گنجور

بخش ۲۷ - بی تابی شهربانو در خدمت امام و تسلی دادن حضرت او را

بیامد در آن لحظه با اشک وآه
نوان شهربانو به نزدیک شاه
بیازید بر دامن شاه چنگ
ز خون مژه خاک را کرده رنگ
همی گفت زار ای پناه زمن
مه چرخ دین پادشاه زمن
پس از تو مرا کیست فریاد رس؟
عزیزت ندارد در این دشت کس
ندارم دگر با اسیری شکیب
کزین پیش دیدستم از وی نهیب
به جان علی پور بیمار من
ببخشای بر حالت زار من
ببر زین دیارم به جای دگر
به اعجاز ای شاه پیروزگر
بدو گفت شاهنشه ای جفت پاک
مدار از اسیری به دل هیچ باک
نباشد کسی را به تو دسترس
تو را یار پروردگار است و بس
چو من کشته گشتم به تیغ سپاه
بیاید سمندم سوی خیمه گاه
ستامش زخونم شده لعل رنگ
نگون از برش زین بگسسته تنگ
تو کن استوار آن نگونسار زین
بکش تنگ و برکوهه ی او نشین
عنان را بدان باد پیما گذار
به جایی که خواهی شود رهسپار
به همراه تو من عنان در عنان
به تن گر نیایم بیایم به جان
بود یاور و یار تو کردگار
برو زی سرا پرده و غم مدار
چو از کار بدرود اهل حرم
بپرداخت آن پادشاه امم

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بیامد در آن لحظه با اشک وآه
نوان شهربانو به نزدیک شاه
هوش مصنوعی: در آن لحظه، شهربانو با اشک و آه به نزد شاه آمد.
بیازید بر دامن شاه چنگ
ز خون مژه خاک را کرده رنگ
هوش مصنوعی: بر دامن شاه، چنگ نواخته می‌شود و مژگان خونین، زمین را به رنگ خون آغشته کرده‌اند.
همی گفت زار ای پناه زمن
مه چرخ دین پادشاه زمن
هوش مصنوعی: مراکز و احساسات آسمان و دین، در کنار من در حال گفتگو هستند و از من می‌خواهند که به آن‌ها پناه ببرم.
پس از تو مرا کیست فریاد رس؟
عزیزت ندارد در این دشت کس
هوش مصنوعی: بعد از تو، چه کسی به فریاد من می‌رسد؟ کسی در این دشت نیست که به عزیزت اهمیت بدهد.
ندارم دگر با اسیری شکیب
کزین پیش دیدستم از وی نهیب
هوش مصنوعی: دیگر نمی‌توانم با این اسیری که به سختی تحملش می‌کنم، مدارا کنم، چرا که پیش از این، از او رفتارهای ناپسند و تندی را دیده‌ام.
به جان علی پور بیمار من
ببخشای بر حالت زار من
هوش مصنوعی: لطفاً به خاطر حال بد من و بیماری علی پور، مرا ببخش.
ببر زین دیارم به جای دگر
به اعجاز ای شاه پیروزگر
هوش مصنوعی: از این سرزمین مرا به جایی دیگر ببر، ای شاه پیروزمند، با قدرت و اعجاز خودت.
بدو گفت شاهنشه ای جفت پاک
مدار از اسیری به دل هیچ باک
هوش مصنوعی: شاهنشاه به او گفت: تو از اسیری و بندگی نترس، زیرا که پاک و نیکو هستی و همراهی تو با من، تو را از این نگرانی‌ها رها می‌کند.
نباشد کسی را به تو دسترس
تو را یار پروردگار است و بس
هوش مصنوعی: هیچ‌کس به تو دسترسی ندارد، تنها یار تو پروردگار است و بس.
چو من کشته گشتم به تیغ سپاه
بیاید سمندم سوی خیمه گاه
هوش مصنوعی: زمانی که من به دست دشمنان کشته شوم، اسب من به سوی اردوگاه خواهد آمد.
ستامش زخونم شده لعل رنگ
نگون از برش زین بگسسته تنگ
هوش مصنوعی: لب‌های او رنگ لعل (جواهر قرمز) گرفته‌اند و این به خاطر غم و اندوهی است که از دوری او به دل داشته‌ام. این احساس مانند تنگی نفس از جدایی‌اش بر من چیره شده است.
تو کن استوار آن نگونسار زین
بکش تنگ و برکوهه ی او نشین
هوش مصنوعی: تو با عزمی قوی به آن ویرانه برو و با دقت و احتیاط بر فراز کوه آن بنشین.
عنان را بدان باد پیما گذار
به جایی که خواهی شود رهسپار
هوش مصنوعی: سکان کشتی را به دست باد بده و به سمت جایی برو که می‌خواهی به آنجا سفر کنی.
به همراه تو من عنان در عنان
به تن گر نیایم بیایم به جان
هوش مصنوعی: با تو که هستم، همواره در کنار هم هستیم. اگر نتوانم با جسم خود بیایم، با جان و روح خود حتماً نزد تو می‌روم.
بود یاور و یار تو کردگار
برو زی سرا پرده و غم مدار
هوش مصنوعی: خدای تو یاور و دوست توست، پس به او تکیه کن و نگران نباش.
چو از کار بدرود اهل حرم
بپرداخت آن پادشاه امم
هوش مصنوعی: وقتی آن پادشاه بزرگ، به کارهای اهل حرم پایان داد، از آنجا چود به طور کامل خارج شد.