گنجور

بخش ۲۴ - غلبه ی عطش بر سبط سید کاینات

زدورش چو عمر و بن حجاج دید
بدان رودبانان خروشی کشید
که اینک چو سیل دمان شهریار
به تک رانده آید سوی رودبار
شهی بر زده آستین یلی
که در قالب اوست قلب علی
گر این ژرف دریا در آید به رود
به ما مادرانمان کند رو درود
بگیرید راهش چو تاریک میغ
بدو حمله آرید با تیر و تیغ
سواران جنگی هزاری چهار
گرفتند ره بر جهانشهریار
چو دید آن جهان دلیری ز دور
سر رود را پر سوار و ستور
بزد اسب و آمد چو باد وزان
ز غیرت همی لب به دندان گزان
چو نزدیک آن بدسگالان رسید
برآورد تیغ و خروشی کشید
منم گفت بر آفرینش امام
به دستم زمین و زمان را زمام
پیمبر نژادم علی (ع) گوهرم
برادر حسن (ع) فاطمه (س) مادرم
مبندید بر من ره رود آب
چو نشنید از آن دیو ساران جواب
بدیشان یکی حمله بنمود سخت
کزان تیره شد روز بر شور بخت
زخون یلان خسرو کاینات
روان کرد رودی دگر بر فرات
لب رود از کشته ی آن سپاه
یکی پشته شد سر کشیده به ماه
چوزان رودبانان گروهی بکشت
به شمشیر بران و زخم درشت
گریزان شدند از بر آن جناب
ز پس آتش تیغ و از پیش آب
ز بیمش زدی خصم بر خصم تیغ
که بر خود کند باز راه کریغ
ره آب چون باز شد با شتاب
بیفکند اسب نیا را در آب
چو دریای جوشان بر آمد به رود
لب از آتش و دل پر از تیره دود
چنان تشنه بود آن شهنشاه فرد
که جان از تنش خواست پرواز کرد
چنان نیز بد تشنه رهوار او
تو گفتی همین دم بخوابد به رو
فرو هشت بر گردنش شه لگام
بدو گفت: کای باره ی تیز گام
تویی تشنه و من زتو تشنه تر
ننوشم از این آب شیرین مگر
بنوشی تو و و راهی ز التهاب
برافراشت سر باره از روی آب
همی زا بگریست آن نیک پی
همی کرد با سراشارت که نی
مراد آنکه ی شاه بر ذوالجناح
مراین آب خوردن نباشد مباح
گر از تشنگی جان سپارم درست
ننوشم مگر خود بنوشی نخست
به آرامش باره آن کامیاب
دوکف را فرو کرد در ریز آب
بیاکند و آورد پیش دهان
بگفتا به اسب پیمبر که هان
من اینک بیاشامم ای تیز هوش
تو نیز آب چندانکه خواهی بنوش
چو دشمن بدید آنکه آن کامیاب
مهیای آنست کاشامد آب
ز سیر آبی او هراسان شدند
ز نیرو گرفتیش ترسان شدند
ازایشان یکی حیلتی ساز کرد
به سوی شهنشاه آواز کرد
که تو آب می نوشی و کینه خواه
به تاراج افتاده در خیمه گاه
زگفتار او شاه یزدان پرست
بیفشاند برآب آب از دو دست
ز غیرت عطش را فراموش کرد
شرار غمش رخنه در هوش کرد
لب تشنه بیرون شد از رود آب
بزد خویش را بر سپه با شتاب
زخشم آنچنان تیغ می زد که مهر
ز بیمش نهان شد به برج سپهر
خروشان همی راند سوی حرم
همی کشته می ریخت بر روی هم
از آن رود تا نزد خرگاه شاه
بکشت از سپه چارصد رزمخواه
چو آمد به نزدیک خرگه بدید
که نیرنگ بدآنچه از وی شنید
به ناگه شنیدند اهل حرم
خروشیدن اسب شاه امم

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زدورش چو عمر و بن حجاج دید
بدان رودبانان خروشی کشید
هوش مصنوعی: وقتی عمر و بن حجاج را از دور دید، بر آن غواصان، فریادی بلند سر داد.
که اینک چو سیل دمان شهریار
به تک رانده آید سوی رودبار
هوش مصنوعی: وقتی زمان رسیدن به فصل باران فرا می‌رسد، مانند یک سیل، پادشاه به سرعت به سمت رودخانه حرکت می‌کند.
شهی بر زده آستین یلی
که در قالب اوست قلب علی
هوش مصنوعی: سلطانی بر میدان آمده که نیرویی عظیم دارد و در وجود او، قلب علی به تپش افتاده است.
گر این ژرف دریا در آید به رود
به ما مادرانمان کند رو درود
هوش مصنوعی: اگر این دریا به رود بیفتد، مادران ما به ما سلام می‌کنند.
بگیرید راهش چو تاریک میغ
بدو حمله آرید با تیر و تیغ
هوش مصنوعی: وقتی راه تاریک می‌شود، سلاح خود را آماده کنید و با قدرت به مقابله با مشکلات بروید.
سواران جنگی هزاری چهار
گرفتند ره بر جهانشهریار
هوش مصنوعی: سواران جنگی به تعداد زیادی راهی جهانشهر شدند.
چو دید آن جهان دلیری ز دور
سر رود را پر سوار و ستور
هوش مصنوعی: وقتی آن جهان را دید، دلیری و شجاعت را از دور مشاهده کرد که همچون سواران و اسب‌ها بر سر رود می‌تازد.
بزد اسب و آمد چو باد وزان
ز غیرت همی لب به دندان گزان
هوش مصنوعی: او سوار بر اسب شد و همچون باد به حرکت درآمد، و به خاطر غیرت و شجاعتش لب خود را به دندان گرفت.
چو نزدیک آن بدسگالان رسید
برآورد تیغ و خروشی کشید
هوش مصنوعی: وقتی به آن بدسگالان نزدیک شد، شمشیرش را بالا برد و فریادی سر داد.
منم گفت بر آفرینش امام
به دستم زمین و زمان را زمام
هوش مصنوعی: من هستم که در ایجاد امام نقش دارم و به وسیله من، سرقراری بر زمین و زمان قرار دارد.
پیمبر نژادم علی (ع) گوهرم
برادر حسن (ع) فاطمه (س) مادرم
هوش مصنوعی: من از نسل پیامبر هستم، علی (ع) پدر من و حسن (ع) برادر من است و فاطمه (س) مادر من می‌باشد.
مبندید بر من ره رود آب
چو نشنید از آن دیو ساران جواب
هوش مصنوعی: آبراه را بر من مسدود نکنید، چون آن دیو ساران پاسخ نداد.
بدیشان یکی حمله بنمود سخت
کزان تیره شد روز بر شور بخت
هوش مصنوعی: یک حمله سخت به آن‌ها انجام شد که باعث شد روزگار بر آنها تیره و تار شود.
زخون یلان خسرو کاینات
روان کرد رودی دگر بر فرات
هوش مصنوعی: از خون بوسه‌های شیران، خسرو جهانی جدید به راه انداخت و رود دیگری بر فرات جاری کرد.
لب رود از کشته ی آن سپاه
یکی پشته شد سر کشیده به ماه
هوش مصنوعی: لب رودخانه به خاطر کشته شدن سربازان آن سپاه، توده‌ای از بدن‌ها شکل گرفت که سرهای آن‌ها به سمت ماه دراز شده بود.
چوزان رودبانان گروهی بکشت
به شمشیر بران و زخم درشت
هوش مصنوعی: گروهی از دروگران با شمشیرهای تیز و زخم‌های عمیق کشته شدند.
گریزان شدند از بر آن جناب
ز پس آتش تیغ و از پیش آب
هوش مصنوعی: آنها از جلو و پشت، یعنی از آب و آتش، از نزدیکی آن شخص فرار کردند.
ز بیمش زدی خصم بر خصم تیغ
که بر خود کند باز راه کریغ
هوش مصنوعی: از ترس او دشمن بر دشمن شمشیر می‌کشد تا اینکه خود را در برابر راه کارساز محدود کند.
ره آب چون باز شد با شتاب
بیفکند اسب نیا را در آب
هوش مصنوعی: وقتی مسیر آب باز شد، ناگهان اسب نیا را به درون آب پرتاب کرد.
چو دریای جوشان بر آمد به رود
لب از آتش و دل پر از تیره دود
هوش مصنوعی: وقتی که مانند دریای متلاطم برافروخته شدم، لب‌هایم از آتش و دلم پر از غم و اندوه شده است.
چنان تشنه بود آن شهنشاه فرد
که جان از تنش خواست پرواز کرد
هوش مصنوعی: آن شاه فرد به اندازه‌ای تشنه بود که احساس کرد جانش از بدنش می‌خواهد پرواز کند.
چنان نیز بد تشنه رهوار او
تو گفتی همین دم بخوابد به رو
هوش مصنوعی: چنان که او همچون پرنده‌ای تشنه و بی‌قراری به نظر می‌رسد که گویی اینک به خواب می‌رود، نشان‌دهنده حالتی عمیق از بی‌تابی و انتظار است.
فرو هشت بر گردنش شه لگام
بدو گفت: کای باره ی تیز گام
هوش مصنوعی: بر گردن او لگام زده شد و پادشاه به او گفت: ای اسب تندرو و چابک.
تویی تشنه و من زتو تشنه تر
ننوشم از این آب شیرین مگر
هوش مصنوعی: تو تشنه‌ای و من از تو هم تشنه‌ترم، جز زمانی که از این آب شیرین بنوشم.
بنوشی تو و و راهی ز التهاب
برافراشت سر باره از روی آب
هوش مصنوعی: به دلخواه خودت بنوش و از تشویش و نگرانی رهایی پیدا کن، مثل رهایی که سر کوه از روی آب برافراشته می‌شود.
همی زا بگریست آن نیک پی
همی کرد با سراشارت که نی
هوش مصنوعی: او به شدت گریه می‌کرد و دلش به حال آن شخص نیکو می‌سوخت، در حالی که با سخنانش تلاش می‌کرد تا او را آرام کند که اینگونه نیست.
مراد آنکه ی شاه بر ذوالجناح
مراین آب خوردن نباشد مباح
هوش مصنوعی: مقصود این است که برای شاه و سوارش، نوشیدن آب از این منبع مجاز نیست.
گر از تشنگی جان سپارم درست
ننوشم مگر خود بنوشی نخست
هوش مصنوعی: اگر از تشنگی بمیرم، نوشیدن من بی‌فایده است مگر اینکه تو اول از آن بنوشی.
به آرامش باره آن کامیاب
دوکف را فرو کرد در ریز آب
هوش مصنوعی: او با آرامش و مهارت، دستانش را در آب کرده و به هدف خود دست پیدا کرده است.
بیاکند و آورد پیش دهان
بگفتا به اسب پیمبر که هان
هوش مصنوعی: بیا اینجا و به دهانِ خود بیار، گفت به اسب پیامبر که توجه کن.
من اینک بیاشامم ای تیز هوش
تو نیز آب چندانکه خواهی بنوش
هوش مصنوعی: اکنون من می‌خواهم بنوشم، ای باهوش، تو هم به اندازه‌ای که می‌خواهی آب بنوش.
چو دشمن بدید آنکه آن کامیاب
مهیای آنست کاشامد آب
هوش مصنوعی: وقتی دشمن دید که آن شخص در رسیدن به هدفش موفق است، حسرت خورد که ای کاش او در این کار توانا نبود.
ز سیر آبی او هراسان شدند
ز نیرو گرفتیش ترسان شدند
هوش مصنوعی: از شدت نیروی آب او، همه ترسیدند و وحشت کردند.
ازایشان یکی حیلتی ساز کرد
به سوی شهنشاه آواز کرد
هوش مصنوعی: یکی از آنها تدبیری اندیشید و به سمت پادشاه ندا سر داد.
که تو آب می نوشی و کینه خواه
به تاراج افتاده در خیمه گاه
هوش مصنوعی: شما در حال نوشیدن آب هستید و در همین حال، کسی که از کینه پر است، در خیمه‌گاه به دزدی و غارت می‌پردازد.
زگفتار او شاه یزدان پرست
بیفشاند برآب آب از دو دست
هوش مصنوعی: از گفتار او، پادشاهی که خدا را می‌پرستد، قطرات آب به‌صورت دو دست از آسمان بر زمین می‌بارد.
ز غیرت عطش را فراموش کرد
شرار غمش رخنه در هوش کرد
هوش مصنوعی: عطا و محبت باعث شد تا عطش و تشنگی را فراموش کند و شعله‌های غم او به قدری قوی بود که عقلش را تحت تأثیر قرار داد.
لب تشنه بیرون شد از رود آب
بزد خویش را بر سپه با شتاب
هوش مصنوعی: تشنگی باعث شد که او از آب رود خارج شود و با سرعت به سوی گروه خود رفت.
زخشم آنچنان تیغ می زد که مهر
ز بیمش نهان شد به برج سپهر
هوش مصنوعی: خشم آنچنان قدرتی داشت که حتی خورشید از ترسش در آسمان پنهان شد.
خروشان همی راند سوی حرم
همی کشته می ریخت بر روی هم
هوش مصنوعی: رودخانه‌ای پرخروش به سمت حرم می‌تازد و مانند یک جنگ، جسدها را یکی پس از دیگری به جلو می‌آورد.
از آن رود تا نزد خرگاه شاه
بکشت از سپه چارصد رزمخواه
هوش مصنوعی: از آن رود تا خرگاه شاه، چهارصد جنگجو از سپاه را به نبرد می‌کشاند.
چو آمد به نزدیک خرگه بدید
که نیرنگ بدآنچه از وی شنید
هوش مصنوعی: وقتی به کنار محل سکونت رسید، مشاهده کرد که فریب و نیرنگ به آن چیزی که از او شنیده بود، مربوط می‌شود.
به ناگه شنیدند اهل حرم
خروشیدن اسب شاه امم
هوش مصنوعی: ناگهان اهل حرم صدای خروش اسب بزرگترین شاه را شنیدند.