گنجور

بخش ۷۹ - اززین افتادن ح ابوالفضل

برادر برادرت را بازیاب
دم واپسینش به بالین شتاب
شه دین برآورد ازدل خروش
چو آوای عباسش آمد به گوش
به میدان کین راند توسن به خشم
به رخ ها روان خود دل از دو چشم
خروشان بزد خویش رابر سپاه
پر از ویله شد دشت آوردگاه
به یک حمله کشت از سواران هزار
سپه کرد از بیم تیغش فرار
صف لشگر از یکدگر چون درید
به بالین فرخ برادر رسید
بدید از تن نامدارش دو دست
جدا گشته با خاک افتاده پست
به روشن جهان بینش بنشسته تیر
زخونش زمین گشته چون آبگیر
سراپاش از ناوک بدسگال
برآورده همچون هما پر وبال
ز آسیب گرز گران سربه خود
برآمیخته همچو با تار پود
چو این دید خود را ز پشت سمند
غریوان به روی زمین در فکند
که –پشتا – پناها – دلیرا – سرا
بهین یادگار از پدر مر مرا
ستاننده ی جان بدخواه من
به مردانگی کشته درراه من
ایا نامور بچه ی شیر حق
که سر پنجه ات بود شمشیر حق
غمت پرده ی صبر من بردرید
مرا رشته ی چاره از کف برید
بلند آسمانا چرایی؟چنین
نگون گشته از تیغکین بر زمین
شهاب فروزنده ی ذوالمنن
چرا چیره شد برتو زشت اهرمن
ندانم چه از من به دل یافتی
که از یاری ام روی برتافتی
جوانا فراقت مرا پیر کرد
به پایان عمرم زمینگیر کرد
منم زنده با موی کافورگون
تر ا مشک مو مرگ شسته به خون
زمرگت قد راست خم شد مرا
زخوان فلک بهره غم شدمرا
کنون باراندوه پشتم شکست
بشد چاره ی کار یکسر زدست
برآور دمی سر ز خاک ای جوان
یکی درنگر حال پیر نوان
به سوک تو از دیده خونباری اش
درین دشت خونخوار بی یاری اش
مرآن کودک خرد در خیمه گاه
هنوز از پی تست چشمش به راه
گمانش که عم وی آب آورد
نداند که مرگش به خواب آورد
تو تا بودی ای زاده ی بوتراب
نرفت از نهیب تو دشمن به خواب
نه دستی ز بیمت سنان می گرفت
نه سرپنجه ی کس عنان می گرفت
نه دل در بر گردی آرام داشت
نه مردی ز مرد افکنان نام داشت
فزون بود نیروی لشگر زتو
قوی بود پشت برادر زتو
سراپرده ی دین به پای از تو بود
علم نیز گردون گرای از تو بود
به خواب اینک از مرگ تو دشمن است
ز سوگ تو بیدار چشم من است
به مرگ تو شادان عدو – من دژم
قد کفر شد راست دین گشت خم
کنونم زسر خسروی تاج رفت
سراپرده ی من به تاراج رفت
پس از تو زسید ای یل سرافراز
حرم را زمان اسیری فراز
مخور غم که شد روز عمر تو طی
هم اکنون شتابم تو را من ز پی
پس ازتو جهان باد یکسر خراب
به ویرانی آرد زمانه شتاب
چو عباس آوای شه را شنید
یکی ناله از نای پر خون کشید

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

برادر برادرت را بازیاب
دم واپسینش به بالین شتاب
هوش مصنوعی: در لحظات پایانی زندگی، برادر خود را پیدا کن و به سرعت به کنارش برو.
شه دین برآورد ازدل خروش
چو آوای عباسش آمد به گوش
هوش مصنوعی: امام حسین با صدای دلنواز و پرتوانش، همگان را تحت تاثیر قرار داد و صدای عباس به اوج رسید.
به میدان کین راند توسن به خشم
به رخ ها روان خود دل از دو چشم
هوش مصنوعی: در میانه جنگ، اسب سرکش و خشمگین به جلو حرکت می‌کند و چهره‌ها را می‌نگرد و از چشمانش نشان خشم و رنجش نمایان است.
خروشان بزد خویش رابر سپاه
پر از ویله شد دشت آوردگاه
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توصیف یک صحنه نبرد می‌پردازد. او تصویر می‌کند که از جانب یک لشکر، صدای جنگ و هیاهو به گوش می‌رسد و سرزمین جنگ به دلیل این هیجان و شور و شوق، پر از حرکت و نشاط شده است. در واقع، این بیت حال و هوای یک میدان نبرد پر از نیرو و فعالیت را به خوبی ترسیم می‌کند.
به یک حمله کشت از سواران هزار
سپه کرد از بیم تیغش فرار
هوش مصنوعی: با یک حمله، هزار سوار را به کشتن داد و سپاهیانش از ترس شمشیر او فرار کردند.
صف لشگر از یکدگر چون درید
به بالین فرخ برادر رسید
هوش مصنوعی: چ هنگامی که صف جنگ، از هم پاشید و به زمین افتاد، برادر خوشبخت به بالین رسید.
بدید از تن نامدارش دو دست
جدا گشته با خاک افتاده پست
هوش مصنوعی: او دید که دستان مشهورش از بدن جدا شده و به خاک افتاده و در جای خود پایین قرار گرفته‌اند.
به روشن جهان بینش بنشسته تیر
زخونش زمین گشته چون آبگیر
هوش مصنوعی: در روشنایی جهان، بینشی به وجود آمده که خون آن به زمین ریخته شده و آن را به شکل یک آبگیر درآورده است.
سراپاش از ناوک بدسگال
برآورده همچون هما پر وبال
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر این است که شخصی به شدت تحت تأثیر رفتار یا حالت منفی دیگری قرار گرفته است، به‌طوری‌که تمام وجود او با این تأثیر تغییر کرده و شبیه پرنده‌ای بزرگ و زیبا شده است که در آسمان به پرواز درآمده است.
ز آسیب گرز گران سربه خود
برآمیخته همچو با تار پود
هوش مصنوعی: در اثر ضربه‌های شدید و خطرناک، چنین به نظر می‌رسد که انسان و شرایط آن به هم آمیخته و دچار تغییر شده است، مانند اینکه تار و پود پارچه به یکدیگر چسبیده و ترکیب شده‌اند.
چو این دید خود را ز پشت سمند
غریوان به روی زمین در فکند
هوش مصنوعی: زمانی که او این منظره را دید، خود را از پشت اسب غریوان به زمین افکند.
که –پشتا – پناها – دلیرا – سرا
بهین یادگار از پدر مر مرا
هوش مصنوعی: در پناه قوی‌ترین و بهترین مکان، یادگاری از پدر برای من وجود دارد که قوت قلب و دلیری‌ام را تقویت می‌کند.
ستاننده ی جان بدخواه من
به مردانگی کشته درراه من
هوش مصنوعی: شخصی که خواسته‌اش آسیب به من است، در مقابل مردانگی من کشته شد و در راه من جان خود را از دست داد.
ایا نامور بچه ی شیر حق
که سر پنجه ات بود شمشیر حق
هوش مصنوعی: ای پسر شیر حق، تو وارث عظمت و شجاعت هستی که همچون شمشیری در دستانت، قدرت و حقیقت را به نمایش می‌گذاری.
غمت پرده ی صبر من بردرید
مرا رشته ی چاره از کف برید
هوش مصنوعی: غمت باعث شده که صبر من را از بین ببرد و من را از راه حل و تدبیر بی‌نصیب کرده است.
بلند آسمانا چرایی؟چنین
نگون گشته از تیغکین بر زمین
هوش مصنوعی: چرا آسمان این‌قدر بلند است؟ این‌قدر بر زمین فرو افتاده و نابود شده است.
شهاب فروزنده ی ذوالمنن
چرا چیره شد برتو زشت اهرمن
هوش مصنوعی: چرا ستاره درخشان که نماد خوبی‌هاست، بر تو که تجسم زشتی و شرارت هستی، غلبه پیدا کرده است؟
ندانم چه از من به دل یافتی
که از یاری ام روی برتافتی
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چه چیزی در من دیدی که از کمک کردن به من دست کشیدی.
جوانا فراقت مرا پیر کرد
به پایان عمرم زمینگیر کرد
هوش مصنوعی: ای جوان، دوری تو باعث شد که به شدت پیر شوم و در انتهای عمرم به گونه‌ای تحت تاثیر قرار بگیرم که مانند یک زندانی احساس کنم.
منم زنده با موی کافورگون
تر ا مشک مو مرگ شسته به خون
هوش مصنوعی: من با مویی خوشبو و شبیه کافور زنده‌ام، عطری که شبیه مشک است و مرگ را با خون شسته‌ام.
زمرگت قد راست خم شد مرا
زخوان فلک بهره غم شدمرا
هوش مصنوعی: مرگ تو باعث شده است که من به شدت غمگین و اندوهگین شوم، به طوری که زانوهایم به سمت زمین خم شده‌اند و مانند میزی که از بار سنگینی خم شده، من نیز از غم تو تحت فشارم.
کنون باراندوه پشتم شکست
بشد چاره ی کار یکسر زدست
هوش مصنوعی: الان سنگینی غم از دوشم برداشته شد و تمام مشکل‌ها یکجا حل شد.
برآور دمی سر ز خاک ای جوان
یکی درنگر حال پیر نوان
هوش مصنوعی: ای جوان، لحظه‌ای سر خود را از خاک بیرون آور و به حال پیران توجه کن.
به سوک تو از دیده خونباری اش
درین دشت خونخوار بی یاری اش
هوش مصنوعی: در این سرزمین بی‌یار و خونین، نگاه غمگین تو به من همچون قطرات خون است.
مرآن کودک خرد در خیمه گاه
هنوز از پی تست چشمش به راه
هوش مصنوعی: کودک کوچک هنوز در خیمه نشسته و منتظر توست، چشمانش به راه دوخته شده است.
گمانش که عم وی آب آورد
نداند که مرگش به خواب آورد
هوش مصنوعی: او فکر می‌کند که عمویش کمکی به او می‌کند و او را نجات می‌دهد، غافل از اینکه مرگ او در خوابش است و به زودی به سراغش می‌آید.
تو تا بودی ای زاده ی بوتراب
نرفت از نهیب تو دشمن به خواب
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو هستی، ای فرزند بوتراب، دشمن هیچ گاه قادر نخواهد بود به آرامش و خواب برود.
نه دستی ز بیمت سنان می گرفت
نه سرپنجه ی کس عنان می گرفت
هوش مصنوعی: هیچ دستی از ترس تو سلاح نمی‌گرفت و هیچ‌کس هم کنترل اوضاع را به دست نمی‌گرفت.
نه دل در بر گردی آرام داشت
نه مردی ز مرد افکنان نام داشت
هوش مصنوعی: نه قلبی در دوری عشق قرار داشت و نه کسی از مردان جنگاور نام و نشانی داشت.
فزون بود نیروی لشگر زتو
قوی بود پشت برادر زتو
هوش مصنوعی: نیروی لشکر از تو بیشتر است و پشتوانه برادر تو قوی‌تر است.
سراپرده ی دین به پای از تو بود
علم نیز گردون گرای از تو بود
هوش مصنوعی: پایه و اساس دین به تو وابسته است و علم نیز به سمت تو می‌چرخد.
به خواب اینک از مرگ تو دشمن است
ز سوگ تو بیدار چشم من است
هوش مصنوعی: خواب تو برای من دشمنی است، زیرا از درد و اندوه تو چشمانم بیدار و بیدار شده‌اند.
به مرگ تو شادان عدو – من دژم
قد کفر شد راست دین گشت خم
هوش مصنوعی: دوستداران دشمن به مرگ تو خوشحال هستند، در حالی که من ناراحت و اندوهگینم. قد کفر (بیدینی) به حالت راست و مستقیم درآمد و دین (ایمان) به حالت خم و ناپایدار دگرگون شد.
کنونم زسر خسروی تاج رفت
سراپرده ی من به تاراج رفت
هوش مصنوعی: حالا که تاج سلطنت از سر من برداشت شده، همه چیزم در چنگال غارتگران قرار گرفته است.
پس از تو زسید ای یل سرافراز
حرم را زمان اسیری فراز
هوش مصنوعی: پس از تو، ای جوانمرد دلیر، زمان اسارت حرم آغاز می‌شود.
مخور غم که شد روز عمر تو طی
هم اکنون شتابم تو را من ز پی
هوش مصنوعی: نگران نباش که روزهای عمرت سپری شده است، همین حالا من به دنبال تو هستم و به سرعت می‌آیم.
پس ازتو جهان باد یکسر خراب
به ویرانی آرد زمانه شتاب
هوش مصنوعی: پس از تو، دنیا به کلی ویران خواهد شد و زمان، با شتاب به تخریب آن می‌پردازد.
چو عباس آوای شه را شنید
یکی ناله از نای پر خون کشید
هوش مصنوعی: وقتی عباس صدای شاه را شنید، ناله‌ای از دل دردناک و پر غم برآورد.