گنجور

بخش ۳۶ - هجوم لشگر مشرکین بر سر سلطان دین و افتادن آن حضرت از زین بر زمین

نهاد آن گهی دست بر روی دست
نگه را به یال تکاور ببست
چو از شاه، شمر پلید این پدید
ز شادی دل تیره اش بردمید
بگفت: ای سپه کارما شد به کام
که تیغ علی (ع) رفت اندر نیام
بتازید ایدون به قتلش همه
میارید بر دل دگر واهمه
به هر سو بدو تیغ و خنجر نهید
به زودی از این درد سر وارهید
سپاه بد اختر زگفتار او
زهر سو بدان شه نهادند رو
گرازان چو دیدند بازوی شیر
به زنجیر گشتند بر وی دلیر
به تیر و به شمشیر وگرز گران
به زوبین و سنگ و به تیغ و سنان
زدندش بر آن پیکر نازنین
ز خونش بشد لعل، خاک زمین
رسول خدا، ایستاده ز دور
همی مویه گر بود بر حال پور
همه آفرینش پر از ویله بود
همی کرد خیرالنساء رود رود
ملایک کشیده به نظاره صف
روان جبرییل امین هر طرف
همه خیره مانده در آن داوری
کسی را نبد یاری یاوری
زکوفی سپه صالح ابن وهب
بیامد دمان برده دندان به لب
بزد نیزه ای بر تهیگاه شاه
که از جان پاکش بر آورد آه
از آن تیر یکباره شد بی توان
به سوی زمین گشت از، زین، نوان
چو آگاه شد ذوالجناح رسول (ص)
که دارد شهنشاه رای نزول
به نرمی دو دست از دو پا برگشاد
شکم را به پشت زمین بر نهاد
شهنشاه از زین به پهلوی راست
بیفتاد و بانگ از سواران بخاست
تو گفتی بیفتاد عرش برین
نه عرش برین بلکه عرش آفرین
بلرزید بر خویش ارکان خاک
پر ازدود شد از سماتا سماک
به خاک اندر آمد بلند آفتاب
به بازوی یزدان در افتاد تاب
ز پایه سپهر برین اوفتاد
زبن کاخ ستوار دین اوفتاد
زهم رشته ی کاف و نون برگسیخت
به فرق جهان خاک ذلت بریخت
زدردش چو بنهاد پهلو به خاک
جگر بند شیر خدا گشت چاک
شهنشاه چون بر زمین کرد جای
بر او جلوه گر گشت یکتا خدای
ز خاک زمین فر معراج دید
همه آنچه می جست آمد پدید
به شکرانه بنهاد برخاک، روی
زبانش بدانگونه تسبیح گوی
پس از پوزش جلوه ی دادگر
غریبانه بنهد سر بر سپر
به دست اندرش قبضه ی ذوالفقار
دو چشمش سوی خیمه ها رهسپار
که بیند از آن قوم بیدادگر
مرآن بیکسان را چه آید به سر
همی گفت آهسته در زیر لب
که ای چرخ روزت برآید چو شب
به آل علی (ع) این همه کینه چیست؟
که از تو شب و روز ایشان یکی است

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نهاد آن گهی دست بر روی دست
نگه را به یال تکاور ببست
هوش مصنوعی: آن زمان دستش را روی دستش گذاشت و یال اسبی را محکم گرفت.
چو از شاه، شمر پلید این پدید
ز شادی دل تیره اش بردمید
هوش مصنوعی: وقتی شمر شرور از سوی شاه نمایان شد، خوشحالی قلب تیره او را از بین برد.
بگفت: ای سپه کارما شد به کام
که تیغ علی (ع) رفت اندر نیام
هوش مصنوعی: گفت: ای سپاه، کار ما به نفع ما انجام شد، چرا که شمشیر علی (ع) به داخل نیام رفت.
بتازید ایدون به قتلش همه
میارید بر دل دگر واهمه
هوش مصنوعی: حالا بی‌درنگ به کشتن او بشتابید، زیرا همه با دل‌های دیگر از ترس و ناامیدی می‌آیند.
به هر سو بدو تیغ و خنجر نهید
به زودی از این درد سر وارهید
هوش مصنوعی: به هر طرف با شمشیر و چاقو حمله کنید، به زودی از این گرفتاری نجات خواهید یافت.
سپاه بد اختر زگفتار او
زهر سو بدان شه نهادند رو
هوش مصنوعی: سپاه بدبخت از سخنان او به سمت آن شاه زهری پراکنده کردند.
گرازان چو دیدند بازوی شیر
به زنجیر گشتند بر وی دلیر
هوش مصنوعی: وقتی گرازها دیدند که بازوی شیر به زنجیر درآمده، جرات پیدا کردند و به او حمله کردند.
به تیر و به شمشیر وگرز گران
به زوبین و سنگ و به تیغ و سنان
هوش مصنوعی: با استفاده از تیر و شمشیر و سلاح‌های سنگین، همچنین با نیزه و سنگ و تیغ و شمشیرهای نوک تیز به جنگ می‌رویم.
زدندش بر آن پیکر نازنین
ز خونش بشد لعل، خاک زمین
هوش مصنوعی: او را بر آن بدن زیبا زدند و خونش باعث شد که گوهر سرخ، مانند لعل به زمین بیفتد.
رسول خدا، ایستاده ز دور
همی مویه گر بود بر حال پور
هوش مصنوعی: پیامبر خدا، در حالی که از دور نظاره می‌کرد، بر حال فرزندش به شدت گریه می‌کند.
همه آفرینش پر از ویله بود
همی کرد خیرالنساء رود رود
هوش مصنوعی: تمام آفرینش پر از زیبایی و شگفتی بود و او، بهترین زنان، به سمت جریان و زیبایی ادامه می‌دهد.
ملایک کشیده به نظاره صف
روان جبرییل امین هر طرف
هوش مصنوعی: فرشتگان به تماشای صفی که جبرائیل امین در آن حضور دارد، گرد آمده‌اند و هر سو را نظاره می‌کنند.
همه خیره مانده در آن داوری
کسی را نبد یاری یاوری
هوش مصنوعی: همه در انتظار قضاوتی هستند، اما کسی برای کمک و حمایت وجود ندارد.
زکوفی سپه صالح ابن وهب
بیامد دمان برده دندان به لب
هوش مصنوعی: سوارکار خوشنامی به نام صالح ابن وهب به سرعت آمد و در حالی که دندانش را بر لب فشرده بود، به جلو می‌تاخت.
بزد نیزه ای بر تهیگاه شاه
که از جان پاکش بر آورد آه
هوش مصنوعی: نفرین و زخم زدن به سرزمین بی‌پناهی شاه، که از دل پاکش صدایی از درد برخیزد.
از آن تیر یکباره شد بی توان
به سوی زمین گشت از، زین، نوان
هوش مصنوعی: بر اثر آن تیر، ناگهان قدرتش را از دست داد و به سمت زمین افتاد.
چو آگاه شد ذوالجناح رسول (ص)
که دارد شهنشاه رای نزول
هوش مصنوعی: وقتی ذوالجناح، اسب پیامبر (ص)، متوجه شد که شاه بزرگ به زودی فرود خواهد آمد، به حالت آماده‌باش درآمد.
به نرمی دو دست از دو پا برگشاد
شکم را به پشت زمین بر نهاد
هوش مصنوعی: با نرمی، دو دست را از دو پا جدا کرد و شکم را به پشت زمین قرار داد.
شهنشاه از زین به پهلوی راست
بیفتاد و بانگ از سواران بخاست
هوش مصنوعی: پادشاه از زین اسب به سمت راست افتاد و از سواران خواست تا به او پاسخ دهند.
تو گفتی بیفتاد عرش برین
نه عرش برین بلکه عرش آفرین
هوش مصنوعی: تو گفتی که عرش آسمان فروافتاد، اما نه، بلکه خود خداوند خالق است که در این میان نقش دارد.
بلرزید بر خویش ارکان خاک
پر ازدود شد از سماتا سماک
هوش مصنوعی: برخود بلرزد زمین و آسمان، که از گرد و غبار و دود پر شده است.
به خاک اندر آمد بلند آفتاب
به بازوی یزدان در افتاد تاب
هوش مصنوعی: خورشید در آسمان به پایین آمد و نورش بر روی بازوی خداوند تابید.
ز پایه سپهر برین اوفتاد
زبن کاخ ستوار دین اوفتاد
هوش مصنوعی: از قله آسمان بر زمین افتاد و از پایگاه محکمی که داشت، دین و ایمانش هم فرو افتاد.
زهم رشته ی کاف و نون برگسیخت
به فرق جهان خاک ذلت بریخت
هوش مصنوعی: از هم جدا شد رشته کاف و نون، و این باعث شد که خاک ذلت بر سر جهانیان بریزد.
زدردش چو بنهاد پهلو به خاک
جگر بند شیر خدا گشت چاک
هوش مصنوعی: وقتی که از درد به زمین افتاد و پهلو به خاک نهاد، دلش به شدت زخم برداشت و مانند شیر خدا پاره شد.
شهنشاه چون بر زمین کرد جای
بر او جلوه گر گشت یکتا خدای
هوش مصنوعی: هنگامی که پادشاه بر زمین نشسته است، خدای یگانه خود را به نمایش می‌گذارد.
ز خاک زمین فر معراج دید
همه آنچه می جست آمد پدید
هوش مصنوعی: از خاک زمین به آسمان صعود کرد و همه چیزهایی که دنبالش بود، به او نمایان شد.
به شکرانه بنهاد برخاک، روی
زبانش بدانگونه تسبیح گوی
هوش مصنوعی: به خاطر سپاسگزاری، رویش را بر زمین گذاشته و به زبانش به آن شکل نیایش کند.
پس از پوزش جلوه ی دادگر
غریبانه بنهد سر بر سپر
هوش مصنوعی: پس از عذرخواهی، نمای دلنشین و شگفت‌انگیز عدالت‌گر به آرامی بر روی سپر می‌نشیند.
به دست اندرش قبضه ی ذوالفقار
دو چشمش سوی خیمه ها رهسپار
هوش مصنوعی: چشمان او به خیمه ها دوخته شده و در دستانش شمشیری به نام ذوالفقار دارد.
که بیند از آن قوم بیدادگر
مرآن بیکسان را چه آید به سر
هوش مصنوعی: کسی که از آن گروه ظالم می‌بیند، چه سرنوشتی برای آن فرد بی‌گناه رقم خواهد خورد؟
همی گفت آهسته در زیر لب
که ای چرخ روزت برآید چو شب
هوش مصنوعی: او به آرامی و در خود می‌گفت که ای روزگار، روزت مانند شب به پایان خواهد رسید.
به آل علی (ع) این همه کینه چیست؟
که از تو شب و روز ایشان یکی است
هوش مصنوعی: چرا این همه دشمنی با خاندان علی (ع) وجود دارد؟ که در هر لحظه، شب و روز یکی از این خاندان است.