بخش ۱۱۵ - زبان حال و ترجمه ی اشعار حضرت ام کلثوم (ع) در درواز ه ی مدینه
چه از دور شد باره ی آن دیار
به چشم دل افسرده گان آشکار
چو دریای گردون به جوش آمدند
بسی سخت تر در خروش آمدند
به رخ ام کلثوم خوناب راند
به تازی زبان شعر چندی بخواند
که درخویش ای تختگاه رسول
مده راه و منمای ما را قبول
چو رفتیم از تو سری داشتیم
وزان سر، به سر افسری داشتیم
برون از تو کاری که ما کرده ایم
برفتیم شاد و غم آورده ام
بد آویزه ی عرش سالار ما
برادرش میر و علمدار ما
چو پروانه بودیم و او شمع ما
پریشان نبد خاطر جمع ما
یکی دوده بودیم آراسته
پر از نو جوانان نو خاسته
بسی خردسالان ز دخت و پسر
به سیمای تابان چو شمس و قمر
زنان در پس پرده با گوشوار
جوانان بر اسبان تازی سوار
کنون کامدم ای مدینه ز راه
نداریم با خود علمدار و شاه
شد آن شمع از باد فتنه خموش
سپردند پروانه گان نیز هوش
از آن نوجوانان مینو خصال
وزان خردسالان نیکو جمال
نباشد یکی زنده همراه ما
که با ما درآید به بنگاه ما
بگو ای مدینه به شاه حرم
شه آسمان تخت پروین علم
که ماییم اولاد تو ای رسول
پس ازتو چنین گشته زار و ملول
بکشتند چشم و چراغ تو را
حسین (ع) آن سهی سرو باغ تو را
دریدند ما را زخرد و بزرگ
به دندان شمشیر امت چو گرگ
فکندند پر خون برهنه به خاک
تنی را که بود او ترا جان پاک
همان پرده گی دختران تو را
به چرخ شرف اختران تو را
اسیرانه درشهر و بازارها
کشیدند و دادند آزارها
زنانی که بر رویشان بی نقاب
نبودی رضا بنگرد آفتاب
برهنه بر چشم نامحرمان
ببردند بسته به یک ریسمان
الا ای مدینه به سوی رسول
چو بردی پیامم بگو با بتول
که ای دختر پادشاه حرم
همال علی(ع) مادر محترم
تو می دیدی ار دختران را به شام
برهنه بردیده ی خاص و عام
به هر کوی و بازار اشتر سوار
گشاده سر و مو پریشان و زار
ز بیخوابی شب تو گفتی که نور
برون رفته از چشم و گردیده کور
و گر دیدی آندم که دربند بود
همان ناتوان کت جگر بند بود
اگر تا قیامت بدی زنده جان
کشیدی ز دل زان مصیب فغان
یکی مادرا سر ز تربت برآر
ستمدیده گان را بشو غمگسار
به یاد یکی سخت هنگامه بین
همه زاده گان را سیه جامه بین
چو لختی چنین گوهر داغ سفت
خروشید و با شاه بیمار گفت
که بشتاب از ایدر به درد و محن
به سوی ستودان عمت حسن (ع)
بدو کو برادرت آن شاه دین
نهان گشت درخاک گرم زمین
چه کردی اگر دیدی ای شهریار
حریم برادرت را خوار و زار
گهی سر برهنه به هر مرز و بوم
گهی جا به ویران نموده چو بوم
پس آورد رو سوی شاه امم
همی گفت باله و درد غم
که ای آفرینش تو را بنده گان
سپهر و زمینت پرستنده گان
بکشتند فرخ برادرم را
ز پرده کشیدند خواهرم را
ربودند آویز و خلخال پای
ز دخت برادرم ای رهنما
سکینه خروشان حزین فاطمه
همه زاده گان تو در واهمه
که اینکه به آتش بسوزند مان
و یا تن به ناوک بدوزندمان
شها تاجدارا به تربت بموی
رخ از مرگ فرزند در خون بشوی
به روز سیاه من ای مردمان
ببارید خون از مژه این زمان
بدین گونه آن بانوان مویه گر
برفتند تا قبر خیرالبشر
بخش ۱۱۴ - خطبه خواندن امام زین العابدین(ع)در بیرون شهر مدینه و دیگر احوال: همه خلق را اوست پروردگاربخش ۱۱۶ - مویه گری اهل بیت درحرم رسول و تسلی دادن ام سلمه ایشان را گوید: زبان های آتشفشان همچو شمع
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چه از دور شد باره ی آن دیار
به چشم دل افسرده گان آشکار
هوش مصنوعی: از دور، حال و هوای آن سرزمین برای دلهای غمگین کاملاً مشخص است.
چو دریای گردون به جوش آمدند
بسی سخت تر در خروش آمدند
هوش مصنوعی: وقتی آسمان به تلاطم درآمد، بسیاری با شدت بیشتری به خروش درآمدند.
به رخ ام کلثوم خوناب راند
به تازی زبان شعر چندی بخواند
هوش مصنوعی: ام کلثوم با زیبایی و جذابیتش همه را مسحور میکند و به زبان عربی اشعاری زیبا و دلنشین میخواند.
که درخویش ای تختگاه رسول
مده راه و منمای ما را قبول
هوش مصنوعی: ای تختگاه رسول، در خودت جایی نده و ما را نپذیر.
چو رفتیم از تو سری داشتیم
وزان سر، به سر افسری داشتیم
هوش مصنوعی: وقتی از تو دور شدیم، سر و سری داشتیم و از آن سر، قدرت و ریاستی نصیبمان بود.
برون از تو کاری که ما کرده ایم
برفتیم شاد و غم آورده ام
هوش مصنوعی: ما از دایره وجود تو خارج شدیم و به زندگی خود ادامه دادیم، در حالی که شادی و غم را با خود حمل میکنیم.
بد آویزه ی عرش سالار ما
برادرش میر و علمدار ما
هوش مصنوعی: برادر سالار ما، میرا علمدار ماست که به خوبی بر فراز عرش آویزان شده است.
چو پروانه بودیم و او شمع ما
پریشان نبد خاطر جمع ما
هوش مصنوعی: ما مثل پروانه بودیم و او مانند شمعی بود که باعث روشنایی و گرماکنندگی ما بود، اما او هیچگاه نگرانی یا دغدغهای نداشت و ما را در خود سامان نمیداد.
یکی دوده بودیم آراسته
پر از نو جوانان نو خاسته
هوش مصنوعی: ما یک خانوادهای بودیم پر از جوانان تازهنفس و باانگیزه.
بسی خردسالان ز دخت و پسر
به سیمای تابان چو شمس و قمر
هوش مصنوعی: بسیاری از کودکان، مانند دختران و پسران، به زیبایی و درخشانی همانند خورشید و ماه هستند.
زنان در پس پرده با گوشوار
جوانان بر اسبان تازی سوار
هوش مصنوعی: زنان در پس پرده با گوشوارههای خود، بر اسبان تندرو سوار میشوند.
کنون کامدم ای مدینه ز راه
نداریم با خود علمدار و شاه
هوش مصنوعی: الان به دیار مدینه آمدهام و از راه دور به اینجا رسیدهام. با خود، پرچمدار و پادشاهی نداریم.
شد آن شمع از باد فتنه خموش
سپردند پروانه گان نیز هوش
هوش مصنوعی: آن شمع به خاطر طوفان فتنه و قیلوقال خاموش شد و پروانهها نیز از آن صحنه متوجه و هوشیار شدند.
از آن نوجوانان مینو خصال
وزان خردسالان نیکو جمال
هوش مصنوعی: درباره نوجوانانی با ویژگیهای زیبا و پسندیده و نیز کودکان خردسالی که زیباییهای خاص خود را دارند صحبت میشود.
نباشد یکی زنده همراه ما
که با ما درآید به بنگاه ما
هوش مصنوعی: هیچکس از زندهها با ما نیست که به مکان ما بیاید و در کنار ما حضور داشته باشد.
بگو ای مدینه به شاه حرم
شه آسمان تخت پروین علم
هوش مصنوعی: بگو ای شهر مدینه، به فرمانروای حرم که او پادشاه آسمان و صاحب جایگاه ستاره پروین است.
که ماییم اولاد تو ای رسول
پس ازتو چنین گشته زار و ملول
هوش مصنوعی: ما فرزندان تو هستیم ای پیامبر، اما پس از تو حالمان بسیار خراب و ناامید شده است.
بکشتند چشم و چراغ تو را
حسین (ع) آن سهی سرو باغ تو را
هوش مصنوعی: چشم و امید تو را حسین (ع) از بین بردند، آن جوان خوش قامت باغ تو را.
دریدند ما را زخرد و بزرگ
به دندان شمشیر امت چو گرگ
هوش مصنوعی: ما را با زبان تند و سخنان زشت مانند گرگها، به شیوهای خشن و خطرناک به چنگ آوردهاند.
فکندند پر خون برهنه به خاک
تنی را که بود او ترا جان پاک
هوش مصنوعی: آنها بدنی را که روح پاکی داشت، بر زمین انداختند و آن بدن بیپوشش و خونآلود بود.
همان پرده گی دختران تو را
به چرخ شرف اختران تو را
هوش مصنوعی: دختران تو همچون پردهای زیبا، به دور تو میچرخند و ستارهها در بلندای آسمان تو را میسازند و زینت میدهند.
اسیرانه درشهر و بازارها
کشیدند و دادند آزارها
هوش مصنوعی: در شهر و بازارها به شکل بندگی و اسارت، مردم را به زحمت و عذاب کشیدند.
زنانی که بر رویشان بی نقاب
نبودی رضا بنگرد آفتاب
هوش مصنوعی: زنانی که چهرهشان بدون نقاب است، همانند آفتابی هستند که نور و زیبایی را به ارمغان میآورد.
برهنه بر چشم نامحرمان
ببردند بسته به یک ریسمان
هوش مصنوعی: با چشمان نامحرمان برهنه میرفت، در حالی که به یک ریسمان بسته شده بود.
الا ای مدینه به سوی رسول
چو بردی پیامم بگو با بتول
هوش مصنوعی: ای مدینه، وقتی به رسول خدا پیامم را میبری، به او بگو که با دختر عصمت و پاکی (حضرت علی و فاطمه) چه حال و احوالی دارم.
که ای دختر پادشاه حرم
همال علی(ع) مادر محترم
هوش مصنوعی: ای دختر پادشاه حرم، مادر محترم علی (ع)، تو تربیت شدهای و به خوبی رشد کردهای.
تو می دیدی ار دختران را به شام
برهنه بردیده ی خاص و عام
هوش مصنوعی: اگر تو میدیدی که دختران به حالت برهنه به شام برده میشوند و مردم عادی و خاص، همه آن را میبینند.
به هر کوی و بازار اشتر سوار
گشاده سر و مو پریشان و زار
هوش مصنوعی: در هر کوی و خیابان، فردی سوار بر شتر با ظاهری آشفته و نابسامان به چشم میخورد.
ز بیخوابی شب تو گفتی که نور
برون رفته از چشم و گردیده کور
هوش مصنوعی: از بیخوابی شب، تو گفتی که خواب و روشنایی از چشمانت رفته و دچار تاری شدهای.
و گر دیدی آندم که دربند بود
همان ناتوان کت جگر بند بود
هوش مصنوعی: اگر در آن لحظه دیدی که کسی گرفتار است، بدان که او نیز از درون به شدت احساس رنج و ناراحتی میکند.
اگر تا قیامت بدی زنده جان
کشیدی ز دل زان مصیب فغان
هوش مصنوعی: اگر تا ابد از درد و رنجی که در دل داری رنج بکشی و شکایت کنی، این وضعیت ادامه خواهد داشت.
یکی مادرا سر ز تربت برآر
ستمدیده گان را بشو غمگسار
هوش مصنوعی: یکی از مادران بر سر مزار بینوایان بیفتد و به آنان کمک کند و درد و رنجشان را تسکین دهد.
به یاد یکی سخت هنگامه بین
همه زاده گان را سیه جامه بین
هوش مصنوعی: به خاطر یاد کسی، در میان تمام فرزندان، آنها را با لباسهای تیره و سیاه ببین.
چو لختی چنین گوهر داغ سفت
خروشید و با شاه بیمار گفت
هوش مصنوعی: مدت کوتاهی گذشت که آن گوهر داغ فریاد زد و به پادشاه بیمار سخن گفت.
که بشتاب از ایدر به درد و محن
به سوی ستودان عمت حسن (ع)
هوش مصنوعی: بشتاب و از مشکلات و رنجها فرار کن و به سوی ستایش و محبت عمت حسن (ع) برو.
بدو کو برادرت آن شاه دین
نهان گشت درخاک گرم زمین
هوش مصنوعی: برادر تو که فدای دین شده، در خاک گرم زمین پنهان شده است.
چه کردی اگر دیدی ای شهریار
حریم برادرت را خوار و زار
هوش مصنوعی: ای شهریار، اگر دیدی که برادر تو در موقعیتی زبون و بیپناه قرار گرفته، چه کار کردی؟
گهی سر برهنه به هر مرز و بوم
گهی جا به ویران نموده چو بوم
هوش مصنوعی: گاهی در مکانهای مختلف با چهرهای کاملاً بیپرده و بدون حجاب ظاهر میشود و گاهی نیز در جایی نابود شده و ویران خود را پنهان میکند.
پس آورد رو سوی شاه امم
همی گفت باله و درد غم
هوش مصنوعی: پس به سوی پادشاه بزرگ رفت و با دلتنگی و دردش سخن گفت.
که ای آفرینش تو را بنده گان
سپهر و زمینت پرستنده گان
هوش مصنوعی: ای آفرینش، تو را بندگان آسمان و زمین مورد ستایش قرار میدهند.
بکشتند فرخ برادرم را
ز پرده کشیدند خواهرم را
هوش مصنوعی: برادرم فرخ را کشتند و خواهرم را از پرده بیرون کشیدند.
ربودند آویز و خلخال پای
ز دخت برادرم ای رهنما
هوش مصنوعی: آویز و خلخالی که به پای دختر برادرم بود، به سرقت رفت، ای راهنمای من.
سکینه خروشان حزین فاطمه
همه زاده گان تو در واهمه
هوش مصنوعی: سکینه در حالتی پر از اضطراب و اندوه به سر میبرد و همه فرزندان تو در دلشان ترس و نگرانی دارند.
که اینکه به آتش بسوزند مان
و یا تن به ناوک بدوزندمان
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که ما ممکن است در آتش بسوزیم یا اینکه به وسیله تیر و کمانی آسیب ببینیم. به طور کلی، این جملات نشاندهندهی دو حالت است که ممکن است برای ما اتفاق بیفتد: یکی رنج و آسیب ناشی از آتش و دیگری از تیر و کمان.
شها تاجدارا به تربت بموی
رخ از مرگ فرزند در خون بشوی
هوش مصنوعی: ای شاه تاجدار، به خاک بگذار، تا موی چهرهات را از غم مرگ فرزندت پاک کنی.
به روز سیاه من ای مردمان
ببارید خون از مژه این زمان
هوش مصنوعی: ای مردم، بر روزهای تلخ من بگریید و اجازه دهید اشکهایم مانند خون از چشمانم بریزد.
بدین گونه آن بانوان مویه گر
برفتند تا قبر خیرالبشر
هوش مصنوعی: بانوان سوگوار بهسوی قبر نیکوترین انسانها رفتند.

الهامی کرمانشاهی