گنجور

بخش ۲۵ - برگشتن امام تشنه کام از فرات

دویدند یکسر برون با شتاب
گرفتند شه را عنان و رکاب
زهر سو به دامانش آویختند
سرشک از جهان بین فرو ریختند
بگفتند: شاها سرا سرورا
پناه زنی چند غم پرورا
به ما بین که جز تو نداریم کس
بلا رو به ما کرده از پیش و پس
چه شد تا زما روی برکاشتی؟
به هجران خود مبتلا داشتی؟
سوی مرگ خود چند داری شتاب؟
بود پرسش از بیکسان هم ثواب
تنت از چه شد اینچنین چاک چاک
لبت از چه خشکید با خون و خاک
نه آن زیب آغوش پیغمبر است
نه این جای بوسیدن حیدراست
بیا و به بستر بیاسا دمی
بدین زخم هایت بنه مرهمی
بیندیش یک لخت درکار ما
که جز تو کسی نیست غمخوار ما
پس از تو که آن دم نیاید به پیش
ز پیش که جوییم درمان خویش؟
از این پیش خواری نبد خوی ما
ندیده کسی خیره بر روی ما
کنون این زنی چند آشفته حال
و دیگر بسی کودک خردسال
در این دشت پر دشمن کینه بار
چه سازیم و برچیست انجام کار؟
بگفتند و شیون بیاراستند
همی مرگ خویش از خدا خواستند
ز گفتارشان رفت از شاه تاب
روان کرد بر چهره از دیده آب
فرود آمد از پشت اسب نیا
زبانش ز اندرز پرکیمیا
نشست و به نزدیک بنشاختشان
یکایک به گفتار بنواختشان
ز نیکویی صبر اندر بلا
ز افزونی رنج اهل ولا
ز پاداش نیکو که اندوخته
خداوند از بهر دلسوخته
بسی گفت آن شاه هر گونه پند
که آرامش آرد به هر دردمند
از آن پس به بدرود شان یک به یک
فرو ریخت خونابه از مردمک
سپس گفت با خواهر اشک ریز
که ای دخت زهرای حورا کنیز
به اندرز من یک زمان هوش دار
چنان گوهر آویزه ی گوش دار
چو غم آورد بر روانت نهیب
ز یزدان بخشنده می جو شکیب
پریشان مکن موی در مرگ من
مکنه پیرهن چاک و بر رخ مزن
که از کژی آید چنین کار زشت
ببندد به رخ راه خرم بهشت
چو من زنده باشم مباش اشکبار
که نیکو بود مردم بردبار
پس ازمرگ من گر تو را چاره نیست
بگریی اگر جای بیغاره نیست
بکن گریه آنگه چو ابر بهار
بکش ناله از دل چو مرغان زار
و دیگر چو برنی سرم تاج شد
همه خرگه و خیمه تاراج شد
گر این کودکانم به صحرا همه
پراکنده گشتند از واهمه
مهل شان پراکنده و بیمناک
که پاداش بینی ز یزدان پاک
چو سازندشان بر شترها سوار
هیونان بی پوشش و بی مهار
اگر چند این قوم سنگین دل اند
ز پاداش روز جزا غافل اند
به صحرا همی از شتربان بخواه
که آهسته راند شتر را به راه
که تنشان بود پروریده به ناز
ندارند تاب ار رود تاز تاز
اگر کودکی افتد از راحله
ممان تا به جا ماند از قافله
و گر تشنه گردند از این سپاه
بسی لابه کن جرعه ای آب خواه
که در هر کجا پر زآب است دشت
برای من است این که نایاب گشت
از ایشان تنی گر بخواهد پدر
مهل تا که یابد ز مرگم خبر
پدرتان بگو هست زین العباد
پدر باشد آری جهان را عماد
همه دوستان من اخوانشان
خداوند یار و نگهبانشان
تویی مادر مهربان همه
سرت زنده باد ای شبان رمه
ز گفتار شه زینب داغدار
چو ابر بهاری بنالید زار
سپس شه ره خیمه بگرفت پیش
به دیدار فرزند بیمارخویش
بدیدش که از تاب تب کرده غش
لبانش شده نیلگون از عطش

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دویدند یکسر برون با شتاب
گرفتند شه را عنان و رکاب
هوش مصنوعی: آنها با سرعت تمام بیرون دویدند و شه را در کنترل گرفتند.
زهر سو به دامانش آویختند
سرشک از جهان بین فرو ریختند
هوش مصنوعی: از هر طرف به دامن او گریه کردند و اشک‌ها به خاطر دیدن این جهان ریختند.
بگفتند: شاها سرا سرورا
پناه زنی چند غم پرورا
هوش مصنوعی: گفتند: ای پادشاه، تمامی سروران در پناه تو هستند و تو باعث آرامش و دور کردن غم‌ها برای آنان می‌شوی.
به ما بین که جز تو نداریم کس
بلا رو به ما کرده از پیش و پس
هوش مصنوعی: به ما نگاه کن که هیچ کس جز تو نداریم، و مشکلاتی از هر طرف به ما روی آورده‌اند.
چه شد تا زما روی برکاشتی؟
به هجران خود مبتلا داشتی؟
هوش مصنوعی: چرا از پیش من رفتی و روی خود را از من برگرداندی؟ آیا به خاطر جدایی‌ات من را دچار درد و رنج کردی؟
سوی مرگ خود چند داری شتاب؟
بود پرسش از بیکسان هم ثواب
هوش مصنوعی: چقدر به سمت مرگ خود سرعت داری؟ اینکه از افرادی با شرایط مشابه سوال کنی، به خودی خود ارزشمند است.
تنت از چه شد اینچنین چاک چاک
لبت از چه خشکید با خون و خاک
هوش مصنوعی: بدنت چرا اینگونه زخمی و پاره پاره شده است؟ لب‌هایت از چه چیزی خشک و خونین شده‌اند؟
نه آن زیب آغوش پیغمبر است
نه این جای بوسیدن حیدراست
هوش مصنوعی: این زیبایی که در آغوش پیغمبر وجود دارد، نیست و این مکان نیز جای مناسبی برای بوسیدن حیدر نیست.
بیا و به بستر بیاسا دمی
بدین زخم هایت بنه مرهمی
هوش مصنوعی: بیا و کمی استراحت کن، بر روی زخم‌های دل و جانت مرهمی بگذار.
بیندیش یک لخت درکار ما
که جز تو کسی نیست غمخوار ما
هوش مصنوعی: به دنبال بررسی وضعیت ما باش، زیرا جز تو کسی نیست که به فکر ما باشد.
پس از تو که آن دم نیاید به پیش
ز پیش که جوییم درمان خویش؟
هوش مصنوعی: پس از تو که دیگر هیچ کس نمی‌تواند به ما کمک کند، چه کسی می‌تواند برای درمان دردهای ما پیش بیاید؟
از این پیش خواری نبد خوی ما
ندیده کسی خیره بر روی ما
هوش مصنوعی: قبل از این، هیچ‌کس به خود جرأت نداده بود که به چهره‌ی ما مستقیم نگاه کند و به ما بی‌احترامی کند.
کنون این زنی چند آشفته حال
و دیگر بسی کودک خردسال
هوش مصنوعی: اکنون این زنی در حالتی آشفته قرار دارد و همچنین کودکان زیادی در سنین کم نیز وجود دارند.
در این دشت پر دشمن کینه بار
چه سازیم و برچیست انجام کار؟
هوش مصنوعی: در این دشت که پر از دشمنان کینه‌توز است، چه کار باید انجام دهیم و سرانجام کار به کجا خواهد رسید؟
بگفتند و شیون بیاراستند
همی مرگ خویش از خدا خواستند
هوش مصنوعی: گفتند و شروع به ناله و زاری کردند و از خدا خواستند که مرگ خود را برایشان فراهم کند.
ز گفتارشان رفت از شاه تاب
روان کرد بر چهره از دیده آب
هوش مصنوعی: پس از شنیدن سخنان آن‌ها، شاه به شدت ناراحت شد و اشک بر چهره‌اش نشسته بود.
فرود آمد از پشت اسب نیا
زبانش ز اندرز پرکیمیا
هوش مصنوعی: او از پشت اسب پایین آمد، و زبانش از اندرز پر از طلا و حکمت بود.
نشست و به نزدیک بنشاختشان
یکایک به گفتار بنواختشان
هوش مصنوعی: او نشست و به آرامی با هر یک از آنان صحبت کرد و به کلام محبت‌آمیز آنها را نوازش کرد.
ز نیکویی صبر اندر بلا
ز افزونی رنج اهل ولا
هوش مصنوعی: در سختی‌ها و مشکلات باید با صبر و شکیبایی رفتار کرد و این صبر می‌تواند از افزودن رنج و درد به زندگی کسانی که در صراط مستقیم هستند جلوگیری کند.
ز پاداش نیکو که اندوخته
خداوند از بهر دلسوخته
هوش مصنوعی: پاداش شایسته‌ای که خداوند برای افرادی که دل‌شان به درد آمده است، ذخیره کرده است.
بسی گفت آن شاه هر گونه پند
که آرامش آرد به هر دردمند
هوش مصنوعی: شاه بارها گفت که هر نوع نصیحتی که بتواند آرامش را به دردآوران برساند، ارزشمند است.
از آن پس به بدرود شان یک به یک
فرو ریخت خونابه از مردمک
هوش مصنوعی: پس از آن، به تدریج و با ناپدید شدن آنها، اشک و درد از چشم‌های مردم سرازیر شد.
سپس گفت با خواهر اشک ریز
که ای دخت زهرای حورا کنیز
هوش مصنوعی: سپس او به خواهرش گفت و با اشک به او نگاه کرد و خطاب به او گفت: ای دختر فاطمه، مانند حوریان بهشتی.
به اندرز من یک زمان هوش دار
چنان گوهر آویزه ی گوش دار
هوش مصنوعی: به پیشنهاد من مدتی دقت کن و مانند یک گوهر باارزش که به گوش آویخته شده، به حرف‌ها و نکات توجه کن.
چو غم آورد بر روانت نهیب
ز یزدان بخشنده می جو شکیب
هوش مصنوعی: وقتی غم بر روح تو فشار می‌آورد، از خداوند بخشنده درخواست کن که صبر و آرامش به تو عطا کند.
پریشان مکن موی در مرگ من
مکنه پیرهن چاک و بر رخ مزن
هوش مصنوعی: موی خود را به هم نریز و در زمان مرگ من غصه نخور. پیرهن خود را پاره نکن و بر چهره‌ات نزن.
که از کژی آید چنین کار زشت
ببندد به رخ راه خرم بهشت
هوش مصنوعی: از انحراف و بدی‌های ناشی از آن، کارهای ناپسند به وجود می‌آید که بر چهره‌ی خوشبختی و سعادت در بهشت سایه می‌افکند.
چو من زنده باشم مباش اشکبار
که نیکو بود مردم بردبار
هوش مصنوعی: وقتی من زنده‌ام، نگران نباش و گریه نکن، زیرا انسان صبور و مقاومی زندگی می‌کند که در سختی‌ها قوی و آرام است.
پس ازمرگ من گر تو را چاره نیست
بگریی اگر جای بیغاره نیست
هوش مصنوعی: اگر بعد از مرگ من نمی‌توانی کاری برایم کنی، پس هرچند می‌توانی، برایم گریه نکن؛ چون هیچ راهی برای بی‌کسی نیست.
بکن گریه آنگه چو ابر بهار
بکش ناله از دل چو مرغان زار
هوش مصنوعی: وقتی که گریه می‌کنی، مانند ابرهای بهاری، احساساتت را بروز بده. ناله کن از دل، مانند پرندگان غمگین که صدای خود را به گوش همه می‌رسانند.
و دیگر چو برنی سرم تاج شد
همه خرگه و خیمه تاراج شد
هوش مصنوعی: وقتی تاج بر سرم گذاشتند، همه جا و همه چیز به تصرف من درآمد.
گر این کودکانم به صحرا همه
پراکنده گشتند از واهمه
هوش مصنوعی: اگر این بچه‌ها به خاطر ترس در دشت‌ها پخش شوند،
مهل شان پراکنده و بیمناک
که پاداش بینی ز یزدان پاک
هوش مصنوعی: نگذارید که ترس و اضطراب شما را فراری دهد، زیرا پاداش شما از سوی خداوند پاک و نیکی است.
چو سازندشان بر شترها سوار
هیونان بی پوشش و بی مهار
هوش مصنوعی: وقتی آن‌ها را بر روی شترها سوار می‌کنند، حیوانات بدون پوشش و بدون کنترل هستند.
اگر چند این قوم سنگین دل اند
ز پاداش روز جزا غافل اند
هوش مصنوعی: اگرچه برخی از این افراد دلی سنگین دارند و احساسات و تعهدات خود را نادیده می‌گیرند، اما از پاداش و کیفر روز بازپسینی بی‌خبر و غافل هستند.
به صحرا همی از شتربان بخواه
که آهسته راند شتر را به راه
هوش مصنوعی: از شتربان خواهش کن که شتر را آرام به راه ببرد.
که تنشان بود پروریده به ناز
ندارند تاب ار رود تاز تاز
هوش مصنوعی: بدن‌هایشان با ناز و محبت بزرگ شده است و تاب و تحمل سختی‌ها را ندارند، اگر فشار و سختی به آن‌ها وارد شود.
اگر کودکی افتد از راحله
ممان تا به جا ماند از قافله
هوش مصنوعی: اگر کودکی از گروه جدا شود، نگذارید دور بماند و از جمع باز بماند.
و گر تشنه گردند از این سپاه
بسی لابه کن جرعه ای آب خواه
هوش مصنوعی: اگر این گروه به تشنگی بیفتند، به شدت به در خواست آب می‌پردازند و درخواست یک جرعه آب می‌کنند.
که در هر کجا پر زآب است دشت
برای من است این که نایاب گشت
هوش مصنوعی: هر جایی که آب وجود دارد و دشت پربار است، برای من اهمیت دارد، حتی اگر دستیابی به آن دشوار شود.
از ایشان تنی گر بخواهد پدر
مهل تا که یابد ز مرگم خبر
هوش مصنوعی: اگر کسی از آن‌ها بخواهد که او را حمایت کند، پدرش اجازه دهد تا خبری از مرگ من به دست آورد.
پدرتان بگو هست زین العباد
پدر باشد آری جهان را عماد
هوش مصنوعی: پدر شما می‌گوید که در میان بندگان، عنوان پدر بودن را دارد و واقعاً اساس جهان از اوست.
همه دوستان من اخوانشان
خداوند یار و نگهبانشان
هوش مصنوعی: همه دوستان من، برادرانشان تحت حمایت و کمک خداوند هستند.
تویی مادر مهربان همه
سرت زنده باد ای شبان رمه
هوش مصنوعی: ای مادر مهربان، تو برای ما پر از زندگی هستی. سلامتی و شادکامی همیشه برایت پایدار باشد، ای نگهبان و هدایت‌کننده گله.
ز گفتار شه زینب داغدار
چو ابر بهاری بنالید زار
هوش مصنوعی: از سخنان خواهر امام حسین، زینب، که داغدار است، همچون ابری در بهار، اندوه وگریه کرد.
سپس شه ره خیمه بگرفت پیش
به دیدار فرزند بیمارخویش
هوش مصنوعی: سپس پادشاه به سوی خیمه رفت تا فرزند بیمار خود را ببیند.
بدیدش که از تاب تب کرده غش
لبانش شده نیلگون از عطش
هوش مصنوعی: او را دید که به خاطر حرارت و شدت تشنگی چهره‌اش رنگ باخته و لبانش به رنگ آبی درآمده است.