بخش ۱۱۷ - درخاتمه ی کتاب و مختصری از حالات سید الساجدین(ع)گوید
گرت برنشاند به گاه بلند
هم اندازد آخر به چاه گزند
همی تا توانی به نیکی بکوش
تو خاکی چو دریای آتش بجوش
اجل چونکه سال حیاتت شمرد
چنان کن که مردم نگویند مرد
ببخش و بخور کز پس مردنت
ابا دیگری خورد خواهد زنت
ره عزلت و نیستی پیش گیر
از آن پیش کت مرد باید، بمیر
نمرده تو در ماتم خود بموی
به آب مژه تیرگی ها بشوی
جهان در بر اهل دل اندکی است
چو می بگذرد رنج و راحت یکیست
مخور غم ز مرگ کس اندر جهان
که شد فوت تن زنده گانی جان
اگر غم خوری بهر آنشاه خور
که بد خلق را سوی حق راهبر
چو او کشته شد دین و دانش بمرد
چنان دان همه آفرینش بمرد
ببین تا که در سوک این شاه دین
چه بد پیشه ی سیدالساجدین
چهل سال جاکرد در گوشه ای
نبودش جز اشک روان توشه ای
همه گریه میکرد در مرگ باب
نخورد او به راحت دمی نان و آب
اگر نان گرم و اگر آب سرد
بدیدی زدی ناله با داغ و درد
که افسوس لب تشنه جان دادشاه
نخورد آب در پهنه ی رزمگاه
درآن روز در بد بود کز تیغ کین
بداد او سر و جان به جان آفرین
یکی روز در کوچه مردی دمان
گذشتی که ناگاه از ناودان
بسر آمدش آب و شد بیمناک
که آن آب شاید نبوده است پاک
یکی گفتش ای مرد پرهیزکار
از اینگونه پنداشت آزرم دار
مر این آب از آبحیوان به اسب
چنین آب ناید خضر را به دست
از این آب شو پیکر خویشتن
ز آلوده گی ها بکن پاک تن
بپرسید کاین آب چبود بگوی
کز آن خویش باید درهم شتشوی
به پاسخ بدو گفت گوینده این
بود آب چشم خداوند دین
که در ماتم باب گریان بود
ز آه دلش چرخ بریان بود
چنان ریزد از دیده اشک روان
که چون سیل شد آید از ناودان
ز داغ پدر همچو ابر بهار
همی گریه کردی به شام و نهار
که تا شد به خلد برین آنجناب
ز دیدار جد و پدر کامیاب
بخش ۱۱۶ - مویه گری اهل بیت درحرم رسول و تسلی دادن ام سلمه ایشان را گوید: زبان های آتشفشان همچو شمعبخش ۱۱۸ - در مناجات بدرگاه قاضی الحاجات گوید: خدایا به یعقوب آل رسول (ص)
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گرت برنشاند به گاه بلند
هم اندازد آخر به چاه گزند
هوش مصنوعی: اگر کسی را در جایگاه بالایی قرار دهند، در نهایت ممکن است او به گناه یا آسیب دچار شود.
همی تا توانی به نیکی بکوش
تو خاکی چو دریای آتش بجوش
هوش مصنوعی: هر چه در توان داری، سعی کن کار خوب انجام دهی؛ زیرا تو مانند خاکی هستی که میتواند به شدت و قدرت در حال جوشیدن باشد.
اجل چونکه سال حیاتت شمرد
چنان کن که مردم نگویند مرد
هوش مصنوعی: زمانی که مرگ شمارش روزهای زندگیات را آغاز میکند، به گونهای زندگی کن که دیگران نتوانند بگویند تو مردهای.
ببخش و بخور کز پس مردنت
ابا دیگری خورد خواهد زنت
هوش مصنوعی: ببخش و از زندگی لذت ببر، زیرا پس از مرگ، دیگران از آنچه که تو ارائه دادی، بهره خواهند برد.
ره عزلت و نیستی پیش گیر
از آن پیش کت مرد باید، بمیر
هوش مصنوعی: در اینجا سخن از این است که اگر میخواهی از تنهایی و انزوا دوری کنی، باید پیش از آنکه به سرانجام بديای برسی، اقدام کنی و در واقع باید جرات داشته باشی و به زندگی ادامه دهی.
نمرده تو در ماتم خود بموی
به آب مژه تیرگی ها بشوی
هوش مصنوعی: در غم خود غرق نشو و اجازه نده که اشکهایت باعث تیرهروزیات شوند. به جای آن، تلاش کن تا با این اشکها، مشکلات و اندوههایت را پاک کنی.
جهان در بر اهل دل اندکی است
چو می بگذرد رنج و راحت یکیست
هوش مصنوعی: جهان برای کسانی که دل در گرو عشق و معرفت دارند، چیز زیادی نیست. زمانی که میگذرد، رنج و آسایش در واقع یکسان به نظر میرسند.
مخور غم ز مرگ کس اندر جهان
که شد فوت تن زنده گانی جان
هوش مصنوعی: ناامید نباش از مرگ کسی در این دنیا، زیرا وقتی جسمی از دنیا میرود، روح آن شخص همچنان زنده است.
اگر غم خوری بهر آنشاه خور
که بد خلق را سوی حق راهبر
هوش مصنوعی: اگر غم و اندوهی داری، برای آن پادشاه غمگین باش که انسانهای بدخلق را به سمت حقیقت و راستی هدایت میکند.
چو او کشته شد دین و دانش بمرد
چنان دان همه آفرینش بمرد
هوش مصنوعی: هنگامی که او کشته شد، دین و علم نیز از بین رفت و به همین ترتیب، تمام خلقت نیز نابود شد.
ببین تا که در سوک این شاه دین
چه بد پیشه ی سیدالساجدین
هوش مصنوعی: نگاه کن که در سوگ این شاه دین، چه بدعیان و بدکارانی در کمین هستند.
چهل سال جاکرد در گوشه ای
نبودش جز اشک روان توشه ای
هوش مصنوعی: چهل سال در گوشهای زندگی کرد و جز اشکهایش هیچ چیز دیگری برایش باقی نماند.
همه گریه میکرد در مرگ باب
نخورد او به راحت دمی نان و آب
هوش مصنوعی: همه در سوگ باب غمگین بودند و اشک میریختند، ولی او نیازی به آسایش و آرامش نداشت و در این لحظه حتی نان و آب هم نمیخواست.
اگر نان گرم و اگر آب سرد
بدیدی زدی ناله با داغ و درد
هوش مصنوعی: اگر نان گرم و آب سرد را ببینی، از روی درد و ناراحتی فریاد میزنی.
که افسوس لب تشنه جان دادشاه
نخورد آب در پهنه ی رزمگاه
هوش مصنوعی: افسوس که در میدان جنگ، شاه با وجود تشنگی جان خود را از دست داد و آبی نچشید.
درآن روز در بد بود کز تیغ کین
بداد او سر و جان به جان آفرین
هوش مصنوعی: در آن روز سخت و ناگوار، به علت خشم و کینه، او جان و زندگیاش را به خالق هستی تقدیم کرد.
یکی روز در کوچه مردی دمان
گذشتی که ناگاه از ناودان
هوش مصنوعی: روزی در کوچهای، مردی به آرامی میگذشت که ناگهان چیزی از ناودان پایین افتاد.
بسر آمدش آب و شد بیمناک
که آن آب شاید نبوده است پاک
هوش مصنوعی: او دید که آب تمام شده و نگران شد که شاید آن آب پاک نبوده است.
یکی گفتش ای مرد پرهیزکار
از اینگونه پنداشت آزرم دار
هوش مصنوعی: یکی به مرد پرهیزکار گفت که از این نوع فکر و اندیشه باید شرم کند.
مر این آب از آبحیوان به اسب
چنین آب ناید خضر را به دست
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اگر آب از حیوانی مانند اسب به دست آید، به اندازهای نیست که خواستههای خضر، پیامبر حکمت و دانش، را برآورده کند. برای شخصیتی همچون خضر، این نوع آب کافی نیست و او نیاز به چیزی بیشتر و با ارزشتر دارد.
از این آب شو پیکر خویشتن
ز آلوده گی ها بکن پاک تن
هوش مصنوعی: از این آب خود را پاک کن و به دور از آلودگیها، به اصل و ذات خود برگرد.
بپرسید کاین آب چبود بگوی
کز آن خویش باید درهم شتشوی
هوش مصنوعی: از کسی پرسیدند که این آب چه خاصیتی دارد؟ او جواب داد که باید با آن خود را شست تا از هر گونه آلودگی پاک شود.
به پاسخ بدو گفت گوینده این
بود آب چشم خداوند دین
هوش مصنوعی: گوينده در پاسخ به او گفت: این اشکها نشانگر صداقت و درد دل خداوند دین است.
که در ماتم باب گریان بود
ز آه دلش چرخ بریان بود
هوش مصنوعی: در حالتی که در عزای پدرش عزا میگرفت، به خاطر اندوه عمیقش، آسمان نیز انگار به شدت تحت تاثیر قرار گرفته و ملتهب شده بود.
چنان ریزد از دیده اشک روان
که چون سیل شد آید از ناودان
هوش مصنوعی: چنان اشک از چشمانش میریزد که مانند سیلی بزرگ از ناودان سرازیر میشود.
ز داغ پدر همچو ابر بهار
همی گریه کردی به شام و نهار
هوش مصنوعی: تو همچون ابر بهاری به خاطر دلدردی پدرت روز و شب اشک میریزی.
که تا شد به خلد برین آنجناب
ز دیدار جد و پدر کامیاب
هوش مصنوعی: او در بهشت به ملاقات جد و پدرش رسید و از این دیدار خوشحال شد.

الهامی کرمانشاهی