خاک
همه روح پیغمبران، مویه ساز
زده پرده بر گرد آن سرفراز
زدندی همی دست ماتم به سر
روان کرده بر رخ دو جوی از بصر
یکی گفتی ای شمر، آرزم دار
ز روی رسول خدا، شرم دار
که استاده و بر تو بیند همی
مکنم بیش از این شاه ما را غمی
یکی گفتی این چهره ی پر ز نور
کز او روشنی می برد ماه و هور
نشاید نهان به خاک سیاه
همین دم بیفتد زسر مهر و ماه
سخن کوته آن رو سیاه پلید
به ده ضربت آن سر و پیکر برید
که هر سروری را به سر، تاج بود
فروغ رخش شمع معراج بود
به هر رگ که آن بد گهر می برید
شهنشاه آهی ز دل می کشید
که احمد (ص)، خداوند اخیار کو؟
علی (ع)، آن شهنشاه کرار کو؟
حسن (ع) کو؟ چه شد جعفر تیغ زن؟
چه شد حمزه آن گرد لشگر شکن؟
عقیل سرافراز سالار کو؟
همان مسلم نام بردار کو؟
کجایند یاران جانباز کن؟
نبرده سران سرافراز من
دریغا که بیکس در این گرم خاک
لب تشنه زینگونه گشتم هلاک
چو در خواب شد دیده ی شهریار
برفت از تن آفرینش، قرار
یکی گرد بر پای شد، قیرگون
زمین همچو افلاک شد بی سکون
اگر شاه بیمار بر جا نبود
اثر از ثری و ثریا نبود
بپرداخت چون شمر ازکار شاه
برون آمد از گودی قتلگاه
به دامان نهفته سرشاه دین
به تازی رجز می سرود اینچنین
که کشتم من آن را که از باب و مام
نکوتر بدی زاهل گیتی تمام
بکشتم مر آن سید پاک را
که دلبند بد شاه لولاک را
خریدم به خود اندر این زشت کار
به هر دو جهان خشم پروردگار
زهی سبط پاک رسول امین
زهی آبرو بخش دین مبین
که در راه یزدان زخود دست شست
که بشکسته ها گردد از وی درست
بداد آنچه بودش به جانان خویش
که بیند مگر روی یزدان خویش
بیاموخت مر خلق را بنده گی
وزو مدعی یافت، شرمنده گی
چو او داد در راه حق هر چه داشت
خدا نیز داد آنچه با وی گذاشت
جنان و جحیمش به فرمان نمود
جهان را به مهرش گروگان نمود
زمام شفاعت بدو باز داد
به مهرش ره مغفرت ساز داد
هر آن خاک کورا بود خوابگاه
فزونتر شد از کعبه اش پایگاه
ثواب طوافش فزون ش بسی
زطوف خدا خانه از هر کسی
گرستن بدو قدر دارد چنان
که پاداش او برتر است از گمان
بن مژه، گر کس کندتر ز آب
بود باغ مینوش، کمتر ثواب
ایا کار فرمای اقلیم عشق
طرازنده ی گاه و دیهیم عشق
خدیو سرافراز ایوان دین
جهانبخش محبوب جان آفرین
یکی سوی این بنده ی زار بین
بدین رو سپاه گنهکار بین
گنه دارم فزونتر از هر کسی
ولیکن تو را دوست دارم بسی
ثنای تو گویم همی صبح و شام
گرفته به ماتم سراییت نام
یکی قطره از ابر رحمت ببار
مر این بنده از تیره رویی برآر
خدایا به شاه شهیدم ببخش
به سبط رسول مجیدم ببخش
کنون بشنو از باره ی شه سخن
زگفتار دانشوران کهن
چو زان کار شد روز گیتی سیاه
زهامون پدیدار شد اسب شاه
بخش ۴۵ - تمهید مقدمه ی شهادت امام مظلوم: چو فرمان بود از امامان پاکبخش ۴۷ - آمدم ذوالجناح به قتلگاه: به هر سو دمان همچو باد دمان
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
که جز من کسی مرد این کار نیست
به نزد من این کار، دشوار نیست
هوش مصنوعی: هیچکس به اندازه من توانایی انجام این کار را ندارد، و در نظر من این کار به هیچ وجه سخت نیست.
منم آنکه خون بارد از دشنه ام
به خون حسین علی (ع) تشنه ام
هوش مصنوعی: من آن کسی هستم که دشنهام از خون میچکد و به خاطر حسین علی (ع) که تشنه است، این خون ریخته میشود.
بود گرچه نوباوه ی مصطفی (ص)
ولی چون پدر باشدش مرتضی (ع)
هوش مصنوعی: هرچند او فرزند نوپا و کوچک پیامبر اسلام است، اما از نظر فضیلت و شرافت مانند پدر بزرگش علی (ع) است.
من از کشتن او ندارم دریغ
بیندازم از پیکرش سر به تیغ
هوش مصنوعی: من از اینکه او را بکشم احساس ندامت نمیکنم، حتی اگر باید سرش را از بدنش جدا کنم.
بگفت این و آمد روان سوی شاه
ز اندیشه اش در طپش مهر و ماه
هوش مصنوعی: او این سخن را گفت و روانش به سوی شاه شتافت، در حالی که دلش پر از دغدغه و نگرانی بود، مانند تپشهای خورشید و ماه.
دمان رفت و بر سینه ی شه نشست
یکی خنجر آبگونش به دست
هوش مصنوعی: لحظهای گذشت و بر سینهی پادشاه نشسته شد، یکی خنجر سرخی را در دستش گرفته بود.
به رویش دمی شاه دین خیره دید
به شاه اینچنین گفت شمر پلید
هوش مصنوعی: شمر پلید وقتی به چهرهی شاه دین نگاهی انداخت، با حیرت از او خواست که چرا اینگونه است.
از آنان نیم من که با یک نگاه
فریبی مرا، باز داری ز راه
هوش مصنوعی: من از آن دسته افراد نیستم که با یک نگاه ساده فریبم دهند و مرا از مسیر درست باز دارند.
یقین دان که لب تشنه برگرم خاک
به دست من امروز گردی هلاک
هوش مصنوعی: به یقین بدان که اگر برگردم به خاک، امروز جانم به خطر خواهد افتاد.
گرفتی به جایی مکان، بس بلند
که باشد بر دادگر ارجمند
هوش مصنوعی: تو به مکانی رسیدهای که بسیار بلند و والا است و این مکان بر دادگری محترم و ارزشمند قرار دارد.
بود گنج علم جهان آفرین
بر او سوده رخ سیدالمرسلین
هوش مصنوعی: علوم و دانشهای الهی در سینه پیامبر (ص) جا کرده و او مظهر کامل علم و آگاهی در دنیا است.
بگفتا: که هستم ضبابی نژاد
که خود مام من شمر نامم نهاد
هوش مصنوعی: او گفت: من از نژاد ابرها هستم و خودم را به نام شمر معرفی کردهام.
شهنشاه گفتا: ندانی مگر
که من کیستم وز که دارم گهر؟
هوش مصنوعی: پادشاه گفت: نمیدانی من کی هستم و از چه کسی ارث بردهام؟
بگفتا: شناسمت از هر که به
نیایت به پیغمبران بود مه
هوش مصنوعی: او گفت: من تو را از هر کس دیگری میشناسم، چرا که تو به مانند پیامبران هستی.
بودباب تو شیر حق مرتضی (ع)
همام مام تو، دختر مصطفی (ص)
هوش مصنوعی: خاندان تو از آنجا نشأت گرفته است که پدرت، علی (ع)، همانند شیر دلیر و شجاع است و مادرت، دختر پیامبر بزرگ اسلام، مصطفی (ص) میباشد.
که بد عفت و شرم، آرایه اش
نتابیده خورشید بر سایه اش
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف شخصی میپردازد که با فقدان عفت و شرم، به گونهای است که نور خورشید بر او نمیتابد و سایهاش را تحتالشعاع قرار نمیدهد. در واقع، این فرد به خاطر ویژگیهای منفیاش، به نظر میرسد که از شرافت و زیبایی دور است و نمیتواند نور مثبت و روشنی را به خود جلب کند.
تو را جد رسول و حسین (ع) است نام
خدیجه (س) نیای تو، از سوی مام
هوش مصنوعی: تو فرزند رسول خدا و حسین (ع) هستی و نام جدت خدیجه (س) است که از طرف مادر به تو رسیده است.
بپرورده پیغمبرت درکنار
ز پور ابو طالبی، یادگار
هوش مصنوعی: تو درکنار فرزند ابوطالب، یادگار پیامبرت را پرورش دادهای.
بگفتا بدو خسرو تاجور
چو دانی منم سبط خیرالبشر
هوش مصنوعی: خسرو تاجور به او گفت: "اگر میدانی، من فرزند بهترین انسانها هستم."
پی کشتنم از چه داری شتاب؟
چه جویی از این کرده ی ناصواب؟
هوش مصنوعی: چرا اینقدر عجله داری برای کشتن من؟ چه چیزی را از این کار نادرست به دست میآوری؟
بگفتا: از آنت نمایم شهید
که پر زرکند دامنم را یزید
هوش مصنوعی: گفت: از تو نشان دهم که چطور مرا به خاک و خون میکشند، در حالی که یزید دامنم را پر از زر و زیور کرده است.
بدوشاه گفتا: به نزد تو بر
از این دو کدامن اند دلخواه تر؟
هوش مصنوعی: به شاه گفت: کدام یک از این دو گزینه برای تو محبوبتر است؟
شفاعت کند پاک پیغمبرت
و یا زاده ی هند بخشد زرت
هوش مصنوعی: پیامبر پاک و معصوم تو شفاعت میکند و یا فرزند هندی زرتشت کمک خواهد کرد.
بگفتا: برم یک پشیز یزید
بود از تو و از نیایت مزید
هوش مصنوعی: او گفت: میروم، یک پول کم ارزش یزید از تو و از نیابت تو بیشتر است.
ز اتمام حجت بدو گفت شاه
چو خواهی همی کشتنم بی گناه
هوش مصنوعی: شاه به او گفت: حالا که حجت بر تو تمام شده، اگر میخواهی، میتوانی بیگناه مرا بکشی.
دم رفتنم بخش یک جرعه آب
که از جان من تشنگی برده تاب
هوش مصنوعی: قبل از رفتن من، فقط یک جرعه آب به من بده که بتواند تشنگی روحم را برطرف کند.
بگفتا: به تو مرگ نزدیک تر
بود زانکه لب سازی از آب، تر
هوش مصنوعی: گفت: مرگ برای تو نزدیکتر بود، زیرا لبهای تو از آب مرطوبتر است.
تو آنی که گفتی «علی» باب من
بود ساقی حوض با انجمن
هوش مصنوعی: تو همانی که گفتی «علی» پدر من بود، ساقی حوض با جمعیت.
به یاران خود آب کوثر دهد
می و انگبین، شیر و شکر دهد
هوش مصنوعی: به دوستان خود طعام و نوشیدنیهای خوشمزه و نعمتهای فراوان میدهد، همچون آب کوثر، می و عسل شیرین و شکر.
شکیب آر با تشنگی تا که باب
دهد برسر حوض کوثرت، آب
هوش مصنوعی: صبر کن و با تشنگی خودت را نگهدار تا اینکه در نهایت بر سر حوض کوثر، آب به تو برسد.
زمن بهره ات، آب خنجر بود
از آن کین که باب تو حیدر بود
هوش مصنوعی: من از تو بهرهای ندارم، زیرا آنچه دارم، چیزی نیست جز آب خنجر که به خاطر دشمنیای است که تو در دامن حیدر داری.
بدو گفت نوباوه ی بوتراب
چو زینگونه داری به قتلم شتاب
هوش مصنوعی: او به جوانی که پسر بوتراب است گفت: وقتی تو اینقدر شتابزدهاید که میخواهید مرا بکشید، چرا اینطور عمل میکنید؟
نقاب از رخ خود به یکسوی بر
که روی تو را بنگرم یک نظر
هوش مصنوعی: پردهٔ صورتت را کنار بزن تا بتوانم یک نگاه به روی تو بیندازم.
بپذرفت و بنمود روی پلید
شهنشه چو بر چهر او بنگرید
هوش مصنوعی: او پذیرفت و چهره زشت پادشاه را نشان داد، وقتی به چهرهاش نگاه کرد.
دو رخ پربرص اعوری دید زشت
که از بهر دوزخ خدایش سرشت
هوش مصنوعی: دو چهره زشت و ناپسند را دید که خداوند آنها را برای دوزخ آفریده است.
زکامش برون جسته نایی دراز
لب و پوزه ی زشت تر از گراز
هوش مصنوعی: بیماری او باعث شده که بینیاش بزرگ و زشت شود، به طوری که به نظر میرسد مانند پوزهی یک گراز است.
شهنشاه چون دید روی پلید
یکی آه سرد از جگر برکشید
هوش مصنوعی: وقتی شاه روی چهره ناپاکی را دید، آهی عمیق و غمگین از دل برآورد.
بفرمود: یکسر درست است و راست
سخن ها که از لعل جدم بخاست
هوش مصنوعی: فرمود که تمام سخنان صحیح و درست است و این خواستهها از جان لعل جدم سرچشمه میگیرد.
بپرسید دژخیم، جدت چه گفت؟
بگو با منش گر بباید شنفت
هوش مصنوعی: از دژخیم پرسیدند، جدت چه گفت؟ بگو که اگر میخواهی با سلیقه و فهم من هم صحبت کند، باید بشنود.
بگفتا: شنیدم از این پیشتر
که با شیر حق گفته خیرالبشر
هوش مصنوعی: او گفت: قبلاً شنیدم که شیر خدا با بهترین انسانها سخن گفته است.
کسی کو سر از پور تو بفکند
وزان کار پست مرا بشکند
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر تو سر خود را به خطر بیندازد، باعث میشود که من از آن کار زشت آسیب ببینم.
رخش زشت و پرپیسی واعورا ست
پلید است و ناپاک و بدگوهر است
هوش مصنوعی: چهرهای زشت و زیبا نبودن، ناشی از ناپاکی و بدسرشتی فرد است.
به پوزه سگ است و به دندان گراز
درست آمد آنچ او بفرمود راز
هوش مصنوعی: فرمانهایی که او داد، به گونهای است که در نهایت به نفع آنچه که او میخواهد تمام میشود، هرچند ممکن است در ظاهر کار دشواری به نظر آید. این اشاره به این دارد که برخی شرایط و چالشها به سختی میتوانند به نتیجه مطلوبی برسند.
چو از پور شیر خدا آن شنید
پر از خشم شد جان مرد پلید
هوش مصنوعی: وقتی مرد بدخواه سخنان فرزند شیر خدا را شنید، از شدت خشم پر از خشم و ناراحتی شد.
بگفتا: چو جدت مرا گفت بد
همانند سگ خواند و هم چهر دد
هوش مصنوعی: گفت: وقتی که جدت درباره من سخن گفت، مرا به گونهای به تصویر کشید که شبیه به سگ و نگاه به وحشیها بود.
نهم داغ، من بر دلش وز قفا
ببرم تو را سر به تیغ جفا
هوش مصنوعی: من در دل او زخم عمیقی گذاشتهام و از پشت به او ضربه میزنم، تو را هم با بیرحمی به قضا و تقدیر میسپارم.
بگفت این و با چکمه پای پلید
برآورد و کرد آنچه نتوان شنید
هوش مصنوعی: این شخص این حرف را گفت و سپس با چکمهای که ناپاک بود، پای خود را بلند کرد و کاری را انجام داد که اصلاً قابل شنیدار نیست.
پس آنگاه افکند شه را به روی
برآمد ز افلاکیان های و هوی
هوش مصنوعی: سپس شاه را بر زمین افکندند و فرشتگان از آسمان به شوق و شادی فریاد زدند.
رخی را که آزرم خورشید بود
به خواری بدان خاک تفتیده بود
هوش مصنوعی: روزی چهرهای زیبا و شرمگین مانند خورشید وجود داشت که حالا در خاک داغ و بیاحترامی افتاده است.
از آن هول برخود بلرزید خاک
پر از دود شد از سمک تا سماک
هوش مصنوعی: از ترس، زمین لرزید و غبار زیادی به وجود آمد که از زمین تا آسمان پخش شد.
بشد روی خورشید از غم، چو قیر
ملایک کشیدند از دل، نفیر
هوش مصنوعی: پس از آنکه غم و اندوه چهره خورشید را تیره کرد، فرشتگان از دل خود فریادی به پا کردند.
همی دست برسر بزد جبرییل
طلب کرد اذن از خدای جلیل
هوش مصنوعی: جبرییل دست بر سر خود زد و از خداوند بزرگ اجازه خواست.
بیامد در آن وادی هولناک
ز بالین شه ریخت شه بر فرق خاک
هوش مصنوعی: در آن سرزمین خطرناک، شاه از بستر خود برخاست و بر سر خاک افتاد.
همه روح پیغمبران، مویه ساز
زده پرده بر گرد آن سرفراز
هوش مصنوعی: همه روح پیامبران با نغمهای غمگین مشغولند و پردهای بر دور آن بزرگوار افکندهاند.
زدندی همی دست ماتم به سر
روان کرده بر رخ دو جوی از بصر
هوش مصنوعی: دستهای عزاداری به سر گذاشته و اشکهای فراوانی بر چهرهاش جاری شده است.
یکی گفتی ای شمر، آرزم دار
ز روی رسول خدا، شرم دار
هوش مصنوعی: یکی به شمر گفت: ای شمر، از چهره رسول خدا شرم کن و بگذار آرزوهایت را کنار بگذاری.
که استاده و بر تو بیند همی
مکنم بیش از این شاه ما را غمی
هوش مصنوعی: من بهترین تلاش خود را میکنم و نمیخواهم بیشتر از این بر تو غم بیفزایم.
یکی گفتی این چهره ی پر ز نور
کز او روشنی می برد ماه و هور
هوش مصنوعی: یکی گفت: این چهرهی پرنور چقدر درخشندگی دارد که ماه و خورشید از آن روشنی میگیرند.
نشاید نهان به خاک سیاه
همین دم بیفتد زسر مهر و ماه
هوش مصنوعی: نباید در این لحظه، عشق و محبت که دو منبع روشنایی هستند، به ناگاه در دل تاریکی و سیاهی پنهان شوند.
سخن کوته آن رو سیاه پلید
به ده ضربت آن سر و پیکر برید
هوش مصنوعی: شخص پلید و بدخلق را با کلام خود نرنجان و اگر به تو آزار رساند، با شدت و قاطعیت مقابله کن.
که هر سروری را به سر، تاج بود
فروغ رخش شمع معراج بود
هوش مصنوعی: هر کسی که مقام و الوهیتی دارد، به مانند سر خود تاجی زیبا بر بالای سرش میدرخشد و درخشندگی صورت او، همچون نوری است که در شبهای معراج ساطع میشود.
به هر رگ که آن بد گهر می برید
شهنشاه آهی ز دل می کشید
هوش مصنوعی: هر جایی که آن فرد ناخالص و بدجنس آسیب میزد، شاه از دلش آهی عمیق و غمگین برمیآمد.
که احمد (ص)، خداوند اخیار کو؟
علی (ع)، آن شهنشاه کرار کو؟
هوش مصنوعی: این بیت به بررسی جایگاه و شخصیتهای بزرگ اسلامی اشاره دارد. در آن به پیامبر اسلام، احمد (ص)، و امام علی (ع)، به عنوان دو الگوی بینظیر در دیانت و شجاعت اشاره میشود. پرسش در این بیت به این معناست که این شخصیتهای بزرگ و شخصیتهای واقعی خلیفت الله و الهامبخش کجا هستند؟ به نوعی، شاعر با این سوال، به دنبال درک و شناخت عمیقتری از وجود این عظمتها و نمایانگرهای الهی است.
حسن (ع) کو؟ چه شد جعفر تیغ زن؟
چه شد حمزه آن گرد لشگر شکن؟
هوش مصنوعی: کجاست حسن (ع)؟ چرا جعفر که شمشیر میزد، ناپدید شده؟ کجاست حمزه، آن مردی که لشگرها را میشکست؟
عقیل سرافراز سالار کو؟
همان مسلم نام بردار کو؟
هوش مصنوعی: آیا عقیل سرافراز، سالار و فرمانده کجاست؟ همان مسلم که نامش معروف است، کجاست؟
کجایند یاران جانباز کن؟
نبرده سران سرافراز من
هوش مصنوعی: کجا هستند دوستانی که فداکاری کردند؟ کسانی که سرهایشان را به خاطر من بالا بردهاند، رفتهاند.
دریغا که بیکس در این گرم خاک
لب تشنه زینگونه گشتم هلاک
هوش مصنوعی: ای کاش، ای کاش که من در این جای گرم و بیرحم، بدون هیچ حمایتی، با لبانی تشنه اینگونه به هلاکت برسم.
چو در خواب شد دیده ی شهریار
برفت از تن آفرینش، قرار
هوش مصنوعی: وقتی چشمان پادشاه به خواب رفت، آرامش از وجود آفرینش رفت.
یکی گرد بر پای شد، قیرگون
زمین همچو افلاک شد بی سکون
هوش مصنوعی: یک نفر بر روی زمین ایستاده است و زمین به حالت سیاه و چسبناکی درآمده که به طور مداوم در حال تحول و تغییر است، مانند آسمان که دائم در حال حرکت و نوسان است.
اگر شاه بیمار بر جا نبود
اثر از ثری و ثریا نبود
هوش مصنوعی: اگر پادشاه در حال بیماری نمیبود، هیچ نشانهای از نیکی و پیشرفت در زمین نمیدیدیم.
بپرداخت چون شمر ازکار شاه
برون آمد از گودی قتلگاه
هوش مصنوعی: شمر به خاطر اینکه کار شاه را به انجام رسانید، از محل قتلگاه خارج شد.
به دامان نهفته سرشاه دین
به تازی رجز می سرود اینچنین
هوش مصنوعی: در آغوش پنهان پادشاه دین، کسی به زبان عربی شعری حماسی میخواند.
که کشتم من آن را که از باب و مام
نکوتر بدی زاهل گیتی تمام
هوش مصنوعی: من آن شخص را کشتم که از همه انسانها، از باب و مادرش، نیکوتر و بهتر بود.
بکشتم مر آن سید پاک را
که دلبند بد شاه لولاک را
هوش مصنوعی: من آن سید پاک را از پای درآوردم، کسی که وابسته و محبوب شاه لولاک بود.
خریدم به خود اندر این زشت کار
به هر دو جهان خشم پروردگار
هوش مصنوعی: من به خاطر انجام کار ناپسند خود را آزار دادم و باعث خشم خداوند شدم، هم در این دنیا و هم در آن دنیا.
زهی سبط پاک رسول امین
زهی آبرو بخش دین مبین
هوش مصنوعی: ای کاش، فرزند پاک و نیکوی پیامبر مهربان، که به راستی مایهی عزت و بزرگداشت دین روشن و آشکار است.
که در راه یزدان زخود دست شست
که بشکسته ها گردد از وی درست
هوش مصنوعی: آن کس که در راه خدا از خود فاصله بگیرد و خود را پاک کند، میتواند شکستها و نواقص خود را اصلاح کند و به کمال برسد.
بداد آنچه بودش به جانان خویش
که بیند مگر روی یزدان خویش
هوش مصنوعی: او آنچه را که داشت به محبوبش بخشید تا بتواند فقط چهره خداوندش را مشاهده کند.
بیاموخت مر خلق را بنده گی
وزو مدعی یافت، شرمنده گی
هوش مصنوعی: آموخت تا مردم را بندگی کنند و از او ، مدعی شرمنده شود.
چو او داد در راه حق هر چه داشت
خدا نیز داد آنچه با وی گذاشت
هوش مصنوعی: وقتی او در مسیر حقیقت هر آنچه را که داشت، بخشید، خداوند نیز هر آنچه را که برای او داشت، به او عطا کرد.
جنان و جحیمش به فرمان نمود
جهان را به مهرش گروگان نمود
هوش مصنوعی: بهشت و جهنمش را تحت کنترل خود درآورد و جهان را به خاطر محبتش به بند کشید.
زمام شفاعت بدو باز داد
به مهرش ره مغفرت ساز داد
هوش مصنوعی: او با محبتش کلید شفاعت را به دست من داد و راهی برای بخشش فراهم کرد.
هر آن خاک کورا بود خوابگاه
فزونتر شد از کعبه اش پایگاه
هوش مصنوعی: هر خاکی که در آن آرامش و سکونت بیشتری باشد، از کعبه نیز دارای ارزش و مقام بالاتری است.
ثواب طوافش فزون ش بسی
زطوف خدا خانه از هر کسی
هوش مصنوعی: ثواب دور زدن و طواف در خانه خدا بسیار بیشتر از هر طواف دیگری است.
گرستن بدو قدر دارد چنان
که پاداش او برتر است از گمان
هوش مصنوعی: اگر گرسنگی به او ارزش و مقام میدهد، پس پاداش او فراتر از آن چیزی است که تصور میشود.
بن مژه، گر کس کندتر ز آب
بود باغ مینوش، کمتر ثواب
هوش مصنوعی: اگر کسی مانند آب، بن مژه را فراموش کند و به باغ مینوش نرود، پاداش کمتری خواهد داشت.
ایا کار فرمای اقلیم عشق
طرازنده ی گاه و دیهیم عشق
هوش مصنوعی: آیا تو، فرمانروای سرزمین عشق، مانند تاج و تخت عشق را میآرایی؟
خدیو سرافراز ایوان دین
جهانبخش محبوب جان آفرین
هوش مصنوعی: ای سرور برتر و بزرگ، ایوان دین تو درخشنده و محبوب جان آفریننده است.
یکی سوی این بنده ی زار بین
بدین رو سپاه گنهکار بین
هوش مصنوعی: به طرف این بندهی درحال زاری نگاه کن، و نیروی سپاه گناهکار را ببین.
گنه دارم فزونتر از هر کسی
ولیکن تو را دوست دارم بسی
هوش مصنوعی: من از هر کس دیگری گناه بیشتری دارم، اما با این حال، تو را خیلی دوست دارم.
ثنای تو گویم همی صبح و شام
گرفته به ماتم سراییت نام
هوش مصنوعی: هر صبح و شام از تو مدح و ستایش میگویم، به یاد و نام خانهی دلگرفتهات.
یکی قطره از ابر رحمت ببار
مر این بنده از تیره رویی برآر
هوش مصنوعی: یک قطره از باران رحمتت نازل کن تا این بنده را از تیره روزی و سختیها نجات دهی.
خدایا به شاه شهیدم ببخش
به سبط رسول مجیدم ببخش
هوش مصنوعی: ای خدا، به پادشاهی که جانش را در راه تو فدای کرده، و به نسل پیامبر بزرگ، رحمت و بخشش عطا فرما.
کنون بشنو از باره ی شه سخن
زگفتار دانشوران کهن
هوش مصنوعی: الان به سخنان شاه گوش فراده و از کلام دانشمندان قدیم بهرهبرداری کن.
چو زان کار شد روز گیتی سیاه
زهامون پدیدار شد اسب شاه
هوش مصنوعی: زمانی که کارها به ناامیدی انجامید و روزگار سخت شد، اسب شاه از سمت زحمت و تلاش نمایان شد.