بخش ۹۲ - زبانحال ام لیلی و تسلی دادن ح علی اکبر مادر خودرا
بگفت ای زمهر تو جان درتنم
جهان بین به دیدار تو روشنم
روان تن و مایه ی کام من
نکورو جوان دلارام من
نگه کن به لیلای دلخون خود
بدین ناتوان پیر مجنون خود
ببین تا چسان گشته پشتش کمان
ز دور سپهر و زجور زمان
چرا از برم ای جوان می روی
کجا همچو تیر از کمان می روی
همانا ندانی که بی روی تو
دلم گردد آشفته چون موی تو
به هر جا روی با تو چون بیهشان
برد همرهم تار مویت کشان
چو من دست از دامنت بگسلم
تو هم رحمت آور به جان ودلم
مخواهم به چنگ مخالف اسیر
به بند ستمگستران دستگیر
مسازم روان بر سر خارها
مکش سر برهنه به بازارها
بسی سال پروردمت در کنار
نگه داشتم از بد روزگار
نه روزان بیاسودمی نی شبان
بدم باغ حسن تو را باغبان
به سال و مه از دیده ی اشگبار
بدم سر و قد تو را آبیار
بدینگونه کردم گرانمایه ات
که مانم دل آسوده در سایه ات
کنونم که هنگام پیری رسید
چرا از سرم سایه باید کشید
فسوس آیدم از چنین روی و موی
که بدخواهش از خون دهد شتشوی
ازین سرو بالایم آید دریغ
که ناگه ز پای اندر آید به تیغ
چسان زنده مانم به پشت زمین
تو را بینم افتاده از پشت زین
چو شهزاده گفتار مادر شنود
به پاسخ لبان را چو گل بر گشود
که ای پرده گی بانوی شاه دین
چه نالی بدینگونه زار و حزین
خمش باش وبنشین دمی دربرم
که رازیت پنهان پدید آورم
شنیدم که فرموده خیرالبشر
به وحی خداوند پیروزگر
که با کاروان غم و ابتلا
حسینم رود چون سوی کربلا
درآندشت هر کس که با اوست یار
شود کشته لب تشنه در کارزار
نماند تنی زنده زیشان به جای
روانشان رود نزد یکتا خدای
شهیدان اوراست جاه دگر
به نزد خدا جایگاه دگر
یکی مادرا ژرف اندیشه کن
ز فرزند فرزانه بشنو سخن
چو گردد پدیدار روز شمار
به پایان جهان را رسد روزگار
یکی روز گردد عیان سهمگین
دگرگون سپهر و دگرسان زمین
شود فاش هر راز بنهفته ای
برآرد سراز خاک هر خفته ای
هوا آتشین دم زمین آهنین
زحکم خداوند جان آفرین
یکی پل کشیده چوباریک موی
جهیم و جنانش پدید از دو سوی
ترازویی آرد خدای جهان
که نیک وبد خلق سنجد بدان
دل پاک پیغمبران ترسناک
شده چشم نیکان حق درمغاک
زهر سو بسی نامه پران شود
چو رعد آتش تیز غران شود
شود دوزخ تفته آتشفشان
به زنجیر در دشت محشر کشان
بدونیک هر امت ازهر طرف
ستاده رده در رده صف به صف
به منبر نشسته رسول خدا (ص)
لوا بر کف شیر حق مرتضی (ع)
زهر سو شهیدان گلگون کفن
خرامند زی آن بزرگ انجمن
به گرد اندرون قدسیان را همه
سرودشان به تسبیح در زمزمه
درآن روز ای مام ناشادمان
شود چند زن سوی محشر چمان
همه درجهان کرده مردانه کار
پسر داده در راه پروردگار
یکی مادر نامدار وهب
که نامد چو او شیر زن درعرب
به دستش سر پرزخون پسر
نیاز آورد بهر خیرالبشر
دگر مادر چار شیران دین
جگر خون دل افسرده ام النبین
سر چادر فرزند فرخ لقا
برد هدیه در نزد عرش خدا
دو دست علمدار شاهش به کف
برد ارمغان نزد شاه نجف
دگر نجمه آرد بردادگر
پر از خون سر قاسم نامور
به نزد پدر زینب داغدار
سر هر دو نوباوه آرد نثار
که ناگه فتد در زمین زلزله
شود دشت محشر پراز غلغله
برآید هیاهو زسکان عرش
بلرزد چو سیماب ارکان عرش
زیک سورسد جده ام فاطمه (ع)
به گرد اندرش خیل حوران همه
به سر پاک دستار فرخنده شوی
که پر خون شد از تیغ بدخواه اوی
به دستیش در طیلسان حسن (ع)
زبانم به دست دگر پیرهن
روان دست جبریل از پیش روی
پر از خون سر پاک دردست اوی
چه سر زیب آغوش خیرالبشر
چراغ دل حیدر نامور
درآن عرصه ای مادر تنگدل
بترسم که گردی ز زهرا خجل
اگر گویدت بانوی بانوان
که ای مادر اکبر نوجوان
مگر بود بهتر ز دلبند من
به نزد تو فرزند شمشیر زن
چه گویی درآندم جواب بتول
چه عذر آوری بهر دخت رسول
چو این راز لیلا ز اکبر شنفت
زگفتن فرو ماند و پاسخ نگفت
رهاکرد ازدست خود دامنش
رضا داد تا جان رود از تنش
چو ازمادر وعمه دستور یافت
به آرامگاه برادر شتافت
درآن لحظه سجاد (ع) بی توش بود
به بستر درافتاده مدهوش بود
بخش ۹۱ - رفتن ح علی اکبر علیه السلام به وداع اهل حرم: چو زو بانوان آگهی یافتندبخش ۹۳ - رفتن ح – علی اکبر به وداع امام سجاد وبازگشت به خدمت پدر: به بالین اوگریه ها سرنمود
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بگفت ای زمهر تو جان درتنم
جهان بین به دیدار تو روشنم
هوش مصنوعی: ای مهربان، تو جان من هستی و بدنم به تو وابسته است. در این جهان، من با دیدن تو روشن و شاداب میشوم.
روان تن و مایه ی کام من
نکورو جوان دلارام من
هوش مصنوعی: جان من و منبع لذت من، تویی ای دلبر جوان و دلنشین من.
نگه کن به لیلای دلخون خود
بدین ناتوان پیر مجنون خود
هوش مصنوعی: به او نگاه کن، ای دل شکستۀ لیلا، در حالی که این مجنون پیر ناتوان تو هست.
ببین تا چسان گشته پشتش کمان
ز دور سپهر و زجور زمان
هوش مصنوعی: نگاه کن که چگونه، به خاطر فشارهای زمان و گردش روزگار، پشت او همچون کمان خم شده است.
چرا از برم ای جوان می روی
کجا همچو تیر از کمان می روی
هوش مصنوعی: چرا ای جوان از کنار من میروی؟ کجا میروی که مثل تیر از کمان پرتاب میشوی؟
همانا ندانی که بی روی تو
دلم گردد آشفته چون موی تو
هوش مصنوعی: واقعاً نمیدانی که بدون دیدن روی تو، دلم چقدر آشفته و پریشان میشود. مثل موهای تو که در هم پیچیده است.
به هر جا روی با تو چون بیهشان
برد همرهم تار مویت کشان
هوش مصنوعی: هر کجا که بروی، به خاطر تو مانند دیوانگان به دنبالت میآیم و موهایت را میکشم.
چو من دست از دامنت بگسلم
تو هم رحمت آور به جان ودلم
هوش مصنوعی: وقتی من از تو جدا شوم، تو هم لطف و محبت خود را به جان و دلم هدیه کن.
مخواهم به چنگ مخالف اسیر
به بند ستمگستران دستگیر
هوش مصنوعی: نمیخواهم در چنگال دشمنان گرفتار شوم و تحت سلطه ستمگران قرار بگیرم.
مسازم روان بر سر خارها
مکش سر برهنه به بازارها
هوش مصنوعی: به تو پیشنهاد میکنم که بدون ترس و نگرانی، خودت را در معرض چالشها قرار ندهی و در فضاهای پرخطر وارد نشوی. در مکانهای ناپسند و پر از دشواریها با ظاهری آسیبپذیر و بیپناه ظاهر نشو.
بسی سال پروردمت در کنار
نگه داشتم از بد روزگار
هوش مصنوعی: برای سالهای طولانی از تو مراقبت کردم و در کنارم نگهات داشتم تا در برابر سختیهای زندگی از تو محافظت کنم.
نه روزان بیاسودمی نی شبان
بدم باغ حسن تو را باغبان
هوش مصنوعی: من نه در روز آرامش داشتم و نه در شب، چون باغبان باغ زیبایی تو بودم.
به سال و مه از دیده ی اشگبار
بدم سر و قد تو را آبیار
هوش مصنوعی: در سال و ماه، با چشمانی پر از اشک، از دور به قامت و چهرهی تو مینگرم و زیباییات را در دل خود زنده میکنم.
بدینگونه کردم گرانمایه ات
که مانم دل آسوده در سایه ات
هوش مصنوعی: به این شکل از تو ارزشمندتر کردم که بتوانم با خیالی راحت در پناه تو بمانم.
کنونم که هنگام پیری رسید
چرا از سرم سایه باید کشید
هوش مصنوعی: اکنون که به سن پیری رسیدهام، چرا باید از سرم سایهای کنار بزنم؟
فسوس آیدم از چنین روی و موی
که بدخواهش از خون دهد شتشوی
هوش مصنوعی: من از دیدن چهره و موی کسی که دشمنش برای او خون میریزد بسیار ناامید و افسردهام.
ازین سرو بالایم آید دریغ
که ناگه ز پای اندر آید به تیغ
هوش مصنوعی: از این درخت بلند و زیبا متأسفم که ناگهان با ضربهای قطع میشود.
چسان زنده مانم به پشت زمین
تو را بینم افتاده از پشت زین
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم همچنان زنده بمانم، در حالی که تو را میبینم که از پشت اسب افتادهای؟
چو شهزاده گفتار مادر شنود
به پاسخ لبان را چو گل بر گشود
هوش مصنوعی: وقتی شاهزاده صحبتهای مادرش را میشنود، بهگونهای جواب میدهد که لبانش مانند گل شکفته میشود.
که ای پرده گی بانوی شاه دین
چه نالی بدینگونه زار و حزین
هوش مصنوعی: ای پردهنشین، بانوی بزرگ دین! چرا اینگونه زاری و ناله میکنی؟
خمش باش وبنشین دمی دربرم
که رازیت پنهان پدید آورم
هوش مصنوعی: بنشین و ساکت باش لحظهای در کنار من، تا بتوانم رازی را که پنهان کردهای، آشکار کنم.
شنیدم که فرموده خیرالبشر
به وحی خداوند پیروزگر
هوش مصنوعی: در گفتار پیامبر بزرگوار، شنیدهام که از سوی خداوند، او به پیروزی و موفقیت دست یافته است.
که با کاروان غم و ابتلا
حسینم رود چون سوی کربلا
هوش مصنوعی: من در حال سفر با کاروان غم و سختیها هستم و مانند حسین به سوی کربلا میروم.
درآندشت هر کس که با اوست یار
شود کشته لب تشنه در کارزار
هوش مصنوعی: در آن دشت هر کس که همراه کسی باشد، مثل یار میشود و در میدانی که در آن جنگ رخ میدهد، کسی است که با وجود تشنگی، جان خود را از دست میدهد.
نماند تنی زنده زیشان به جای
روانشان رود نزد یکتا خدای
هوش مصنوعی: هیچ انسانی زنده از آنها باقی نماند و روحشان به سوی خدایی یگانه میرود.
شهیدان اوراست جاه دگر
به نزد خدا جایگاه دگر
هوش مصنوعی: شهیدان در نزد خداوند مقام و منزلتی متفاوت و والاتر دارند.
یکی مادرا ژرف اندیشه کن
ز فرزند فرزانه بشنو سخن
هوش مصنوعی: یکی مادر عمیق فکر کن که از فرزند پرورشیافتهاش سخن میگوید.
چو گردد پدیدار روز شمار
به پایان جهان را رسد روزگار
هوش مصنوعی: وقتی که روز به شمارش بیفتد و مشخص شود، پایان جهان فرامیرسد و روزگار به انتهای خود میرسد.
یکی روز گردد عیان سهمگین
دگرگون سپهر و دگرسان زمین
هوش مصنوعی: روزی خواهد رسید که تغییرات عظیمی در آسمان و زمین به وضوح مشخص خواهد شد.
شود فاش هر راز بنهفته ای
برآرد سراز خاک هر خفته ای
هوش مصنوعی: هر رازی که پنهان شده است، روزی آشکار خواهد شد و هر چیزی که به خواب رفته، از زیر خاک بیرون خواهد آمد.
هوا آتشین دم زمین آهنین
زحکم خداوند جان آفرین
هوش مصنوعی: هوا گرم و سوزان است و زمین سخت و محکم، همه اینها از فرمان خالق جانهاست.
یکی پل کشیده چوباریک موی
جهیم و جنانش پدید از دو سوی
هوش مصنوعی: یک پل باریک مانند مویی ایجاد شده است و به وسیله آن، زیبایی و جذابیت دو طرف نمایان شده است.
ترازویی آرد خدای جهان
که نیک وبد خلق سنجد بدان
هوش مصنوعی: خداوند ترازویی میآورد که در آن خوبیها و بدیهای انسانها سنجیده میشود.
دل پاک پیغمبران ترسناک
شده چشم نیکان حق درمغاک
هوش مصنوعی: دلهای پاک پیامبران به شدت نگران و ترسان شده است، زیرا چشم کسانی که نیکو هستند، به عمق و تاریکی بیعدالتیها خیره شده است.
زهر سو بسی نامه پران شود
چو رعد آتش تیز غران شود
هوش مصنوعی: از همه طرف نامههای زیادی به پرواز در میآیند، مانند رعد و برق که آتش تندی به پا میکند.
شود دوزخ تفته آتشفشان
به زنجیر در دشت محشر کشان
هوش مصنوعی: در روز قیامت، دوزخی که از آتش سوزان تشکیل شده به زنجیر کشیده میشود و به سمت دشت محشر منتقل میگردد.
بدونیک هر امت ازهر طرف
ستاده رده در رده صف به صف
هوش مصنوعی: هر گروهی از مردم از همه سو در صفی منظم ایستادهاند و به ترتیب در کنار یکدیگر قرار گرفتهاند.
به منبر نشسته رسول خدا (ص)
لوا بر کف شیر حق مرتضی (ع)
هوش مصنوعی: پیامبر خدا (ص) بر منبر نشسته و در دستش پرچم حق و عدالت امیرالمؤمنین علی (ع) است.
زهر سو شهیدان گلگون کفن
خرامند زی آن بزرگ انجمن
هوش مصنوعی: از هر طرف، شهیدان با لباسهای خونین به آرامی در حال حرکتند به خاطر آن جمع بزرگ و محترم.
به گرد اندرون قدسیان را همه
سرودشان به تسبیح در زمزمه
هوش مصنوعی: در دل خود، فرشتگان همه در حال ذکر و تسبیح هستند و به آرامی سرود میخوانند.
درآن روز ای مام ناشادمان
شود چند زن سوی محشر چمان
هوش مصنوعی: در آن روز، ای مادر، ما غمگین خواهیم شد، زیرا چند زن به سوی محشر در حال حرکت هستند.
همه درجهان کرده مردانه کار
پسر داده در راه پروردگار
هوش مصنوعی: تمام مردم در جهان به صورت شجاعانه تلاش کردهاند و پسران را در مسیر خداوند قرار دادهاند.
یکی مادر نامدار وهب
که نامد چو او شیر زن درعرب
هوش مصنوعی: یکی از مادران مشهور و شناخته شده به نام وهب وجود داشت که مانند او در میان زنان عرب، شیر زنی پیدا نمیشود.
به دستش سر پرزخون پسر
نیاز آورد بهر خیرالبشر
هوش مصنوعی: دست او، سر پسر نیاز را به همراه آورد تا خیر و برکت جهانیان را به ارمغان آورد.
دگر مادر چار شیران دین
جگر خون دل افسرده ام النبین
هوش مصنوعی: مادر دیگری که چهار شیر را بزرگ کرده، دلش از غم و اندوهی مملو است که به خاطر دینی که به دوش دارد، احساس فشار و ناراحتی میکند.
سر چادر فرزند فرخ لقا
برد هدیه در نزد عرش خدا
هوش مصنوعی: فرزند خوشبخت، هدیهای را به نزد خداوند در عرش برد.
دو دست علمدار شاهش به کف
برد ارمغان نزد شاه نجف
هوش مصنوعی: دو دست علمدار، هدیهای از طرف شاه را به نزد شاه نجف آورد.
دگر نجمه آرد بردادگر
پر از خون سر قاسم نامور
هوش مصنوعی: باز هم ستارهای نورانی به سمت ما میآید، در حالی که سر قاسم، که نام برجستهای دارد، پر از خون است.
به نزد پدر زینب داغدار
سر هر دو نوباوه آرد نثار
هوش مصنوعی: زینب، دختر بزرگوار، با دلی پر از غم و اندوه به پیش پدر خود میرود و برای او از درد و رنج فقدان دو فرزندش سخن میگوید.
که ناگه فتد در زمین زلزله
شود دشت محشر پراز غلغله
هوش مصنوعی: اگر زمین به یکباره لرزشی تجربه کند، مانند روز قیامت، دشت از سر و صدا پر خواهد شد.
برآید هیاهو زسکان عرش
بلرزد چو سیماب ارکان عرش
هوش مصنوعی: صدای بلندی از سکنه عرش به گوش میرسد و این صدا بهقدری قوی است که مانند جیغ و فریاد میلرزد و ساختمان عرش را تحت تأثیر قرار میدهد.
زیک سورسد جده ام فاطمه (ع)
به گرد اندرش خیل حوران همه
هوش مصنوعی: از آن وقت که به وجود مقدس فاطمه (ع) آشنا شدم، جمعی از حورهای بهشتی دور او جمع شدهاند.
به سر پاک دستار فرخنده شوی
که پر خون شد از تیغ بدخواه اوی
هوش مصنوعی: سراسر سرش را با دستاری پاک و خوشحال بپوشان که به خاطر تیرهای دشمنانش، پر از خون شده است.
به دستیش در طیلسان حسن (ع)
زبانم به دست دگر پیرهن
هوش مصنوعی: وقتی زبانم را به دست کسی میسپارم که مانند حسن (ع) در پیراهن نیکو و زیبایی است، به نوعی میخواهم بگویم که به او اعتماد دارم و از او میآموزم.
روان دست جبریل از پیش روی
پر از خون سر پاک دردست اوی
هوش مصنوعی: روح جبریل با دستانی که پر از خون است، از جلو میگذرد و سر او در دست دارد.
چه سر زیب آغوش خیرالبشر
چراغ دل حیدر نامور
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و محبت آغوش پیامبر بزرگ اسلام اشاره دارد و نشان میدهد که این آغوش میتواند نور و روشنی بخش دل حیدر، که به علی (ع) مشهور است، باشد. به نوعی این اشعار از رابطه عمیق و محبتآمیز بین پیامبر و امیرالمؤمنین سخن میگوید.
درآن عرصه ای مادر تنگدل
بترسم که گردی ز زهرا خجل
هوش مصنوعی: در اینجا، شاعر از فضایی صحبت میکند که مادر همچنان دلشوره دارد، و او از اینکه در چنین جایی نزدیک به معصومیتی همچون وجود مقدس حضرت زهرا قرار بگیرد، ترس و خجالت دارد. به بیان دیگر، احساس نگرانی و حرمت در حضور نورانی و پاک ذات آن بزرگوار را برای خود متصور است.
اگر گویدت بانوی بانوان
که ای مادر اکبر نوجوان
هوش مصنوعی: اگر زنی بزرگ و محترم به تو بگوید که ای مادر پسر جوان و قهرمان،
مگر بود بهتر ز دلبند من
به نزد تو فرزند شمشیر زن
هوش مصنوعی: آیا کسی جز محبوب من، که به نزد تو آمده، بهتر است؟ فرزندی از یک شکست خورده که شمشیر میزند.
چه گویی درآندم جواب بتول
چه عذر آوری بهر دخت رسول
هوش مصنوعی: در آن لحظه چه پاسخی برای دختر پیامبر داری؟ چه دلیلی میتوانی برای او بیاوری؟
چو این راز لیلا ز اکبر شنفت
زگفتن فرو ماند و پاسخ نگفت
هوش مصنوعی: وقتی اکبر این راز لیلا را شنید، از گفتن عاجز ماند و نتوانست پاسخی بدهد.
رهاکرد ازدست خود دامنش
رضا داد تا جان رود از تنش
هوش مصنوعی: او از دست خود رهایی یافت و با رضایت تمام، دامنش را کنار گذاشت تا جانش از بدنش خارج شود.
چو ازمادر وعمه دستور یافت
به آرامگاه برادر شتافت
هوش مصنوعی: زمانی که او از مادر و عمهاش اجازه گرفت، به سمت آرامگاه برادرش رفت.
درآن لحظه سجاد (ع) بی توش بود
به بستر درافتاده مدهوش بود
هوش مصنوعی: در آن لحظه، سجاد (علیهالسلام) به خاطر بینوازی و اندوه، به شدت تحت تأثیر قرار گرفته و بیحال بر روی بستر افتاده بود.

الهامی کرمانشاهی