گنجور

بخش ۳۵ - حمله ی هفتم شاه مظلومان

ره پویه بر بارگی بسته شد
همه صف به بدخواه بگسسته شد
زبیم شرر بار شمشیر شاه
بد اندیش از مرگ جستی پناه
گریزنده از پیش آن شاه تفت
سپه تا به دروازه ی کوفه رفت
شنیدم در آن روز بیور هزار
به شمشیر آن شاه شد کشته زار
خداوند، سرگرم پیکار بود
که از سوی مینو ندایی شنود
بگفتندش: ای آرزومند ما
نداری مگر رای و پیوند ما؟
گرت هست، این سخت پیکار چیست؟
به خود دادن این رنج و آزار چیست؟
پدید است در پیش دست خدای
سپهر ار برآید بیفتد ز پای
تو پیمان نهادی به روز الست
که از جان بشویی در این راه، دست
من امرت نکردم که درکارزار
شوی کشته ی تیغ بدخواه زار
کنون گر زن پیمان پشیمان شدی
زمرگ جوانانت پژمان شدی
کنم زنده جانداده گان تو را
جوانان آزاده گان تو را
هم ایدون بزن بانگشان تا ز جای
جهند آن دلیران رزم از مای
بمان در جهان خوشدل و سرافراز
نسازم کم از پایگاه تو باز
همان دوستداری و محبوب ما
شه عالم و بنده ی خوب ما
چو بشنید شاه جهان این ندا
بگریید و گفت: ای یگانه خدا
زعهدی که بستم پشیمان نیم
به عشقت چنین سست پیمان نیم
گذشتم ز فرزند و مال و عیال
پی دیدن آن دل آرا جمال
گرم صدره از تن در آرند پوست
به خوشنودی دوست، نغز و نکوست
نیم شادمان جز به پیوند تو
کیم؟ بنده ی آرزومند تو
به مهرت، زما و منی رسته ای
به خورشید چون ذره پیوسته ای
بکاوندم ار، پیکر خونفشان
بجز تو نیابند از من نشان
بگفت این و کرد آن شه تشنه کام
مرآن تیغ خونریز را در نیام

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ره پویه بر بارگی بسته شد
همه صف به بدخواه بگسسته شد
هوش مصنوعی: راه پیشرفت و حرکت با موانع روبرو شد و همه صف‌ها به خاطر بدی‌ها و مشکلات از هم جدا شدند.
زبیم شرر بار شمشیر شاه
بد اندیش از مرگ جستی پناه
هوش مصنوعی: از آتش شرر، جانش را در خطر می‌بیند و به دنبال پناهگاهی برای فرار از مرگ می‌گردد.
گریزنده از پیش آن شاه تفت
سپه تا به دروازه ی کوفه رفت
هوش مصنوعی: شخصی که از شاه تفت سپه فرار کرده، به سوی دروازه کوفه می‌رود.
شنیدم در آن روز بیور هزار
به شمشیر آن شاه شد کشته زار
هوش مصنوعی: در آن روز هزار نفر به دست آن شاه با شمشیر کشته شدند.
خداوند، سرگرم پیکار بود
که از سوی مینو ندایی شنود
هوش مصنوعی: خداوند مشغول جنگ و مبارزه بود که صدایی از عالم مینو به گوشش رسید.
بگفتندش: ای آرزومند ما
نداری مگر رای و پیوند ما؟
هوش مصنوعی: به او گفتند: ای کسی که منتظر آرزوهای ما هستی، آیا چیزی جز فکر و ارتباط ما را داری؟
گرت هست، این سخت پیکار چیست؟
به خود دادن این رنج و آزار چیست؟
هوش مصنوعی: اگر این شرایط را داری، پس این جنگ سخت چراست؟ چرا خود را به این درد و زحمت می‌اندازی؟
پدید است در پیش دست خدای
سپهر ار برآید بیفتد ز پای
هوش مصنوعی: هر چیزی که در دست خداوند و آسمان است، اگر به وجود آید، ممکن است از پا بیفتد و سرنگون شود.
تو پیمان نهادی به روز الست
که از جان بشویی در این راه، دست
هوش مصنوعی: تو در روز الست, پیمانی بستی که در این مسیر, از جان و دل تلاش کنی و خود را به آب و آتش بزنی.
من امرت نکردم که درکارزار
شوی کشته ی تیغ بدخواه زار
هوش مصنوعی: من تو را مجبور نکردم که به میدان جنگ بروی و قربانی شمشیر دشمنان بدخواه شوی.
کنون گر زن پیمان پشیمان شدی
زمرگ جوانانت پژمان شدی
هوش مصنوعی: اکنون اگر زن از پیمان خود پشیمان شدی، از مرگ جوانانت ناراحت و افسرده شده‌ای.
کنم زنده جانداده گان تو را
جوانان آزاده گان تو را
هوش مصنوعی: من به یاد تو جوانان آزادگان را زنده می‌کنم و بر آن‌ها زندگی می‌بخشم.
هم ایدون بزن بانگشان تا ز جای
جهند آن دلیران رزم از مای
هوش مصنوعی: به زودی فریاد بزن تا آن دلاوران رزم، از جا بپرند و آماده نبرد شوند.
بمان در جهان خوشدل و سرافراز
نسازم کم از پایگاه تو باز
هوش مصنوعی: بمان در این دنیا با دل شاد و سربلند، من کمتر از جایگاه تو نمی‌سازم.
همان دوستداری و محبوب ما
شه عالم و بنده ی خوب ما
هوش مصنوعی: دوست داشتن و محبت به ما، همان کسی است که شهرت و مقامش در دنیا و در دل بندگان خوب است.
چو بشنید شاه جهان این ندا
بگریید و گفت: ای یگانه خدا
هوش مصنوعی: وقتی شاه جهان این خبر را شنید، گریه کرد و گفت: ای خدای یگانه.
زعهدی که بستم پشیمان نیم
به عشقت چنین سست پیمان نیم
هوش مصنوعی: من به عهدی که بستم پشیمان نیستم و در عشق تو این طور سست و بی‌ثبات نیستم.
گذشتم ز فرزند و مال و عیال
پی دیدن آن دل آرا جمال
هوش مصنوعی: من از فرزند و مال و خانواده‌ام گذشتم تا به زیبایی دل‌پسند و جالبی برسم.
گرم صدره از تن در آرند پوست
به خوشنودی دوست، نغز و نکوست
هوش مصنوعی: اگر پوست را از تن جدا کنند و این کار به خاطر خوشنودی دوست باشد، کار زیبایی است.
نیم شادمان جز به پیوند تو
کیم؟ بنده ی آرزومند تو
هوش مصنوعی: من هرگز جز به خاطر پیوند تو خوشحال نیستم. من بنده و آرزومند توام.
به مهرت، زما و منی رسته ای
به خورشید چون ذره پیوسته ای
هوش مصنوعی: با محبت تو، من و عشق تو از هم جدا نیستیم، مانند ذره‌ای که به خورشید نزدیک شده و به آن پیوسته است.
بکاوندم ار، پیکر خونفشان
بجز تو نیابند از من نشان
هوش مصنوعی: اگر بخواهم گریه کنم، جز تو نشانی از من نخواهند یافت که پیکرم در خون است.
بگفت این و کرد آن شه تشنه کام
مرآن تیغ خونریز را در نیام
هوش مصنوعی: این سخن را گفت و در عمل کار دیگری انجام داد. آن پادشاه که سخت تشنه است، آن تیغ خونریزش را به نیام نمی‌برد.