گنجور

بخش ۸۸ - در مقدمه ی شهادت ح علی اکبر(ع) و شکایت از روزگار غدار گوید

چو رزم سپهبد به پایان رسید
سخن باید از رزم اکبر شنید
برا ای دل از سینه وقت غم است
به هش باش هنگامه ی ماتم است
ولی سخت باید چو خاراستان
که تاب آورد اندرین داستان
یکی خطبه آغازم ایدون به درد
بنالم ازین گنبد گرد گرد
که یک لحظه بر کام نیکان نگشت
بدان را همی نیک بد سر گذشت
به خاک آورد تاج آزاده گان
به کام دل اهرمن زاده گان
به فرجام آن را که خواندنش یار
برآرد ز جان ناگهانش دمار
زکس آب شرمش نیاید به روی
به بازیچه ماند همه کار اوی
برویاند از باغ شاخی بلند
کند باغبان رابدو پایبند
چو پر مایه گردید وبالا کشید
یکی باد جانکاه آرد پدید
بپیچد در آن شاخ او بشکند
دل باغبانش پر از خون کند
نه با پیر مهرش نه برنا نه خرد
خنک آنکه مهرش ز خاطر سترد
الا ای جوانان خورشید چهر
مباشید ایمن ز گشت سپهر
منازید بر قد دلجوی خویش
وزان پر شکن مشکبو موی خویش
بسا راست بالا چو تیر آسمان
خم آرد بدو همچو پشت کمان
بسا مهروش چهره ی تابناک
شود کاسته چون مه نو به خاک
جوانان بسی بهتر ازما سپهر
بپرورد و از جمله ببرید مهر
همه خوب دیدار و نیکو سرشت
چو خرم بهار ودل آرا بهشت
همه رسته شمشادشان برسمن
زگل بسته آذین به سرو چمن
به زندان گورند خوابیده زار
بود روزی آن جمله را مور ومار
همان پیکر همچو سرو بلند
جدا گشته از یکدگر بند بند
زهر بند ایشان نواها چو نی
برآید که ای نوجوانان حی
چو دامن کشان سوی ما بگذرید
ز ناکامی ما به یاد آورید
بدان برز وبالا و آن فر ویال
که داری کنون نوجوانا مبال
سر آرد جهان روز برنایی ات
زتن بگسلاند توانایی ات
گرت نسترن زار باشد رخان
ورت زلفکان چون بنفشه ستان
چو اندر رسد پیری آن نسترن
شود زرد گل وان بنفشه سمن
به هر جای هامون که پا می نهی
به عبرت ببین تا کجا می نهی
گشایی اگر چشم دل بر جهان
ببینی چه در خاک دارد نهان
چه زلفان مشگین چه چشمان مست
چه لب های میگون صهبا پرست
بسی تن به زیر زمین گشته خاک
به پاکیزه گی بهتر از جان پاک
کجا یوسف و آن دلارا جمال
که از خوبرویان نبودش همال
شد از دوری اش چشم یعقوب کور
به بر درکشیدش زلیخای گور
کجا احمد مرسل آن جان پاک
که برعرش رفتی چو بر روی خاک
کجا مرتضی صاحب انما
که ذاتش بسودی به ذات خدا
کجا مجتبی نور چشم بتول
که بر دوش خود می نهادش رسول
کجا آن جوانان هاشم نژاد
که درکربلا رفت جانشان به باد
سراسر جهان چشم ایشان بدوخت
شگفتا دلش چون بدیشان بسوخت
به ویژه جوان شه تشنه کام
علی اکبر آن شبه خیرالانام
که چون او جوانی ز مادر نزاد
به دیدار زیبا و روشن نهاد
جوانان پس از مرگ این نوجوان
ممانید دلشاد و آسوده جان
به رعنا جوانی اگر بگذرید
از آن گهر زیبا به یاد آورید
چو شاخ گل تازه جنبد زباد
ز سرو قد اکبر آرید زیاد
خداوند هر آشکار و نهان
اگر جز جهان بقا وین جهان
طرازد هزاران جهان دگر
چو اکبر نیارد جوان دگر

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو رزم سپهبد به پایان رسید
سخن باید از رزم اکبر شنید
هوش مصنوعی: وقتی نبرد اصلی به پایان می‌رسد، باید از جنگ بزرگتری که نام اکبر دارد، صحبت کرد.
برا ای دل از سینه وقت غم است
به هش باش هنگامه ی ماتم است
هوش مصنوعی: ای دل، برای تو زمانی است که باید به فکر غم باشی، چرا که دوره‌ای از اندوه و سوگ در پیش است.
ولی سخت باید چو خاراستان
که تاب آورد اندرین داستان
هوش مصنوعی: اما باید مانند سنگ سخت باشید تا بتوانید در این ماجرا پایداری کنید.
یکی خطبه آغازم ایدون به درد
بنالم ازین گنبد گرد گرد
هوش مصنوعی: من برای آغاز سخن خطبه‌ای می‌خوانم تا از این دنیای پر درد و مشکل شکایت کنم.
که یک لحظه بر کام نیکان نگشت
بدان را همی نیک بد سر گذشت
هوش مصنوعی: در اینجا صفاتی از نیکان بیان شده است که حتی یک لحظه هم از خوشی‌ها و لذت‌های زندگی شان دور نمانده‌اند و تمامی اوصاف نیکو به آنها تعلق دارد.
به خاک آورد تاج آزاده گان
به کام دل اهرمن زاده گان
هوش مصنوعی: تاج و مقام آزاده‌ها به زمین افتاده و خواسته‌های بدخواهان برآورده شده است.
به فرجام آن را که خواندنش یار
برآرد ز جان ناگهانش دمار
هوش مصنوعی: به نتیجه‌اش می‌رسیم که هر آن‌کس که او را بخواند، ناگهان رویاها و آرزوهایش به اوج می‌رسد و زندگی‌اش دگرگون می‌شود.
زکس آب شرمش نیاید به روی
به بازیچه ماند همه کار اوی
هوش مصنوعی: انسانی که از خداوند شرم داشته باشد، به او روی نمی‌آورد و زندگی‌اش به همین اندازه سطحی و بی‌معنا می‌شود.
برویاند از باغ شاخی بلند
کند باغبان رابدو پایبند
هوش مصنوعی: از باغ، شاخه‌ای بلند می‌روید که باغبان را به خود سرگرم و مشغول می‌کند.
چو پر مایه گردید وبالا کشید
یکی باد جانکاه آرد پدید
هوش مصنوعی: وقتی که چیزی ارزشمند و با ارزش می‌شود و به اوج می‌رسد، ناگهان یک بلای بزرگ و خطرناک به وجود می‌آید.
بپیچد در آن شاخ او بشکند
دل باغبانش پر از خون کند
هوش مصنوعی: گل‌ها در شاخ و برگ درختان می‌رقصند و دل باغبان را با زیبایی و درد از عشق پر می‌کنند.
نه با پیر مهرش نه برنا نه خرد
خنک آنکه مهرش ز خاطر سترد
هوش مصنوعی: نه با فرد مسن‌اش، نه با جوان‌اش، نه با فرد خردمند، که خوشا به حال کسی که محبت‌اش را از یاد برده است.
الا ای جوانان خورشید چهر
مباشید ایمن ز گشت سپهر
هوش مصنوعی: ای جوانان، همچون خورشید درخشان باشید و از تغییرات و بی‌ثباتی‌های زندگی در امان نمانید.
منازید بر قد دلجوی خویش
وزان پر شکن مشکبو موی خویش
هوش مصنوعی: با دلجوی زیبا و با طراوت خود بحث نکنید و از آنچه که در موی خوشبو و پرپشت شماست، لذت ببرید.
بسا راست بالا چو تیر آسمان
خم آرد بدو همچو پشت کمان
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد با وجود قدرت و توانایی زیاد، ممکن است در برابر فشارها و چالش‌ها به راحتی خم شوند، همانطور که تیر در آسمان ممکن است به خاطر کشش کمان، دچار انحنا شود.
بسا مهروش چهره ی تابناک
شود کاسته چون مه نو به خاک
هوش مصنوعی: بسیاری از چهره‌های زیبا و درخشان ممکن است به مرور زمان مانند ماه نو کم‌نور و کمرنگ شوند.
جوانان بسی بهتر ازما سپهر
بپرورد و از جمله ببرید مهر
هوش مصنوعی: جوانان بسیار بهتر از ما هستند، زیرا آسمان آن‌ها را پرورده و از سایرین الماس گرانبها ساخته است.
همه خوب دیدار و نیکو سرشت
چو خرم بهار ودل آرا بهشت
هوش مصنوعی: همه افراد زیبا و باصفا هستند، مانند بهار خوشبو و دل‌نواز که بهشتی را به تصویر می‌کشد.
همه رسته شمشادشان برسمن
زگل بسته آذین به سرو چمن
هوش مصنوعی: تمام درختان شمشاد خود را از گل تزیین کرده‌اند و به سروها زینت چمن بخشیده‌اند.
به زندان گورند خوابیده زار
بود روزی آن جمله را مور ومار
هوش مصنوعی: روزی تمام موجودات زنده مانند مور و مار در گور به خواب رفته بودند و حالتی غم‌انگیز داشتند.
همان پیکر همچو سرو بلند
جدا گشته از یکدگر بند بند
هوش مصنوعی: انسانی با قامت بلند و صاف مانند سرو، از یکدیگر جدا شده و حالت‌های مختلفی از هم را تجربه می‌کند.
زهر بند ایشان نواها چو نی
برآید که ای نوجوانان حی
هوش مصنوعی: صدای دل‌انگیز آن‌ها به مانند نیی به گوش می‌رسد و به جوانان می‌گوید که از عشق و جذابیت زندگی لذت ببرند.
چو دامن کشان سوی ما بگذرید
ز ناکامی ما به یاد آورید
هوش مصنوعی: وقتی که او با دامن خود به سمت ما می‌آید، یادتان باشد که ما چه ناکامی‌هایی را تجربه کرده‌ایم.
بدان برز وبالا و آن فر ویال
که داری کنون نوجوانا مبال
هوش مصنوعی: بیدار باش و به علو و بزرگی خود در زندگی‌ات توجه کن، ای جوان، که باید به آنچه داری، ارج بگذاری و بی‌محابا رفتار نکنی.
سر آرد جهان روز برنایی ات
زتن بگسلاند توانایی ات
هوش مصنوعی: دنیا و تمام زیبایی‌هایش روزی از تو جدا خواهد شد و توانایی‌هایت را از تو خواهد گرفت.
گرت نسترن زار باشد رخان
ورت زلفکان چون بنفشه ستان
هوش مصنوعی: اگر چهره‌ات همچون گل نسترن غمگین باشد، زلف‌هایت چون بنفشه زیبا و دلربا به نظر می‌رسند.
چو اندر رسد پیری آن نسترن
شود زرد گل وان بنفشه سمن
هوش مصنوعی: زمانی که پیری به سراغ نسترن می‌آید، رنگ گلش زرد می‌شود و آن بنفشه هم به حالت سمن تغییر می‌کند.
به هر جای هامون که پا می نهی
به عبرت ببین تا کجا می نهی
هوش مصنوعی: هر جا که قدم می‌گذاری، با دقت ببین که چه درس‌ها و تجربیاتی در آنجا وجود دارد و به چه جاهایی قدم می‌گذاری.
گشایی اگر چشم دل بر جهان
ببینی چه در خاک دارد نهان
هوش مصنوعی: اگر با چشم دل به جهان نگاه کنی، می‌توانی ببینی که در خاک چه چیزهای ارزشمندی پنهان است.
چه زلفان مشگین چه چشمان مست
چه لب های میگون صهبا پرست
هوش مصنوعی: دارای زلف‌های سیاه و چشمان سکرآور است و لب‌هایش مانند می‌گون، مورد پرستش است.
بسی تن به زیر زمین گشته خاک
به پاکیزه گی بهتر از جان پاک
هوش مصنوعی: بسیاری از بدن‌ها به زیر خاک رفته‌اند که پاک‌تر از جان‌های پاک‌اند.
کجا یوسف و آن دلارا جمال
که از خوبرویان نبودش همال
هوش مصنوعی: کجا می‌توان یوسف و آن زیبای دلربا را یافت که در میان زیبارویان هیچ کس به او نمی‌رسد؟
شد از دوری اش چشم یعقوب کور
به بر درکشیدش زلیخای گور
هوش مصنوعی: چشم یعقوب از شدت دوری او نابینا شد و در این میان، زلیخا را که در گور آرمیده است، به یاد آورد.
کجا احمد مرسل آن جان پاک
که برعرش رفتی چو بر روی خاک
هوش مصنوعی: کجا می‌توان یافت آن احمد فرستاده، آن روح پاک که وقتی بر عرش رفت، مانند زمانی که بر روی زمین بود، با آرامش و وقار حرکت کرد؟
کجا مرتضی صاحب انما
که ذاتش بسودی به ذات خدا
هوش مصنوعی: کجا می‌توانی مرتضی را پیدا کنی، کسی که وجودش با وجود خداوند پیوند خورده است؟
کجا مجتبی نور چشم بتول
که بر دوش خود می نهادش رسول
هوش مصنوعی: کجا می‌توان مجتبی، که نور چشم حضرت بتول است، را یافت در حالی که رسول خدا او را بر دوش خود می‌گذاشت؟
کجا آن جوانان هاشم نژاد
که درکربلا رفت جانشان به باد
هوش مصنوعی: کجاست آن جوانان از نسل هاشم که در کربلا جان خود را فدای ایمان و اعتقاد کردند؟
سراسر جهان چشم ایشان بدوخت
شگفتا دلش چون بدیشان بسوخت
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده که نگاه و توجه آن‌ها به کل جهان معطوف شده است، و جالب است که دل خود آن شخص به خاطر محبت و تعلقش به آن‌ها می‌سوزد.
به ویژه جوان شه تشنه کام
علی اکبر آن شبه خیرالانام
هوش مصنوعی: به خصوص علی اکبر، جوانی که در آن شب تشنه و با عطش به حقایق زندگی بود.
که چون او جوانی ز مادر نزاد
به دیدار زیبا و روشن نهاد
هوش مصنوعی: به گونه‌ای که او جوانی نیست که از مادر به دنیا آمده باشد، بلکه به خاطر زیبایی و روشنی او در نظرها جلوه می‌کند.
جوانان پس از مرگ این نوجوان
ممانید دلشاد و آسوده جان
هوش مصنوعی: جوانان، پس از مرگ این نوجوان، مراقب باشید که دل شاد و آرام داشته باشید.
به رعنا جوانی اگر بگذرید
از آن گهر زیبا به یاد آورید
هوش مصنوعی: اگر به زیبای جوانی عبور کنید، آن زیبایی ارزشمند را به یاد داشته باشید.
چو شاخ گل تازه جنبد زباد
ز سرو قد اکبر آرید زیاد
هوش مصنوعی: وقتی که شاخه‌های گل به‌خاطر نسیم تازه حرکت می‌کنند، قد بلند سرو بزرگ نیز بیشتر به چشم می‌آید.
خداوند هر آشکار و نهان
اگر جز جهان بقا وین جهان
هوش مصنوعی: خداوند هر چیزی که ظاهر و پنهان است، اگر غیر از این جهان پایدار و این دنیای فانی باشد، وجود ندارد.
طرازد هزاران جهان دگر
چو اکبر نیارد جوان دگر
هوش مصنوعی: اگر هزاران جهان دیگر هم باشند، مانند اکبر جوانی نخواهد آمد.