بخش ۸۰ - وصیت حضرت ابوالفضل به امام علیه السلام و شهادت آنجناب
بگفتا که ای شاه یزدانشناس
به پروردگار جهان مرسپاس
که دادم به راهت سرو جان پاک
نبردم من این آرزو را به خاک
دم آخرینم رسیدی به سر
تن از بوی تو یافت جانی دگر
کنون گر رسد مرگ من باک نیست
که انجا م هر زنده جز خاک نیست
سه خواهش مرا هست ای شهریار
زراه کرم سوی من گوش دار
نخستین بود تا روانم به تن
مبر سوی خیمه تن چاک من
که از کودکان توام شرمسار
ز ناوردن آب شیرین گوار
دوم آنکه درماتم من منال
مکن گریه اندر بر بدسگال
چو گریی تو بدخواه خندان شود
به کین خواستن تیز دندان شود
سیم آنکه گفتی که از همرهان
نمابد درین روز کس زنده جان
مگر سید الساجدین پور من
که باشد پس از من امام زمن
ازین درچو رفتی به سوی حرم
چنین کن سفارش بدان محترم
که چون جای گیری به یثرب دیار
رها گشتی از پیچش روزگار
ز عمت دو کودک بود درسرای
به جا مانده دل خسته و غمفزای
تو آن نورسان را پرستار باش
زهر بد به گیتی نگهدار باش
یتیم اند مشکن دل زارشان
پدروار بنگر به دیدارشان
به گفتار او شه بنالید سخت
فرو ریخت خون از مژه لخت لخت
سترداز رخ و چشم او خون و خاک
ببوسیدش آن چهره ی تابناک
جوان دیده بر روی شه برگشاد
کشیدآه واندر برش جان بداد
خنک دوستداری که در پای یار
چو جان داد یار آردش در کنار
بخش ۷۹ - اززین افتادن ح ابوالفضل: برادر برادرت را بازیاببخش ۸۱ - شهادت حضرت عباس علیه السلام: چو از دامگاه بلا رسته شد
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بگفتا که ای شاه یزدانشناس
به پروردگار جهان مرسپاس
هوش مصنوعی: او گفت: ای پادشاهی که خداوند را میشناسی، شکر و سپاس تو را به صاحبنظر جهان نرسانم.
که دادم به راهت سرو جان پاک
نبردم من این آرزو را به خاک
هوش مصنوعی: من به خاطر تو جان و سرودم را فدای راهت کردم، اما نتوانستم این آرزو را به زمین بگذارم و فراموش کنم.
دم آخرینم رسیدی به سر
تن از بوی تو یافت جانی دگر
هوش مصنوعی: در لحظههای پایانی زندگیام به تو رسیدم و از عطر تو، جان تازهای یافتم.
کنون گر رسد مرگ من باک نیست
که انجا م هر زنده جز خاک نیست
هوش مصنوعی: اکنون که مرگ من فرا رسد، هیچ نگران نیستم، زیرا در آنجا هر زندهای تنها خاک است.
سه خواهش مرا هست ای شهریار
زراه کرم سوی من گوش دار
هوش مصنوعی: ای پادشاه محترم، من سه آرزو دارم؛ از سوی رحم و لطف خود به من توجه کن.
نخستین بود تا روانم به تن
مبر سوی خیمه تن چاک من
هوش مصنوعی: تا زمانی که روح من به بدنم پیوند دارد، به سمت خیمهام نروید، زیرا کمر من دچار آسیب و زخم است.
که از کودکان توام شرمسار
ز ناوردن آب شیرین گوار
هوش مصنوعی: به خاطر نیاوردن آب شیرین و گوارا، از کودکان تو خجالت میکشم.
دوم آنکه درماتم من منال
مکن گریه اندر بر بدسگال
هوش مصنوعی: دوم اینکه در غم من ناراحتی نکن، در کناری بر بدسگال (کسی که خوب نیست) گریه نکن.
چو گریی تو بدخواه خندان شود
به کین خواستن تیز دندان شود
هوش مصنوعی: وقتی تو گریه میکنی، دشمنان بهخاطر شادی از درد تو خوشحال میشوند و با خشم و کینه به تو حمله میکنند.
سیم آنکه گفتی که از همرهان
نمابد درین روز کس زنده جان
هوش مصنوعی: کسی که گفتهای در این روز هیچکس از همراهان زنده نمیماند، به سیمی اشاره میکند.
مگر سید الساجدین پور من
که باشد پس از من امام زمن
هوش مصنوعی: آیا پس از من کسی غیر از سید الساجدین خواهد بود که امام زمان شود؟
ازین درچو رفتی به سوی حرم
چنین کن سفارش بدان محترم
هوش مصنوعی: به محض اینکه از این در وارد شدی به سوی حرم، سفارش کن که به آن شخص محترم اینگونه رفتار کند.
که چون جای گیری به یثرب دیار
رها گشتی از پیچش روزگار
هوش مصنوعی: وقتی که در یثرب سکونت گزیدی، از مشکلات و تنگناهای زندگی رهایی پیدا کردی.
ز عمت دو کودک بود درسرای
به جا مانده دل خسته و غمفزای
هوش مصنوعی: در خانهای که تنها مانده است، دو کودک از عمهاش به جا ماندهاند و دل پر از غم و اندوهی دارند.
تو آن نورسان را پرستار باش
زهر بد به گیتی نگهدار باش
هوش مصنوعی: به کسی که معصوم و پاک است، باید محبت و مراقبت نشان دهی و از زشتیها و نابهنجاریها در دنیای اطراف، جلوگیری کنی.
یتیم اند مشکن دل زارشان
پدروار بنگر به دیدارشان
هوش مصنوعی: به یاد داشته باش که این افراد یتیم و بیپناهن، پس به دلشان رحم کن و مانند یک پدر به آنها نگاه کن و به دیدارشان بشتاب.
به گفتار او شه بنالید سخت
فرو ریخت خون از مژه لخت لخت
هوش مصنوعی: شاه به شدت از سخنان او غمگین شد و اشکهایش به شکل قطرههای بزرگ بر روی گونهاش ریخت.
سترداز رخ و چشم او خون و خاک
ببوسیدش آن چهره ی تابناک
هوش مصنوعی: چهره زیبا و درخشان او را دیدم و به خاطر زیباییاش تحت تاثیر قرار گرفتم. خون و خاک را فراموش کرده و فقط بر صورت او بوسه میزنم.
جوان دیده بر روی شه برگشاد
کشیدآه واندر برش جان بداد
هوش مصنوعی: جوان که چشمانش را به روی شاه گشود، افسوس و آهی کشید و در نتیجه جانش را به او تقدیم کرد.
خنک دوستداری که در پای یار
چو جان داد یار آردش در کنار
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که برای عشق خود جان را فدای یار کند و یار نیز او را در کنار خود بپذیرد.