بخش ۲۸ - حمله ی پنجم خسرو بی سپاه برآن مردم روسیاه
نشست از بر باره ی تیز گرد
دگر باره آهنگ پیگار کرد
بزد نعره چون حیدر پرشکوه
مبارز طلب کرد از آن گروه
به رزمش نیامد کسی زان سپاه
که پر بیم بودند از تیغ شاه
روان نبی (ص)، داور اولیا
خداوند دین، مظهر کبریا
به دستی هلال سپهر ظفر
به دست دگر آفتاب سپر
سمند رسول خدا زیر ران
بزد برصف آن سپاه گران
نور دید درهم ز شمشیر شاه
صف میمنه میسره قلبگاه
به گوش آمدی نعره ی ذوالجناح
گه از ساقه و گه کمین گه جناح
چنان لشگر از بیمش افروختند
که کوپال بر فرق هم کوفتند
گریزان پسر بر پدر کوس زن
شده مرد بیچاره مانند زن
ز جولان اسبان و انبوه گرد
سیه شد بر گنبد لاجورد
زتاب عطش خسرو کاینات
دگر باره در تاخت سوی فرات
نگهبان رودش چو از دور دید
خروشی به یاران خود بر کشید
که گیرید بروی سر راه تنگ
به شمشیر بران و تیر خدنگ
سواران سوی شاه در تاختند
بدو تیر و تیغ و سنان آختند
به یک حمله کرد آن خداوندگار
تهی از سواران سر رود بار
درآمد درآن موج زن آب سرد
یکی رکوه بودش پر از آب کرد
به پیش دهان بردش آن نظیر
نگه کرد و دیدش حصین نمیر
سرش گشت از رشک آن پر زدود
یکی تیر اندر کمان راند زود
چون آن تیر پران بجست از گشاد
بیامد لب شاه را بوسه داد
که شاها لب از آب خوردن ببند
که آبشخور توست چرخ بلند
کشید آن خدنگ از دهان شهریار
شد از خون اولعگون رودبار
بدانست آن داور انس و جان
که باید سپردنش لب تشنه جان
ز دریا لب خشک آمد برون
روان از دهان کرده سیلاب خون
گرفتند گردش سپه بیدرنگ
به زوبین و تیغ و سنان و خدنگ
شهنشاه از ایشان نکرد ایچ باک
سر پر ز شور و دلی خشمناک
از ایشان بسی خصم نامی بکشت
دگر باره بر وی نمودند پشت
چو شمر اینچنین دید گفتا: تفو
به روی شما قوم بی آبرو
که بیچاره گشتید از یک سوار
گریزان شوید از برش چند بار
بتازید و گرد ورا یکسره
بگیرید چون نقطه را دایره
بدوناوک و تیغ و خنجر زنید
زبالای زین بر زمین افکنید
سپه یکسره اسب کین تاختند
به شه تیغ و خنجر بیفراختند
به یک حمله فرزند خیرالانام
پراکنده کرد آن سپه را تمام
نه از تیغ اندیشه بودش نه تیر
بسی کشت دونان شمشیر گیر
چو این دید شمر تبه روزگار
شد از گفته ی خویشتن شرمسار
به سالار لشگر بگفت آن پلید
که چشمی چنین شیر جنگی ندید
گمانم زمنی گر شود پر زمرد
از ایشان برآرد به یک لحظه گرد
ندیدم که یک مرد بی یار و کس
نه پشت و نه یاور نه فریاد رس
به چشم اندرش نعش پیوند و یار
به گوش اندرش بانگ طفلان زار
روانش زمرگ پسر پر ز سوز
ننوشیده آب گوارا سه روز
چنانش بود دل به جان استوار
نپیچید سر از رزم چندین سوار
مگر این پسر کشته پور علی (ع)
که بر وی به پای آمده پر دلی
گواهی دهم سبط پیغمبر (ص) است
به مردانگی وارث حیدر (ع) است
چو افکند بسیار مرد و سمند
سوی مرکز آمد شه ارجمند
به ناگه یکی مرد ژولیده موی
که دین را بدی طالب و راستگوی
به چشم اندر آمد شهنشاه را
که پیمایدی سوی او راه را
بخش ۲۷ - بی تابی شهربانو در خدمت امام و تسلی دادن حضرت او را: بیامد در آن لحظه با اشک وآهبخش ۲۹ - داستان آمدن درویش بلخی به خدمت پادشاه: چو درویش از خویشتن رسته ای
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نشست از بر باره ی تیز گرد
دگر باره آهنگ پیگار کرد
هوش مصنوعی: او از روی سپر تیز پیاده شد و دوباره به سمت تیراندازی حرکت کرد.
بزد نعره چون حیدر پرشکوه
مبارز طلب کرد از آن گروه
هوش مصنوعی: با صدای بلندی مانند حیدر(علی) که پر از شکوه و عظمت است، درخواست مبارزهای را از آن گروه مطرح کرد.
به رزمش نیامد کسی زان سپاه
که پر بیم بودند از تیغ شاه
هوش مصنوعی: هیچکس از آن گروه به میدان نبرد نیامد، زیرا همه از شمشیر پادشاه ترس داشتند.
روان نبی (ص)، داور اولیا
خداوند دین، مظهر کبریا
هوش مصنوعی: حضرت محمد (ص) روح بزرگ، قاضی و داور فرشتگان و نماینده خداوند در دین، نماد عظمت و بزرگی است.
به دستی هلال سپهر ظفر
به دست دگر آفتاب سپر
هوش مصنوعی: در آسمان، یک دست نماد پیروزی و دیگری نماد نور و روشنی را در دست دارد.
سمند رسول خدا زیر ران
بزد برصف آن سپاه گران
هوش مصنوعی: سمند پیامبر خدا با سرعت به صف بزرگ آن سپاه کوبید.
نور دید درهم ز شمشیر شاه
صف میمنه میسره قلبگاه
هوش مصنوعی: نور دید درهم ز شمشیر شاه صف، به این معناست که دیدن نوری از شمشیر شاه در میدان نبرد، نشان از قدرت و عظمت او و همچنین صفوف منظم جنگجوها است. این تصویر به ما هشدار میدهد که در قلب میدان جنگ، نبردی جدی در حال وقوع است.
به گوش آمدی نعره ی ذوالجناح
گه از ساقه و گه کمین گه جناح
هوش مصنوعی: صدای نعرهی ذوالجناح به گوش میرسد، گاهی از دور و گاهی از مخفیگاهش.
چنان لشگر از بیمش افروختند
که کوپال بر فرق هم کوفتند
هوش مصنوعی: لشگری که از ترس او برپا شد، به حدی بزرگ بود که بر روی سر کوپال (حیوانی در افسانهها) نیز ضربه زدند.
گریزان پسر بر پدر کوس زن
شده مرد بیچاره مانند زن
هوش مصنوعی: پسر از پدر فرار کرده و به نوعی در حال ناپاکی است، در حالی که مردی که به او وابسته است به زنی بیچاره تبدیل شده است.
ز جولان اسبان و انبوه گرد
سیه شد بر گنبد لاجورد
هوش مصنوعی: به خاطر حرکت سریع اسبها و تجمع گرد و غبار، آسمان به رنگ تیرهای درآمد و گنبد آبی رنگ را پوشاند.
زتاب عطش خسرو کاینات
دگر باره در تاخت سوی فرات
هوش مصنوعی: به خاطر تشنگی و شدت عطش، فرمانروای کائنات بار دیگر به سوی رود فرات هجوم آورد.
نگهبان رودش چو از دور دید
خروشی به یاران خود بر کشید
هوش مصنوعی: نگهبان رود وقتی از دور صدای بلندی را شنید، به دوستانش هشدار داد.
که گیرید بروی سر راه تنگ
به شمشیر بران و تیر خدنگ
هوش مصنوعی: اگر کسی بر سر راه تنگی قرار گیرد، میتوانید با شمشیر و تیر خود او را متوقف کنید.
سواران سوی شاه در تاختند
بدو تیر و تیغ و سنان آختند
هوش مصنوعی: سوارهنظام به سمت شاه شتافتند و با سلاحهای خود، تیر و شمشیر و نیزه را آماده کردند.
به یک حمله کرد آن خداوندگار
تهی از سواران سر رود بار
هوش مصنوعی: آن فرماندهای که دستش از سواران خالی بود، با یک حمله مستقیم به سمت رود بار رفت.
درآمد درآن موج زن آب سرد
یکی رکوه بودش پر از آب کرد
هوش مصنوعی: در میان آن موجهای خنک آب، یک تپه وجود داشت که به شدت پر از آب بود.
به پیش دهان بردش آن نظیر
نگه کرد و دیدش حصین نمیر
هوش مصنوعی: او به جلو آمد و به چهرهاش نگریست و متوجه شد که آن فرد، حصین نمیر است.
سرش گشت از رشک آن پر زدود
یکی تیر اندر کمان راند زود
هوش مصنوعی: از حسادت، سرش به دور چرخید و با سرعت، یکی تیر را در کمان گذاشت.
چون آن تیر پران بجست از گشاد
بیامد لب شاه را بوسه داد
هوش مصنوعی: وقتی آن تیرانداز با شتاب از کمان رها شد، به سوی شاه آمد و لب او را بوسید.
که شاها لب از آب خوردن ببند
که آبشخور توست چرخ بلند
هوش مصنوعی: ای پادشاه،嘴 خود را از نوشیدن آب بازدار، زیرا این آب منبع حیات توست که از آسمان میریزد.
کشید آن خدنگ از دهان شهریار
شد از خون اولعگون رودبار
هوش مصنوعی: آن تیر از دهان پادشاه بیرون آمد و رودخانهای که به رنگ خون درآمده بود، به وجود آمد.
بدانست آن داور انس و جان
که باید سپردنش لب تشنه جان
هوش مصنوعی: آن داور بزرگ و دانا، که به روح و جسم انسان آگاه است، میداند که در این شرایط، باید جان را به او بسپاریم، حتی اگر جانمان تشنه باشد.
ز دریا لب خشک آمد برون
روان از دهان کرده سیلاب خون
هوش مصنوعی: از دریا قهری به shore رسیده است و به مانند جریانی از خون از دهان جاری میشود.
گرفتند گردش سپه بیدرنگ
به زوبین و تیغ و سنان و خدنگ
هوش مصنوعی: سپاه به سرعت به حرکت درآمد و با نیزه، شمشیر، تیر و پیکان به دشمن حمله کردند.
شهنشاه از ایشان نکرد ایچ باک
سر پر ز شور و دلی خشمناک
هوش مصنوعی: سلطان از آنها هیچ هراسی نداشت، در حالی که قلبش پر از خشم و سرش پر از شور و حال بود.
از ایشان بسی خصم نامی بکشت
دگر باره بر وی نمودند پشت
هوش مصنوعی: از آنها دشمن نامی زیادی را کشتند و دوباره به او پشت کردند.
چو شمر اینچنین دید گفتا: تفو
به روی شما قوم بی آبرو
هوش مصنوعی: شمر وقتی این وضعیت را دید، عصبانی شد و گفت: به شما که بی آبرو هستید، لعنت میفرستم.
که بیچاره گشتید از یک سوار
گریزان شوید از برش چند بار
هوش مصنوعی: اگر از یک سوار به شدت ترسیدهاید، بهتر است چند بار از او دور شوید تا آرامش پیدا کنید.
بتازید و گرد ورا یکسره
بگیرید چون نقطه را دایره
هوش مصنوعی: با قدرت و سرعت به او حمله کنید و تمام تمرکزتان را بر او بگذارید، همانطور که دایره را به نقطه تبدیل میکنید.
بدوناوک و تیغ و خنجر زنید
زبالای زین بر زمین افکنید
هوش مصنوعی: بدون هیچ سلاحی، از بالای اسب به زمین پرتاب کنید.
سپه یکسره اسب کین تاختند
به شه تیغ و خنجر بیفراختند
هوش مصنوعی: سربازان و جنگجویان به خوبی آماده شده و بر اسبهایشان سوار شدند و برای درگیری به سوی پادشاه حمله کردند، در حالی که شمشیرها و چاقوها را به دست داشتند.
به یک حمله فرزند خیرالانام
پراکنده کرد آن سپه را تمام
هوش مصنوعی: به طور ناگهانی، فرزند کسی که بهترین نام را دارد، آن سپاه را به طور کامل پراکنده کرد.
نه از تیغ اندیشه بودش نه تیر
بسی کشت دونان شمشیر گیر
هوش مصنوعی: او نه به وسیله تفکر و اندیشه قوی، بلکه با تکیه بر شمشیر و قدرت جسمی، توانسته است دشمنان پست خود را از بین ببرد.
چو این دید شمر تبه روزگار
شد از گفته ی خویشتن شرمسار
هوش مصنوعی: وقتی شمر این را دید، از سرنوشت بدی که دچارش شده بود، شرمنده شد با توجه به حرفهایی که خودش زده بود.
به سالار لشگر بگفت آن پلید
که چشمی چنین شیر جنگی ندید
هوش مصنوعی: آن فرد زشت به فرمانده لشکر گفت که هیچکس چشمی به شدت و قدرت این جنگجوی شیر مانند ندیده است.
گمانم زمنی گر شود پر زمرد
از ایشان برآرد به یک لحظه گرد
هوش مصنوعی: به نظرم اگر زمانی فرا برسد که از این افراد، گوهرهایی همچون زمرد استخراج شود، تنها در یک لحظه به دست خواهد آمد.
ندیدم که یک مرد بی یار و کس
نه پشت و نه یاور نه فریاد رس
هوش مصنوعی: هیچ مردی را ندیدم که بدون همراه و پشتیبان باشد، نه کسی که از او کمک کند و نه فریاد رسی در کنار او باشد.
به چشم اندرش نعش پیوند و یار
به گوش اندرش بانگ طفلان زار
هوش مصنوعی: در دل نگریستن به زیباییهای دنیا و به یاد آوردن دوست، و در گوش شنیدن صدای کودکان نالان.
روانش زمرگ پسر پر ز سوز
ننوشیده آب گوارا سه روز
هوش مصنوعی: روح او از درد مرگ پسرش آکنده از اندوه و سوز است، چون که سه روز است که از آب گوارا نخورده.
چنانش بود دل به جان استوار
نپیچید سر از رزم چندین سوار
هوش مصنوعی: دل او به قدری محکم و استوار بود که در میان جنگ و در برابر چندین سوار، هیچ تردیدی به خود راه نداد و نتوانست سرش را از میدان جنگ برگرداند.
مگر این پسر کشته پور علی (ع)
که بر وی به پای آمده پر دلی
هوش مصنوعی: آیا این جوان، فرزند علی (ع) است که با شجاعت و دلیری به میدان آمده است؟
گواهی دهم سبط پیغمبر (ص) است
به مردانگی وارث حیدر (ع) است
هوش مصنوعی: شهادت میدهم که نوه پیامبر، نشانهی شجاعت و دلیری وارث علی (ع) است.
چو افکند بسیار مرد و سمند
سوی مرکز آمد شه ارجمند
هوش مصنوعی: هنگامی که مردان و اسبهای زیادی به سمت مرکز حرکت کردند، پادشاه گرامی نیز به سوی آنجا آمد.
به ناگه یکی مرد ژولیده موی
که دین را بدی طالب و راستگوی
هوش مصنوعی: ناگهان مردی با مویی نامرتب و بینظم ظاهر شد، که به دنبال حقیقت و دین بود و همیشه راست میگفت.
به چشم اندر آمد شهنشاه را
که پیمایدی سوی او راه را
هوش مصنوعی: با دیدن نگاه شهنشاه، متوجه شدم که تو راهی را به سوی او پیمودهای.