گنجور

بخش ۹۱ - رفتن ح علی اکبر علیه السلام به وداع اهل حرم

چو زو بانوان آگهی یافتند
به دیدار آن ماه بشتافتند
گرفتند گردش همه مویه ساز
سوی خیمه بردند با خویش باز
یکی رخ به چهر دلاراش سود
یکی چشم خود زار بر پاش سود
چو زینب برآن روی و مو بنگرید
همه روی و موی پیمبر (ص) بدید
بگفت ای نبی و علی را همال
بیازنده بالا و فرخ جمال
چسان سوی پرده سرا آمدی
همانا به بدرود ما آمدی
ز فرخ گهر هاشمی زاده گان
وزان نامداران و آزاده گان
در این دشت کین جزتو برجانماند
درین باغ که سرو بالا نماند
زباد ستم اندرین کارزار
نهال علی گشت بی برگ وبار
تواز مرگ خود ای برومند شاخ
مکن تنگ برما جهان فراخ
بدو پاسخ آورد شهزاده باز
که ای بانوی بانوان حجاز
به دستوری دادگر شهریار
نمودستم اندیشه ی کار زار
مرا عشق او می برد بی دریغ
بدینسان بر زخم پیکان و تیغ
ندیدی که یاران فرخنده شاه
چه کردند در پهنه ی رزمگاه
پدر را – پسر – یارو غمخوار به
به پیکار دشمن مددکار به
نبینی برادرت تنها سوار
ستاده ست در پهنه ی کارزار
سپاهی ابا نیزه ی تن گداز
به رزمش چو گرگان دهن کرده باز
تو نک می پسندی که برشاه چیر
شود خصم و من بنگرم خیر خیر
بسی کرده با عمه زینگونه یاد
به شیرین زبانی شکیبش بداد
چو از گفتگو گشت زینب خموش
برآورد لیلا چو مجنون خروش
ز غم دست برسر زد وکند موی
به زیبا جوان خود آورد روی

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو زو بانوان آگهی یافتند
به دیدار آن ماه بشتافتند
هوش مصنوعی: وقتی که آن بانوان از حضور او مطلع شدند، به سرعت به دیدارش رفتند.
گرفتند گردش همه مویه ساز
سوی خیمه بردند با خویش باز
هوش مصنوعی: همه به شدت ناراحت و غمگین شدند و به سمت خیمه حرکت کردند و با خودشان آن حالت اندوه را همراه بردند.
یکی رخ به چهر دلاراش سود
یکی چشم خود زار بر پاش سود
هوش مصنوعی: یکی به چهرهٔ دل‌برش نگاه می‌کند و دیگری نگاهی زار به پای او دارد.
چو زینب برآن روی و مو بنگرید
همه روی و موی پیمبر (ص) بدید
هوش مصنوعی: وقتی زینب به چهره و موهای پیامبر نگاه کرد، تمام زیبایی‌های او را مشاهده کرد.
بگفت ای نبی و علی را همال
بیازنده بالا و فرخ جمال
هوش مصنوعی: گفت: ای پیامبر، علی نیز هم‌پایه توست، که بلندمرتبه و خوش‌چهره است.
چسان سوی پرده سرا آمدی
همانا به بدرود ما آمدی
هوش مصنوعی: چگونه به جایگاه پرده‌نشینی آمدی، در واقع به خاطر وداع ما آمدی.
ز فرخ گهر هاشمی زاده گان
وزان نامداران و آزاده گان
هوش مصنوعی: از نسل فرخنده و نیکوکار هاشمیان و از میان نام‌آوران و آزادگان.
در این دشت کین جزتو برجانماند
درین باغ که سرو بالا نماند
هوش مصنوعی: در این دشت جنگ و کینه، کسی جز تو بر جان ما باقی نمانده است و در این باغ نیز مانند سرو بلند، هیچ چیز دیگری نمانده است.
زباد ستم اندرین کارزار
نهال علی گشت بی برگ وبار
هوش مصنوعی: در این میدان پر از ظلم و ستم، درخت علی بی برگ و بار شده است.
تواز مرگ خود ای برومند شاخ
مکن تنگ برما جهان فراخ
هوش مصنوعی: ای جوان شجاع، مرگ خود را به خاطر ما تنگ نکن، زیرا جهان برای ما وسیع و بزرگ است.
بدو پاسخ آورد شهزاده باز
که ای بانوی بانوان حجاز
هوش مصنوعی: پاسخ شهزاده به او این بود که ای بانوی بزرگ و برتر در میان بانوان حجاز،
به دستوری دادگر شهریار
نمودستم اندیشه ی کار زار
هوش مصنوعی: به فرمان پادشاه عادل، درباره اقدام و نقشه جنگ فکر کردم.
مرا عشق او می برد بی دریغ
بدینسان بر زخم پیکان و تیغ
هوش مصنوعی: عشق او به قدری قوی است که به طور بی‌دریغ و بدون هیچ نگرانی مرا به سمت خودش می‌کشاند، حتی اگر در مسیر این عشق دچار درد و زخم شوم.
ندیدی که یاران فرخنده شاه
چه کردند در پهنه ی رزمگاه
هوش مصنوعی: آیا نمی‌بینی که دوستان و یاران شاه خوشبخت چه کارهایی در میدان جنگ انجام دادند؟
پدر را – پسر – یارو غمخوار به
به پیکار دشمن مددکار به
هوش مصنوعی: پدر، پسر و دوست همگی در کنار هم هستند، پدر یاری بخش و حمایت کننده، پسر نیز در میدان نبرد کمک حال و همراهی است که در زمان سختی‌ها به جنگ با دشمن می‌پردازد.
نبینی برادرت تنها سوار
ستاده ست در پهنه ی کارزار
هوش مصنوعی: اگر ببینی برادرت در میدان نبرد تنها ایستاده است، از او غافل نشو.
سپاهی ابا نیزه ی تن گداز
به رزمش چو گرگان دهن کرده باز
هوش مصنوعی: سپاهی با نیزه‌ای که بدن را می‌سوزاند، در جنگش مانند گرگانی است که دهانشان را باز کرده‌اند.
تو نک می پسندی که برشاه چیر
شود خصم و من بنگرم خیر خیر
هوش مصنوعی: تو خوش نمی‌داری که دشمن بر شاه پیروز شود و من هم تنها به خیر و خوبی نگاه می‌کنم.
بسی کرده با عمه زینگونه یاد
به شیرین زبانی شکیبش بداد
هوش مصنوعی: در این مصراع، شاعر به یادآوری و اشاره به گفتگوهای شیرین و دلنشین با عمویش می‌پردازد و از صبر و شکیبایی او سخن می‌گوید. این یادآوری نشان‌دهنده روابط نزدیک و محبت‌آمیز میان آن‌هاست.
چو از گفتگو گشت زینب خموش
برآورد لیلا چو مجنون خروش
هوش مصنوعی: وقتی زینب از صحبت کردن سکوت کرد، لیلا مانند مجنون فریاد زد.
ز غم دست برسر زد وکند موی
به زیبا جوان خود آورد روی
هوش مصنوعی: از روی غم، دستش را بر سر گذاشت و موهایش را کند و به جوان زیبا رویی نگاه کرد.