بخش ۸۷ - آب بردن ح – ابوالفضل علیه السلام به خیام
چو یک لخت شاه و سپهدار راد
بکشتند ز آن فرقه ی بد نژاد
پراکنده گشتند از پیش راه
شهنشه به جا ماند در رزمگاه
سپهبد چو بر کودکان بنگریست
بدانها چو ابر بهاری گریست
فرو ریخت لختی چو ازدیده اشگ
خروشان گرفت از بر دوش مشگ
درمشگ را چون سپهبد گشود
به مشک اندرون اندکی آب بود
زبسیاری تشنگی و آب کم
سپهبد غمی بر فزودش به غم
فرو ماند درانده کای خویش
سراز حیرت وشرمساری به پیش
به ناگاه از پهنه ی رزمگاه
به گوش آمدش بانک فرخنده شاه
که هر دم خروشد چو غرنده میغ
زند بر سر وترک بد خواه تیغ
دگر بارمردانه از جای جست
علم بر گرفت وبه زین بر نشست
چو شیر دژ آگاه بر زد خروش
به اهریمنان تاخت همچون سروش
به دستش یکی دشنه ی سردرو
چو در پیکر آسمان ماه نو
بیامد بزد پشت بر پشت شاه
چو اندر پس مهر تابنده ماه
نمودند آن هر دو پیروز جنگ
دگر باره بر کوفیان کار تنگ
پدیدار شد در جهان رستخیز
ببست از تن کشته راه ستیز
سران سپه با دلی پرحذر
سرآسیمه رفتند پیش عمر
که هان ای سپهبد به فریاد رس
که فریادرس نیست غیر ازتوکس
اگر ساعتی دیگر این هردومرد
بجویند با ما بدینسان نبرد
نماند تنی از سواران به زین
سرآید به ما کار ناورد وکین
بدیشان چنین گفت آن بد سگال
که با چاره اختر شود پایمال
دراین کار دشوار این است رای
که برخی ز گردان رزم آزمای
بدارند خودرا زشمشیر پاس
نیارند در دل از ایشان هراس
بتازند و با کوشش و بند وزور
نمایند شه را ز سالار دور
چو گشتند دور آن دو از یکدگر
به هر یک گروهی شدی حمله ور
سپاهی به یکتن چو یازند دست
درآید ز پا گر بود پیل مست
برفتند زانگونه کردند کار
جدا ماند سالار از شهریار
بکوشید یک لخت شیر جوان
زخون گوان کرد جوها روان
بدانسان کزین پیش کردم رقم
دو دست علمدار دین شد قلم
بیفتاد از پای، سر و بلند
به خون خفته نیال وبرزورمند
شهنشاه را نزد خود باز خواند
به بالین اوشاه مرکب براند
همه شرح آن حال گفتیم باز
بدان بنگرد هر که دارد نیاز
بخش ۸۶ - رفتن ح سیدالشهدا به یاری برادر و جنگ آن دو برادر با سپاه کوفیان: برآورده برنده تیغ دوسربخش ۸۸ - در مقدمه ی شهادت ح علی اکبر(ع) و شکایت از روزگار غدار گوید: چو رزم سپهبد به پایان رسید
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو یک لخت شاه و سپهدار راد
بکشتند ز آن فرقه ی بد نژاد
هوش مصنوعی: وقتی که سردار و شاه را از آن گروه بدسرشت به یکباره کشتند.
پراکنده گشتند از پیش راه
شهنشه به جا ماند در رزمگاه
هوش مصنوعی: سپاهیان از مقابل شاه پراکنده شدند و او در میدان نبرد تنها ماند.
سپهبد چو بر کودکان بنگریست
بدانها چو ابر بهاری گریست
هوش مصنوعی: وقتی فرمانده به کودکان نگاه کرد، مانند ابرهای بهاری اشک ریخت.
فرو ریخت لختی چو ازدیده اشگ
خروشان گرفت از بر دوش مشگ
هوش مصنوعی: ناگهان، اشکهایش مثل سیلابی روان از چشمانش سرازیر شد و بر دوش دلبری که مشکی را بر دوش داشت، افتاد.
درمشگ را چون سپهبد گشود
به مشک اندرون اندکی آب بود
هوش مصنوعی: زمانی که سپهبد در مشگ را باز کرد، درون آن کمی آب وجود داشت.
زبسیاری تشنگی و آب کم
سپهبد غمی بر فزودش به غم
هوش مصنوعی: سپهبد که به شدت دچار تشنگی شده و آب کافی در دسترس ندارد، به غمش افزوده میشود.
فرو ماند درانده کای خویش
سراز حیرت وشرمساری به پیش
هوش مصنوعی: در این بیت، شخصی به حالتی دچار شده که در برابر خودش و احساساتش احساس حیرت و شرمساری میکند. او نمیتواند به درستی به خود و ویژگیهایش فکر کند و در نتیجه در نوعی سردرگمی و خجالت به سر میبرد.
به ناگاه از پهنه ی رزمگاه
به گوش آمدش بانک فرخنده شاه
هوش مصنوعی: ناگهان صدای خوشی از میدان نبرد به گوشش رسید که خبر از پیروزی و شادی شاه میداد.
که هر دم خروشد چو غرنده میغ
زند بر سر وترک بد خواه تیغ
هوش مصنوعی: هر لحظهای که صدای طنینافکنی برخیزد، مثل طوفانی که به جنگ آزارگران میافتد.
دگر بارمردانه از جای جست
علم بر گرفت وبه زین بر نشست
هوش مصنوعی: مردی دیگر به شکل شجاعانه از جا برخاست، علم را برداشت و بر زین نشست.
چو شیر دژ آگاه بر زد خروش
به اهریمنان تاخت همچون سروش
هوش مصنوعی: شیر دژ، با آگاهی و قدرت خود، به صدا درآمد و همچون سروش، به سوی اهریمنان حملهور شد.
به دستش یکی دشنه ی سردرو
چو در پیکر آسمان ماه نو
هوش مصنوعی: او در دستانش یک دشنه سرد دارد که مانند ماه نو در آسمان، درخشندگی خاصی دارد.
بیامد بزد پشت بر پشت شاه
چو اندر پس مهر تابنده ماه
هوش مصنوعی: او به نزدیکی شاه آمد و پشت او را زد، مانند اینکه در پس نور درخشان ماه ایستاده باشد.
نمودند آن هر دو پیروز جنگ
دگر باره بر کوفیان کار تنگ
هوش مصنوعی: آن دو نفر پیروز دوباره بر کوفیان شدند و اوضاع را برای آنها سخت کردند.
پدیدار شد در جهان رستخیز
ببست از تن کشته راه ستیز
هوش مصنوعی: در جهان برزخ، حادثهای بزرگ رخ داد و در میان درگیریها و جنگها، جانباختهای به معرکه آمده است.
سران سپه با دلی پرحذر
سرآسیمه رفتند پیش عمر
هوش مصنوعی: سران سپاه با دلی نگران و ترسیده، به سرعت به سوی عمر رفتند.
که هان ای سپهبد به فریاد رس
که فریادرس نیست غیر ازتوکس
هوش مصنوعی: ای سپهبد، به کمک بیایید که جز تو کسی برای فریادرس و یاری کردن نیست.
اگر ساعتی دیگر این هردومرد
بجویند با ما بدینسان نبرد
هوش مصنوعی: اگر این دو مرد کمی بیشتر تلاش کنند، با ما به همین شکل نبرد خواهند کرد.
نماند تنی از سواران به زین
سرآید به ما کار ناورد وکین
هوش مصنوعی: هیچ سوارکاری بر زین باقی نمانده است که بتواند به ما کمک کند و از این وضعیت نجاتمان دهد.
بدیشان چنین گفت آن بد سگال
که با چاره اختر شود پایمال
هوش مصنوعی: او به آن بدخواه گفت که با تدبیر و نقشهات، ستاره حوادث نمیتواند تو را به خاک افکند.
دراین کار دشوار این است رای
که برخی ز گردان رزم آزمای
هوش مصنوعی: در این کار سخت، نظراتی وجود دارد که برخی از جنگجویان آزموده ارائه میدهند.
بدارند خودرا زشمشیر پاس
نیارند در دل از ایشان هراس
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که افرادی که از قدرت و توانایی خود مطمئن هستند، نیازی به نشان دادن آن ندارند و در دلشان هیچ ترسی از دیگران احساس نمیکنند. آنها خود را از خطرات و تهدیدات حفظ میکنند و به همین دلیل آرامش دارند.
بتازند و با کوشش و بند وزور
نمایند شه را ز سالار دور
هوش مصنوعی: در این بیت به تصویر کشیده شده که عدهای با تلاش و استفاده از قدرت و فشار سعی میکنند که پادشاهی را از مقام و منزلت خود دور کنند.
چو گشتند دور آن دو از یکدگر
به هر یک گروهی شدی حمله ور
هوش مصنوعی: زمانی که آن دو از یکدیگر دور شدند، هر یک به گروهی پیوست و بر آنها حمله کردند.
سپاهی به یکتن چو یازند دست
درآید ز پا گر بود پیل مست
هوش مصنوعی: اگر یک انسان به تنهایی با سربازانی مواجه شود، حتی اگر قدرتش مانند فیل باشد، از پا میافتد و تسلیم میشود.
برفتند زانگونه کردند کار
جدا ماند سالار از شهریار
هوش مصنوعی: آنها رفتند و به آن شکل عمل کردند، به طوری که رهبر از پادشاه جدا ماند.
بکوشید یک لخت شیر جوان
زخون گوان کرد جوها روان
هوش مصنوعی: یکی از شیرهای جوان به شدت تلاش میکند و خون او باعث میشود که جریانها به حرکت درآیند.
بدانسان کزین پیش کردم رقم
دو دست علمدار دین شد قلم
هوش مصنوعی: به کسی که پیش از این من او را آماده کردهام، دو دست را به عنوان نشانهای از صداقت و رهبری دین به او تقدیم کردم.
بیفتاد از پای، سر و بلند
به خون خفته نیال وبرزورمند
هوش مصنوعی: به زمین افتاد و سرش به خون آغشته شد، اما هنوز هم روحیهاش قوی و استوار است.
شهنشاه را نزد خود باز خواند
به بالین اوشاه مرکب براند
هوش مصنوعی: پادشاه را به نزد خود فراخواند و در کنار او نشست و بر تخت خود که همچون اسبی است سوار شد.
همه شرح آن حال گفتیم باز
بدان بنگرد هر که دارد نیاز
هوش مصنوعی: ما تمام زوایای آن وضعیت را بیان کردیم، حال هر کسی که به آن محتاج است، دوباره به آن نگاه کند.

الهامی کرمانشاهی