بخش ۴۴ - فرستادن عمر سعد طبیب نصاری را به کشتن شاه دین
وزانسو عمر، پور بدخواه سعد
به لشگر خروشید مانند رعد
که تا چند این بردباری به کار؟
سرآرید این خسته را روزگار
یکی از شما سر،کند زو جدا
که یک لشگر از رنج گردد رها
بسی گفت و از وی نپذیرفت کس
بماندند برجا بریده نفس
نیارست کس بر خدا تاختن
به تیغ از تنش سر جدا ساختن
اگر چه در آن قوم ایمان نبود
ولی آنچنان کار آسان نبود
عمر کار لشگر چو زانگونه دید
ز اندیشه و غم دلش بر تپید
گمان کرد کان مردم اسلامشان
همی باز دارد از آن گامشان
فرو شد به اندیشه لختی دراز
که آن را چون شود چاره ساز
یکی مرد ترسا زاهل فرنگ
بدی در سپه لیک نز بهر جنگ
پزشکی بدی کارش اندر سپاه
به خرگاه آسوده بود از نگاه
عمر کس فرستاد او را بخواند
به نیرنگ با وی چنین باز راند
که این خسته کافتاده بینی به خاک
سرش لخت لخت و برش چاک چاک
به آیین ترسا بسی دشمن است
هم او دشمن پادشاه من است
نیاکان این خسته ی تشنه کام
ز انجیل خواندن نهشتند نام
برو کین دیرین ازو بازجوی
زخویش روان ساز برخاک جوی
چو از کارت آگه شود شاه من
سرت را برافرازد از انجمن
سپس خنجر خویش او را بداد
پیاده جوان سوی شه، رخ نهاد
تو گفتی که آن عیسوی مرد راد
که رحمت زجان آفرینش رساد
ندارد به سر هوش و در تن توان
بدی همچو مستان درآن ره روان
همی رفت و می گفت پنهان به خویش
که کاری شگفتم بیامد به پیش
تنی کاینچنین خسته از تیغ و سنگ
چو مرغان برآورده پر از خدنگ
به خنجر چسان سرکنم زو جدا
پسندد کجا این ستم را خدا؟
گراین خسته اندر خور کشتن است
چرا کشتنش نامزد برمن است؟
همانا که در نزد اسلامیان
گناه است بستن به قتلش میان
مرا بهر این کار بگماشتند
مگر سست آیینم انگاشتند
بنالید کای پاک پروردگار
تو نگذار کاید زمن زشت کار
تن از بیم، لرزان ولاحول خوان
دو گلبرگش از تشنگی نیلگون
ز نورش همه دشت کین تابناک
پدید از رخش فر یزدان پاک
بر روی او چهر مهر سپهر
چو قندیل رهبان بر نور مهر
شفای تن خسته دیدار او
روان جسته عیسی (ع) زگفتار او
حواری به درگاه او بنده گان
همش روح قدس از پرستنده گان
زسر تا بن انجیل درشان او
مسیحا به گردون ثنا خوان او
مسیحی چو زانگونه شه را بدید
چو ناقوس از دل خروشی کشید
بلرزید و از دست خنجر فکند
بیفراشت سر بآسمان بلند
که یارب چه فرد بزرگی است این؟
اگر خود نه عیسی است پس کیست این؟
نه عیسی به گردون شد از روی دار
چه شد تا که بر خاک جا کرده زار؟
گر این خسته عیسی بود جسم پاک
چرا گشته از تیغ کین چاک چاک
یهودان بدو نرد کین تاختند
بر این از چه اسلامیان تاختند؟
سرعیسی از دار شد تاجدار
شد از خار، خفتان این شهریار
چو لختی چنین گفت و زاری نمود
باستاد بر جای و دادش درود
بگفتا: که ای عیسوی دم که ای؟
گرفتار مشتی یهود، از چه ای؟
چه کردی که اینگونه زارت کشند؟
لب تشنه در کارزارت کشند؟
مسیحی که از چرخ باز آمدی؟
زنو بهر رنج دراز آمدی؟
و یا جان یحیی به تو بازگشت
که بینی بریده سر خود به طشت
نه عیسایی و عیسی است بنده است
هزارت چو یحیی پرستنده است
کجا داشت عیسی چنین خوب روی
کجا داشت یحیی چنین پاک خوی
اگر غسل تعمید، آنان به آب
نمودند، کردی تو از خون، خضاب
گر آنان گذشتند از خواب و خورد
تو بگذشتی از خویش و هفتاد مرد
تو آنی که عیسی زتو زینهار
بجست از بلا برسر چوب دار
اگر اشک رخسار یحیی شخود
همه گریه اش از برای تو بود
تو و جان عیسی فدای توباد
جگر خسته مریم برای تو باد
بریزد رکن کلیسا زهم
بماناد ناقوس بر بسته دم
وزآن پس به افغان و زاری بگفت
که ای با بلا گشته جان تو جفت
مرا میر لشگر پی کشتنت
فرستاده تا بی سر آرم تنت
ولی تا بدیدم تو را ای شگفت
مرا مهر تو جای در دل گرفت
چه کرده که شوریده ام ساختی؟
پر از خون دل و دیده ام ساختی
بدان آمدم تا، کشم بر تو تیغ
کنون جان ندارم به راهت دریغ
دلی باید از سنگ تا تیغ کین
کشد بر جمالی چنین نازنین
به گفتار بنواز این بنده را
یکی بازگو نام فرخنده را
شهنشه نگه سوی ترسا گشود
دل و جان بدان یک نگاهش ربود
نهانی بخندید بر روی او
شد آن خنده پیک خدا سوی او
ز پیغام یزدان دلش زنده شد
به قربانی دوست ارزنده شد
دلش گنج توحید را گشت جای
رهانیدش از بند تثلیث، پای
وزآن پس بدوگفت:کایدر بایست
برو،کشتن من به دست تو نیست
منم پیشوایی، پیمبرنژاد
که نامم به انجیل شد قتل زاد
انو شنطیا نام باب من است
که فرخ بدو انتساب من است
حسینم (ع) پس دختر احمدم (ص)
که دارنده ی دولت سرمدم
خداوند خود را چو ترسا شناخت
به مهرش دل و دین و دانش بباخت
به پوزش ببوسید روی زمین
بگفت: ای به قدرت، مسیح آفرین
بدیدم شب دوش خوابی شگفت
کز آن در برم دل تپیدن گرفت
برفت آن چو بیدار گشتم زیاد
مرا آگهی زان توانی تو داد
همش باز فرما که تعبیرچیست؟
مرا خواب آشفته از بهر کیست؟
چنان است تعبیر آن کاین سپاه
بریزند خونت در این رزمگاه
شوی کشته امروز در راه من
خرامی به فردوس، همراه من
مسیحا کند میهمانی تو را
زمریم رسد شادمانی تو را
چنان زان بشارت، جوان شاد شد
که از بند هر بنده، آزاد شد
به آیین احمد (ص) در آورد سر
ببست از پی یاری شه، کمر
همان خنجر آبگون بر گرفت
ز بالین شه، راه لشگر گرفت
چو دیدش عمر گفت او را که هان
چه کردی ابا دشمنت، ای جوان؟
بگفتش: که باز آمدم تا به خون
کشم یال تو ای به بد رهنمون
سزاوار کشتن به دستم، تویی
که سازی چو اهریمنان جادویی
بگفت این و تازان به دشت نبرد
بدان خنجر، آهنگ آن دیو کرد
تن خویش را مرد حق ناسپاس
از آن خنجر جانگزا داشت پاس
پرستنده گان را به رزمش گماشت
بدو هر تنی دست و تیغی فراشت
دلیرانه برخی بکشت از سپاه
سپس جان خود کرد برخی شاه
روانش به باغ جنان، جا نمود
ز یزدان بر او باد هر دم درود
وزان پس دگرگونه شد روزگار
شهنشاه را آمد انجام کار
کنون ای نیوشنده، بگمار هوش
که تا من به افغان و آه و خروش
بگویم ز انجامش کار شاه
که او را چه پیش آمد از کینه خواه
دلی باید اینجا ز سنگ و ز روی
که یارد از این داستان گفتگوی
بخش ۴۳ - رفتن حضرت صدیقه ی صغرا، زینب (س) به قتلگاه: در آن دم پی دیدن روی شاهبخش ۴۵ - تمهید مقدمه ی شهادت امام مظلوم: چو فرمان بود از امامان پاک
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
وزانسو عمر، پور بدخواه سعد
به لشگر خروشید مانند رعد
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توصیف شرایطی میپردازد که فردی به نام سعد، که حامیان و یاران خوبی ندارد، با صدای بلند و نعرهای مانند صدای رعد در جمع حاضران به سخن میآید. این توصیف نشاندهندهی قدرت و تأثیر آن فرد حتی در میان مشکلات و ناهمواریهاست.
که تا چند این بردباری به کار؟
سرآرید این خسته را روزگار
هوش مصنوعی: چقدر دیگر باید صبر کرد؟ کاش روزگار این فرد خسته را به حال خود رها کند.
یکی از شما سر،کند زو جدا
که یک لشگر از رنج گردد رها
هوش مصنوعی: یکی از شما باید آماده باشد که از دیگران جدا شود تا باری از رنج و زحمت برطرف شود و دیگران بتوانند از آن رنج آزاد شوند.
بسی گفت و از وی نپذیرفت کس
بماندند برجا بریده نفس
هوش مصنوعی: بسیاری سخن گفتند و هیچ کس از او نپذیرفت، در نتیجه آنها همچنان در آن وضعیت باقی ماندند و نفسشان بریده شد.
نیارست کس بر خدا تاختن
به تیغ از تنش سر جدا ساختن
هوش مصنوعی: هیچ کس جرأت نمیکند که با تیغ بر خدا حملهور شود و جان خود را از بدن جدا کند.
اگر چه در آن قوم ایمان نبود
ولی آنچنان کار آسان نبود
هوش مصنوعی: اگرچه در آن جامعه ایمان و اعتقاد وجود نداشت، اما انجام آن کار چندان ساده نبود.
عمر کار لشگر چو زانگونه دید
ز اندیشه و غم دلش بر تپید
هوش مصنوعی: وقتی عمر کار لشگر آن وضعیت را مشاهده کرد، دلش از اندیشه و غم به تپش درآمد.
گمان کرد کان مردم اسلامشان
همی باز دارد از آن گامشان
هوش مصنوعی: اینطور به نظر میرسد که آن افراد فکر میکردند که مسلمان بودنشان باعث میشود نتوانند به قدمهای بعدی و گامهای جدیدی که در زندگی دارند، دست بزنند.
فرو شد به اندیشه لختی دراز
که آن را چون شود چاره ساز
هوش مصنوعی: مدتی در فکر فرو رفته بود که چطور میتواند برای این مشکل راه حلی بیابد.
یکی مرد ترسا زاهل فرنگ
بدی در سپه لیک نز بهر جنگ
هوش مصنوعی: یک مرد مسیحی از اروپا به جمع نظامیها پیوسته، اما هدفش جنگ نیست.
پزشکی بدی کارش اندر سپاه
به خرگاه آسوده بود از نگاه
هوش مصنوعی: یک پزشک در میان سربازان حضور داشت، اما در کلبهاش به حالتی راحت و بیخیال نشسته بود و از نظارت دور بود.
عمر کس فرستاد او را بخواند
به نیرنگ با وی چنین باز راند
هوش مصنوعی: شخصی را برای خواندن دعوت کردند و با نیرنگ او را بهگونهای دور کردند که به طرز دیگری عمل کند.
که این خسته کافتاده بینی به خاک
سرش لخت لخت و برش چاک چاک
هوش مصنوعی: این شخص خسته و درمانده را میبینی که به زمین افتاده و موهایش به طور نامنظم به اطراف پخش شده و لباسهایش پاره پاره است.
به آیین ترسا بسی دشمن است
هم او دشمن پادشاه من است
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که دشمنان من به خاطر باورها و آئینهایشان بسیارند و همان دشمنی که با آنها وجود دارد، با پادشاه من نیز دشمنی میکند.
نیاکان این خسته ی تشنه کام
ز انجیل خواندن نهشتند نام
هوش مصنوعی: اجداد این فرد که از تشنگی و خستگی رنج میبرد، نام او را از خواندن انجیل ثبت کردند.
برو کین دیرین ازو بازجوی
زخویش روان ساز برخاک جوی
هوش مصنوعی: برو و از او دربارهی این گذشتهی طولانی پرسوجو کن تا روحات را از این بار سنگین رها سازی و به آرامش برسانی.
چو از کارت آگه شود شاه من
سرت را برافرازد از انجمن
هوش مصنوعی: وقتی که پادشاه از کار تو آگاه شود، سر تو را از جمع بلند خواهد کرد.
سپس خنجر خویش او را بداد
پیاده جوان سوی شه، رخ نهاد
هوش مصنوعی: سپس جوان پیاده، خنجر خود را به سوی پادشاه نشان داد و به او نزدیک شد.
تو گفتی که آن عیسوی مرد راد
که رحمت زجان آفرینش رساد
هوش مصنوعی: تو گفتی که آن مرد عیسی، که رحمت را بر انسانها آورد.
ندارد به سر هوش و در تن توان
بدی همچو مستان درآن ره روان
هوش مصنوعی: آدمی که در هوش و عقل ناتوان است، چون مستان در راهی به جلو میرود و توانایی انجام کارهای خوب را ندارد.
همی رفت و می گفت پنهان به خویش
که کاری شگفتم بیامد به پیش
هوش مصنوعی: او در حال حرکت بود و به آرامی به خودش میگفت که یک کار عجیب و شگفتانگیز برایش پیش آمده است.
تنی کاینچنین خسته از تیغ و سنگ
چو مرغان برآورده پر از خدنگ
هوش مصنوعی: بدنی که اینقدر از ضربات چاقو و سنگ خسته است، همچون پرندگانی که با تیرکمان زخمی شدهاند، به پرواز درآمده و ناله میزند.
به خنجر چسان سرکنم زو جدا
پسندد کجا این ستم را خدا؟
هوش مصنوعی: چطور میتوانم با خنجر سر خود را از او جدا کنم، وقتی که خدا این ظلم را نمیپسندد؟
گراین خسته اندر خور کشتن است
چرا کشتنش نامزد برمن است؟
هوش مصنوعی: اگر این خسته را بخواهند بکشند، چرا آن را بر عهده من گذاشتهاند؟
همانا که در نزد اسلامیان
گناه است بستن به قتلش میان
هوش مصنوعی: به راستی، در نظر مسلمانان، قطع رابطه و عدم حمایت از او، گناهی بزرگ به شمار میآید.
مرا بهر این کار بگماشتند
مگر سست آیینم انگاشتند
هوش مصنوعی: مرا برای این کار تعیین کردند، اما گمان کردند که من آدم ضعیفی هستم.
بنالید کای پاک پروردگار
تو نگذار کاید زمن زشت کار
هوش مصنوعی: ای پروردگار پاک، به ما کمک کن که در گرفتار شدن به کارهای زشت، رها شویم و از این حالت به دور باشیم.
تن از بیم، لرزان ولاحول خوان
دو گلبرگش از تشنگی نیلگون
هوش مصنوعی: تن من از ترس میلرزد و گلویم به دلیل تشنگی در حال خشک شدن است، همچون دو گلبرگ نیلگون که آماده پژمرده شدن هستند.
ز نورش همه دشت کین تابناک
پدید از رخش فر یزدان پاک
هوش مصنوعی: نور او باعث شده که تمامی دشتها روشن و تابناک شوند و زیبایی و شکوهی از چهرهاش مانند جمال خداوند به چشم میخورد.
بر روی او چهر مهر سپهر
چو قندیل رهبان بر نور مهر
هوش مصنوعی: بر چهره او مانند نور خورشید و روشنایی شباهتی به چراغ زاهدان دارد.
شفای تن خسته دیدار او
روان جسته عیسی (ع) زگفتار او
هوش مصنوعی: دیدار او مانند علاجی است برای بدن خسته، و سخنان او روح را به پرواز درمیآورد، همچون عیسی (ع) که برای شفا بخشی آمده است.
حواری به درگاه او بنده گان
همش روح قدس از پرستنده گان
هوش مصنوعی: یاران نزدیک او، بندگانی هستند که با روح قدس خود، پیوسته او را عبادت میکنند.
زسر تا بن انجیل درشان او
مسیحا به گردون ثنا خوان او
هوش مصنوعی: از سر تا پای انجیل، در شأن او مسیحا، در آسمان نامش را ستایش میکنند.
مسیحی چو زانگونه شه را بدید
چو ناقوس از دل خروشی کشید
هوش مصنوعی: وقتی مسیحی آن پادشاه را دید، از دلش صدایی مانند ناقوس بلند شد.
بلرزید و از دست خنجر فکند
بیفراشت سر بآسمان بلند
هوش مصنوعی: ترسید و خنجر را از دست انداخت و سرش را به آسمان بلند کرد.
که یارب چه فرد بزرگی است این؟
اگر خود نه عیسی است پس کیست این؟
هوش مصنوعی: ای کاش میدانستم این فرد بزرگ کیست! اگر او عیسی نیست، پس چه کسی میتواند باشد؟
نه عیسی به گردون شد از روی دار
چه شد تا که بر خاک جا کرده زار؟
هوش مصنوعی: این بیت به یک واقعیت اشاره دارد که حتی بزرگترین انسانها و پیامبران نیز نمیتوانند از سرنوشت و فنا فرار کنند. هرچند عیسی (علیهالسلام) دارای مقام والا و معجزات بزرگ است، اما او نیز در نهایت به زمین فرود آمده و به حالت عادی انسانها در میآید. این به نوعی بیانگر زوال و ناپایداری زندگی است و اینکه همه افراد، صرفنظر از مقام و عظمتشان، در برابر مرگ و فنا برابرند.
گر این خسته عیسی بود جسم پاک
چرا گشته از تیغ کین چاک چاک
هوش مصنوعی: اگر این شخص خسته، مانند عیسی، جسمی پاک و مقدس داشت، پس چرا بدنش به خاطر کینه و دشمنی چاک چاک شده است؟
یهودان بدو نرد کین تاختند
بر این از چه اسلامیان تاختند؟
هوش مصنوعی: یهودیان چرا بر تو یورش بردند، در حالی که مسلمانان هم به تو میتازند؟
سرعیسی از دار شد تاجدار
شد از خار، خفتان این شهریار
هوش مصنوعی: عیسای سرخوش و پرافتخار از میان خارها به اوج رسید و از دشواریها عبور کرد، مثل یک شاهزاده در این شهر.
چو لختی چنین گفت و زاری نمود
باستاد بر جای و دادش درود
هوش مصنوعی: سپس او لحظاتی چنین صحبت کرد و از روی درد و اندوه ناله سر داد. پس از آن به آرامی در جای خود ایستاد و به او درود فرستاد.
بگفتا: که ای عیسوی دم که ای؟
گرفتار مشتی یهود، از چه ای؟
هوش مصنوعی: گفت: ای عیسی، تو کیستی؟ که در میان گروهی از یهودیان گرفتار شدهای، چرا در این وضعیت قرار داری؟
چه کردی که اینگونه زارت کشند؟
لب تشنه در کارزارت کشند؟
هوش مصنوعی: چه بلایی بر سرت آمده که اینگونه به تو آسیب میزنند؟ در حالی که لبهای تو از تشنگی خشک شده، هنوز به میدان نبرد میآیی.
مسیحی که از چرخ باز آمدی؟
زنو بهر رنج دراز آمدی؟
هوش مصنوعی: مسیحی که از دنیا به اینجا آمدهای، آیا برای تحمل زحمتهای طولانی آمدهای؟
و یا جان یحیی به تو بازگشت
که بینی بریده سر خود به طشت
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که یحیی، که به نوعی جان خود را به کسی یا چیزی تقدیم کرده، حالا به وضعیت عجیبی دچار شده و با چشمانی حیرتزده و ناامید به سر خود که در طشت قرار دارد، مینگرد. این تصویر زجرآور نشاندهنده وحشت و دلهرهای است که در لحظهای بحرانی ایجاد میشود.
نه عیسایی و عیسی است بنده است
هزارت چو یحیی پرستنده است
هوش مصنوعی: تو نه عیسی هستی و نه از پیروان عیسی. بلکه هزاران نفر مانند یحیی هستند که در مقام پرستش ایستادهاند.
کجا داشت عیسی چنین خوب روی
کجا داشت یحیی چنین پاک خوی
هوش مصنوعی: این جمله به دنبال مقایسه ویژگیهای برجسته عیسی و یحیی است. پرسش میکند که در کجا میتوانست کسی به زیبایی و خوشرویی عیسی و همچنین پاکی و اخلاق نیکوی یحیی را پیدا کرد. به طور کلی، به زیبایی و نیکی این دو شخصیت بزرگ اشاره میکند و نشاندهندهی عدم وجود مشابهتی برای آنها در زمانهی خود است.
اگر غسل تعمید، آنان به آب
نمودند، کردی تو از خون، خضاب
هوش مصنوعی: اگر آنها برای پاک شدن از گناهان خود به آب غسل تعمید کردند، تو از خون خود برای نشان دادن وفاداری و شجاعتت رنگین شدی.
گر آنان گذشتند از خواب و خورد
تو بگذشتی از خویش و هفتاد مرد
هوش مصنوعی: اگر آنها از خواب و خوردن گذشتند، تو هم از خودت و هفتاد مرد دیگر گذشتید.
تو آنی که عیسی زتو زینهار
بجست از بلا برسر چوب دار
هوش مصنوعی: تو کسی هستی که عیسی از تو تقاضا کرد تا در چنین موقعیتی از بلا و خطر نجات یابد.
اگر اشک رخسار یحیی شخود
همه گریه اش از برای تو بود
هوش مصنوعی: اگر تمام اشکهایی که یحیی ریخت به خاطر تو بود، آن گریهها نشاندهنده عشق و حسی عمیق است.
تو و جان عیسی فدای توباد
جگر خسته مریم برای تو باد
هوش مصنوعی: تو و جان عیسی همواره فدای تو باشید و جگر خسته مریم نیز برای تو فدا شود.
بریزد رکن کلیسا زهم
بماناد ناقوس بر بسته دم
هوش مصنوعی: بخشی از کلیسا خراب شود، ولی صدای زنگ آن همچنان باقی بماند.
وزآن پس به افغان و زاری بگفت
که ای با بلا گشته جان تو جفت
هوش مصنوعی: سپس با صدای بلند و ناله گفت که ای فردی که به خاطر مصیبت دچار درد و غم شدهای، جان تو با این رنجها همسفر شده است.
مرا میر لشگر پی کشتنت
فرستاده تا بی سر آرم تنت
هوش مصنوعی: فرستادهای از جانب فرماندهی لشکر، به سوی من آمده تا مرا به قتل برساند و بدین ترتیب، بدون سر، بدن تو را بر زمین بگذارم.
ولی تا بدیدم تو را ای شگفت
مرا مهر تو جای در دل گرفت
هوش مصنوعی: اما وقتی تو را دیدم، ای شگفتی، عشق و محبت تو در دل من جا گرفت.
چه کرده که شوریده ام ساختی؟
پر از خون دل و دیده ام ساختی
هوش مصنوعی: چه کار کردهای که مرا دیوانه کردهای؟ دل و چشمانم را پر از اندوه و اشک نمودهای.
بدان آمدم تا، کشم بر تو تیغ
کنون جان ندارم به راهت دریغ
هوش مصنوعی: بدان که من به اینجا آمدم تا تیغی بر تو بکشم، اما اکنون جان و جانی برای این کار ندارم، افسوس.
دلی باید از سنگ تا تیغ کین
کشد بر جمالی چنین نازنین
هوش مصنوعی: برای اینکه بتوان به زخم و آسیب بر زیباییای اینچنین لطیف و نازنین دست زد، دلی باید بسیار سخت و سنگی باشد.
به گفتار بنواز این بنده را
یکی بازگو نام فرخنده را
هوش مصنوعی: به سخن خود این خدمتگزار را دلجویی کن و نام نیک را برای من دوباره بگو.
شهنشه نگه سوی ترسا گشود
دل و جان بدان یک نگاهش ربود
هوش مصنوعی: شاهزاده نگاهی به ترسا (دختر مذهبی) کرد و با آن نگاهش دل و جان او را به خودش جلب کرد.
نهانی بخندید بر روی او
شد آن خنده پیک خدا سوی او
هوش مصنوعی: با نگاهی پنهانی به او خندیدند و آن خنده به عنوان نشانهای از خداوند به سمت او رسید.
ز پیغام یزدان دلش زنده شد
به قربانی دوست ارزنده شد
هوش مصنوعی: دل او به واسطه پیام الهی زنده و شاداب شد و به خاطر فدای دوست، ارزشمند گردید.
دلش گنج توحید را گشت جای
رهانیدش از بند تثلیث، پای
هوش مصنوعی: دل او به گنجینهای از یکتاپرستی دست پیدا کرد که او را از زنجیرهای سهگانه رهایی بخشید.
وزآن پس بدوگفت:کایدر بایست
برو،کشتن من به دست تو نیست
هوش مصنوعی: سپس به او گفت: تو باید بروی، چون مرگ من به دست تو نخواهد بود.
منم پیشوایی، پیمبرنژاد
که نامم به انجیل شد قتل زاد
هوش مصنوعی: من پیشوایی هستم که ریشهام به پیامبران میرسد و نام من در انجیل به عنوان یک انسان کشته شده ذکر شده است.
انو شنطیا نام باب من است
که فرخ بدو انتساب من است
هوش مصنوعی: نام پدر من "انو شنطیا" است که من به خاطر او خوشبخت و سعادتمند هستم.
حسینم (ع) پس دختر احمدم (ص)
که دارنده ی دولت سرمدم
هوش مصنوعی: من حسین هستم و دختر احمد (پیامبر) را دارم که او مالک و صاحب قدرت دائمی و ابدی است.
خداوند خود را چو ترسا شناخت
به مهرش دل و دین و دانش بباخت
هوش مصنوعی: خداوند را مانند یک مسیحی شناخت و به خاطر محبتش، دل، ایمان و دانشش را فدا کرد.
به پوزش ببوسید روی زمین
بگفت: ای به قدرت، مسیح آفرین
هوش مصنوعی: دستهایتان را روی زمین بگذارید و به خاطر قدرتی که دارید، مثل مسیح، از آن قدردانی کنید.
بدیدم شب دوش خوابی شگفت
کز آن در برم دل تپیدن گرفت
هوش مصنوعی: دیشب در خواب تجربهای عجیب داشتم که باعث شد قلبم بشدت تپش بگیرد.
برفت آن چو بیدار گشتم زیاد
مرا آگهی زان توانی تو داد
هوش مصنوعی: وقتی که او رفت، من بیدار شدم و از آن زمان آگاهی بیشتری از تو پیدا کردم.
همش باز فرما که تعبیرچیست؟
مرا خواب آشفته از بهر کیست؟
هوش مصنوعی: هر بار از من میخواهی که بگویم این خواب چه معنایی دارد؟ این خواب پر از تشویش و نگرانی به خاطر کیست؟
چنان است تعبیر آن کاین سپاه
بریزند خونت در این رزمگاه
هوش مصنوعی: اینطور است که تعبیر آن به این صورت است که این لشکر در این میدان جنگ خون تو را بریزند.
شوی کشته امروز در راه من
خرامی به فردوس، همراه من
هوش مصنوعی: امروز برای من با زیبایی و خوشپا، به سوی بهشت بیا که جانم را فدای تو کردهام.
مسیحا کند میهمانی تو را
زمریم رسد شادمانی تو را
هوش مصنوعی: عیسای الهی به تو مهمانی میدهد و شادی و خوشحالی به سراغت میآید.
چنان زان بشارت، جوان شاد شد
که از بند هر بنده، آزاد شد
هوش مصنوعی: از آن خبر خوش، جوان آنقدر خوشحال شد که از هر گونه بند و محدودیتی رها گشت.
به آیین احمد (ص) در آورد سر
ببست از پی یاری شه، کمر
هوش مصنوعی: بر اساس دستورات پیامبر اسلام، فردی برای کمک به او به میدان جنگ رفت و خود را آماده نبرد کرد.
همان خنجر آبگون بر گرفت
ز بالین شه، راه لشگر گرفت
هوش مصنوعی: خنجر سرخ رنگی که از کنار شاه برداشته شد، به سمت لشکر رفت و آن را رهبری کرد.
چو دیدش عمر گفت او را که هان
چه کردی ابا دشمنت، ای جوان؟
هوش مصنوعی: وقتی عمر او را دید، گفت: "ای جوان! چه کار کردی با دشمنت؟"
بگفتش: که باز آمدم تا به خون
کشم یال تو ای به بد رهنمون
هوش مصنوعی: او به او گفت: من برگشتهام تا یال تو را با خون رنگین کنم، ای کسی که به بدی راه را نشان میدهی.
سزاوار کشتن به دستم، تویی
که سازی چو اهریمنان جادویی
هوش مصنوعی: تو که مانند جادوگران اهریمنی ساز میزنی، مستحق مرگ به دست من هستی.
بگفت این و تازان به دشت نبرد
بدان خنجر، آهنگ آن دیو کرد
هوش مصنوعی: او این را گفت و سپس به دشت نبرد رفت و با آن خنجر به سوی آن دیو حمله کرد.
تن خویش را مرد حق ناسپاس
از آن خنجر جانگزا داشت پاس
هوش مصنوعی: مرد نیکوکار و راستین خود را با بیمحلی و ناسپاسی از کسی که به او خیانت کرده بود، محافظت میکند.
پرستنده گان را به رزمش گماشت
بدو هر تنی دست و تیغی فراشت
هوش مصنوعی: پرستندگان او را به نبرد فرستادند و هر کس برای او سلاحی و شمشیری آماده کرد.
دلیرانه برخی بکشت از سپاه
سپس جان خود کرد برخی شاه
هوش مصنوعی: برخی از جنگجویان به شجاعت به میدان آمدند و در نبرد دست به کشتن زدند، و در عوض برخی دیگر جان خود را فدای شاه کردند.
روانش به باغ جنان، جا نمود
ز یزدان بر او باد هر دم درود
هوش مصنوعی: روح او در بهشت جا دارد و هر لحظه بر او درود از سوی خداوند باد.
وزان پس دگرگونه شد روزگار
شهنشاه را آمد انجام کار
هوش مصنوعی: پس از آن، روزگار شهنشاه به شکل دیگری تغییر کرد و کار او به پایان رسید.
کنون ای نیوشنده، بگمار هوش
که تا من به افغان و آه و خروش
هوش مصنوعی: حال ای شنونده، هوش و حواسات را جمع کن، چرا که من به زودی با ناله و فریاد میآیم.
بگویم ز انجامش کار شاه
که او را چه پیش آمد از کینه خواه
هوش مصنوعی: بگویم از سرانجام کار پادشاه، که چه بلایی بر او آمد به خاطر دشمنیها.
دلی باید اینجا ز سنگ و ز روی
که یارد از این داستان گفتگوی
هوش مصنوعی: برای درک این موضوع، نیاز به قلبی است که بتواند از سنگ باشد و بتواند درباره این ماجرا صحبت کند.